متافیزیک و شناخت روح

متافیزیک و شناخت روح

ارسطو معتقد است که متافیزیک به اندیشه در مورد «اکثر مسائل اساسی وجود» می‌پردازد. حکیمان مسلمان نیز همین مفهوم را با تعـابیر دیگری بیان داشته‌اند. آنان معتقدند که موضوع متافیزیـک «وجود» است.    
    
● متافیزیک
متافیزیک به تعبیر ابن‌سینا مجموعه‌ای از حکمت ماقبل‌الطبیعه و مابعدالطبیعه می‌باشد، همچنین ابعاد فرافیزیکی و ماورائی انسان را نیز شامل می‌شود، که با حواس پنج‌گانه قابل احساس نمی‌باشد، ولی با حواس برتر می‌توان آن را ادراک کرد. به عبارت دیگر متافیزیک به مجموعه مقولات غیر قابل ادراک با حواس ظاهری گفته می‌شود. در برخی منابع، متافیزیک به معنی ”رفتن به ماورای فیزیک“ آمده است؛ فیزیک نیز عبارت است از پدیده‌هایی که با حواس پنج‌گانه در حالت عادی احساس می‌شود، پس برای درک متافیزیک باید از حواس برتر بهره گرفت.
قرارگرفتن در مسیر متافیزیک، نقطه عطفی بوده که امید است به شناخت خود و معرفت خداوند عزّوجل منتهی گردد (انشاءالله)، که این امر مهـمّ (خداشناسی) نیز از جمله اهداف خلقت انسان به شمار می‌رود (الله اعلم). همچنین می‌توان امید داشت که آشنایی با متافیزیک، در رسیدن به سایر اهداف خلقت انسان (عبادت و آزمایش) مؤثر واقع گردد. متافیزیک می‌تواند بعنوان ابزار و وسیله‌ای برای پیشرفت در امور تحصیلی، شغلی، خانوادگی و … مورد استفاده قرار گیرد. برخی افراد نیز به دلیل حـسّ ماجراجویی، کنجکاوی، حقیقت‌جویی و یا برای تفریح و سرگرمی به سراغ متافیزیک می‌آیند؛ جوانان به دلیل عطش زیادی که برای دست‌یابی به ناشناخته‌ها دارند، مشتاق این مقوله می‌باشند. برخی بزرگان نیز از متافیزیک به‌عنوان یک نیاز فطری یاد کرده‌اند.
امروزه در سراسر دنیا متافیزیک به‌عنوان یک رشته‌ی علمی دانشگاهی مورد توجـّه قرار گرفته است و در بسیاری از دانشگاه‌های معتبر دنیا جایگاه ویژه‌ای را به خود اختصاص داده است، تا جایی که دانشگاه‌ها و دانشکده‌های اختصاصی برای ارائه آموزش‌های کلاسیک و رسمی متافیزیک در مقاطع تحصیلی مختلف شکل گرفته است. برخی از این مراکز تا مقطع تحصیلی دکترای تخصصی دانشجو می‌پذیرند. در همین راستا می‌‌‌‌‌توان موارد زیر را به‌عنوان نمونه ذکر کرد :
▪ دانشگاه بین‌المللی متافیزیک،
▪ دانشکده‌‌ی متافیزیک کی‌‌‌آرا،
▪ دانشکده‌ی مطالعات متافیزیک،
▪ دانشکده‌ی متافیزیک کامپوس،
▪ دانشکده‌ی خداشناسی متافیزیک.
همچنین صدها مرکز، مؤسسه، آزمایشگاه و مدرسه‌ی تخصصی در زمینه‌ی متافیزیک فعالیت دارند که ذکر نام آنها در اینجا ممکن نیست.
امروزه در دنیای جدید و عصر علم و تکنولوژی، متافیزیک یکی از مسائل مورد توجه بسیاری از افراد در سراسر جهان است. در ایران اسلامی نیز مشاهده می‌شود که افراد، بخصوص جوانان به آن توجه دارند، استقبال فراوان از کتاب‌هایی که در این زمینه منتشر می‌شود و یا سمینارهایی که در این مقوله برگزار می‌گردد، مبین آن است. همچنین استقبال قابل توجه از جلسات خصوصی که در این ارتباط تشکیل می‌گردد، نیز تأیید کننده این امر مهم می‌باشد، حجم اطلاعات موجود بر روی شبکه جهانی اینترنت پیرامون متافیزیک و علوم مرتبط با آن نیز مبین دیگر این مطلب می‌باشد.
● انسان موجودی طبیعی و فرا طبیعی
« انسان، موجودی مرکب از حیثیت طبیعی و فراطبیعی است؛ حیثیت طبیعت او از خاک آغاز می‌شود و مراحل تکامل را یکی پس از دیگری طی می‌کند تا پیکری مستوی و کاملاً پرداخته، هستی می‌یابد: (إنّی خالق بشراً من طین). این حیثیت انسان، امری مادی و زمانمند است؛ بر خلاف حیثیت فراطبیعی انسان که خارج از محدودهٔ زمان و مکان است که از آن به روح الهی یاد می‌شود: (فإذا سوّیته و نفخت فیه من روحی). اصل انسان، همان روح الهی اوست و بدن، فرع و پیرو روح است.
گرچه شناخت حیثیت طبیعی انسان، خالی از صعوبت نیست، اما شناخت فراطبیعت او به مراتبْ مشکل‌تر است؛ زیرا حیثیت فراطبیعی او مجرّد و منزّه از خصوصیات طبیعی و مادی است. به دیگر سخن، روح و جسمْ همتای هم نیستند؛ بلکه روحْ ثَقَل اکبر و بدنْ ثَقَل اصغر خداوند است و به اعتباری می‌توان گفت: بدن، ثقل اصغر نیز نخواهد بود؛ بلکه بدن قشر است و روح لب: أصل الإنسان لبّه؛ اصل و حقیقت انسان، جان ملکوتی اوست؛ و چون شناخت روح انسان دشوار است، شناخت نیازهای او و معرفت بیماری‌ها و درمان آن‌ها نیز دشوار خواهد بود.
برخی از صاحب‌نظران، انسان را در محور حس و طبیعت محدود می‌کنند و فقط در این جهت به شناخت و ارزیابی او می‌پردازند؛ اما باید توجه داشت که شناخت انسان به این‌گونه، همانند شناخت درختْ منهای معرفت ریشه اوست؛ همان‌سان که شناخت کامل درخت، به شناخت شاخه‌ها و ریشه‌های اوست و بدون معرفت ریشه، شناخت کامل درختْ ممکن نیست، شناخت کامل انسان نیز به حیثیت فراطبیعی و طبیعی اوست و محدود کردن انسان در حیثیت طبیعی و شناخت او در این جهت، شناخت حقیقت انسان نیست. شناخت حقیقت انسان به شناخت روح الهی اوست و شناخت اصل اوست که انسان‌پژوه را به شناخت نیازهای ویژه و حقیقی انسان توجه می‌دهد؛ لیکن تنها مبدئی که انسان را این‌سان می‌شناسد و می‌شناساند، خالق انسان است؛ چنان که تأمین نیازهای او را خالق و آفریدگارش که به حقیقت او توجه دارد، به عهده دارد.» ● کلامی از حضرت امام
ائمه طاهرین بسیاری از مسائل را با لسان ادعیه بیان فرموده‌اند. لسان ادعیه با لسان‌های دیگری که آن بزرگواران داشته‌اند و احکام را بیان می‌فرمودند خیلی فرق دارد؛ اکثر مسائل روحانی، مسائل ماوراء طبیعت و آنچه مربوط به معرفت الله است، با لسان ادعیه بیان فرموده‌اند. ولی ما ادعیه را تا به آخر می‌خوانیم و متأسفانه به این معانی توجه نداریم … (از بیانات حضرت امام خمینی (ره) ● متافیزیک چیست
متافیزیک از ریشه‌ی «متافیزیکاس» که یک کلمه‌ی یونانی می‌باشد، گرفته شده است. کلمـه‌ی متافیزیکـاس از دو بخش «متا» به‌‌معنای «تغییر» و «فیزیکاس» به‌معنـای طبیعت تشـکیل شده‌است. برخی نیز متافیزیک را از ریشه‌ی یونانی «متاتافوسیکا» دانسته‌اند که با حذف حرف اضافه «تا» و تبدیل «فوسیکا» به «فیزیک» به‌صورت متافیزیک درآمده است.
در حال حاضر لغت متافیزیک از پیشوند «متا» به‌معنای وراء، فرا، ماوراء، بعد و پشـت و کلمـه‌ی «فیزیـک» به‌معنـای طبیعـت تشـکیل شده است. منظور از طبیعت، دنیایی است که در حال حاضر، در آن زندگی کرده، آن را احسـاس و ادراک می‌نماییم. پس متافیزیک به‌معنای ماورا الطبیعه، مابعد‌الطبیعه و یا فوق‌طبیعت است و شامل بخـش‌هـایی از جهان بی‌کران هستی و موجوداتی می‌شود، که از حوزه‌ی ادراک حـواس پنج‌گانه‌ی ظاهری ما خارج است.
بنا‌به گفته‌ی مورّخان، لفظ متافیزیک، نخست به‌صورت نامی برای یکی از کتاب‌های ارسطو به‌کار رفته بود، که از نظر ترتیب بعد از کتاب «طبیعت» قرار داشته، از طرف مؤلف، نام و عنوان خاصی به آن داده نشده بود، که بعدها به آن کتاب، عنوان «بعد از طبیعیات» داده شد. این کتاب از مباحث کلّی وجود بحث می‌کرده ‌است، مباحثی که در علوم اسلامی به امور عامه معروف شده، بعضی از فلاسفه‌ی اسلامی، نام «ماقبل‌الطبیعه» را نیز برای آن مناسب دانسته‌اند.
در بعضی از منابع، متافیزیک نام مجموعه‌ای از مسائل عقلـی- نظـری اسـت، که بخشـی از فلسـفه‌ی به اصـطلاح عـامّ را تشـکیل می‌داده است. چنان‌که امروز گاهی واژه‌ی فلسفه به آنها اختصاص داده می‌شود و یکی از اصطلاحات جدید فلسفه مساوی با متافیزیک می‌باشد، که کوشش می‌کند، تا طبیعت اساسی هر واقعیّتی، چه قابل رؤیـت و چه غیر قابل رؤیت را درک کند.
«دانشکده‌ی متافیزیک کی‌آرا» در استرالیا، متافیزیک را «رفتن به ورای مادّه» توصیف کرده است. «دانشکده‌ی مطالعات متافیزیک»، متافیزیک را علم «بودن» می‌داند، همچنین معتقد است که متافیزیک علم یا فلسفه‌ای است که ذات، علل اولیّه و یا قوانین حاکم بر تمام مخلوقات را به‌طور سازمان یافته بررسی می‌کند؛ بررسی حقیقت و ذات جهان نیز در همین مقوله قرار می‌گیرد. در تعریف این دانشکده، متافیزیک، رفتن به ورای حواسّ پنج‌گانه آمده است. همچنین آمده است که متافیزیک راهی است که زندگی را در سطوح روحی، روانی، ذهنی و فیزیکی تشریح می‌کند.
«دانشکده‌ی خداشناسی متافیزیکی» درآمریکا، بررسی «علل اولیه‌ی هستی و دانش» را متافیزیک می‌داند. پژوهشگران این دانشکده معتقدند، متافیزیک درصدد توضیح ذات «بودن» و مبداء و ساختار جهان است. همچنین متافیزیک اتّحاد ویژگی‌های روحی، ذهنی و فیزیکی را مدّ نظر دارد.
دکتر لاکلان هایندز متافیزیک را شامل آنچه که ماورای طبیعت قابل دید است، می‌داند. به تعبیر ابن‌سینا، متافیزیک مجموعه‌ای از حکمت ماقبل‌الطبیعه و مابعدالطبیعه است، که ابعاد غیر فیزیکی و ماورائی انسان را نیز شامل می‌شود، که با حواسّ معمولی قابل احساس نمی‌باشد، ولی با حواسّ برتر می‌توان آن را ادراک کرد.
ارسطو معتقد است که متافیزیک به اندیشه در مورد «اکثر مسائل اساسی وجود» می‌پردازد. حکیمان مسلمان نیز همین مفهوم را با تعـابیر دیگری بیان داشته‌اند. آنان معتقدند که موضوع متافیزیـک «وجود» است. ویلیام جیمز، متافیزیک را جهد بلیغ و سعی وافر در طریق تفکّر واضح می‌داند. ریچارد تیلور در کتاب «مابعد‌الطبیعه» خود، متافیزیک را اندیشیدن درباره‌ی اساسی‌ترین مسائل وجود بدون تحکّم بیان می‌کند. برتراندراسل متافیزیک را کوشش برای شناختن کل عالم از راه تفکر می‌داند.
در متون و منابع «دانشگاه بین‌المللی متافیزیـک»، «دانشـگاه اطلاعات متافیزیک»، «دانشگاه مطالعات ماورایی» و «دانشگاه ایالتی متافیزیک» نیز تعاریفی مشابه آنچه ذکر گردید، از متافیزیک آمده است.
«انجمن جهانی متافیزیک»، «انجمن متافیزیک دنیا»، «جامعه‌ی بین‌المللی متافیزیک»، «انجمن تحقیقات متافیزیک»، «انجمن دکترهای متافیزیک»، «آکادمی متافیزیک» و «آکادمی بین‌المللی آگاهی» نیز تعاریف مشابهی از متافیزیک ارائه کرده‌اند.
حکیمان مابعد‌الطبیعی از جمله افلاطون، فارابی، ملاصدرا، آگوستین، لایب‌نیتز و سایرین نیز تعاریف نزدیک به مضامین فوق‌الذکر دارند. دکتر شالکو و دکتر باتلر نیز همین مفاهیم را با بیان دیگـری ابراز داشته‌اند. بسیاری از استادان و پژوهشـگران معاصـر نیز بر همـین عقیده‌اند.
● متافیزیک در دانشگاه‌ها
امروزه در سراسر دنیا متافیزیک به‌عنوان یک رشته‌ی علمی دانشگاهی مورد توجّه قرار گرفته است و در پذیرش آن به‌غیر از شکاکین متحجر، کسی به‌خود تردید راه نمی‌دهد. متافیزیک در بسیاری از دانشگاه‌های معتبر دنیا جایگاه ویژه‌ای را به‌خود اختصاص داده است. تا جایی که دانشگاه‌ها و دانشکده‌های اختصاصی برای ارائه آموزش‌های کلاسیک و رسمی در مقاطع تحصیلی مختلف و انجام طرح‌های پژوهشی در زمینه متافیزیک شکل گرفته است. برخی از این مراکز تا مقطع تحصیلی دکترای تخصصی دانشجو می‌پذیرند. در همین راستا می‌توان موارد زیر را به‌عنوان نمونه ذکر کرد:
۱) دانشگاه بین‌المللی متافیزیک
۲) دانشگاه اطلاعات متافیزیک
۳) دانشگاه مطالعات ماورایی
۴) دانشگاه ایالتی متافیزیک
۵) دانشگاه شفا
۶) دانشگاه ریکی
۵) دانشکده‌ی متافیزیک کی‌آرا
۶) دانشکده‌ی مطالعات متافیزیک
۷) دانشکده‌ی خداشناسی متافیزیکی
۸) مرکز متافیزیک و ذهن در دانشگاه لیدز
۹) مرکز مطالعات متافیزیک در دانشگاه وانت‌لن
۱۰) دپارتمان فلسفه و متافیزیک در دانشگاه والس
۱۱) دپارتمان متافیزیک در دانشگاه میسکانتونیک
۱۲) دپارتمان فلسفه و متافیزیک در دانشگاه لینگنان
۱۳) آزمایشگاه تحقیات متافیزیک در دانشگاه استانفورد
همچنین فعالیت‌های پژوهشی و برنامه‌های آموزشی متافیزیک در دانشگاه‌های بیل، تاسمانیا، بوستون، مارکوئت، ساسکاتچوان، تورنتو، میامی، یوتا، پوزنان، پیترزبورگ، نوتردا، هاروارد، یال، کمبریج، گلاسگو، فلوریدا، وست ایندی، کولورادو، ادینبور، وارویک، لانکس، ساوتوسترن، مسکو، آکسفورد، شیکاگو، یونیورسال و ده‌ها دانشگاه دیگر جهان در حال اجرا می‌باشد.
علاوه بر دانشگاه‌ها و دانشکده‌ها، آکادمی‌های زیادی نیز در سراسر جهان به فعالیت در زمینه‌ی متافیزیک مشغول می‌باشند، از جمله:
۱) آکادمی متافیزیک
۲) آکادمی جهانی پاراسایکوزی
۳) آکادمی بین‌المللی آگاهی
۴) آکادمی هنرهای شفا
۵) آکادمی شفا و متافیزیک
۶) آکادمی روانشناسی نجومی
متافیزیسین‌ها در کشورهای مختلف برای قانونمند کردن و سازمان دادن به فعالیّت‌های متافیزیک جوامع و انجمن‌های زیادی را تأسیس و به ثبت رسانده‌اند از جمله:
۱) انجمن جهانی متافیزیک
۲) انجمن متافیزیک دنیا
۳) انجمن تحقیقات متافیزیک
۴) جامعه بین‌المللی متافیزیک
۵) انجمن دکترهای متافیزیک
۶) مراکز و مدارس زیادی نیز در باب متافیزیک فعال می‌باشند از جمله:
۷) مرکز مطالعات جایگزین
۸) مرکز متافیزیک سلطنتی
۹) مدرسه متافیزیک
۱۰) مدرسه متافیزیک کنتاکی
۱۱) مدرسه متافیزیک کامپوس
۱۲) مدرسه متافیزیک دالاس
مؤسسات مشغول به فعالیّت در علوم متافیزیک نیز بالغ بر صدها مؤسسه است که می‌توان موارد زیر را فقط به‌عنوان نمونه ذکر کرد:
۱) مؤسسه مطالعات پیشرفته متافیزیک
۲) مؤسسه متافیزیک ملی
۳) مؤسسه متافیزیک کاربردی
۴) مؤسسه متافیزیک کوانتم
۵) مؤسسه متافیزیک الکتریک پاورد
۶) مؤسسه تحقیقات استانفورد
مؤسسـات فوق‌الذکر هرچند که دانشـگاه و دانشـکده نیسـتند، ولی عظمت و گسـتردگی فعالیـّت برخی از آنها نه تنها کمتر از مراکز دانشگاهی نیست، که در برخی موارد بیشتر نیز می‌باشد، برای مثال مؤسسه تحقیقات استانفورد، آزمایشگاه‌هایی با مجهزترین و پیشـرفته‌ترین وسایل آزمایشـگاهی و همـکاری ۲۷۰۰ دانشـمند را در اختیار دارد. این مؤسـسـه
مملو از برندگان جایزه‌ی نوبل و دانشمندان سرشناس است. در این مؤسسه، آزمایشگاهی برای تحقیق در مورد متافیزیک از ۳۰ سال پیش فعّال شده است. راسل تارگ و هارولدهال پاتوف از جمله متخصصین مشغول در این آزمایشگاه می‌باشند.
دانشگاه‌ها، دانشکده‌ها، آکادمی‌ها، انجمن‌ها، مراکز، دپارتمان‌ها، مدارس و مؤسسات ذکر شده، تنها بخشی از واحدهای فعّال در زمینه‌ی متافیزیک می‌باشند، که مستقیماً با اسم و عنوان متافیزیک فعالیت می‌کنند. در کنار واحدهای مذکور، صدها مجموعه مشابه که با عناوین مشابه و یا با عناوین مرتبط و یا تحت پوشش متافیزیک فعالیّت می‌نمایند نیز وجود دارند. از جمله مراکزی که با عناوین پاراسایکولوژی، پارابیولوژی، پارافیزیولوژی، پارا آناتومی، فلسفه، الهیات، آگاهی، اَبَرآگاهی، هاله‌شناسی، مدی‌تیشن، ادراکات فراحسی، روح شناسی، نجوم و ده‌ها عنوان مشابه دیگر در حال انجام فعالیّت‌های آموزشی، پژوهشی و خدماتی می‌باشند.
● تاریخچه‌ی علمی روح‌شناسی
مثل مؤمن با بدنش، مانند گوهری است در صندوق، که چون گوهر خارج شود صندوق دور انداخته می‌شود و صندوق از دور انداخته شدن خود ناراحت نیست. حضرت امام صادق علیه السلام
کیفیت و چیستی روح، اثبات وجود روح، ارتباط با ارواح، فرافکنی و سفر روح از جمله‌ی مباحث روح‌شناسی است، که در طول تاریخ علم، توسط دانشمندان متعدّد مورد تحقیق، پژوهش و مطالعه قرار گرفتـه است. وجـود ایـن مقـولات به کرّات توسـط دانشـمندان تأییـد گردیده است. دکتر رئوف عبید در کتاب « الانسان روح لاجسد » تاریخچه‌ی روح‌شناسی و توجه به روح را از نظر فراعنه، هندوها، یونان و روم، فیلسوفان مسیحی و فلاسفه‌ی اسلامی ارائه نموده است.
فلاسـفه و عرفـای مسـلمان در این زمینـه مطالعات و تحقیقات فراوان داشته‌اند و دارای نظرات بسیار ارزشمندی می‌باشند. ابن‌سینا، ملاصدارا، شیخ مفید، سهروردی، فارابی، مولوی، خواجه نصیرالدین طوسی، ابن عربی، ابن رشد، امام فخررازی، اقبال لاهوری، ملا احمد نراقی، حاج ملا هادی سبزواری، حضرت امام خمینی(ره)، آیت‌الله حسن‌زاده آملی، علامه طباطبایی و حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی از جمله دانشمندان صاحب نظر در این بحث می‌باشند.
در ادامه‌ی این بحث به ذکـر اسامی عـدّه‌ی کمـی از دانشمندان خارجی که پیرامون شناخت روح و سایر مسائل مربوط به آن کار علمی کرده‌اند می‌پردازیم.
▪ دی مورگان: رئیس جمعیت ریاضی‌دانان انگلستان، نویسنده
▪ ویلیام کروکس: از مشهورترین دانشمندان شیمی، رئیس انجمن سلطنتی بریتانیا، نویسنده، عضو برجسته انجمن تحقیقات روحی
▪ آلفرد روسل والاس: بزرگترین فیزیولوژیست انگلستان در عصر خود، دوست نزدیک داروین، نویسنده
▪ الیور لودج: از مشهورترین دانشمندان قرن بیستم، نویسنده
▪ ویلیام جیمز: پزشک، روانشناس، فیلسوف بزرگ، استاد فلسفه‌ی دانشگاه هاروارد، عضو انجمن تحقیقات روحی انگلستان، روح‌شناس، رئیس دانشگاه هاروارد
▪ ویلیام مک دوگال: نویسنده
▪ ادوین فردریک باورز: استاد دانشگاه میناپولیس، نویسنده
▪ اکسون: استاد دانشگاه آکسفورد
▪ کامیل فلاماریون: دانشمند ستاره‌شناس، ریاضی‌دان معروف فرانسه، رئیس انجمن نجوم فرانسه، نویسنده
▪ ویکتور هوگو: نویسنده معروف و دانشمند فرانسوی
▪ سزار لمبروزو: یکی از مشهورترین دانشمندان جُرم‌شناسی، استاد بیماری‌های روانی در دانشگاه‌های ایتالیا، استاد پزشکی قانونی
▪ آلن کارداک: پزشک، دانشمند علوم تربیتی، روح‌شناس معروف فرانسوی، مؤسس انجمن روحی فرانسه، نویسنده
▪ لورد بالفور: سیاستمدار مشهور انگلیسی
▪ کارل ویکلاند: عضو انجمن پزشکی شیکاگو، عضو انجمن پیشرفت دانش، نویسنده
▪ پروفسور هایسلوپ: رئیـس انجـمن تحقیقات روحــی در آمریکا
▪ ویلیام بارت: از دانشمندان علوم طبیعی انگلستان، نویسنده
▪ لرد رایلی: دانشـمند علـوم طـبیعی، اسـتاد دانشـگاه کمبریج، برنده جایزه نوبل
▪ فردریک مایرز: دانشــمند روانشـناس، عضـو فعـّال انجمن بحث‌های روحی، نویسنده
▪ ادموند گرنی: از دانشمندان مشهور روانشناس، استاد هیپنوتیزم، نویسنده
▪ دکتر آلکساندر کانُن: دانشمند و محقّق برجسته، نویسنده
▪ دکتر آرتورکونان دویل: پزشـک، ادیـب معـروف، نویسنده داستان‌های شرلوک هلمز و دکتر واتسن
▪ اسقف استانتون موزس: از برجسته‌ترین مردان مذهبی، استاد دانشگاه لندن، رئیس اتحادیّه روح‌شناسان لندن، نویسنده
▪ اسقف چارلز تویدل: رئیس اسقف‌های یورکشایر، نویسنده
▪ بالزاک: فیلسوف بزرگ
▪ دکتر گوستاو جلی: رئیـس انسـتیتوی بیـن‌المللی ماورای روح، از بزرگترین محققان روح‌شناسی، نویسنده
▪ پروفسور شارل ریشه: رئیس افتخاری انستیتوی بین‌المللی ماورای روح، نویسنده، دانشمند فیزیولوژیست
▪ ماری کوری: کاشف عنصررادیوم، دانشمند
▪ زولنر: دانشمند ستاره‌شناس، نویسنده
▪ هانس دریچ: روانشناس و زیست‌شناس معروف آلمانی و استاد فلسفه در دانشگاه لیپزیک
▪ شرنک فون نوتزینگ: پزشک، زیست‌شناس معروف مونیخی، نویسنده
▪ دامون دی لاساگا: از دانشمندان علوم طبیعی در اسپانیا
▪ فیثاغورس، سقراط، افلاطون، و ارسطو نیز از جمله دانشمندان صاحب نظر در این رابطه می‌باشند. ● آشنایی با انسان
انسان یک موجود بسیار پیچیده، نامحدود و عجیب است که از بخش‌‌‌‌‌های مختلف تشکیل شده است. به این کلام زیبای حضرت امام راحل توجه نمایید: « انسان یک موجود عجیبی است، در جمع طبقات موجودات و مخلوقات باری‌تعالی، هیچ موجودی مثل انسان نیست، اعجوبه‌ای است که از او یک موجود الهی ملکوتی ساخته می‌شود و یک موجود جهنمی شیطانی هم ساخته می‌شود. موجودات دیگر اینطور نیستند.» (حضرت امام خمینی ره). همچنین ایشان در « شرح چهل حدیث» می‌‌فرمایند: «بدان‌که انسان، اعجوبه‌ای است دارای دو نشئه و دو عالم، نشئهٔ ظاهرهٔ ملکیهٔ دنیویه که آن بدن اوست و نشئهٔ باطنهٔ غیبیّه ملکوتیّه که از عالم دیگر است و نفس او که از عالم غیب و ملکوت است، دارای مقامات و درجاتی است که به‌‌طریق کلی گاهی تقسیم کرده‌اند آن را به هفت قسمت، و گاهی به چهار قسمت، و گاهی به سه قسمت، و گاهی به دو قسمت.»
ملا احمد نراقی- استاد شیخ مرتضی انصاری و از اکابر مجتهدین شیعه- در معراج السعاده می‌نویسد: « اگر خواهی خود را بشناسی، بدان که هر کس را از دو چیز آفریده‌اند، یکی این بدن ظاهر که آن را تن گویند… و یکی دیگر نفس است که آن را روح و جان و عقل و دل نیز گویند. »
از یک دیدگاه کلّـی انسان از سه بخـش جسم، روان و روح تشـکیل شده است. جسـم فیـزیکی ابزار و وسیله‌ای است که در مدّت کوتاه زیستن در عالم فیـزیکی در اختیـار است و امانتی بیش نیست. روان، بخش واسط جسم و روح است. روح، هسـته‌ی مرکزی وجود انسان و جوهره‌ی اصلی او است و از حضـرت حق‌تعالی منشاء گرفته است و به سوی او نیز باز خواهد گشت. عدّه‌ای به اشـتباه روح و روان را یـکی می‌دانند؛ حـتی در برخی از کتب فرهنـگ لغات نیز این اشتباه دیده می‌شود.
حضرت امام خمینی- آن روح‌الله روحی فداه- می‌فرمایند: «بدان که نفس ناطقهٔ انسانیه، حقیقتی است که در عین وحدت و کمال بساطت، دارای نشئاتی است که عمدهٔ آن به طریق کلی، سه نشئه است: اول، نشئه ملکیّهٔ دنیاویّهٔ ظاهره، که مظهر آن حواس ظاهره، و قشر ادنای آن بدن مُلکیّه است. دوم، نشئه برزخیّهٔ متوسطه، که مظهر آن، حواس باطنه و بدن برزخی و قالب مثالی است. سوم، نشئه غیبیّهٔ باطنیّه است که مظهر آن، قلب و شئون قلبیّه است. شاید بیان زیبای حضرت امام در تشریح کلّی انسان به سه نشئه‌ی مذکور، اشاره به سه بخش جسم، روان و روح باشد.
عده‌ای از علماء، دانشمندان و متافیزیسین‌ها نیز با یـک دید عمیق‌تر به انسان نگاه کرده، او را به هفـت‌ بخـش یا هفـت کالبـد تقسیم می‌کنند. کالبدهای هفت‌گانه‌ی انسان، در فرهنگ‌هـا و ادیـان مختلف، با اسامی متفاوتی معرفی شده است. متافیزیسین‌ها آن را بدین صورت معرفی می‌کنند: کالبد فیزیکی، کالبد اثیری، کالبد علّی، کالبـد ذهنی، کالبد روحی، کالبد آسمانی و کالبد الهی.
جناب مولانا به چهار بخش از این بخـش‌ها اشـاره می‌کند، کــه اوّلین آن را جسم و چهارمین را دل معرفی می‌نماید:
جسم سایهٔ سایهٔ سایهٔ دل است
جسم کی اندر خود پایهٔ دل است
آن بیدار شده‌ی دست بت میکده که یاد میکده بی‌قرارش کرده بود-آن که دل و قلب و ضمیر آرام، مطمئن و امیدوار خود را از ما برگرفت و به سوی جایگاه ابدی پرواز کرد- می‌فرمایند: «… چنانچه این لباس صوری ساتر لباسِ بدن مُلکی است، خود بدن ساتر بدن برزخی، و بدن برزخی الان موجود است ولی در ستر و حجاب بدن دنیایی است و این بدن ساتر اوست، و بدن برزخی ساتر و لباس و حجاب نفس است، و آن ساتر قلب و قلب ساتر روح است، روح ساتر سرّ است، و آن ساتر لطیفه خفّیه است.» پس حضـرت امام خمـینی(ره)، نیز کـالبدهای هفت‌گانه‌‌ی انسـان را با نـام‌های بدن مُلکی (بدن دنیایی)، بدن برزخی، نفس، قلب، روح، سرّ و لطیفهٔ خفیّه معرفی می‌نمایند.
حاج‌ملا هادی سبزواری بخش‌های هفتگانه انسان را در حاشیهٔ اسفار به این ترتیب شمرده است: نفس، قلب، عقل، روح، سرّ، خفی، اخفی. مرحوم شاه‌‌آبادی در کتاب « الانسان و الفطره » مرتبهٔ عقل را پیش از قلب می‌‌داند. ولی صدرالمتالهین چنین شمارش کرده است: طبع، نفس، قلب، عقل، روح، سرّ، خفی. و مرتبهٔ اخفی را نیاورده و طبع را افزوده است.
ناگفته پیدا اسـت که تفاوت در اسـامـی اهمیّتـی نـدارد، بلکـه آنچه مهمّ است، اتفاق‌نظر بر وجود هفت بخش یا هفت کالبد برای انسان است. همچنین قابل ذکر است که تشریح این هفت بخش از نظر پاراآناتومی و پارافیزیولوژی، یک کار فنی و تخصصی است که در این مجال نمی‌گنجد و در جای خود به آن خواهیم پرداخت.
● آشنایی با روح
کلـمه روح از لغت رَوْح و یا رُوْح آمــده اسـت. رَوْح به معنـی سرور، شادی، آسایش و نجات از غم و اندوه است. رُوْح به معنی نفس کشیدن و دمیدن است و از ریح مشتق شده، که به معنی باد و نسیم می‌باشد. پس به یاد داشته باشید که روح باید مانند نسیم، به‌نرمـی و لطافت به‌طور مرتّب و دائم در حرکت باشـد؛ روحـی که درجـا بزنـد، ساکن و بی‌حرکت باشـد، دیـگر روح نیسـت. روان را نیز به این دلیـل روان می‌گوییم، که باید روان و جاری باشد و دائم در حرکت باشد، روان نیز اگر ساکن و راکد شد، مانند آب راکد می‌گندد. باید گفـت در دنیای امروز، با کـمال تأسف روان و روح بسیاری از انسانها، در اثـر سـنگینی تعلّقات دنیایی، ساکن و راکد شده، درجا زده و گندیده است، ایشان نیز بی‌خبرند و یا خویش را به بی‌خبری زده‌اند.
علامه‌ی طباطبائی در تفسیر شریف المیزان می‌نویسد: « کلمهٔ روح به‌طوری که در لغت معرفی شده به‌معنای مبداء حیات است که جاندار به‌وسیله آن قادر بر احساس و حرکت می‌شود.» ( ترجمه‌ی المیزان، ج ۱۳ ، ص ۲۷۰ )
روح یک کیفیت لطیف، مجرد، مؤثّر و نافذ است، که حقیقـت انسان را به‌وجود می‌آورد. روح حقیقتی وسیع است که ماورای جسم فیزیکی و ماورای مکان و زمان بوده، فاقد خصوصیات اجسام فیزیکی و مادّی است. حضرت امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: « روح جسم لطیفی است که کالبد ستبری بر آن پوشانده شده است.» ( میزان الحکمه، ج ۵ ، ص ۲۱۵۵ )
روح فاقد جـرم، وزن، طول، عرض و ارتفاع است و مرگ به آن راه ندارد. روح مبداء حیات و عامل آگاهی است و آثاری در عالم وجود بروز می‌دهد، که بسیار بدیع و عجیب می‌باشد. روح فاقد شکل و فرم است، ولی فقط برای این‌که به ذهن نزدیک شود، می‌توان آن را به یک توده نور تشبیه کرد.
ابونصر محمد فارابی که از بزرگترین فیلسوفان مسـلمان به شمار می‌رود، معتقد است که روح حقیقت وجود آدمی است و بعد از فنای جسم باقی می‌ماند. وی همچنین می‌گوید: « روح انسان از جوهری آگاه به امور است، که در عالم ملکوت بوده و در آن عالم شکل دارد ولی زمان و مکان ندارد.» خواجه نصیرالدّین طوسی روح انسـان را جـوهر بسیط می‌داند.
عقیده‌ی بیشتر عالمان و دانشمندان بر این است که روح، جسمی نورانی، زنده و متحرک است، که از جهان برتر بوده، سرشتش با این پیکر مادّی متفاوت است. آلن کارداک- پزشک و روح‌شناس معروف فرانسوی- روح را اصل هوشمند هستی و یا موجود هوشمند آفرینش معرفی می‌نماید.
شیخ مفید-که به‌حق برای اسلام و مسلمین مفید بود- معتقد است: «روح جسم لطیف و شفافی مانند هوا است که در بدن سیر می‌کند.» شیخ‌الرئیس- ابوعلی سینا- روح انسان را یک ذات معنوی و منبع نیروهای بی‌شماری می‌داند که از ترکیب عناصر به‌وجود نیامده است. از نظر ایشـان روح نمـی‌تواند دسـتخوش فسـاد گردد و پس از جدایی از بـدن، در هنگام مرگ، درعالم معقولات برای خود قدرت و مقامی حاصل می‌کند، که از جایگاه او در زمین به مراتب بالاتر است.
دکتر رئوف عبید استاد حقوق دانشگاه عین‌الشمس قاهره در کتاب خود چنین می‌نویسد: « فیلسوف و پزشک معروف ابوعلی الحسین‌‌بن عبدالله‌بن سینا که به‌عنوان پیش‌کسوت فلاسفه در بررسی روح شمرده می‌شود، دلایل بسیاری مبنی بر وجود روح و جاودان بودن آن بعد از مرگ ارائه می‌کند و می‌گوید: ای خردمند بیندیش که تو امروز همراه با روح و نفس می‌باشی که در تمام عمر همراه تو بوده است.»
بوعلی سینا در جای دیگر می‌نویسد: « بدان که آن جوهر اصلی که در وجود انسان است پس از مرگ با نابود شدن جسم، نابود نمی‌شود و بعد از جدا شدن از بدن، پوسیده و نابود نمی‌گردد، بلکه همراه با پایداری آفرینندهٔ خود، او نیز باقی و پایدار است، زیرا جوهر روح نیرومندتر از جوهر جسم است. »
این دانشمند بزرگ قصیده‌ای نیز در باب روح سروده است که به قصیده‌ی «عینیّه‌ی روحیّه» معروف گردیده است. در این قصیده که به زبان عربی می‌باشد، کیفیت نزول روح و حلول آن در جسم و صعود آن به عالم بالا به زیبایی تشریح شده است.
آقای محمّد شـاهوردی در فلسـفه‌ی ابــن‌سـینا از قـول ایـن فیلسوف شهیر چنین نقل می‌کنـد: « نفـس (روح) صـورت جـوهری جـسم است و تا زمانـی‌که نفس متّصل به جسم باشـد، ممکـن نیسـت ذات خود را عقلاً ادراک کند، مگر به واسطه‌ی اعمال قوای خود امّـا معرفت نفس به ذات خویش که برای او حاصـل مـی‌گـردد، از باب معرفت عقلیه نیست، بلکه معرفت تجربی غامضه‌ایست که شخص در خلال اعمال از ذات خود تحصیل می‌نماید و حقیقت آنست که نفس انسانی وجود خالص خود را به طریق نوعی از تأمل ذاتی کامل به تجربه ادراک می‌کند، ولی در هرحال به جوهر خاص خود نمی‌رسد. »
با اوصاف مذکور می‌توان نتیجه گرفت که روح بخش اصلی وجود انسان است که می‌توان آن را به نرم‌افزار کامپیوتر تشبیه نمود و جسم فیزیکی نیز سخت‌افزار آن می‌باشد. بدون شک یک سیستم کامپیوتر فاقد نرم‌افزار، هیچ‌گونه استفاده و کاربردی ندارد و نرم‌افزار نیز بدون در اختیار داشتن سخت‌افزار نمی‌تواند نمود و جلوه کند.
علامه سید محمدحسین طباطبایی صاحب تفسیر شریف المیزان می‌فرمایند: «به‌طور کلی نفس آدمی موجودی است مجرد، موجودی است ماورای بدن و احکامی دارد غیر احکام بدن و هر مرکب جسمانی دیگر، بلکه با بدن ارتباط و علقه‌ای دارد و یا به عبارتی با آن متحد است و بوسیله شعور و اراده و سایر صفات ادراکی، بدن را اداره می‌کند.»
ابن رشد- از بزرگترین فلاسفه مسلمان و از بزرگترین شارحان ارسطو- می‌گوید:« ما روح و بسیاری از چیزها را درک می‌کنیم اما اندازه آنها را نمی‌دانیم، و کاش حد و اندازه وجودی آن را درک می‌کردیم، با این حال ما ضرورت وجودی آن را درک می‌کنیم که حضورش در جسم مایه حیات و تعادل جسم است و نبودش سبب سقوط و نابودی جسم می‌گردد.»
ملا احمد نراقی نیز معتقد است که «روح چون از جنس مجردات است، به حقیقت او رسیدن و او را به کُنه شناختن در این عالم میسر نیست»، وی همچنین بیان می‌کند که: حقیقت آدمی و آن‌چه که به سبب آن به سایر حیوانات ترجیح دارد، همان روح است که از جنس ملائکه مقدسه است. در نظر ایشان روح امری باقی است، که اصلاً و مطلقاً از برای آن فنایی نیست، و بعد از مفارقت آن از این بدن و خرابی تن، از برای آن خرابی و فنایی نیست و نخواهد بود. ● اثبات وجود روح –
وجود روح به اشکال مختلف و توسط دانشمندان متعدد اثبات شده است، و دیگر جای هیچ‌گونه تردید و ابهامی در این زمینه نمانده است. با وجود این هنوز برخی افراد نا آگاه در این مورد مبتلا به ناباوری هستند، لذا در این بحث به نظرات چند تن از بزرگان در باب اثبات وجود روح توجه می‌نماییم.
حضرت امام خمینی- که خداوند ما را با او محشور گرداند- ضمن بیان محجوب بودن یک طرف از یک شئی از طرف دیگر آن، و آگاه بودن انسان و حیوان از همه‌ی اطراف خود، چنین نتیجه می‌گیرند: « پس در حیوان و انسان چیز دیگری هست که فوق ماده است و از عالم ماده جداست و با مردن نمی‌میرد و باقی است. » این امام بزرگوار، انسان مجرد از این عالم طبیعت را یک حقیقت می‌دانند و از این امر برای اثبات وجود بُعد ماورایی انسان بهره می‌گیرند. ایشان همچنین در جای دیگر فرموده‌اند: « انسان اگر به همین حدّ طبیعت بود و بیشتر از این چیزی نبود، دیگر احتیاج به این‌که یک چیزی از عالم غیب برای انسان فرستاده بشود، تا انسان را تربیت بکند (نداشت)،… لکن چون انسان مجرد از این عالم طبیعت (و) یک حقیقتی است، همین خود خصوصیاتی که در انسان هست، دال بر این است که یک ماورایی از برای این طبیعت هست، چون انسان یک ماورایی دارد و به حسب براهینی که در فلسفه ثابت است، ماورای این طبیت در انسان هست و انسان دارای یک عقل بالامکان مجرد و بعد هم مجرد تام خواهد شد.»
حضرت آیت‌العظمی ناصر مکارم شیرازی که از علماء آگاه به مسایل روز و علوم متافیزیک است در کتاب « ارتباط با ارواح » می‌نویسند: « به عقیدهٔ ما یادآوری یک نکته لازم است که نه ما و نه هیچ‌کس دیگر نمی‌خواهیم و نمی‌توانیم وجود روح را انکار نماییم، زیرا دلائل فلسفی و حسی و تجربی که برای اثبات وجود روح اقامه شده، بیش از آن است که بتوان همه را نادیده گرفت…»
جناب ابن سینا- فیلسوف مسلمان – نیز در بحث نفس از کتاب شفا چنین می‌نگارد: « ما اجسامی را می‌بینیم که تغذیه و تولید مثل و حرکت و اراده دارند و این امور برای این اجسام، از جهت جسم بودنشان نیست، پس باید در ذات این اجسام، مبادی غیر از جسمیّت آن‌ها برای این کارها باشد تا این کارها از آن صادر شود، مبادی آن‌چه مبداء صدور کارهایی است که پیوسته بر یک نهج واقع نمی‌شود و از روی اراده است آن را نفس(روح) می‌نامیم. »
دکتر رئوف عبید در مقدمه کتاب خود می‌نویسد که « باور داشتن روح، باوری کهن به قدمت انسان است، از جمله باورها، اعتقاد به جاودان بودن روح و اعتقاد به ثواب و عقاب است.» ● روح شناسی در قرآن
قرآن کریم، نامه‌ی عاشقانه‌ی خالق به مخلوقات، روح را از امر پروردگار می‌داند، و می‌فرماید: « قل الروح من امر ربی». « ابو بصیر می‌گوید از امام باقر (علیه‌السلام) یا امام صادق (علیه‌السلام) دربارهٔ آیهٔ « و از تو دربارهٔ روح می‌پرسند، بگو روح از امر پروردگار من است» سوال کردم، فرمود: روح آن چیزی است که در وجود جنبندگان و مردمان است. عرض کردم: آن چیست؟ فرمود: آن از (عالم) ملکوت و از (عالم)قدرت است.» (میزان الحکمه، ج ۵ ، ص ۲۱۵۵)
« امر» از « عالم امر» می‌آید، عالم امر فاقد زمان و مکان، به مفهوم عام رایج آن است؛ آفریدن در عالم امر آنی است و تدریجی نمی‌باشد. در این عالم، وجود هر موجودی به صورت مستقیم، تنها مستند به خدای تعالی است. نقطه مقابل عالم امر، عالم خلق است که مقید به قیود زمان و مکان بوده، از انرژی و ماده تشکیل شده است؛ خلق در عالم خلق تدریجی است. در این عالم، وجود هر موجودی به صورت غیر مستقیم و با وساطت علل و اسباب، مستند به خدای تعالی است.
صاحب المیزان می‌نویسد: « امر عبارت است از وجود هر موجود از این نقطه نظر که تنها مستند به خدای تعالی است، و خلق عبارت است از وجود همان موجود از جهت اینکه مستند به خدای تعالی است با وساطت علل و اسباب.» ایشان همچنین معتقد است که: « امر خدا عبارت از کلمه ایجاد او است و کلمه ایجاد او همان فعل مخصوص به او است بدون اینکه اسباب وجودی و مادی در آن دخالت داشته و با تاثیرات تدریجی خود در آن اثر بگذارند، این همان وجود مافوق نشأه مادی و ظرف زمان است و روح به حسب وجودش از همین باب است یعنی از سنخ امر و ملکوت است.» (ترجمه المیزان، ج ۱۳ ، ص ۲۷۳)
در تفسیر شریف المیزان آمده است: « امر خدا -که روح هم یکی از مصادیق آن است- از جنس موجودات جسمانی و مادی نیست، چون اگر بود محکوم به احکام ماده بود و یکی از احکام عمومی ماده این است که به تدریج موجود شود، وجودش مقید به زمان و مکان باشد، پس روحی که در انسان هست، مادی و جسمانی نیست هرچند که با ماده تعلق و ارتباط دارد.» نویسنده‌ی این کتاب ارزشمند، همچنین در رساله‌ی انسان قبل از دنیا می‌نویسد: «فوق عالم اجسام که مشتمل بر نظام تدریجی است، عالم دیگری است مشتمل بر موجودات غیر تدریجی (یعنی غیر زمانی)، و هرموجود زمانی از نظام تدریجی، قائم و متفرّع بر موجودات امریّه آن عالم است و به عبارت دیگر موجودات امری با موجودات نظام تدریجی همراه و بدانها محیطند. »
برخی مفسرین اعتقاد دارند که « قل الروح من امر ربّی » دلالت بر استنکاف حضرت حق‌تعالی از جواب به سؤال حضرت رسول گرامی اسلام در مورد روح دارد. در حالی‌که علامه طباطبایی و جناب ملاصدرا اعتقاد دارند که حضرت حق‌تعالی در این آیه واقعاً حقیقت روح را بیان کرده، آن را از امر می‌داند و امر را در جای دیگر قرآن تشریح می‌کند. جناب آقای صادق لاریجانی در تعلیقات خود بر کتاب « انسان از آغاز تا انجام » چنین می‌نویسد:«بعضی از مفسرین تعبیر قل الروح من امر ربّی را اعراض از جواب به سؤال یسئلونک عن الروح دانسته‌اند: خداوند به پیغمبر دستور می‌دهدکه با گفتن این‌که « روح از امر پروردگار من است » از جواب حقیقی به سؤال سرباز زند…اما جمعی دیگر از مفسرین تعبیر فوق را پاسخی حقیقی به سؤال مذکور می‌دانند. حقیقت روح از عالم امر است و همین مطلب هم در آیه شریفه ذکر شده است، پس متضمّن هیچ‌گونه اعراض از جواب نیست. مرحوم صدر‌المتألهین در اسرارالآیات (ص۱۰۵) به همین نظر تصریح می‌کند، مرحوم علامه هم همین نظر را اختیار نموده‌اند.»
در ادامه آیه‌ی مذکور نیز می‌فرمایند که « از علم به شما ندادیم مگر اندکی» عده‌ای نیز این بخش را به عنوان دلیل مطرح می‌کنند، که چون خداوند فرموده: اندکی از علم به شما دادیم، پس نباید بیش از این اندک به دنبال آن علم (شناخت روح) رفت. در اینجا این سؤال مطرح است که اندک از چه مقدار؟ خیلی مهم است که اصل و کل چقدر بوده، چون اندکی آب از یک لیوان آب با اندکی آب از یک اقیانوس آب متفاوت می‌باشد. پس اندک از یک اقیانوس، برای ما انسان‌ها بسیار زیاد می‌باشد. به یاد داشته باشید که این نیز دلیل بر ممنوعیت رفتن به سمت روح‌شناسی نمی‌باشد.
دانشمند فرزانه و مفسر کبیر حضرت علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرمایند «… قرآن کریم همواره اصرار و تاکید دارد در این‌که بندگان خدا نظر خود را منحصر در محسوسات و مادیات نکنند…»● اهداف خلقت انسان
هدف حضرت حق‌تعالی از خلقت انسان چه بوده است؟ « از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود؟ » بر اساس نظر عرفا، علما، فلاسفه، دانشمندان و متافیزیسین‌ها، هدف خلقت انسان در سه کلمه خلاصه می‌شود: شناخت، عبادت و آزمایش، که در بین این سه، شناخت از همه مهم‌تر می‌باشد، چون خود پایه و اساس عبادت و آزمایش است. اگر شناخت باشد، عبادت هم متعالی، درست و کامل انجام می‌شود و نتیجه می‌دهد، اگر شناخت باشد، انسان در آزمایش و امتحان قبول و موفق می‌شود، پس اگر شناخت نباشد، عبادت بی‌فایده و قبولی در آزمایش نیز محال است.
شناخت، انواع و مراتب مختلف دارد که پایه و اساس آن شناخت خود و غایت و نهایت آن شناخت خداوند است. حضرت امام راحل همین مطلب را بدین‌صورت بیان فرموده‌اند: « تمام زحمتها که اینها کشیده‌اند چه از حضرت نوح و حضرت ابراهیم گرفته تا آمده است این‌جا رسول اکرم (ص) رسیده است تمام مشقّتهایی که کشیده‌اند و کارهایی که کرده‌اند مقدمه یک مطلب است و آن معرفی ذات مقّدس حقّ است. کتابهای آسمانی هم که بالاترینش کتاب قرآن کریم است تمام مقصدش همین است که حق‌تعالی را با همهٔ اسماء و صفاتی که دارد به مردم معرفی کنند. » (صحیفهٔ نور، ج ۱۹ ، ص ۸۲)
حال این سؤال مطرح است که منظور از شناخت خود چیست؟ و این « خود » به کدام بخش – جسم، روان و یا روح- اطلاق می‌شود. اگر فرض کنیم منظور شناخت جسم است، پس باید آناتومیست‌ها و فیزیولوژیست‌ها، خداشناس‌ترین افراد باشند؛ (چون« هرکه خود را شناخت، پروردگارش را شناخت. » ) که این‌طور نیست. اگر منظور شناخت روان باشد، پس باید روانشناس‌ها، خداشناس‌ترین انسان‌ها باشند، که باز هم در عمل این‌گونه نمی‌باشد. تجربه و تاریخ هم اثبات کرده است، که آناتومیست‌ها، فیزیولوژیست‌ها و روانشناس‌ها، خداشناس‌ترین افراد نمی‌باشند، حتی برخی از آنها هیچ بویی از خدا نبرده‌اند. بسیاری از دانشمندان غربی در علوم مذکور از این دسته‌اند.
اگر فرض کنیم منظور از شناخت خود، شناخت روح باشد، به حقیقت نزدیک شده‌ایم، چون اوصاف روح بیشترین قرابت را به حضرت حق‌تعالی دارد. به‌یاد داشته باشیم که حق‌تعالی می‌فرماید: «ونفخت فیه من روحی»
از حضرت امام صادق علیه‌السلام منقول است که فرمودند: « همانا پیوند روح مؤمن به روح خدا استوارتر از پیوستگی پرتو آفتاب به آن است.» ( اصول کافی، ج ۳ ، ص ۲۴۲ )
ذکر این نکته نیز لازم و ضروری است که اگر در مسیر خودشناسی و شناخت روح قدم برداریم، فقط نشانه‌ها و سرنخ‌هایی از شناخت ذات اقدس‌اله نصیب ما خواهد شد، چون شناخت او با درک و فهم محدود بشر غیرممکن و محال است. به‌عبارت دیگر انسان از طریق خودشناسی به آن مرحله از خداشناسی می‌رسد، که بفهمد نمی‌توان خدا را شناخت و به ناتوانی خود در این‌باره پی می‌برد، که رسیدن به این مرحله خود بسیار با ارزش است و در واقع درجه‌ای متعالی از شناخت (عرفان) است. اگر کسی تلاش کند و به این مرحله برسد، مطمئن باشید که خیلی به او توجه و عنایت خواهند کرد و از عوالم غیب از او دستگیری می‌نمایند.
خلاصه‌ی کلام آن‌که انسان برای تکامل خلق شده است؛ تکاملی که از طریق شناخت، عبادت و آزمایش بروز می‌نماید. ولی متأسفانه بسیاری از انسانها، هدف خلقت خویش را فراموش کرده‌اند و با ابزار و وسایلی که برای رسیدن به تکامل در اختیارشان قرار داده شده سرگرم شده‌اند و لذا چقدر با مسمی است نام انسان برای این موجود فراموش‌کار، چرا که انسان از ریشه‌ی نسیان به معنی فراموشی گرفته شده است. جای بسی تأسف است که بیشتر انسان‌ها، «خودِ واقعی» خود را که شناخت آن می‌تواند پایه و اساس شناخت خدا باشد، به دست فراموشی سپرده‌اند. واضح است که این‌گونه انسان‌ها خود را نیز قبل از این فراموش کرده‌اند.
شایان توجه است که بشر اغلب مسایل را به نسبت عکس اهمیتی که در زندگیش دارد مورد مطالعه قرار می‌دهد. روح نیز از این قاعده مستثنی نبوده، مشمول این اصل شده است. لذا جا دارد که به سلامت فطرت بسیاری از انسان‌ها در عصر امروز شک نمود. ولی باید به یاد داشت که توجه به روح و شناخت آن، از جمله نیازهای غیرقابل چشم‌پوشی در یک انسان سلیم‌الفطره می‌باشد. یک انسان آگاه حتماً به جهان هستی و جایگاه خود در آن توجه دارد و از این طریق از خود فراتر می‌رود و به اتحاد با جهان می‌رسد. انسان‌هایی که به این امر مهم توجه نمی‌کنند، به رنجی جان‌کاه و خسارتی جبران‌ناپذیر مبتلا خواهندشد، که نهایت آن ایجاد نقصان در طبع سلیم آنان خواهد بود.
در پایان این بحث یادآوری دونکته لازم و ضروری است. نکته اول آن‌که برخی روح را یک موجود کامل می‌دانندکه در قفس جسم فیزیکی گرفتار شده است؛ روح را یک پرنده‌ی تکامل یافته‌ای می‌دانند، که در کالبد خاکی زندانی گردیده، پس جسم فقط یک قفس، یک زندان و یک عامل مزاحم و دست‌ و پاگیر می‌باشد، که روح باید تلاش نماید تا هرچه زودتر از دست آن خلاص گردد. اما چنین نیست: اگر روح موجود کاملی باشد، دیگر لزومی ندارد خداوند تبارک و تعالی روح را در قالب جسم فیزیکی و دنیای مادی گرفتار نماید.
شاید مطلب فوق را بتوان این‌گونه اصلاح کرد، که روح بالقوه کامل است و در قالب جسم به این دنیای خاکی سفر می‌کند، تا بالفعل هم کامل گردد. پس روح هم پابه‌پای جسم به تکامل عملی و تجربی نیاز دارد. پس وقتی یک نوزاد متولد می‌شود، همان‌گونه که جسم او نوزاد است، روح او نیز عملاً نوزاد است، هرچند که این روح از نظر پتانسیل‌های ذاتی بزرگ و کامل است. این جسم و روح نوزاد پابه‌پای هم رشد و تکامل می‌یابند و بزرگ می‌شوند. فیلسوف شهیر جناب ملاصدرای شیرازی نیز در آثار خود به همین مضمون اشاره دارند.
حضرت امام خمینی ـره‌ـ نیز به همین مضمون اشاره دارند و قرآن کریم، انبیاء الهی و امور عبادی را عامل تکامل انسان می‌دانند. ایشان در این رابطه می‌فرمایند: « قرآن کریم که در رأس همهٔ مکاتب و کتب است، حتی سایر کتب الهی، آمده است که انسان را بسازد، انسان بالقوه را بالفعل کند. تمام دعوت انبیاء حسب اختلاف مراتبشان، تمام دعوتها هم برای همین معناست که انسان را انسان کند، انسان بالقوه را انسان بالفعل کند و تمام عبادات و تمام معارف الهیه و تمام احکام عبادی و همهٔ این چیزهایی که هست، همه اینها برای همین معناست که انسان ناقص را انسان کامل کند. » ( صحیفهٔ نور، ج ۱ ، ص ۲۳۴ )
پس به یاد داشته باشید که روح وقتی در جسم حلول می‌کند، بالقوه کامل ولی بالفعل کودک است و بعد از آن‌که در جسم تکاملش بالفعل گشت، جسم برایش قفس محسوب می‌شود و باید تلاش کند که از این قفس آزاد و رها شود. این کلام زیبای مولای متقیان حضرت علی علیه‌السلام را به یاد داشته باشید که می‌فرمایند: « دوست ندارم که در کودکی می‌مُردم و به بهشت می‌رفتم و بزرگ نمی‌شدم تا پروردگارم، عزوجل، را بشناسم»
نکته دوم آن‌که، نقطه مقابل این افراد، که روح را کامل و زندانی جسم می‌دانند، کسانی هستند که وجود یک زندگی را برای روح در یک جسم فیزیکی، برای تکامل روح کافی نمی‌دانند و معتقدند که یک روح برای تکامل یافتن باید بارها و بارها جسم‌های مختلف و متعدد را تجربه کند تا کامل شود، این افراد معتقدند که برخی ارواح باید ۰۰۰/۴۰۰/۸ جسم و زندگی را تجربه کنند تا کامل شوند. باید گفت اینان نیز در اشتباه هستند، که در بحث تناسخ مفصل و مبسوط، دلایل مردود بودن این نظریه را تشریح خواهیم نمود. ولی در این‌جا فقط به ذکر این مطلب اکتفا می‌نماییم، که فقط یک جسم فیزیکی و یک زندگی دنیایی برای تکامل یک روح نه تنها کافی است، بلکه زیاد و اضافه نیز می‌باشد، برخی از صاحب‌نظران معتقدند که حداکثر ۱۸ سال زندگی در یک کالبد فیزیکی برای تکامل یک روح کافی است. ● نسبت روح و جسم
روح و جسم علی‌رغم تمام تفاوت‌ها و اختلاف در کیفیت‌شان (تفاوت از زمین تا آسمان) ارتباط تنگاتنگ، نزدیک و متقابل دارند. حضرت امام خمینی (ره) در این رابطه می‌فرمایند: « روح و جسم، با هم وحدت دارند. جسم، ظل روح است، روح باطن جسم است. جسم ظاهر روح است، اینها با هم یک هستند، جدایی از هم ندارند.»(آیین انقلاب اسلامی، ص ۱۹۲) بزرگان دیگر معتقدند که روح در بدن سیر دارد. شیخ مفید-که مایه مباهات و افتخار مسلمین است- سیر روح در بدن را به سیر آب در گل و چربی در روغن تشبیه می‌نماید. برخی بزرگان دیگر نسبت روح به جسم را مانند نسبت گلاب به گل و گرما به آتش دانسته‌اند.
ابن‌سینا- که خدایش رحمت کند- نسبت روح به جسم را مانند نسبت مرغ به آشیانه و یا نسبت کارگر به ابزار می‌داند. ارتباط روح و جسم را می‌توان به ارتباط روشنایی لامپ به اتاق تشبیه نمود، چون یک لامپ، اتاق را روشن می‌کند، روح هم در جسم همین نقش را دارد. روح به جسم نور، روشنی، انرژی و حیات می‌بخشد. فراموش نشود که وقتی یک لامپ، اتاقی را روشن می‌کند، تمام فضای اتاق نورانی می‌گردد و نور درهمه جا حضور دارد. در این اتاق نمی‌توان برای نور جای خاصی مشخص کرد، هرچند که در مرکزِ قرارگرفتن لامپ، تراکم نور و غلظت آن بیشتر است. روح هم در جسم مانند نوری است که همه جای جسم را روشن می‌کند و نمی‌توان برای آن جایگاه خاصی مشخص نمود، به گونه‌ای که در سایر قسمت‌های جسم حضور نداشته باشد.
برخی نیز جسم را لباس زمین نوردی روح می‌دانند، بدین معنی که همان‌گونه که یک فضانورد هنگام رفتن به فضا به لباس فضانوردی نیاز دارد، روح نیز هنگام آمدن به زمین برای آن‌که بتواند در عالم ماده و کره‌ی زمین فعالیت و تجربه نماید، به لباس زمین‌نوردی (جسم فیزیکی) نیاز دارد.
همان‌طور که ذکر شد، روح و جسم ارتباط بسیار نزدیک با هم دارند و بر یکدیگر اثر می‌گذارند. اثرگذاری روح و جسم بر یکدیگر مورد اتفاق نظر تمام متافیزیسین‌ها و عرفـا بوده و هست و امری اجتناب ناپذیر است. پس انسان نمی‌تواند هرکاری که خواست با جسم انجام دهد و بگوید که جسم مادی، موقت و گذرا است، چرا که هر کاری که در جسم صورت گیرد، اثرات آن به روح نیز منتقل می‌شود. حتّی شکل ظاهری جسم نیز، بر روح اثرگذار است. برای مثال فرم و اندازه موی سر و محاسن در آقایان که به ظاهر جسم مربوط است و یا مصرف سیگار و الکل که ظاهراً به جسم آسیب می‌زند و سایر موارد مشابه، بر روح نیز اثر می‌گذارد. البته این اثرگذاری متقابل است و هر آنچه که در روح می‌گذرد هم، بر جسم اثر می‌گذارد، پس بین روح و جسم ارتباط متقابل و تنگاتنگ وجود دارد.
عده‌ای روح و جسم را کاملاً از هم جدا می‌دانند و به این بهانه هرکاری که بخواهند بر سر جسم خود می‌آورند. متأسفانه برخی از این افراد داعیه متافیزیک نیز دارند. وقتی به این‌گونه افراد اعتراض می‌شود، می‌گویند که جسم فانی و گذرا است، چه فرقی می‌کند که من سیگار بکشم یا نکشم، چه فرقی می‌کند مشروب بخورم یا نخورم، چه فرقی می‌کندکه جسم و بدنم کثیف باشد یا تمیز و… . در جواب این‌گونه افراد باید گفت که شما در اشتباه هستید و اشتباه شما نیز از کمی اطلاعات شما سرچشمه می‌گیرد. با اوصاف مذکور متوجه می‌شوید که چرا دین مبین اسلام انجام برخی اعمال که ظاهراً به جسم مربوط است را حرام دانسته است.
پس بین جسم و روح تعلّقات و روابـط متقابـل زیاد و عمیقـی برقرار می‌باشد، که اجتناب از آنها امکان‌پذیر نمی‌باشد. ارتباط و پیوند بسیار عمیق این دو بخـش سـبب شده است که حضرت امام خمینی- او که روح خدا بود در کـالبد زمان- نسـبت آنها را نسـبت «ظاهریّت و باطنیّت» و «جلوه و متجلّی» بدانند. ایشان می‌فرمایند: « آثار و خواص و انفعالات هر مرتبه به مرتبهٔ دیگر سرایت می‌کند، چنان‌چه اگر مثلاً حاسّه‌ی بصری، چیزی را ادراک کند، از آن اثری در حس بصر برزخی واقع شود به مناسبت آن نشئه، و از آن اثری در بصر قلبی باطنی واقع شود به مناسبت آن نشئه، و همین طور آثار قلبیّه در دو نشئه دیگر ظاهر گردد. »
جناب مولانـا – آن شمسـی که در پرتـو شـمس در وادی عرفـان اظهر مِنَ شمس شد- در بیان تفاوت جسم و روح می‌فرمایند:
حد جسمت یک دو گز خود بیش نیست
جان تو تا آسمان جولان کنی است
جان همه نور است و تن رنگ است و بو
رنــگ و بــو بگذار دیگر آن مـگو
پس ملاحظه می‌فرمایید که روح و جسم هم قرابت‌های فراوان و هم تفاوت‌های بسیار باهم دارند، به‌گونه‌ای که گاهی اوقات انسان با مراجعه به منابع و مأخذ ممکن است احساس تضاد بکند. در هر حال چون جسم زمینی و روح آسمانی و تفاوت آنها به‌معنای واقعی از زمین تا آسمان است، لذا با این همه تفاوت به‌راحتی نمی‌توانند کنار هم قرار گیرند، مگر آن‌که چیز سومی به‌عنوان حد واسط بین آنها قرار گیرد که همان روان می‌باشد. برخی نیز اعتقاد دارند که روان، حاصل روابط و تأثیرات متقابل جسم و روح است.
حضرت امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: « ارواح با بدن آمیخته نمی‌شوند و به آن متکی نیستند، بلکه بدن را در میان گرفته و بر آن احاطه دارند.» (میزان الحکمه، ج ۵ ، ص ۲۱۵۵ ) ● خلقت ارواح و اجسام
آیا خلقت ارواح و اجسـام هم‌زمان بوده است؟ در این رابطـه سه نظریـه وجود دارد. اوّل، عده‌ای می‌گویند، که ارواح و اجسام هـم‌زمـان خلـق شده‌اند، یعنی هـم‌زمـان با شکل گرفتن جسم جنین در رحم مادر، روح مربوطه نیز خلق شده است و به آن ملحق می‌گردد. دوّم، بعضـی می‌گویند اجسام قبل از ارواح خلق می‌شوند، یعنی مدتی بعد از پیدایش و حیات جسم در رحم مادر یا حتی مدتی پس از تولد نوزاد، روحِ مربوطه، خلق و به جسم اضافه می‌گردد، این عده اعتقاد دارندکه جسم تا مدتی (تا قبل از اضافه شدن روح) زندگی حیوانی دارد. سوّم، برخی اعتقاد دارندکه ارواح قبل از اجسام خلق شده‌اند، یعنی ابتدا ارواح خلق شده و در عالم قبل از عالم دنیا زیست می‌کنند، سپس با خلق جسم در رحم، روح مربوطه به آن اضافه می‌شود. نظـریـه‌ی ســوّم صحیح‌تر به نظر می‌رسد و با وجود «عالم ذر» نیز تطبیـق دارد، در حالی‌که دو نظریّه‌ی دیگر با وجود عالم ذر تضاد دارد و به‌گونه‌ای وجود این عالم را منتفی می‌داند. (هرچند که برخی وجود عالم ذر را تایید نمی‌کنند) بیشتر متافیزیسین‌ها، عرفا‌، علماء و دانشمندان اعتقاد دارند که ارواح قبل از اجسام خلق شده‌اند. احادیث و روایات نیز این مطلب را تأیید می‌نمایند.
● نزول و صعود روح
به اعتقاد برخی از بزرگان، روح قبل از نـزول به عـالم دنیـا، عوالم «ارواح» و «ذر» را پشت‌سر گذاشته‌است. بعد از عالم دنیا نیز عوالم «برزخ» و «قیامت» را در پیش‌رو دارد، که باید به‌سمت آنها صعود کند. درواقع انسان در مدّت کوتاه حضور خود در عالم دنیا، بین دو بی‌نهایت قرار دارد.
علّامه سید محمدحسین طباطبایی- صاحب تفسـیر المیـزان- عوالم قبل از عالم دنیا را این‌گونه معرفی می‌نماید: « عالم ماده از جهت وجود مسبوق به عالم دیگری است که مادی نیست اگر چه احکام ماده در آن یافت می‌شود، و در واقع این عالم، علتِ عالم مادی است، و نیز عالم ماده مسبوق به عالم دیگری است که از ماده و احکام آن هر دو مجرد است که در حقیقت علتِ علتِ عالم مادی است.»
● ارتباط با ارواح
ارتباط با ارواح از جمله مباحث مهمّ و حساس در متافیزیک است که در جای خود به تشریح آن خواهیم پرداخت، ولی ذکر این نکته ضروری است که هزاران نفر از دانشمندان، محققان و متافیزیسین‌ها در این رابطه تحقیقات و پژوهش‌های علمی داشته‌اند و بر صحت آن اعتراف کرده‌اند.
حضرت آیت‌الله‌العظمی مکارم‌شیرازی ضمن تایید وجود روح و عدم امکان انکار آن می‌فرمایند: «… همچنین امکان ارتباط با ارواح را از طریق صحیح علمی برای افراد ورزیده‌ای که در این راه حقیقتاً کار کرده و زحمت کشیده‌اند نیز نمی‌توان انکار نمود، و همان‌طور که خواهیم دید، از سخنان پیشوایان بزرگ اسلام نیز امکان این موضوع مسلّم می‌گردد.»
ویلیام کروکس پس از سال‌ها تحقیق در این رابطه می‌گوید: « من نمی‌گویم که ارتباط با ارواح امکان وقوع دارد ، بلکه می‌گویم که این امر عملاً و بالفعل تحقق پذیرفته است. »
● انسان
انسان یک موجود دو وجهی است، یک وجه آن، وجه فیزیک، صورت، وجه خاکی، ظاهر و وجه مُلکی نامیده می‌شود و وجه دیگر آن، وجه متافیزیک، سیرت، وجه افلاکی، باطن و وجه ملکوتی گفته می‌شود. وجه متافیزیک انسان نیز دارای مراتب و بخش‌های مختلف می‌باشد. اگر بخواهیم نسبت این دو وجه را با کسر نشان دهیم، وجه فیزیک حدود ۱% (و حتی کمتر از این) و وجه متافیزیک حدود ۹۹% (وحتی بیشتر از این) از وجود انسان را تشکیل می‌دهد. این در حالی است که انسانها آن ۹۹% را بطورکلّی فراموش کرده‌اند و از یاد برده‌اند و فقط به همان ۱% توجه دارند، غافل از این‌که وجه فیزیکـی علاوه بر ناچیز بودنـش از لحاظ کمـی، مانایـی و پایـداری کیفـی نیز ندارد و به زودی انسـان مجبور به رها کردن آن خواهـد شد.
از خوانندگان گرامی دعوت می‌شود کمی در این‌باره بیندیشند، وقت انسـانها از صـبح تا شـب و از شـب تا صبـح چگـونه صـرف می‌شـود؟ معمولاً اکثر مردم از صبح تا شـب کار می‌کنند، تا پـول در بیـاورند و پـول را برای مسکن، پوشاک و غذا که از اهم نیازهای جسم است، صرف می‌کنند. شب تا صبح هم می‌خوابند، برای آنکه جسم به استراحت بپردازد و فردا بهتر کار کند. پس همه‌ی اینها برای جسم و بُعد فیزیکی و همان ۱% است و بخش ناچیزی از‌ آن بطور غیرمستقیم به بُعد ماورایی می‌رسد. آن مقدار از وقت یک انسان که در طول شبانه‌روز با کسب علم و ایمان آن‌هم از روی عشق و با آگاهی صرف می‌شود، به روح و بُعد ماورایی و همان ۹۹% می‌رسد. آن‌هم علم فقط به‌خاطر علم و ایمان از روی معرفت و آگاهی است که بر روح اثر مثبت می‌گذارد. حال این سؤال مطرح است که هر انسان چه مقدار از ۲۴ ساعت وقت خود را صرف کسب علم و ایمان بدان صورت که ذکر گردید، می‌کنـد؟
علم و ایمان نقش بسیار مهمی در حیات معنوی و ماورایی انسان دارند و دو بال پرواز انسان به‌سوی تکامل می‌باشند. فراموش نشود که این دو با هم ارزشمند هستند و پرنده با یک بال نمی‌تواند پرواز کند. بعضی انسان‌ها علم را می‌گیرند و ایمان را رها می‌کنند، اینان به تباهی و ظلمت خواهند رسید، گروهی نیز ایمان را می‌گیرند و علم را رها می‌کنند، اینان نیز حداقل در جا خواهند زد. ائمه‌ی اطهار علیهم‌السلام و معصومین بزرگوار در اوج مراتب علمی و ایمانی بوده‌اند و هر دو را در کنار هم داشته‌اند. امام یا پیغمبری یافت نمی‌شود که عالم باشد ولی معنوی نباشد و یا سرشار از معنویت باشد ولی عالم نباشد. در تاریخ می‌خوانیم که ُحکّام غاصب وقت به کرات برای رسواکردن ائمه‌اطهار علیهم‌السلام، به خیال واهی خودشان، آنان را مجبور به مباحثه‌ی علمی با دانشمندان وقت نمودند، ولی همواره نه تنها ائمه‌ی بزرگوار در این مباحثه‌های علمی پیروز و سربلند شدند، که دانشمندان طرف مباحثه در مقابل مقام و منزلت علمی این بزرگان سر تعظیم فرود آوردند.
بیایید بر این جمله ی زیبای انیشتین – دانشمند و فیـزیکدان نامی- توجه نماییم: « دین بدون علم کور است و علم بدون دین کر است. »
● کلامی از حضرت امام خمینی ره
مینیاتیزم یا نوم مغناطیسی تکان بزرگی به جهان داده، نفس¬های آخر مادیین به شماره افتاده، درآتیه ی نزدیکی علم، پرده از روی کار به کلی برمی¬دارد و عالم ارواح و زندگی جاوید آنها وآثار غریبه آنها را از قبیل عدم حساسیت خفتگان مغناطیسی و غیب‌گویی های آنها و صدها اسرار شگفت‌آمیز را بر روی دایره ریخته، اساس مادیت را برای همیشه از جهان برمی چیند، قدم های بزرگی علم امروز برای آشکار کردن اسرار نهان جهان برداشته، خوارق عادت، معجزات، کرامات، اطلاع به مغیبات که در نظر مادیین جزء افسانه ها بشمار می رفت، در جهان علم امروز نزدیک به واضحات و فردای علم آن را از بدیهیات می کند. چیزهایی که امروز علماء روح اروپا بدان با کمال وجد و سرافرازی به خود می بالند اموری است که در هزار و سیصد سال قبل از این پیغمبر اسلام و امامان و شیعیان با صراحت لهجه بی تردید و شبهه به جهان اعلام کردند. (حضرت امام خمینی روحی فداه)
            
مآخذ:
کتاب انتظار بشر از دین، تآلیف آیت‌الله جوادی آملی، مرکز نشر اسراء
کتاب دعا و توسل، تآلیف آیت‌الله سید علی محمد دستغیب، انتشارات فلاح
کتاب متافیزیک و شناخت روح، تآلیف مطلب برازنده، انتشارات نوید
کتاب کشف الاسرار، تآلیف حضرت امام خمینی
نویسنده: دکتر مطلب برازنده (drmotaleb)
مقالات ارسالی به آفتاب

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا