انسان برای حفظ و تأمین سلامت روانی، از جهات مختلف روانی، دقیقاً باید تحت کنترل باشد. از نظر گنجی عواملی که در سلامت روانی اشخاص نقش اساسی دارند عبارتند از :
۱ ) خانواده ۲ ) عوامل اجتماعی فرهنگی ۳ ) خود
۱ ـ خود :
مهمترین عاملی که مسؤولیت تأمین بهداشت روانی را عهده دار است خود یا ایگو است. هر یک از عوامل فوق یعنی والدین و عوامل اجتماعی فرهنگی تنها مراحلی از زندگی انسان را تحت کنترل دارند و بعد از مدت معینی انسان را رها میکنند، حال آنکه خود انسان همیشه با او بوده، و از او جدایی ندارد. پس باید به این نکته توجه کنیم که حتی زمانی که تحت مراقبت والدین خود و مراکز تربیتی فرهنگی قرارداریم خود، مسؤول خود هستیم. زیرا اگر زمانی که تحت مراقبت شدید هستیم اگر خود نخواهم که تربیت شویم، هیچ کس نمی تواند به اجبار در ما تغییر ایجاد کند ( گنجی و همکاران ۱۳۷۸ ).
۲ ـ خانواده :
خانواده به عنوان اولین نهاد زندگی اجتماعی، نخستین فضای رشد اجتماعی و روانی کودک است. خانواده مهمترین منبع حمایت عاطفی در موقع وقوع فشار روانی میباشد هنگامیکه برخوردهای فامیلی جایگزین این منابع حمایتی میشود. تک تک اعضای خانواده در معرض برخی از فشارهای قابل ملاحظه قرار میگیرد. هنگامیکه فشار روانی در خانواده موجود باشد احتمال بیشتری برای بیماری وجود دارد.
عدم حضور پدر در خانواده :
یکی از مسائلی که بهداشت روانی کودک را در معرض آسیب قرار میدهد عدم حضور پدر در خانواده است. حضور پدر در خانواده اثر قابل انکاری بر روان و عواطف طفل میگذارد که عواقب آن در دوران بلوغ و نوجوانی تجلی میکند.
اشتغال مادر :
اشتغال مادر در بیرون از منزل و انجام فعالیتهای اداری و اجتماعی میتواند برای کودک مشکل ساز باشد. مادرانی که به علت خستگی جسمی و فکری ناشی از کار بیرون از منزل، حوصله رسیدگی به امورات طفل را فراموش کرده اند در واقع در زمان حیات خود طفل را از وجود خود و مهر و محبت خود محروم میسازند، ضربههای شدیدی بر پیکر کودک خود وارد میسازند (احمدوند، ۱۳۸۲ ).
۳ ـ عوامل اجتماعی فرهنگی :
رفتار عاطفی و رفتار اجتماعی در آدمی از همدیگر قابل تفکیک و حتی در بعضی موارد قابل تشخیص نیستند. بدین معنا که هر نوع رفتار عاطفی انسان رنگ اجتماعی دارد زیرا زندگی در میان جمع است که آن را به صورت موجودتی درآورده است، و هر نوع رفتار اجتماعی دارای رنگ عاطفی است، زیرا نمی تواند از گرایشها و رغبتهای فرد متأثر نشده باشد. بطور کلی، آدمی، اگر هم اجتماعی آفریده نشده باشد، نمی تواند دور از جمع و منفرد زندگی خود را ادامه دهد و این زندگی اجتماعی، طبعاً، رفتارهای او را تحت تأثیر قرار خواهد داد و پندارها، گفتارها، کردارهای او نمایانگر یا مظهر فرهنگی خواهد بود که بر زندگی او حاکم است. به عبارت دیگر، از مطالعه رفتار فرد میتوان فرهنگ جامعه او را دریافت ( شعاری نژاد، ۱۳۷۹ ).
اجمالا این که، اهمیت خود و خانواده هر چه که باشد، سلامت روانی فرد تنها به این عوامل بستگی ندارد، بلکه سلامت انسان ؛ به همان اندازه تحت تأثیر این عوامل قرار دارد، به شرایط اجتماعی و فرهنگی که فرد در آن زندگی میکند بستگی دارد. و تعداد زیادی از رفتار و نگرشهای انسان، توسط محیط اجتماعی و فرهنگی شرطی شده است ( گنجی، ۱۳۷۷ ).
علایم و نشانههای اختلال افسردگی :
عده ای از محققان به طور منظم نشانههای کودکان افسرده را با نشانههای نوجوانان یا بزرگسالان افسرده مقایسه کرده اند. رییان و همکاران ( ۱۹۸۷ ) در گسترده ترین تحقیق، تفاوتی میان کودکان و نوجوانان مبتلا به اختلالهای افسردگی شدید، با یکدیگر مقایسه شد، تفاوتی میان کودکان و نوجوانان مبتلا به اختلالهای افسردگی شدید، با یکدیگر در شدت کلی نشانههای افسردگی، یا در شدت اکثر نشانههای افسردگی به تنهایی ـ مانند خلق افسرده، بی خوابی، تحریک پذیری و فکر خود کشی ـ وجود نداشت. با وجود این کودکان نابالغ شکایتهای جسمانی، بی قراری روانی ـ حرکتی، اضطراب جدایی، هراس و توهمات بیشتری داشتند. در نوجوانان بیشتر ناامیدی، درماندگی، فقدان احساس لذت و استفاده از الکل و دارو دیده میشد ( شاملو، ۱۳۸۳ ).
به طور کلی نشانههای افسردگی در کودکان و نوجوانان به شرح زیر است :
۱ ـ فقدان احساس لذت، نوسان روزانه، ناامیدی، کندی روانی ـ و هذیانها با توجه به سن افزایش یافته، و ظاهر افسرده، عزت نفس پایین و شکایتهای جسمانی با توجه به سن کاهش پیدا کرده بودند. از دیدگاه رییان و همکاران ( ۱۹۸۷ ) شباهت زیادی بین افسردگی کودکان و بزرگسالان است ولی برخی نشانههای جزئی مانند، شکایت جسمانی و گوشه گیری اجتماعی در میان کودکان و نوجوانان شایع است ( شاملو، ۱۳۸۳ ).
تعدادی از روان شناسان یادگیری معتقدند که افسردگی به دلیل احساس محرومیت مداوم و احساس بیچارگی و یا ناتوانی اکتسابی ایجاد میشود و همچنین طبق این نظریه افسردگی را به فقدان تقویت در محیط مربوط میدانند، فرد در نتیجه عدم دریافت تقویت، یا تنبیه شدگی در برابر پاسخهایش دلسرد و افسرده میگردد ( آزاد، ۱۳۷۸ ).
افسردگی با علایمی از قبیل :
۱ ـ ضعف در مهارتهای اجتماعی ۲ ـ اضطراب اجتماعی و سطوح بالای اضطراب ناشی از سایر منابع استرس زا ۳ ـ استفاده از سیگار و مواد مخدر ۴ ـ عدم تمایل حتی برای شرکت در فعالیتهای خوشایند ۵ ـ فکر کردن در مورد خود کشی ۶ ـ بروز مشکلات و نارساییهای تحصیلی ۷ ـ مواجهه مکرر با اتفاقات تنش زا ۸ ـ اختلالات تغذیه ای در دختران نوجوان و همچنین کلارک و همکارانش (۱۹۹۰) به این نتیجه رسیدند که شباهت زیادی بین علائم افسردگی دوره نوجوانی و افسردگی بزرگسالی وجود دارد ( افروز،۱۳۸۰ ).
در اختلال افسردگی علائمی از قبیل، حزن و اندوه، احساس ناامیدی، کاهش حس احترام به خود و سرزنش و تحقیر خود در نظر و ارزیابی شخص مشخص میگردد، میباشد ( بهرامی و معنوی، ۱۳۷۰ ).
اگر چه غمگینی یکی از ویژگیهای افراد افسرده است ولی بیماری افسردگی عمدتاٌ با خصوصیاتی نظیر احساس پوچی، یا کسالت و بی تفاوتی مشخص میشود. به طور کلی در سالهای اخیر بسیاری از پژوهشگران بر اهمیت شناخت علائم افسردگی تأکید کرده اند، و برخی اعتقاد دارند که این نشانهها برای درک مفهوم افسردگی ضروری هستند (هارینگتون، ۱۳۸۰ ).
انواع افسردگی :
متخصصان بالینی، افسردگیها را در دو گروه عمده در نظر گرفته اند.
۱ ـ درونزاد ـ پسیکوتیک ۲ ـ واکنشی ـ نوروتیک
گروه پسیکوتیک : دارای نشانههایی است مانند، افسردگی شدید، ناتوانی اجتماعی، احساس بی ارزشی، کندی ذهنی و حرکتی، بی خوابی سحرگاهی، بی اشتهایی و قصد مشخص خودکشی.
گروه نوروتیک : از لحاظ نوع با افسردگی خفیفتر پیشینه نوروتیک، پر مخاطره قبل از بروز افسردگی و مرتبط بودن با عوامل تسریع کننده مشخص شده است. افسردگی شدید در برابر ناکامیها، معمولاٌ در افرادی که گرایشهای نوروتیک دارند، مشاهده میشود.
طبقه بندی دیگری افسردگی را به دو دسته اولیه و ثانویه تقسیم کرده است.
افسردگی اولیه : این نوع افسردگی شدید میباشد و علایمی مانند، اختلال در خواب، هیجان زدگی، غمگینی، ناامیدی مشخص میشود.
افسردگی ثانویه : یک افسردگی ساده است که در ضمن یک بیماری روانی دیگر بروز میکند از جمله در الکلیسم و یا بروز شخصیت ضد اجتماعی، هیستری، یا نوروز اضطراب میباشد ( کلایتون، ۱۳۶۸ ).
طبقه بندی دیگر در مورد انواع افسردگی عبارتند از :
۱ ـ اختلال افسردگی خفیف، اختلالات افسردگی عود کننده گذرا و اختلالات ملال پیش از قاعدگی. اختلال افسردگی خفیف : با علایمی خفیف مانند نگرانی و دلواپس در مورد علائم اتونومیک جزئی ( لرزش و طپش قلب ) همراه است
۲ ـ اختلال افسردگی عود کننده گذرا با دورههای عود کننده افسردگی که هر یک کمتر از دو هفته طول میکشد ( معمولاٌ ۲ یا ۳ روز ) به بهبود کامل میانجامد مشخص میباشد.
۳ ـ اختلال ملال پیش از قاعدگی یک هفته قبل از عادت ماهانه با خلق افسرده، اضطراب، تحریک پذیری، بی حالی، اختلال خواب تظاهر میکند ( کاپلان و سادوک،۱۳۸۰. ).
۴ ـ اختلال افسردگی عمده :
شامل افسردگی بسیار شدید، عقب ماندگی ذهنی و حرکتی، نگرانی، ناآرامی، گیجی، عصبیت، احساس گناه، فکر خودکشی که تکرار میشود.
۵ ـ اختلال افسرده خلقی :
که در آن افسردگی ملایم در طی روز وجود دارد و توسط عامل نامستحق و یا از دست دادن چیز یا شخصی ایجاد میشود ( به این حالت نوروز افسردگی گفته میشود ).
۶ ـ افسردگی پس از زایمان : این افسردگی در خلال یک ماه بعد از تولد کودک ظاهر میشود.
۷ ـ افسردگی فصلی منظم همچنین نام اختلال عاطفی نیز به آن داده اند که غالباٌ در فصل زمستان شیوع بیشتری دارد ( شاملو، ۱۳۸۳ ).
اختلال افسردگی و سن :
افسردگی در هر سنی روی میدهد ولی به نظر میرسد که نخستین نشانهها در مراحل معینی از زندگی ظاهر میشود افسردگی عمدتاٌ نخستین با در بزرگسالان رخ میدهد. تقریباٌ نیمی از افراد افسرده، این بیماری را بین۰ ۲ تا۰ ۵ سالگی تجربه میکنند، با اینکه معمولاٌ برای نخستین بار در دوره نوجوانی رخ میدهد. افراد سالمند در برابر آن آسیب پذیر هستند ( گنجی، ۱۳۸۱ ).
شاید نامتناقض ترین یافته حاصل از مطالعات همه گیر شناسی پدیده افسردگی در جوانان مربوط به افزایش سن است. برای مثال، در مطالعه I. O. f. w حدود ۱۳ درصد افراد ۱۰. ـ ۱۱ ساله در جریان مصاحبه خلق افسرده را نشان دادند. هنگامی که این کودکان در سن ۱۴ ـ ۱۵ سالگی ارزیابی شدند، احساسات افسردگی به طور قابل ملاحظه ای افزایش یافته بود. این مطالعات نشان داد که اختلالهای افسردگی با توجه به سن افزایش مییابند. مطالعات متعدد دیگر در مورد اختلالهای افسردگی که هم کودکان و هم نوجوانان را شامل میشد نشان میدهند که میزان اختلال با توجه به سن افزایش مییابد . فلمینگ و همکاران پی بردند که شیوع حالت افسردگی شبیه به DSM ( قطعیت تشخیص بالا ) میان دورههای سنی ۶ ـ ۱۱ و ۱۲ ـ ۱۶ سال ۳ تا ۴ برابر افزایش دارد. کاشانی و همکاران ( ۱۹۸۹ ) اعلام کردند که اگر چه نشانههای افسردگی با توجه به سن افزایش مییابد اما در شیوع اختلال افسردگی افزایش قابل ملاحظه ای دیده نمی شود مطالعه مزبور مبتنی بر موارد بسیار اندکی بود (هارینگتون،۱۳۸۰ ).
آمار مربوط به سالمندان افسرده بسیار متفاوت است. برای میزان بالای افسردگی در سالمندان، علتهای احتمالی زیادی وجود دارد. مانند افت سلامتی، مرگ همسر یا دوستان و کاهش درآمد بعد از بازنشستکی و…، ( گنجی، ۱۳۸۱ ).
بنابراین، گرایش سنی که در اختلالهای افسردگی دیده میشوند این اختلالها را از برخی مشکلات هیجانی دیگر دوران کودکی متمایز میسازند.
اختلال افسرگی و جنس :
اغلب، شیوع و درمان افسردگی در زنان بیشتر از مردان است. در ایالات متحده این میزان دو به یک است. پژوهشگران به این نتیجه رسیده اند که افسردگی در بین کودکان پسر و دختر شیوع یکسان دارد، ولی در دوره بلوغ دختران بیش از پسران در معرض خطر افسردگی قرار میگیرند این آسیب پذیری در طول بزرگسالی زنان ادامه مییابد حتی در دوره پیری زنان بیشتر از مردان به بیماری افسردگی دچار میشوند. در ایالات متحده ۲۰ تا ۲۵ درصد از زنان در طول عمر خود حداقل یکبار به طور جدی افسرده میشوند این میزان در مردان تقریباٌ ۱۲ درصد است و علل این تفاوت ممکن است در استرسهای متفاوت، زایمان، درماندگی آموخته شده و آشکار هورمونی نهفته باشد ( گنجی، ۱۳۸۱ ).
مطالعات دوندین بیانگر آن است که این تغییر در سنین ۱۳ و ۱۵ سالگی اتفاق میافتد. جی. اندرسن و همکاران ( ۱۹۸۷ ) برتری پنج به یک دختران را در ۱۱ سالگی گزارش دادند، در حالی که در پانزده سالگی برتری دختران ۸/۱ به یک بود. معلوم نیست که آیا میزان اختلال افسردگی در پسران در طی دوره نوجوانی تغییر مییابد یا نه. از دادههای ارائه شده فلمینگ و همکاران ( ۱۹۸۹ ) چنین برمی آید که ممکن است میزان افسردگی هم در پسران و هم در دختران افزایش یابد، اما این افزایش در دختران چشمگیرتر است. جنسیت کودک تنها در گرو یا اعتماد و اطمینان تشخیص پایین مهم است (هارینگتون، ۱۳۸۰ ).
بنابراین، بهره جنسیت اختلال افسردگی، در مواقعی بین این دورههای سنی تغییر مییابد. معلوم نیست که این تغییر چه هنگام روی میدهد، اما مطالعات نشان داده اند که برتری فراوانی زنان در اختلال افسردگی در دوره بزرگسالی رخ میدهد (هارینگتون، ۱۳۸۰ ).