لوازم تربیت (قواعد، علوم، مواد)

لوازم تربيت (قواعد، علوم، مواد)

– قواعد:
قواعد اساسى تربیت، آن‏سان که توجه به همه‏ى جوانب کار شده باشد، باید بنیاد کار را تشکیل دهد، بدین قرار:
الف – نمو قواى دماغى، به موازات نمو قواى جسمى، صورت گیرد و الا پس و پیش آن‏ها، خود موجب عدم توازن و اعتدال مى‏شود و نابسامانى‏هاى بسیار را سبب مى‏گردد.
ب – در حین نمو (نمو جسمى و مغزى) فن زندگى در اجتماع و سازگارى با محیط را به وسیله‏ى تعدیل خواسته‏ها و مهار کردن نفس فراگیرد و تدریجا به جاى لذت شخصى، دیگر دوستى، حق‏خواهى و حق‏بینى، را هم مطلوب داند و خود را مسؤول اجتماع، بشناسد. (۱) تقسیم زندگى به «ایام بازى – ایام تحصیل – ایام زندگى» همیشه، حاصل نامطلوب داشته است؛ بلکه باید دانست که بازى و تحصیل هم، براى زندگى اجتماعى، هستند و باید «آموزنده و سازنده‏ى آن زندگى اجتماعى» باشند.
ج – تأمین قدرت اراده و قوت غرایز و عواطف، براى مواجهه با شداید و مسایل دشوار زندگى و حل آن‏ها با توانایى و اعتماد به نفس و اراده‏ى محکم.
د- ارتباط با خانواده و اتکاى به آن، جهت گذران زندگى اجتماعى باید متناسب با رشد فرزند کم‏کم، سست‏تر شود و به جامعه پیوسته‏تر گردد و احساس استقلال و استقرار آن، هر دم، بیشتر شود. (۲)
اما این امر هرگز مانع از تعلق خاطر به خانواده نیست؛ بلکه تنها انتظارات فرزند و اتکاى او در رویدادها، از خانواده جدا مى‏گردد و به خود او غالبا متوجه مى‏شود.۲- علوم
علومى که مى‏توانند عوامل اصلى تربیت را به دست دهند و براى پرورش، زمینه‏ى شناختن مناسب فراهم سازند، عبارتند از:
روان‏شناسى و جامعه‏شناسى، که این دو علم، مهم‏ترین عوامل اصلى کردار و رفتار و حالات و صفات و افکار آدمى را در جهت فردى و اجتماعى، معرفى مى‏نمایند (۳) و طرح‏هاى تربیتى، با توجه به آن اطلاعات، مسلما بهتر و موفق‏تر، مى‏توانند پیاده و اجرا شوند. (۴)
بد نیست بدانیم؛ معمولا تغییراتى را که در اخلاق و روحیات و ذوق ایجاد مى‏شوند، موضوع «علم تربیت» مى‏شمارند و گویند که:
علم روان‏شناسى درباره‏ى «فکر و روحیات انسان» گفت‏وگو مى‏کند و جامعه‏شناسى از رفتار آدمى در اجتماع، حرف مى‏زند و هر علم دیگر هم، به گونه‏اى مى‏تواند در کار تربیت مؤثر باشد و لذا حدود خاصى براى تربیت و جهان تربیتى، نمى‏توان معین کرد.(۵)
(و آن‏گاه، کسى را «تربیت شده» باشد گفت که: بدن سالم، اخلاق و رفتار سالم، روح سالم، نفسانیات سالم و دید و فکر سالم داشته باشد). بدین قرار مطالعه‏ى در امور تربیتى، خود مستلزم دقت در چند مسأله زیر است:
الف – فلاسفه معین کنند که: غرض از «زندگى در این جهان» چیست؟ و از روى آن معلوم شود که: فرزندان را براى چه منظور و هدفى باید پرورش داد؟ و نیز باید معلوم دارند که: هر ملت در دوره‏هاى مختلف تاریخى خود چه مقصودى از «تربیت و تعلیم» داشته‏اند؟ و چگونه آن را اجرا کرده‏اند؟
بدیهى است که این بررسى را «فلسفه‏ى تربیت» و «تاریخ فرهنگ» به عهده خواهند داشت.
ب – باید کسى را که مى‏خواهیم تغییر بدهیم و تربیت کنیم، کاملا بشناسیم؛ طبیعت اولیه‏ى او را بدانیم؛ به هوش و غریزه و عاطفه‏ى او پى ببریم؛ بر قواعد و قوانینى که بر طینت و اخلاق او حکم‏فرماست آگاهى حاصل کنیم؛ مباحث فوق را «روان‏شناسى» به ما مى‏آموزد.
ج – وقتى مقصود از زندگى، معلوم شد و وضع وجودى فرزند هم معین گشت، باید دید که: مدرسه چه وظیفه‏اى را در تربیت طفل عهده‏دار تواند شد؟ و مواد آموختنى آن‏چه باید باشد؟
د- باید فهمید از چه راه و به چه وسیله‏اى و کدام روش، موادى را که در بالا معین شد، به طفل باید رساند (آموختنى‏ها و ایجاد کردنى‏ها)؟ این قسمت را «اصول و روش اجرایى تعلیم و تربیت» جواب‏گو خواهد بود.
ه – نتیجه‏ى تربیتى را که بنابر آن‏چه گفته شد، به دست مى‏آید باید سنجید و ارزیابى کرد، تا بدانیم کدام را باید تغییر داد و طرح تازه‏اى به کار باید آورد؟ (و این ارزیابى و تکمیل روش را آن قدر باید ادامه داد، تا به صورتى قانونى و اساسى درآید). (۶)۳- مواد
الف- مواد پرورشى لازم
تربیت باید متعهد پرورش موجودى فعلى شاگرد باشد؛ یعنى از او شروع کند و هم پاى او حرکت نماید و این امر بدون شناخت شاگرد، میسر نیست. هر فرد، با دیگرى، تفاوتى دارد که تحت یک قاعده پروریدن آن دو غالبا درست درنمى‏آید؛ مگر آن که پس از پرورش جداگانه‏ى هر کدام، آن‏ها را به حدى مشابه و مقارن یک‏دیگر رسانند و آن گاه با یک نظام تربیتى آن دو را بپرورند. به هر حال، آن‏چه را مربى باید مورد ملاحظه قرار دهد و بازسازى کند، یا به گونه‏اى مناسب در آورد، موارد زیر است:
۱- ورزیده ساختن جسم فرزند – تنظیم خواب و خوراک – تنظیم وقت تحصیل و تفریح و بازى و سایر مسایل جسمى او.
۲- آمادگى دادن نفسانیات او براى گذراندن بلوغى بس شایسته و مناسب مقصد دور (یعنى: متن زندگى اجتماعى) شدن.
توضیح: در مورد بالا، انتظار مى‏رود که لااقل رفع نقصانى نفسانى شود و امر «تقویت و رشد» به قسمت‏هاى دیگرى که بیان خواهیم کرد، موکول است؛ مثلا: صفارت ارثى بد، موقتا تعطیل گردد و به جاى آن‏ها و بلکه در مقابل آن‏ها «صفات خوب» در شاگرد، به طور کسبى به وجود آید.(۷) گاه، نقص اخلاقى، به علت نقص عضوى پیدا مى‏شود؛ آن نیز رفع گردد. (۸) عقده‏هاى روانى و خاطرات زشت قبلى هم، به وسیله‏ى «تحلیل» گشوده شوند.
۳- واداشتن به بهره‏گیرى از ادراکات، جهت فراهم ساختن زمینه‏هاى حکم و استدلال و داورى معتدل و درست – شناساندن ملاک‏هاى صحیح «حق – خیر – جمال و تناسب – کمال و تعالى» و آشنایى با میزان‏هاى مقبول عقل‏هاى سالم انسانى.
۴- یاد دادن چگونگى انتزاع عواطف عالى، از عواطف شخصى و اجتماعى.
۵- تمرین تحصیل اراده‏اى که عمیقا متأثر از عوامل خارجى و غرایز و عادات نباشد؛ بلکه از اندیشه‏هاى منصفانه و معقول حاصل شود و واقعا اراده‏اى شخصى و مستقل محسوب گردد و مناسب هدف‏هاى درست زندگى باشد.
توضیح آن که: آن‏چه در پیرامون آدمى، از نوع رفتار و حالات و نظرات هست، نارست نیست؛ بلکه گوییم: او چنان تربیت شود که همه را خود، پس از بررسى و ابراز نظر اجازه‏ى قبول دهد؛ یا رد کند و به هر حال، حصارى محکم براى استقلال فردى، از زمان کودکى در وجود فرزند پیدا آید؛ که موجودیت او را تضمین کند و براى آینده‏ى درست همه‏ى کوشش‏هاى ذهنى و عملى او، مایه‏ى اطمینانى باشد.
۶- تمرین حافظه، تصور، تداعى معنى، ثبات‏نظر. (۹)
۷- تمرین طرز اداى کلمات و طرز مواجهه با افراد و اداى منویات.
۸- آداب معاشرت و گفت‏وگو – آداب مهمانى – سازش با غیر.
۹- تقویت روحیه‏ى مذهبى فرزند و نوع توجه درست به آن موارد.(۱۰)
۱۰ – آشنایى با مشاغل و صنایع و هنرها و فنون و آن‏چه در اجتماع، برخواهد خورد و آمادگى بخشیدن براى قبول آن‏ها و انجام آن‏ها. (۱۱)
۱۱ – آشنایى با پول و اندوختن و خرید و فروش و معاملات و قراردادها و چگونگى مصرف و طرز تهیه‏ى نیازمندى‏ها (به گونه‏اى که روش درست «به جا خرج کردن و حداکثر بهره‏گیرى از آن و دانستن موقع مناسب خرج و شناختن نحوه‏ى صحیح معاملات» را فراگیرد).
۱۲- تقویت عواطف خانوادگى و طرز درست ارتباط با یکایک افراد خانواده و درک نظام خانه و فهم صحیح خویشاوندى و شناخت حقوق آن‏ها و مساعد ساختن روح، براى رعایت آن حقوق.
۱۳- آشنایى با قوانین محیط زیست (عبور و مرور – امور ادارى – نظامى – بانکى – بازارى و…).
۱۴- عادت دادن فرزند به سحرخیزى – کار کردن (بدون جبر و فشار، بلکه با میل و رغبت) تا صفت «اهل عمل» در او پیدا شود.
نیز عادت دادن به این که حتى المقدور دنبال وسیله‏ى کار نگردد؛ یا خود وسیله را بسازد؛ یا با امکانات موجود بکوشد که کار را انجام دهد.
آن‏چه مى‏تواند «مواد پرورشى مورد بحث» را به ثمر رساند، یا دانستنى است (به قصد کاردانى و به کاربرى) و یا ادراکى است (به قصد انس و اهلیت یافتن با آن) و به ترتیبى که از آن مواد یاد کردیم، مایه‏هاى وجودى و یا ثمردهى آن‏ها را نیز خاطرنشان مى‏نماییم:
۱- براى ورزیده ساختن جسم فرزند – بیان اطلاعات مربوط به ورزش جسم (البته ورزشى متناسب با سن و نوع مشغولیت فرزند، که بى‏وسیله‏ى خاص، قابل عمل باشد).
توضیح: منظور از «اطلاعات لازم» دانستنى‏هایى است براى درست خوردن – درست خفتن – و انجام تفریحات سالم و بازى‏هاى سازنده و آموزنده.
۲- شرح حال و رفتار پاکان و راستان – نقش انجمن‏هاى هم‏کارى درست (در امور تعاونى – امر نظافت مدرسه – خدمت به دیگران – تقویت تحصیلى افراد عقب‏افتاده – امور بهداشتى همگانى – مددیارى اجتماعى) – شرح زندگى نامداران ارزشمندى که در عین حال: کور، شل، کر و ناقص اندام بوده‏اند. (۱۲)
بیان سرگذشت‏هاى کسانى که ترس و ضعف آن‏ها تحلیل روانى شده و در اثر آن تحلیل، سلامت یافته‏اند (و عقده‏هاشان گشاده شده است).
۳- ارائه‏ى دانستنى‏هاى که هوش و حکم و استدلال را تقویت مى‏کنند (از قبیل: جدول‏ها، معماها – سؤال و جواب‏ها – مناظرات – کند و کاوها- داستان‏هاى مناسبى از زیرکان روزگار – داورى‏ها – بحث‏ها و…)
معرفى افرادى که نظرات و پسندهاى آنان مى‏توانند میزان سنجش باشند (از قبیل: داورى‏هاى انبیاء و اولیاء – خردمندان – فلاسفه‏ى معتدل – افراد با شخصیت روانى سالم و…)
۴- مقابله‏ى «اندیشه‏هاى همین افراد مورد بحث، در سنین بالا» با «رفتارهایى که آنان در کودکى و جوانى داشتند» که چنان برداشت‏هایى را از نظر کسب عواطف عالى به دست دهد و راه دریافت آن عواطف و نظرات را بنمایاند.
۵- طرح زندگى و احوال کسانى که در محیطهاى آلوده متولد شدند ولى پاک درآمدند و از همان بدها و خلاف‏هاى محیط، منفعل و متنفر شدند و جانب خلاف آن بدى‏ها را برگزیدند و سلامت یافتند. (۱۳)
۶- آموزش بازى‏هاى مناسب پرورش روان
۷- تعلیم سخنورى و سخنرانى و گزارش احوال سخنرانان بزرگ و نحوه‏ى توفیق آنان در کار نطق و بیان.
۸- آموزش آداب معاشرت.
۹ – طرح داستان‏هایى از زندگى آنان که بدون تأثر اخلاق و دیانت، اصولا صفات انسانى را فطرتا از خود نمایش داده‏اند (یعنى: افرادى سخى – عادل (۱۴) – شجاع – مؤدب – امین – باوفا بوده‏اند و این صفات را نیازى به تعلیم دین نیست و همگى مسایل انسانى هستند) و یا طرح زندگانى آنان که فطرتا معرفتى داشته‏اند (مثل زندگى آن عجوزه و آن اعرابى). (۱۵)
۱۰- شناساندن مشاغل به فرزند، نوع کار، درآمد، اثرشان در جامعه و زندگى افراد دیگر.
۱۱- اطلاعى از طرز زندگى خانواده‏هاى مهربان – فرزندان مؤدب و فداکار – پدر و مادرهاى دلسوز و وظیفه‏شناس و کاردان.
۱۲- اطلاعاتى از قواعد و قوانین محیط زیست.
۱۳- داستان‏هایى از موفقیت‏هاى افراد اهل ذوق و امید (فقرایى که غنى شدند – افرادى کم‏مایه و کم قدرت که مشهور گشتند – و زندگى غالب مشاهیر از این نوع است). بیان این که عامل این کام‏یابى‏ها چه بود؟
۱۴- داستان افراد سحرخیز – عاشق کار – فعال (از هر قبیل: کارگر ساده – زارع – سیاح – صنعتگر- تاجر – محصل – و…)
تذکر: ناگفته نماند که غالب مسایل فوق‏الذکر، به ویژه موارد مذکور در بندهاى»۱۴ – ۸ – ۷ – ۶ -۳ – ۲ – ۱«را مى‏توان به صورت درس‏هاى عملى، با نظارت مستقیم مربى یاد داد و یا در سالن‏هاى مخصوص «روابط جمعى» به اجرا گزارد.واسطه‏هاى عملى شدن آن‏ها عبارتند از:
گروه‏هاى ورزشى و مسابقات انجمن‏هاى آموزشگاهى، انجمن‏هاى ادبى و سخنرانى، خدمات نظافت، اخلاق، مذهب، سازمان‏هاى پیشاهنگى، سفرهاى دسته‏جمعى، گردش‏هاى علمى و تحقیقى، کلوپ‏هاى تفریحات سالم، حل جدول، بازى‏هاى مفید، تمرینات روانى، تعلیم طرز تلقین به نفس و تلقین به غیر، کلوپ روابط عمومى دانش‏آموزان، کارگاه «توربافى، تهیه‏ى وسایل صنعتى و کارهاى دستى»، فیلم – تئاتر – اسلاید – استریپ – اپک – تصویر – ضبط صوت.
ب- مواد درونى لازم براى پرورش
زمینه‏هاى مساعد تربیت فرزند را عوامل زیر فراهم مى‏سازند:
الف – فطرت سالم مانده، تا زمان بلوغ.
ب – کنجکاوى‏ها و چون و چراهاى منتج و باثمر.
ج – رغبت‏هاى مناسب و متعدل و داراى جهت درست.
د – حس غرور قابل کنترل و پذیراى هدف. (۱۶)
عامل موافقت فرزند با تربیت و تأمین «قابلیت» در او:
غریزه‏هاى اجتماعى و تمایلات طبیعى که آدمى ارثا با خود به دنیا مى‏آورد او را نسبت به «اعمال و افکار هم نوع خود» بسیار حساس مى‏سازد و لذا مى‏خواهد که:
کارهاى او مورد پسند دیگران قرار گیرند.
از آن‏چه موجب بدبینى جامعه است احتراز جوید.
با دیگران، همراه و در کارها موافق باشد.
بعضى را فرمانبرى کند و برخى را فرمانده شود.
همین‏ها ما به الامتیاز انسان از حیوان است و همین «عادات اجتماعى» بزرگترین قابلیت آدمى را براى وفق دادن او با میحط، اساس مى‏نهند و از همین قابلیت هم باید در «تربیت» استفاده کرد. (۱۷)
ج- مواد آموزشى لازم
آموزش باید همیشه عهده‏دار آماده‏سازى ذهن و فکر و نظر، براى هم‏دستى و هم‏داستانى فرزند با مربى او باشد؛ یعنى: آن‏چه را که دانستنش مى‏تواند (توجهى به هدف و مسؤولیت ایجاد کند و یا تدبیرى براى نحوه‏ى اجراى تعهد شخص، مطرح نماید و یا راهبر عمل گردد و مشعلى بر سر راه بردارد) در برگیرد. البته آن مواد تعلیمى از نظر نوع مطلب و مقدار آن‏ها شایسته است که با موجودى فعلى فرزند و میزان استعداد وى تناسب داشته باشند.
باید گفت که ذهن نیز در قبال آن‏چه آشنا مى‏شود، مى‏باید چنان باشد که وارده را نیکو بپرورد و به ثمر رساند؛ بدین معنى که چون مطلبى شنیده شد، دقت ذهن بدان معطوف گردد و آن را تحلیل نماید؛ درباره‏ى جزئیات آن، اندیشه‏ى آدمى را به کار دارد؛ سپس راه‏یابى کند و طرق بهره‏گیرى از آن را بشناسد و یکى راه را برگزیند و مصمم شود و اراده نماید و به اعضاى بدنى امر دهد تا مناسب زندگى و به مقتضاى نیازمندى‏هاى خود یا محیط، عملى ابراز کند و با رفتار خویش، ثمرى بار آورد، این همه تحول و کشاکش درونى و بیرونى، نشانه‏ى حقیقت حیات انسانى و بازتاب فهم و پروردگى روح و رشد ذهن آدمى است.
پی نوشت :
(۱) بمج، ۵۳ و ۵۴
(۲) بمج، ۵۳ و ۵۴.
(۳) مج، نظرات «دیویى»
(۴) باید دانست که «روان‏شناسى و جامعه‏شناسى» هم، اگر شناختش با تعصبى بر این نظر باشد که «روان، جز آثار ماده نیست و جامعه، به همین شکلک پیوندهاى شغلى و ملى و محیطى گفته مى‏شود و آن‏چه از نماى اجتماع برمى‏آید؛ به همان، حکم توان کرد»، هرگز آن روان‏شناسى یا جامعه‏شناسى، سازنده نیست و جز اداى تربیت و نمایشى زورکى از آن، ممکن نیست وقوع یابد و هرگز عدم شناخت روح فردى و اجتماعى، نباید موجب آن شود که حکم به عدم استقلال روان و محدودیت آن و رد پیوندهاى روحى آدمیان با یک‏دیگر،چه هم زمان باشند و هم دیار و چه غیر آن، داده شود.
(۵) رنا، ۳ و ۴.
(۶) رنا، ۹ و ۱۰.
(۷) ملاحظه‏اى نمودارى از زندگى آن کسان که داراى چنین صفاتى بوده‏اند – در لباس داستان و سرگذشت، نه پند و نصیحت و با تشکیل انجمن‏هایى، مثل: انجمن اخلاقى و پیشاهنگى و تعاون، موجب تمرین و ترغیب شاگرد، در این موارد، گردند
(۸) به وسیله‏ى ورزش – معالجات پزشکى – روش روان‏پزشکى و تلقینى و تحصیل و تفهیم تا حدى که قبول کند: «نقص بدنى، نقص شخصیت نیست» و به هر حال ناراحتى‏هاى درونى که معلول نقص چشم و گوش و دست و پا و زشتى یا کجى لب و سالک و کچلى و نظیر آن‏هاست، کنار زده شوند
(۹) بسیارى از بازى‏هاى کودکانه و یا مناسب جوانان، مى‏توانند وسایل خوبى براى این تمرینات باشند.
(۱۰) ارائه‏ى حال و رفتار مؤمن و بیان صفات او در نقش تصویر و داستان، بهترین طریقه‏ى آموزش است. البته براى جوانان، طرز اندیشه و اعتقاد مؤمن را باید ارائه نمود و براى کوچکتران طرز رفتار و حالات مؤمن را باید نشان داد، تا ترغیب شوند؛ اما پرورش روحیه‏ى مذهبى، به وسیله‏ى معاشرت مداوم با افراد فهمیده‏ى مذهبى و قبول مسؤولیت‏هایى در سازمان خیریه و دینى، میسر خواهد بود؛ (از قبیل: اداره‏ى کتاب‏خانه‏ها – خدمت بیمارستان‏ها – امور تعاونى – پیشاهنگى – انجمن‏هاى مددکارى اجتماعى و راهنمایى.
(۱۱) بدیهى است که هر کارى، نوعى خاص از آمادگى مى‏خواهد از قبیل: آمادگى بیشتر یکى از حواس، آمادگى عضوى خاص از بدن، نحوه‏ى توجه و دقت مخصوص به موضوع کار و نظیر این‏ها.
(۱۲) از قبیل: ابوالعلاء معرى، هلن کلر آمریکایى، دکتر خزائلى و بسیارى دیگر. (به کتاب: شرح احوال روشن دلان نامور – زندگى کوران – ابوالعلاء معرى و اندیشه‏هاى او – زندگانى هلن کلر… رجوع شود).
(۱۳) از قبیل انبیا و به ویژه رسول خاتم صلى الله علیه و آله و سلم و افرادى چون لقمان حکیم (به قول سعدى: لقمان را گفتند: ادب از که آموختى؟ گفت: از بى‏ادبان، که هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز کردم.
نگویند از سر بازیچه حرفى‏
کز آن پندى نگیرد صاحب هوش‏
و گر صد باب حکمت پیش نادان‏
بخوانند، آیدش بازیچه در گوش‏
(باب دوم، گلستان).
(۱۴) همانند زندگى کافران سخاوتمند از قبیل: حاتم طایى – و کافران عادل، چون نجاشى
(۱۵) از آن عجوزه که نخ مى‏رشت و با دست، دو کدان را مى‏گرداند، بر خداشناسى، دلیل خواستند؛ دست از دو کدان برداشت و گردونه از گردش فروماند و گفت: هم‏چنان که دست من این چرخ را مى‏گرداند، این گردش عالم را نیز گرداننده‏اى در کار هست.
گفته شد: علیکم بدین العجایز (حدیث نبوى)
و از آن اعرابى نیز در بیابان پرسیدند، دلیلى بر خداشناسى دارى؟؟ گفت: البعره تدل على البعیر و آثار الاقدام تدل على المسیر، فهیکل العلوى… و مرکز السفلى الا یدلان على اللطیف الخبیر؟؟
گفته شد: علیکم بدین الاعرابى (حق الیقین، شبر، ج ۱: ص ۱۰).
در مورد معرفت فطرى سالم، نظرات حکماى متأله و فلاسفه‏ى اخلاق را مى‏توان نمونه دانست که به قول عرفاء، خود به خدا رو کرده‏اند بى‏رسول و قطعا از کسى که با مدد رسول واصل شده است فروترند.
(۱۶) با نگاهى کوتاه، به مجوعه‏ى سمینار مذهبى، صفحه ۷۸.
(۱۷) رنا، ۱۶ و ۱۷.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا