مکتب اوشو ، عرفان یا ضد عرفان

مكتب اوشو ، عرفان يا ضد عرفان

از شما می خواهم ابتدا این چند بند را بخوانید تا باقی ماجرای اشو را هم برایتان بگویم:
“اوشو تعلیماتش را تنها در قالب کلمات ادا نمیکرد، بلکه زندگی او سرمشقی از تعالیم و اعتقاداتش بود.
او زندگی را به حد تمام و کمال تجربه کرد؛ زندگی وی آکنده از عشق، شجاعت، وقار و شوخ طبعی خاصی بود که از طریق آن به قلب میلیونها نفر از مردم دنیا راه یافت؛ « ژان لایل » در مجله ی Vogue درباره ی اوشو می نویسد:
« او مردی است مهربان و شفیق، در نهایت صداقت… یکی از باهوش ترین، ادیب ترین، پر مغزترین و مطلع ترین سخنورانی است که تا به حال دیده ام. »
با این وجود، اوشو همیشه از خویش به عنوان انسانی معمولی یاد می کرد و بر این نکته تاکید داشت که آنچه که او بدان دست یافته، برای همه کس دست یافتنی است…
اوشو در سال ۱۹۵۳ در سن بیست و یک سالگی به نور حق مشرف شد و از آن پس کمر همت بر آن بست تا آنچه را که خود از آن بهره مند شده بود، به دیگر انسانها نیز منتقل سازد.
او تصویر ذهنی خویش از انسان ایده آل امروزی را « زوربای بودایی » می نامید؛ ترکیبی کاملا جدید؛
« ملاقات بین زمین و آسمان، ملاقات بین مرئی و نامرئی، ملاقات قطبهای متضاد ». زوربا شخصیتی است زمینی و اهل خوشگذرانی های دنیوی، در حالی که بودامظهر طریقت معنوی است…”

مکتب اوشو ، عرفان یا ضد عرفان (۱)
این عکس را هم داشته باشید تا نمای یک آدم که نه، یک فرشته در ذهنتان مجسم شود و تحت تاثیر قرار بگیرید.”
خوب شما اگر مکتب شهوانی اشو را نشناسید، به یک سایت وارد شوید و عبارت های دلفریبی مثل بندهای بالا را به خصوص با این عکس های مثلا عرفانی ببینید، حتما تحت تاثیر قرار میگیرید. به خصوص با این جمله “شعار اصلی اوشو چنین است: یک قانون، تنها در دنیا وجود دارد و آن اینکه، هیچ قانونی وجود ندارد.”
اما واقعیت در پس این تبلیغات نهفته است.
عضویت در این فرقه یک شرط اساسی دارد: ‌«بی بند وباری و لاقیدی اخلاقی برای رسیدن به حقیقت هستی»! اشو معتقد است که «مساجد و کلیساها (تمام اماکن معنوی) از خدا خالی‌‌اند و کابین‌های عشق (اماکنی که در آن روابط غیراخلاقی صورت می‌گیرد) مملو از خدا هستند»! پیروان فرقه اشو بر مبنای همین آموزه‌هاست که اقدام به برگزاری مراسماتی بنام «اشو پارتی» یا «اشو پارک» می‌کنند. ‌جای تأسف فراوان دارد که مریدان این اندیشه خطرناک و ضداجتماعی در کشوری اخلاق‌گرا همچون ایران نیز « اشو پارتی » برپا می‌کنند.
اشو در سخنرانی‌های خود فریاد می‌زد که خدا وجود ندارد و مریدان وی همه خدا هستند! او از مریدان خود می‌خواست تمامی کتب مقدس ادیان را آتش زده و با تمامی سنت‌ها و ارزش‌های دینی به مخالفت برخیزند. ‌ازدواج در این فرقه ممنوع است زیرا اشو ازدواج را اسارت کامل نامیده و خانواده را یک نهاد فاسد خوانده است. ‌
بر اساس تعلیمات او تعداد زیادی از مریدانش اقدام به مصرف و خرید و فروش مواد مخدر کرده و شمار زیادی از زنان عضو فرقه او آشکارا به فاحشه‌گری می‌پردازند.
امروزه در جهان اقبال به دین بسیار گسترده شده است و یکی از علت های عمده آن نابودی اخلاق در جهان است به گونه ای که ملت ها از عدم وجود اخلاق رنج می برند جهتش هم این است که در روشی که امروز دنیای غرب خصوصا پیش گرفته چیزی به نام اخلاق جایگاهی ندارد و اگرهم از برخی واژه های اخلاقی مثل صداقت و دروغ بهره می جویند تنها در راستای رسیدن به اهداف مادی خود است بنابراین در سوگرایی دینی به طور طبیعی یکی از مهمترین انگیزه ها می تواند موضوع اخلاق باشد
به همین علت است بیشترین گرایش ها خصوصا در دنیای غرب به سمت و سوی مسائل عرفانی و ماورایی است.
این جا است که بازار مکاره دست به کار شده و با خلق عرفان های نوظهور و برجسته کردن واژگان اخلاقی و طرح اصولی و رنگ و لعاب اخلاقی به آن ها زدن خود را مطرح می کند.
این به اصطلاح عرفان نوظهور قرن ۲۱ اوشو نیز از این قاعده و قانون مستثنا نیست.
جالب اینجاست که این ها چون با اصول ثابت اخلاقی میانه ای ندارند خود سعی می کنند اصولی را به جامعه ارائه دهند و دقیقا از اموری استفاده می کنند که کاملا ضد اخلاق بوده ولی برای جوان چون رنگ و لعاب اخلاق دارد از سوی دیگر هم در آن رسیدن به امیال نفسانی و شهوات محور اساسی آن است همین امر موجب گشته تا طرفداران بیشتری در میان جوانان پیدا کند
ولی اگر جوان مسلمان به اصالت پاک و دست نخورده خود نظری افکند و حائل های بین خود و خدا را بردارد هیچ چیز غیراز اسلام نمی تواند به طرز صحیح امیال نفسانی و شهوانی او را با برنامه ای مناسب تامین کند و مابقی چیزی جز غوطه ور شدن در خواسته های حیوانی و به جای سعود به قله های سعادت و رسیدن به خدا ، در ورطه سقوط قرار گرفته و جنبه حیوانی او جلوه گری خواهد کرد ولو در پوشش چنین عرفان ها و مکاتب مدعی اخلاق باشد.
‌در بیشتر کتاب فروشی‌ها به راحتی پلک زدن می‌توانیم کتاب‌هایش را ببینیم؛ کتاب‌هایی در طرح‌ها و اندازه‌های گوناگون و به زبان شیرین پارسی. ‌اما این شیرینی زمانی به کام آدم زهر می‌شود که این خبر را شنیده باشد: ‌«نویسنده این کتاب‌های خوش خط‌وخال که هوادارانش او را پیامبر دوران معاصر و بزرگترین آموزگار روحانی قرن بیست و یکم می‌خوانند، ‌به جرم فساد اخلاقی ومالی از کشور محل اقامتش اخراج شده است»!
مقاله را کامل بخوانید.
کمی دقیق تر: از تولد تا مرگ، باگوان شری راجنیش (اوشو)
وی در ۱۱ دسامبر ۱۹۳۱ در روستای کوچک و دورافتاده کوچ وادا در ایالت مادهیا پرادش بدنیا آمد. و از همان آغاز کودکی بیشتر تحت تاثیر پدربزرگ و مادربزرگ مادری خود بود. وی علاقه وافری نسبت به آنان داشت.
در سن هفت سالگی پدربزرگ مادری اش را از دست داد و به گفته خویش این واقعه تاثیر عمیقی بر زندگی درونی او گذاشت و پنجره ای شد برای ایجاد اراده ای در جهت کشف حقایق عرفانی او.
اوشو، تحصیلات مقدماتی را در هند گذراند. سپس به دانشگاه سائوگر وارد و موفق به اخذ مدرک فلسفه از آن دانشکده شد. و حدود نه سال در دانشگاه جلال پور هند به آموزش فلسفه پرداخت. معروف است که اوشو در سن ۲۱ سالگی تقریباً در سال ۱۹۵۳ به درجه روشن ضمیری به روش خودش رسید.
وی در دوران تدریس در دانشگاه به اقصی نقاط هند سفر نمود. و علاوه بر بررسی تمام آداب و رسوم مذهبی اقوام هندی و مطالعه در این زمینه به ایراد سخنرانیهایی پرداخت. و در این مدت عقائد عرفانی و مراقبه های خودش را ترویج و تعلیم مینمود.
وی بیش از ۳۵ سال به تعالیم آموزههای خود ادامه داد. اوشو طرفداران و شاگردان فراوانی را در هند به دور خود جمع نمود در سال ۱۹۷۴ کمون خود را در شهر پونا هندوستان بنا کرد. شاگردان اوشو که به عنوان سانیاسین مشهورند تصمیم گرفتند وی را اوشو بنامند. اوشو برگرفته از کلمه Oceanic به معنای اقیانوس است.
لفظ اوشو از عبارت Oceanic experience به معنای حل شدن در اقیانوس ویلیام جیمز فیلسوف و روانشناس آمریکایی (۱۸۴۲-۱۹۱۰) اقتباس شده است.
البته اوشو در دوران حیاتش به چندین نام شهره بود: راجا نام زمان کودکی، سپس راجنیش، آچاریا راجنیش در سال ۱۹۶۰، با گوان شری راجنیش از ۱۹۷۱، از ماه دسامبر ۱۹۸۸ هرچهار نام تغییر یافته و از سپتامبر ۱۹۸۹ به سادگی به عنوان اوشو نامیده شد.
اوشو در دوران تدریس تعالیم اش در زمینه های مختلف روشهای درمانی، فلسفه و حکمت، روانشناسی و شیوه های رسیدن به آگاهی ناب و… سخنرانی هایی ایراد نمود که پس از گردآوری آثارش قریب بر ۶۰۰ عنوان کتاب و بیش از ۱۰۰۰ سخنرانی ثبت و ضبط شده و بسیاری از آثار وی به بیش از ۳۰ زبان دنیا ترجمه شده است.
وی همواره سخنان دلفریبی داشت که: “من سرآغاز خودآگاهی مذهبی کاملاً نوینی هستم. لطفاً مرا با گذشته پیوند نزنید. گذشته حتی ارزش به خاطر سپردن ندارد. چه نعمت بزرگی برای بشریت خواهد بود. اگر سراسر تاریخ گذشته را به کناری نهیم. همه گذشته را به گنجه هزاره ها بسپاریم و به انسان آغازی جدید بخشیم آغازی غیرتحمیلی و دوباره او را آدم و حوا کنیم تا بتواند از صفر شروع کند. انسانی نو، تمدنی نو، فرهنگی نو.”
اوشو در سال ۱۹۸۱ جهت درمان بیماری جسمی خود به ایالات متحده امریکا رفت و در آنجا حدود پنج سال اقامت کرد، وی تحت پافشاری شاگردانش قصد ماندن در ایالت متحده کرد. مریدان اوشو در مدت چهارماه اراضی دورافتاده کوهپایه های ایالت اورگون را خریداری و شهری را به نام اوشو با عنوان راجنیش پورام Rajneesh Paramتاسیس کردند
اشو در دوران اقامت خود در آمریکا ‌سالانه ?? تا ?? میلیون دلار درآمد شخصی از مریدان خود به دست آورد
اما در سال ۱۹۸۶ دولت امریکا وی را مجبور به بازگشت به هند کردند. علت اخراج اوشو ( از آمریکا )، فساد جنسی و اخلاقی بوده است.
عرفان اوشو را عرفان سکس گفته اند یعنی هیچ چیز دیگری نیست و احساس می شود این همه اقبالی که در خارج بخصوص در آمریکا و نیز در ایران وجود دارد یکی از علل آن همین می باشد . عرفان اوشو عرفان بدون شریعت است عرفان بدون آسمان و خدا هست . عرفان زمینی و دنیوی است . اوشو بر این اساس ضد فلسفه است در تعبیری می گوید: فیلسوفان سگان تاریخ اند و مفصل در این باره بحث می کند . ضد تکنولو‍ژی و ضد تمدن بشریت معاصر است . ضد استدلال برای همه چیز حتی برای خدا است . ضد اخلاق گرائی ، ضد فقه است . تشبیهات بسیار مستهجنی برای فقها و قانون گذاران بشر دارد . اساسا ضد قانون است . شعار اصلی اوشو این است یک قانون تنها در دنیا وجود دارد و آن اینکه هیچ قانونی وجود ندارد . شعار اون این است که نظم در هرج و مرج است و باید رسوم و عادات را شکست تا نظم آسمانی و نظم خدایی که فقط از اتحاد دو جنس زن و مرد ایجاد می شود پدید بیاید. حدود هفتاد جلد از آثار اوشو که اکنون به زیان فارسی وجود دارد چندین جلد آن بدون شک آموزش عشق زمینی و خاکی است . اوشو امروز برای برخی از جوانان به یک بت معنوی مبدل شده است.
‌او در سال ۱۹۹۰ به علت ابتلا به ایدز از دنیا رفت.

نگاهی به عقاید اشو
 

عشق عرفانی یا عرفان شهوانی
 
مکتب عرفانی اوشو یکی از صدها مکتب صوفی ـ عرفانی در جهان ماست. که سعی در پیشبرد رهروانش دارد.
در این مکتب زمانی که از عشق صحبت می شود و آن تعبیر خاص اوشو که عشق زاده آمیزش جنسی است، تردیدی برای خواننده به وجود می آید که آیا اوشو به دنبال پرورش روح مریدانش بوده است؟! یا نه، به دنبال آن بوده که از عرفانی دم بزند تا مریدانش در این عرفان، به ارضاء شهوت جسمی خویش بپردازند.
اما آنچه ما تا به حال از عرفان راستین فهمیده ایم؛ عرفان طریقی است که در آن فرد در پی ظهور و تجلی معشوق، خود را محو او می بیند. از دنیا و آنچه در آن است دل بریده و به تماشای معشوقه ی خویش (حضرت حق) مشغول می گردد.
اما در مکتب اوشو هم معنای عرفان تغییر می کند، هم عشق و هم شهوت.
یکی از مهمترین اصول نزد اوشو، اصل عشق است. در این زمینه کتابهای مستقلی دارد از جمله «عشق، رقص زندگی»، «یک فنجان چای» که مجموعه اشعار اوست و دیگری مجموعه مقالات در زمینه ی عشق است.
عشق را شوق وافر درونی برای یکی بودن با کل می داند، عشق دلیل بی دلیل است. اوشو برای عشق ورزی به چهار مرحله معتقد است.
الف) حضور در لحظه (نه گذشته و نه آینده)
ب) قدم برای رسیدن به عشق
ج) تقسیم کردن و بخشیدن
د) هیچ بودن.
این ۴ مرحله به خودی خود مشکلی ندارند، ولی وقتی تفسیر اوشو را از عشق متوجه می شویم و نگاه به معشوقه را می بینیم نظر به کلی تغییر می کند. وی معتقد است عشق باید زمینی باشد.
معشوقه در عرفان یعنی مادی و این دنیایی بودن آن و عشق را در تضاد با هوس ها نمی داند، رسیدن به عشق تنها از طریق قطب مخالف امکان پذیر است، میل مرد به زن یا زن به مرد شروع عشق است.
بر خلاف تمام ادیان الهی و مکاتب معنوی که نسبت به روابط جنسی، بی تفاوت و یا دشمن هستند یا مانند اسلام راه برتری برای استفاده از این غریزه خدادای ارائه می کنند، اوشو بر عکس در این عرفان آموزش روابط جنسی می دهد و قائل به سه سطح برای انسان در روابط جنسی است. اول با روش زیستی پیش آفرینش (حیوان) آغاز شده، به منبع لذت و صمیمیت (انسان) و سرانجام به وسیله ای برای خود رستگاری (الهی) تبدیل می شود.
او از زنان به عنوان الگو، یاد می کند. رابطه ی دختر و پسر در عرفان اوشو آزاد است، و از آن به عنوان یکی از روشهای مراقبه یاد می کند.
دیدگاه اوشو درباره ی عشق بسیار زیاد متأثر از فروید و تا حدود زیادی از شاگرد فروید، «یونگ» است. براین اساس وقتی از عشق صحبت می کند منظورش همین عشق مجازی زمینی و رابطه ی زن و مرد است.
اوشو تا جایی در شهوت رانی پیش می رود که، در بقیه توصیه هایش، مثلا مدیتیشن، مریدان را ترغیب به سکس می کند.
پرداخت مفرط اوشو به این روابط نامشروع و به اصطلاح «عرفان»، یکی از دلایل محبوبیت مکتبش است.
از جمله اقدامات مریدانش راه اندازی رسمی و همراه با تبلیغات گسترده ی «اوشو پارک» است، که جذابیت زیادی برای گرشدگران هند ایجاد کرده است و شعبه هایی از آن در دیگر کشورها تأسیس شده است.
در این مکانها نوعی زندگی زناشویی و جمعی، فارغ از قیود اخلاقی و قاعده مند ترویج می شود. (از آنجایی که مکتب عرفانی اوشو شکل گرفته از سه آئین تنتره، یوگا و بودا است به اصالت بدن و پرداختن به آن زیاد بها می دهند) دیدگاه اوشو در مورد همجنس گرایی جالب است وی معتقد است این مسئله چیز مهمی نیست و هیچ چیز اشتباهی در آن رخ نمی دهد.
وی به سه مرحله رشد جنسی معتقد است. الف) رابطه ی جنسی با خود در کودکی ب) همجنس گرایی ج) ناهمجنس گرایی.
او می گوید: ” نمی گویم اگر زنی را دوست داری با او زندگی نکن. با او باش، اما نسبت به عشق صادق و وفادار بمان، نه نسبت به شخص…. وقتی عشق ناپدید می شود، وقتی شادی از میان می رود، آن وقت باید به حرکت ادامه دهید… از همان لحظه ای که احساس می کنید دیگر از چیزی خوشتان نمی آید و آن چیز گیرایی و جاذبه اش را از دست داده است و شما را خوشحال نمی کند، از آن دست بردارید. فقط بگویید متأ سفم. ” ;

بچه بی بچه؟
 
اوشو با نقد عملکرد والدین در خانواده، استعمار فرزندان و تربیت اخلاقی آنان بر پایه ی آنچه که متعلق به گذشته است، در نوع خود نوعی استعمار جدید می داند.
آیا واقعا می توان نقش تربیتی خانواده ها را استعمار فرزندان نامید؟!! سپردن فرزندان به مکتب اوشو استعمار است یا تربیت توسط والدین؟
اوشو با نظام خانواده مخالف است، بر همین اساس تربیت و بزرگ کردن فرزندان را به عهده ی تشکیلات دولتی می گذارد. دلیل قائل شدن وی به این دیدگاه به دوران کودکی اش بر می گردد. اوشو هرگز طعم مهر و محبت مادر را در کانون گرم خانواده احساس نکرد.
اوشو می گوید
او در تبلیغ برهنگی و سکس می گوید:” وقتی در برابر واقعیت می ایستید، شما به تخیل روی می آورید. برخی نهادها پشت رسانه های سکسی خوابیده اند! وقتی مردم و افراد زنده وجود دارند چرا شما دنبال مجلات یا پورنوگرافی می روید !؟ آیا بهتر نیست که به مردم زنده بنگرید؟ آیا شما از دیدن تصویر درخت لذت می برید؟ نه، چون همه درختان برهنه هستند. اگر همه درختان را بپوشانید، دیر یا زود مجلاتی منتشر می شوند که بطور زیر زمینی دست به دست می چرخند” درختان برهنه”. پورنوگرافی زمانی از بین می رود که مردم طبیعت برهنه خود را بپذیرند….اجازه دهید مردم برهنه باشند . آن وقت پورنوگرافی از بین می رود.”
اوشو توصیه هایی در رابطه با ارتباط زن و مرد دارد. می گوید:” به محض این که مؤنث و مذکر با هم تماس می یابند، یک مدار الکتریکی کامل می شود و آن خودآگاهی که از بدن بیرون رفته است، باز به سرعت به بدن بازمی گردد.” یعنی انسانی که ارتباط جنسی ندارد، یک انسان ناخودآگاهی است، تنها راه تبدیل ناخودآگاهی به خودآگاهی، رفع نیازهای جنسی است. روشن است که در القاء این سخنان ، تحت تاثیر نظریه جنسیتی فروید بوده است.
اوشو درکتابی با عنوان تانترا تعلیمات کندالینی یوگا(ج۲ص۲۲۹-۳۳۶) به تفصیل درباره رابطه جنسیت و پیوند زن و مرد سخن گفته است و به نتایجی دست یافته است که بخشی ازآن بیان می شود:
زن چند کالبد دارد؛کالبد اول زن، زنانه و کالبد دوم او، مردانه است. مرد هم دارای چند کالبد است. کالبد اول مرد، مردانه و کالبد دوم او زنانه است. کالبد زن و مرد به تنهایی ناقص است و در ترکیب با یکدیگر کامل می شود. وحدت این دو جنس به صورت خارجی صورت می گیرد. در این صورت آنها تن واحد و کالبد واحد می شوند. این اتحاد، موقتی است و از آن نشاط و شادی فراوانی حاصل می شود. زن و مرد در این صورت متوجه شعف و لذت ناشی از اتحاد و پیوند دو موجود می شوند.
اوشو ادامه می دهد:
زن نیمی و مرد نیم دیگر است. هر دوی آنها عامل انرژی و الکتریسیته اند. زن قطب منفی و مرد قطب مثبت است. اگر قطب مثبت و منفی به هم برسند، مداری تشکیل شده و نوری ایجاد می شود که با نور معمول متفاوت است. اگر پیوند کوتاه باشد مدار به سرعت قطع می شود و در صورتی که طولانی باشد و از نیم ساعت بگذرد، مدار الکتریکی بین آن دو می چرخد و این مدار برای برخی کاملا قابل مشاهده است. در جهان امروز که پر از تنش است طبعا روابط کوتاه و مدارهای مغناطیسی یا تشکیل نمی شود یا بسیار سریع قطع می شود.
اوشو رابطه این دو جنس را در جهان غرب به یک عطسه ساده تشبیه می کند و برای شرق تاسف می خورد که دنباله رو غرب در این جهت شده است.(اوشو در اینجا سخنانی دارد که قابل ذکر نیست.)
او در ادامه می گوید:
اگر زن بتواند با کالبد مردانه درونی خود پیوندی مبارک برقرار سازد، از این آمیزش درونی، سفر معنوی آغاز می شود، مرد نیز همچنین اگر بتواند با کالبد زنانه درونی خود پیوندی برقرار کند، لذتی همیشگی نصیب او خواهد شد. بنابراین باید اتحاد از بیرون به درون انتقال یابد تا غم و رنج برداشته و لذت و نشاط جای آن را بگیرد. یوگا و مدیتیشن یا مراقبه راهی است برای نکاح درونی. اگر بدن زن با کالبد اتری یکی شد، نوزاد آنها مونث و اگر مرد با کالبد درونی خود اتحاد یابد، نوزاد آنها مذکر است؛ زیرا کالبد دوم، کالبد اول را می خورد و بر آن تفوق می یابد و در این صورت نقص خارجی زن یا مرد تکمیل می شود.
کالبد سوم مرد، مردانه و کالبد چهارم او زنانه است. در زن هم چنین است؛ کالبد سوم او زنانه و چهارم او مردانه است. بنابراین در درون انسان انواعی از روندهای تکاملی برقرار است. در ازدواج های درونی که ممکن است میان کالبد سوم یا چهارم صورت گیرد، هیچ گونه انرژی ای هدر نمی رود؛ از این رو غم و رنج دنبال آن نیست.”
اوشو روش های متعددی برای انجام عمل اتحاد و پیوند ادعا کرده است و آن را در تمرینات شبکه ای به شاگردان خود تعلیم می دهد.
در جایی(الماسهای اوشو/ص۲۴۰) می گوید:
سکس بزرگترین هنر مدیتیشن است. این پیشکش تنتره به دنیاست. پیشکش تنتره از همه عالی تر است؛ زیرا کلیدهایی را در اختیارت قرار می دهد که از پست ترین به عالی ترین استحاله پیدا کنی. کلیدهایی را در اختیار قرار می دهد که لجن را به نیلوفر آبی بدل کنی…و عشق از آمیزش جنسی زاییده می شود.

نگاه اوشو به زندگی
 
یکی از نکته هایی که اوشو بر آن تاکید دارد این است که زندگی را جدی نگیرید و این عالم، عالم خیال است، و این خیال بودن انسان و خیال دانستن عالم، سبب می شود که انسان خیلی گرفتار یاس و ناامیدی نشود و هر بلایی و مشکلی که در این دنیا برایش پیش آمد را جدی نگیرد .
او زندگی را بازیچه دانسته و می گوید:” کل کائنات یک شوخی است!!! بعضی ها آن را لی لا و بعضی ها مایا می خوانند (به معنی رویا) این تنها یک لطیفه و یک بازی است و روزی که این را فهمیدی به خنده می افتی و آن خنده هرگز متوقف نخواهد شد! همین طور ادامه خواهد داشت، این خنده به سراسر پهنه ی کائنات گسترش خواهد یافت.”

مخالفت با نظام طبقاتی هندوها
 
جناب اوشو خودش را هندی نمی داند. اصالتا هندی است اما می گوید من هندی نیستم، هندو هم نیستم. علت مخالفتش با آئین هندو این است که هندوها نظامی به نام «نظام کاست»دارند. نظام کاست، نظام طبقاتی است و هندوها انسان ها را به چهار طبقه تقسیم می کنند. یک طبقه پنجمی هم دارند که عبارتند از «نَجَسها». آن چهار گروه و چهار طبقه انسانی که هندوها قائلند به ترتیب عبارتند از:
۱- طبقه اول: برهمن ها یا روحانیان ۲- طبقه دوم: اشراف و امرا ۳- طبقه سوم: کشاورزان و صنعت گران ۴- طبقه چهارم: خدمتگزاران.
هندوها معتقدند هرکسی که در جامعه کار می کند، جزء طبقات انسانی است و انسان ها یا برهمنی اند یا جزء امرا هستند، یا جزء کشاورزان و صنعت گران و یا جزء خدمتگزاران. کار دیگری هم غیر از این کارها در آن زمان نبوده، چون هندو جزء ادیان قبل از میلاد مسیح(ع) است. بر این اساس هرکه فقیر و بیکار باشد، کافر و نَجَس است. نجس و کافر از طبقات انسانی خارج اند.
اوشو به شدت با طبقات مختلف و نظام اخلاقی و نظام طبقاتی هندوها مخالفت می کند. با «مانو» مخالف است.«مانو» کانونی است که تمام نظام اخلاقی شرعی جامعه هند در آن مدون شده است. با مانو که قانون اساسی هندوها است، مخالفت می کند؛ چرا که مبنای اختلاف طبقاتی است.
اوشو برای این که طبقه نجس ها را هم طرفدار خودش بکند، اعلام می کند که من طرفدار نجس ها هستم ولی طرفدار فقر نیستم.

پارادوکس دنیاگرایی و دنیا ستیزی
 
اظهار تنفر او از فقر برای این است که معنویتی که اوشو مطرح می کند،آمیخته ای از دنیاگرایی و دنیا ستیزی است.
همان طور که گفتیم او خود را «زوربای بودایی» می نامد. چرا؟ چون زوربای، نماینده غنای زندگی بیرونی است. زوربای یعنی کسی که لذت طلب بوده، عیاش بوده، از همه منافع و تمتعات دنیایی بهره می برده و در نقطه مقابل او، بودا کسی بود که همه لذت ها را کنار می گذارد. ایشان می گوید: من زوربای بودائیم؛ یعنی این دو شخصیت متضاد را با هم جمع کرده است. یک انسانی که هم دنیا را دارد و هم به معنویت چسبیده است. پیش فرض هندوها و بودائی ها این است که اگر شما خیلی به دنیا بچسبید، نمی توانید کسب آرامش کرده و معنویت داشته باشید. عرفان و معنویت در آئین هندوها این است که باید دنیا و لذت ها را کنار بگذارید تا به معنویت برسید و آرامش پیدا کنید؛ دنیا و معنویت با هم جمع نمی شوند. از قضا شعار اشو این بود که من آمدم تا این ها را با هم جمع کنم. من می گویم هم از لذت های دنیا استفاده ببر و هم آرامش پیدا کن. این یعنی پارادوکس.

آنارشیسم و مخالفت با قانون
 
اوشو اصل اجتماعی بودن انسان را مضر می داند و پیشنهاد می دهد که خیلی در جامعه نباشید، یک رنج افراد، ناشی از بیماری جامعه است. قانون طلایی، بی قانونی است. بنابراین اوشو از نظر سیاسی و اجتماعی و جامعه شناختی، طرفدار «آنارشیسم» است.
او نقطه مقابل قانون را عشق می داند و می گوید: قانون مال ناآگاهان و عشق مال انسان های آگاه است. عشق، قانون برتر است و قانون، عشق فروتر است. اخلاق گرایان، قانون را دنبال می کنند و عشق را مردم مذهبی دنبال می کنند. لذا مذهب از نظر اوشو مکتب عشق است. هرکه عاشق است مذهبی است. دیندار، کسی است که عاشق باشد، نه دیندار.

ضدیت اشو با تخصص
 
در مسلک اشویی مراجعه به متخصص بی فایده است و خود او معتقد است که فقط باید پاسخ داد نه آن که سوال کرد. اشو خود را این گونه می داند و می گوید: “در سراسر عمرم هرگز سوال نکرده ام.”
او می گوید: “همه ی متخصصان نابینا هستند. اگر کسی بخواهد متخصص شود باید کور شود.” تخصص یعنی اجتهاد و اجتهاد در مکتب اشویی یک امتیاز منفی است. در حالی که در قوانین مدنی مندرج در احکام دینی، تخصص یک ارزش است، مشکلات از راه تخصص حل می شود، چه مشکلات دینی و چه مشکلات دنیایی. اشو می گوید: کل مشکلات تنها در حضور یک استاد قابل حل است، استادی که تمام زندگی اش بی قید و بند شده است. در متون مقدس هندوییسم، استاد به مقام خدایی می رسد، و صد البته آنان باور کرده اند، استاد عین خداست، شاگردان ( مریدان ) می بایست سرسپردگان فضایل و نعمات استاد باشند.
منابع اصلی:
سایت ادیان نیوز ADYANNEWS.COM
نشریه پگاه حوزه ، ۲۶ دی ۱۳۸۸ – شماره ۲۷۱ پایگاه حوزه hawzah.net
باشگاه اندیشه www.bashgah.net
pasokhgoo.ir
مرکز ملی پاسخگویی به مسائل دینی
خبرگزاری فارس
سایت تابناک
ویکی‌پدیا
jabarut.blogfa.com
جوان
antisatan.blogfa.com
دیگر منابع:
شایگان، داریوش، ۱۳۵۲ . آسیا در برابر غرب
جمعی از نویسندگان، ۱۳۷۴. فرهنگ و دین. ترجمه زیر نظر بهاء الدین خرمشاهی
افتخاری، اصغر و علی اکبر کمالی، ۱۳۷۷. رویکرد دینی در تهاجم فرهنگی
بهشتی، احمد، ۱۳۷۵. انسان و مذهب
هیوم، دیوید، ۱۳۴۸. تاریخ طبیعی دین. ترجمه حمید عنایت
علیزاده، بیوک، ۱۳۷۱. حیات تعقلی اسلام
هیوم، رابرت، ۱۳۷۳. ادیان زنده جهان. ترجمه عبد الرحیم گواهی
روح الامینی، محمود، ۱۳۶۸. زمینه فرهنگ شناسی
فرهنگ و دین
خاتمی، سید محمد، ۱۳۷۲. بیم موج
نظری، مرتضی، ۱۳۷۱. بررسی شیوه های تبلیغاتی مسیحیت علیه اسلام
کدامر، تا دو داگلاس منسون، ۱۳۸۰. اکنکار حکمت باستانی برای عصر حاضر
توئیچل، پال، ۱۳۷۹. اکنکار کلید جهانهای اسرار. ترجمه هوشنگ اهرپور
ندای الهی
مکارم شیرازی، ناصر، ۱۳۶۰. تفسیر نمونه. ج ۵ ، ص ۲۲۷.
قنبری، آیت، ۱۳۷۸. نقدی بر امانیسم و لیبرالیسم
کاستلز، مانوئل. ۱۳۸۵. عصر اطلاعات، اقتصاد، جامعه و فرهنگ. ترجمه قدرت هویت
راز بزرگ/ اشو/ مترجم: روان کهریز
خود را به هستی واگذار/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
بگو آری/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
عشق پرنده ای آزاد/ مترجم: مجید پزشکی
زوربای بودایی/ اشو/ مترجم: مسیحا برزگر
زندگی موهبتی الهی است/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
با خود یکی شو/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
دل به دریا بزن/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
قطره ای در دریا/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
تانتارا/ اشو/ مترجم: فرشید جنیدی
و آن گاه نبودم/ اشو/ مترجم: سیروس سعدوندیان
مراقبه، هنر، شور و سرمستی/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
شورشی/ اشو/ مترجم: عبدالعلی براتی
سخنرانی دکتر حجه الاسلام عبدالحسین خسروپناه/ موسسه امام صادق(ع)
خود را به هستی واگذار/ مقدمه کتاب/ اداره ارشاد اسلامی
آفتاب و سایه ها/ محمد تقی فعالی
جان هیک، فلسفه دین. ترجمه بهزاد سالکی
دانیل بیتس، فرد پلاگ. انسان شناسی فرهنگی. ترجمه محسن ثلاثی
تاریخ جامع ادیان. ترجمه علی اصغر حکمت
حسین توفیقی. آشنایی با ادیان بزرگ
اوشو. آواز سکوت. ترجمه میرجواد سید حسینی. انتشارات هودین چاپ اول ۱۳۸۴ص ۹۴
محمد محمدی ری شهری. میزان الحکمه. ترجمه حمیدرضا شیمی. انتشارات دارالحدیث. چاپ
اشو، الماسه های اشو ترجمه مرجان فرجی
اُشن گوروجی (اشو) تفسیر آواهای شاهانه ساراها (تعلیمات تانترا ۴) ترجمه هما ارژنگی
اُشن گوروجی (اشو) تفسیر آواهای شاهانه ساراها (تعلیمات تانترا۳) ترجمه هما ارژنگی
اشو، شهامت، ترجمه خدیجه تقی پور
اشو، یک فنجان چای، ترجمه مسیحا برزگر
اشو، آوازسکوت، ترجمه میر جواد سید حسینی
اشو، پیوند. ترجمه عبدالعلی براتی
اشو، عشق رقص زندگی، ترجمه بابک ریاحی پور و فرشید قهرمانی
اشو، ریشه ها و بالها. ترجمه مسیحا برزگر
اشو، اینک برکه ای کهن. ترجمه سیروس سعدوندیان
اشو، آینده طلایی، ترجمه مرجان فرجی
اشو، ضربان قلب حقیقت مطلق (تفسیری از ایشاباش اوپانیشاد) ترجمه لوئیز شنکایی
اشو، آفتاب در سایه، مترجم عبدالعلی براتی
اشو، مراقبه هنر وجد و سرور، ترجمه فرامرز جواهری نیا
جیمز هوبت. مراقبه. ترجمه منوچهر شادان
سید محمد علی مدرسی (طباطبایی). سماع، عرفان و مولوی
جمال الدین علامه حلی. کشف المراد شرح تجرید الاعتقاد
ناصر مکارم، عود ارواح

ضدیت با ادیان کهن
 
او ادعای دین نمی کند ولی نسبت به بودائی و هندو نبودن خود صراحت داشته و ادیان دیگر را نیز کنار می گذارد. او مدعی است که مکتبش یک مذهب است، بنابراین با دلالت التزامی می شود این نسبت را به ایشان داد که یک مذهب ساخته تا جایگزین مذاهب و آئین های ادیان دیگر بشود ولی دغدغه اش ایجاد آرامش است،
فویرباخ، مارکس، نیچه و فروید را تمجید می کند و از آن ها سپاس گزاراست ، چرا؟ چون در از بین بردن ادیان کهن، نقش زیادی داشتند و این نشان می دهد که چه قدر با ادیان کهن مثل مسیحیت ، یهود، اسلام مخالفت دارد. سخن اشو این است: ادیان کهن همه باطل اند، باید کنار بروند. لذا نیچه، فروید، مارکس و فویرباخ را تمجید می کند و از آن ها سپاسگزار است ولی نقدی هم بر این چهار نفر دارد. نقدش در این است که می گوید: این ها در از بین بردن خدا و عدم یافتن جانشین مناسب برای خدا خطا کرده اند. او معتقد است: این اشخاص وقتی خدا را از مردم گرفتند، باید چیزی جای خدا می گذاشتند. از این جهت این ها را نقد می کند ولی در این که ادیان را کنار زده و با ادیان مخالفت کردند تمجید می کند.
اوشو ده فرمان و به تعبیر خودش (ده غیر فرمان) را در برابر ده فرمان یهودی ها مطرح می کند. او می گوید:” موسی(علیه السلام) ده فرمان داشت، من ده تا غیر فرمان دارم.” پوشیده نیست که لحن سخن نیز نماد مقابله با ادیان آسمانی است. ده غیرفرمانش عبارتند از: آزادی، یگانگی فردیت، عشق، مکاشفه، جدی نبودن، سر زندگی، خلاقیت ، حساسیت ، خرسندی و احساس رازگونه گی.

ایمان از نگاه اشو
 
ایمان در مکتب عرفانی اشو، همان رابطه میان استاد و شاگرد است. یعنی وظیفه شاگرد فقط اطاعت است و بس؛ در این عرصه شاگرد هیچ اختیاری از خود ندارد و کار استاد هم فرمان دادن است و بس. اما در ادیان ابراهیمی ایمان یک باور است، یک حقیقت است، حقیقتی نورانی از مبداء هستی که در دل سالک می نشیند و او را پر از نور می کند؛ نوری که در درون دل است و همیشه روشن و روشن کننده دل های تاریک دیگر.
در کتاب «راز بزرگ ص۵۸»که از دستورات و موکدات اشو به شمار می آید، چنین آمده است: ذهن برای ایمان مزاحم است. ذهن انسان ضد ایمان است. معمولا سه نوع ملاقات در زمینه ایمان بین انسان ها رخ می دهد:
۱- دو انسان ناآگاه و روشن نشده، که معمولا حرف میان آن ها زیاد است.(گفت وگوی بی محتوا).
۲- دو انسان آگاه روشن شده، که بین آن ها حرفی نیست و سکوت کامل برقرار است.(گفت وگوی با محتوا).
۳- دو انسان آگاه و ناآگاه، که انسان آگاه سکوت می کند و گوش می دهد.(ایمان)
پس ایمان زمانی است که آگاه حرف بزند و ناآگاه گوش کند. زمانی که ایمان داشتید می توانید وارد تجربه شوید و ایمان بین شما و استاد پل می زند. پس اگر استاد راستین(آگاه)پیدا کردید، ذهن را به طور کلی کنار بگذارید، آموخته های قبلی را رها کنید و سفر سخت و طاقت فرسای سیر صعودی خود را شروع کنید و برای این کار باید به گذشته خودتان توجه کنید.
رابطه بین آگاه و شاگرد در عرفان ادیان ابراهیمی هم به نحو بسیار روشن تر، کامل تر و با روش علمی تر و عقلانی تر وجود دارد. در اسلام، ایمان بی پشتوانه عقل، کاملا بی اعتبار و سست است. اما ابهام در مکتب اشو آن است که ا ستاد آگاه را از کجا و با چه معیاری به دست آوریم؟ آیا او همان کسی نیست که خود سر در جیب تنهایی خود، و فارغ از هرگونه مظاهر اجتماعی و مادی، به پرداخته ها ی ذهنی خود دل خوش کرده است؟ آیا آن آگاه روشن ضمیر که در دل معبدهای مشرق زمین یافت می شود در دل جامعه انسانی هم می توان سراغی از او گرفت؟ با اوصافی که اشو از آن آگاه دل روشن ضمیر می دهد، جامعه انسانی به دلیل مستغرق شدن در اندوخته های ذهن بشری، هرگز مولد چنین استادی نیست.

اشو ، اسلام و پیامبر مکرم اسلام (ص)
 
پیشاپیش از محضر پیامبر مکرم اسلام (ص) در باره این توهین ها عذر خواهی می کنم:
اوشو در مورد ادیان می گوید: از آن زمان که دین دل مشغولی بوده است همگان دارند دروغ می گویند: مسیحیان، یهودیان، جنین ها همگان در حال دروغ گفتن هستندهمگی آنان از خدا می گویند. از بهشت و از دوزخ، فرشتگان بدون آنکه هیچ چیزی را در کل شناخته باشند وی در مورد اسلام و صوفی گری می گوید: «نیازی نیست که صوفی مسلمان باشد. صوفی می تواند به هر صورتی و به هرشکلی باشد به دلیل اینکه صوفی گری هسته اصلی همه ی مذاهب است.
صوفی گری به طور خاص با اسلام کاری ندارد. صوفی گری می تواند بدون اسلام هم وجود داشته باشد. اما اسلام بدون صوفی گری نمی تواند وجود داشته باشد. بدون صوفیگری».
او تمام تعالیم عمیق اعتقادی – شریعتی اسلام را، ماحصل تلاش و جهد هزارساله عالمان اسلامی را رها می کند و از دریای عمیق آموزه های اخلاقی – عرفانی اسلام تنها صوفی گری باطله را می بیند و کار را به جایی می کشاند که اسلام را بدون صوفی گری فاقد حیات و ارزش می پندارد.
وی ماجرای تابناک بعثت پیامبر اسلام را اینگونه معرفی می کند:
«سال ۶۱۰ میلادی محمد در غاری در کوهستان حرا بود. همین که نخستین تجربه معنوی اش را درک کرد از اینکه مبادا دیوانه یا شاعر شده باشد ترسید. پس با اضطراب به نزد همسرش رفت و با ترس گفت: اندوهی دارم. من شاعرم یا جن زده؟ او حتی برای از بین بردن خود به فکر پرت کردن خود از صخره های بلند هم افتاده بود. این حالت برای او مثل یک ضربه روحی قوی مثل نیروی بزرگی از عشق بود او به مدت سه روز مدام در حال لرزیدن بود. طوری که انگار به تب عمیقی و خطرناکی مبتلا شده بود. او ترسیده بود فکر میکرد که شاعر یا دیوانه شده است. در اثر این تجربه در محمد چشمه صوفیگری جوشیدن می گیرد. همیشه هردوحالت شاعری و دیوانگی با هم همراه بوده است. او هردو بود. او هم شاعر و دیوانه بود. او دیوانه و عارف شده بود.
اما هنگامی که پیامبر اکرم (ص) در کوه نور غار حرا به بعثت برانگیخته شد. هیچگاه لقب صوفی گری به خود نداد و آموزشهایش را در مسیر صوفی گری معرفی ننمود. اوشو همانند کافران و دشمنان پیامبر اکرم (ص) در عصر ظهور اسلام پیامبر را متهم به دیوانگی و شاعری می کند با این تفاوت که آنان به طور مستقیم پیامبر را دیوانه و شاعر و ساحر می خواندند و اوشو در لوای تجربه معنوی و حالات شاعری و صوفی گری.
در قران کریم می خوانیم: ما علمنه الشعر و ما ینبغی له ان هو الاذکر و قرآن مبین ما هرگز شعر را به او پیامبر نیاموختیم و شایسته او نیست که شاعر باشد این کتاب آسمانی – فقط ذکر و قران مبین است.
در قرآن کریم به کرات به این نکته اشاره شده که کفار پیامبر اسلام و پیامبران هم عصر خود را دیوانه و ساحر و شاعر می خواندند در حالی که واقعیت چیز دیگری بود. خداوند در قرآن کریم می فرمایند: کذلک ما اتی الذین من قبلهم من رسول الا قالوا ساحرا و مجنون.
اینگونه است که هیچ پیامبری به سوی قومی فرستاده نشد مگر اینکه گفتند او ساحر است یا دیوانه. همچنین در سوره قمر ایه (۹) کفار به حضرت نوح گفتند که تو دیوانه ای و در سوره شعرا آیه (۲۷) حضرت موسی را خطاب به دیوانه کردند. خداوند به پیامبر اکرم (ص) فرمان می دهد که به کفار اینگونه فرما فذکرفما انت بنعمت ربک بکاهن و لا مجنون ام یقولون شاعر نتربص به ریب المنون.
پس تذکر کرده که به لطف پروردگارت تو کاهن و مجنون نیستی بلکه آنها می گویند او شاعری است که ما انتظار مرگش را میکشیم. خداوند در جایی دیگر میفرمایند: و انه لقول رسول کریم و ما هو بقول شاعر قلیلاً ما تومنون این قرآن گفتار رسول بزرگواری است و گفته شاعری نیست و کمتر ایمان می آورند.
یادآور می شوم من در سایتی در یکی از نظریات درباره اوشو خواندم که یکی از خوانندگان به شدت به نوشته های مقاله اعتراض کرده بود و ناراحت بود از این که به حضرت اشو اهانت شده است. او ادعا می کرد با خواندن چند کتاب اوشو به آرامش رسیده است. او در عین حال که به مسلمانیش معتقد بود، مدعی بود که نویسنده مقاله، کتابهای اشو را کامل نخوانده است. حال اگر چنین کسی بفهمد که چنین توهین هایی به پیامبر عظیم الشان اسلام(ص) شده آیا باز هم دنبال آرامش در کتابها و سخنرانی ها و مکتب او خواهد رفت.
اوشو میگوید: محمد در قرآن میگوید که حتی موسی نیز وقتی با خدا ملاقات می کرده ردای پشمی میپوشید وقتی او با خدا سخن میگفت ردای پشمی به تن میکرداما چرا؟
اینجا یک نماد گرایی عمیق وجود دارد. و آن این است که پشم لباس حیوانات است و صوفی باید به بی گناهی یک حیوان برسد. باید به بی گناهی اولیه برسید. باید همه انواع مدنیت را کنار بگذارد.
او باید هرگونه آداب و رسوم و فرهنگی را کنار بگذارد. باید هرنوع شرطی شدن را به فراموشی بسپارد. او باید دوباره حیوان بشود. در این صورت این نماد معنای خودش را پیدا میکند. وقتی انسان حیوان بشود نه تنها سقوط نمی کند بلکه به مرتبه ی بالاتری رسد. وقتی انسان حیوان میشود واقعاً حیوان نیست. وجود دیگری است شما سقوط نمی کنید. وقتی انسان حیوان شد قدیس میشود.
در قرآن کریم هیچ آیه ای صراحتا دال بر پوشیدن ردای پشمی توسط حضرت موسی هنگام ملاقات با خدا دیده نمی شود و اگر هم اینچنین باشد این سوال مطرح است که ایا قصد حضرت رسیدن به بیگناهی حیوان بوده است و بنابر عبارات اوشو هدف متعالی حضرت حیوان شدن است. زیرا وقتی انسان حیوان می شود قدیس می شود !
ضمناً اوشو به طور کلی وجود گناه را منکر میشود و گناه را ترفندی برای به سلطه کشیدن مردم می داند. حال اگر بنابر معتقدات اوشو گناهی وجود نداشته باشد پس دلیلی ندارد انسان خواهان رسیدن به بی گناهی حیوان باشد و ریاضتها را به جان بخرد. گناه راز کاسبی همه به اصطلاح ادیان شرک است اگر گناه ترفند ادیان شرک است و احساس گناه یک احساس کاذب است دلیلی نیست انسان خواهان بی گناهی همچون حیوان باشد. و اگر گفتار اوشو صادق باشد بواسطه تمجید و ترغیب رسیدن سایناسینها به بی گناهی حیوان، خود و مکتب اش مصداقی از کسانی می شوند که خواهان به اسارت کشیدن انسانها هستند.
در کتاب جهاد با نفس می خوانیم: عبد الله بن سنان گوید: از امام جعفر صادق (ع) پرسیدم: آیا فرشتگان برترند یا فرزندان آدم؟ حضرت فرمود: امیرالمومنین علی ابن ابیطالب فرمود: خداوند در وجود فرشتگان عقل بدون شهوت و در وجود حیوانات شهوت بدون عقل و در وجود انسان هر دو را ترکیب نمود ، پس کسی که عقلش بر شهوتش چیره شود، از فرشتگان برتر است و کسی که شهوتش بر عقلش غالب شود، از حیوانات بدتر خواهد بود.
این حدیث، جایگاه واقعی انسان و حیوان و عقل را روشن می کند.
تناسخ
این ادعای معروفی است که اگر توحید و وحدانیت خداوند در تمام ادیان الهی سمبل و نماد است. تناسخ و مسئله بازگشت روح به ابدان در ادیان هندو مورد اتفاق تمامی ایشان و یکی از بنیادی ترین ایدئولوژی های این مکاتب است. اوشو از قائلین به این تفکر (تناسخ) است.
تناسخ بازگشت به صورت چرخش روح انسان بدون گذشت زمان و بلافاصله پس از مرگ وی در پیکر انسانی دیگر است علت نیز کیفر دیدن یا جهت پاداش یا تزکیه روح و رسیدن به مقامات والای معنوی است. بازگشت ممکن است به بدن انسان صورت نگیرد و روح در بدن حیوانی چون خوک، میمون، گاو،… ارام گیرد. که در این صورت ” مسخ ” صورت می گیرد. و یا روح در گیاهان و درختان حلول کند و ” فسخ ” صورت گیرد.
یا روح آدمی به اجسام متفاوت بی جان همچون سنگ، فلزات،… حلول نماید که این نوع پست ترین بازگشت است و ” رسخ ” نام دارد.
اعتقاد به نسخ یا تناسخ در میان بسیاری از ادیان هند رایج است. در مقابل بسیاری از فلاسفه و دانشمندان اسلامی براهینی محکم بر رد و ابطال تناسخ اقامه نموده اند.
آیا نظریه تناسخ واقعیت دارد؟
بر اساس مکتب پیامبران الهى، با مرگ انسان روح آدمى از بدن جدا شده به عالم برزخ منتقل مى گردد و در آن سرا، به حیات خویش ادامه مى دهد. اگر از نیکان باشد به پاداش اعمال خوب خود در آن عالم متنعم مى شود و اگر از بدان باشد به کیفر کارهاى ناپسند خویش مى رسد، تا زمانى که قیامت شود.
قضاى الهى بر این تعلق گرفته که روح بشر پس از مرگ، دوباره به دنیا باز نگردد و زندگى جدیدى را در این جهان آغازنکند، بلکه در برزخ بماند تا قیامت آغاز شده و به سراى جاودان آخرت منتقل شود.
از قرون پیشین در هندوستان نظریه اى به نام تناسخ طرح شد که از بازگشت مجدد ارواح به دنیا سخن مى گفت. این نظریه با گذشت اعصار، رفته رفته توجه عده زیادى از مردم جهان را به خود جلب کرد، آن را یک امر واقعى پنداشتند و حتى کسانى به عنوان یک عقیده مذهبى به آن دل بستند. در خلال این مدت متمادى دانشمندان بزرگ این مطلب را مورد بحث و انتقاد قرار دادند و چندین دلیل بر بطلان آن اقامه نمودند. تمام ادیان الهی، تناسخ را باطل می دانند.
طرفداران تناسخ معتقدند روح دو گروه به دنیا باز نمی گردد. اول آنان که در مسیر سعادت به کمال نهایی رسیده اند که پس از مرگ به کمال مطلق نایل مى آیند. اینان کمبودى ندارند تا بخواهند دوباره به دنیا باز گردند و نقایص حیات گذشته خویش را با سعى و عمل جبران کنند. دسته دوم آنان که در حد اعلاى شقاوت قرار دارند اینان نیز به دنیا باز نمى گردند. زیرا در ایام زندگى آنچنان به انحراف گراییده و راه سعادت را به روى خود بسته اند که دچارسقوط ابدى گردیده و نمی توانند با عود به دنیا، گذشته ننگین خویش را جبران نمایند و به سعادت و کمال (گر چه نسبى و محدود باشد) برسند.
ولى دسته سوم یعنی گروههاى متوسط که بین تکامل یافتگان سعادتمند و ساقط شدگان شقاوتمند هستند، وقتى از دنیا مى روند دوباره روحشان به دنیا باز مى گردد و به تناسب خلق و خوى متفاوتى که دارند با شکل هاى مختلف و گوناگون به دنیا بازگشت می کند. از این رو براى هر شکلى نام مخصوصى گذاشته اند، اگر به صورت انسان برگردد آن را «نسخ » مى نامند و اگر به صورت حیوان عود کند، «مسخ » مى گویند و اگر روح انسان در نباتات حلول کند، «فسخ » مى نامند واگر روح آدمى به جماد تعلق گیرد «رسخ » مى نامند.
باورمندان تناسخ عقیده دارند که در پاره اى از موارد، عود ارواح به دنیا براى جبران نقایص و به منظور استکمال نفس و نیل به مدارج عالى انسانى است. هم چنین مى گویند یکى از علل بازگشت ارواح به دنیا این است که خوبان درزندگى، دوباره از پاداش اخلاق حمیده و اعمال پسنده خویش برخوردار گردند و بدان نیز کیفر خوى ناپسند و رفتارزشت خود را ببینند. چه بسا افرادى که با سجایاى انسانى زیست کرده و عمرشان به پاکى طى شده است اما همواره گرفتار محرومیت هاى گوناگون بوده و دوران حیاتشان با فقر و تنگدستى یا آلام و بیمارى سپرى گردیده است.
اینان در زندگى بعد به پاداش اخلاق پسندیده خود نایل مى شوند و از نعمت رفاه و سلامت جسم برخوردار می گردند.
و چه بسیار افرادى که در زندگى پیشین داراى اخلاق زشت و رفتار ناپسند بوده اند و مردم از دست آنان رنجیده اند و از انواع نعمت ها بهره مند بوده اند ارواح اینان در زندگى بعد به تناسب اخلاقشان یا در پیکر حیوانات و حشرات تعلق مى گیرد، یا به صورت انسان هاى ناقص، معلول، بیمار و مطرود جامعه باز می گردند و در هر صورت گرفتار عذاب روحى و جسمى هستند.
اما اسلام؛ بازگشت ارواح به دنیا براى انجام کارهاى خوب یا گرفتن پاداش و جزا و به دست آوردن شرایط همزیستى با ارواح را قبول نداشته و قرآن صریحا آن را رد مى کند.
در یکی از آیات آمده: گناهکاران بى باک و متجرى تقاضاى حیات دوباره مى کنند و مى گویند پروردگارا فرمان ده ما را به دنیا باز گردانند شاید کارهاى نیکى را که در گذشته ترک کرده بودیم در حیات آینده انجام دهیم ونقایص پیشین را جبران کنیم، پاسخ داده مى شود نه چنین است، این کارى است ناشدنى و سخنى است بى اساس که گوینده خود مى گوید و به آن ترتیب اثر داده نمى شود و از پى مرگ اینان عالم برزخ است تا روزى که قیامت فرا رسد واز قبرها بر انگیخته شوند.
شاید تصور شود که تغییر شکل انسان ها در عالم آخرت که در برخی روایات ذکر شده، به عقیده تناسخ شباهت دارد. اما این تصور صحیح نیست، زیرا تغییر شکل انسان هاى فاسد الاخلاق و گناهکار به تناسب ملکات نفسانى آنان یکى از صدها عذاب عالم آخرت است و ربطى به بازگشت به دنیا ندارد، در حالى که به نظر تناسخى ها براى قیام قیامت، رسیدگى به حسابها، بهشت و دوزخ و خلاصه ثواب و عقاب عالم آخرت جائی باقى نمى ماند، زیرا مى گویند اکثریت قریب به اتفاق نوع بشر پیوسته پس از مرگ به دنیا باز مى گردند و هر نوبت پاداش یا کیفر اعمال خویش را در همین دنیا مى بینند. چنین نظریه اى منافى با اساس تعالیم پیامبران خدا و بر خلاف ضرورت دین مقدس اسلام است و امامان شیعه صریحاً آن را رد کرده اند.
مأمون به حضرت رضا علیه السلام عرضه کرد درباره کسانى که قائل به تناسخ اند چه مى فرماید؟
حضرت در پاسخ فرمود:« کسى که تناسخ را بپذیرد و به آن عقیده داشته باشد به خداى تعالى کفر آورده و بهشت ودوزخ را غیر واقعى تلقى کرده است».
امام صادق علیه السلام نیز راجع به اهل تناسخ فرموده است: «اینان پنداشته اند که نه بهشت و نه جهنمى است و نه برانگیختن و زنده شدن است. قیامت در نظر آنان عبارت از این است که روح از قالبى بیرون رود و در قالب دیگرى وارد شود. اگر در قالب اول نیکوکار بوده بازگشتن در قالبى برتر و نیکوتر در عالى ترین درجه دنیا خواهد بود و اگر بدکار یانادان بود. در پیکر بعضى از چهار پایان زحمتکش و بار بر که حیاتشان با رنج و زحمت طى مى شود، مستقر مى گردد یا در بدن پرندگان کوچک و بد قیافه اى که شبها پرواز مى کنند و به گورستان ها علاقه و انس دارند جاى مى گیرد».
مسئله تناسخ وعود ارواح به دنیا نه فقط مخالف مکتب پیامبران الهى و موجب کفر به خدا و نفى معاد و انکار ثواب وعقاب عالم آخرت است بلکه از نظر علمى نیز دانشمندان و فلاسفه آن را مطرود و مردود شناخته و دلایلى بر ابطال آن آورده اند.
صدر المتألهین شیرازى فیلسوف معروف مى گوید: «دانستى که نفس در اولین مرحله تکوین، درجه اش درجه طبیعت است. سپس به تناسب حرکت استکمالى ماده، ترقى مى کند تا از مرز نبات و حیوان بگذرد. بنابراین وقتى نفس درمرحله اى از قوه به فعلیت مى رسد هر چند آن فعلیت ناچیز باشد محال است دوباره به قوه محض و استعداد صرف برگردد. به علاوه همان طور که قبلا اشاره شد صورت و ماده، شىء واحدى هستند که داراى دو جهت فعل و قوه مى باشند و با هم مسیر حرکت استکمالى را مى پیمایند و در مقابل هر استعداد و قابلیت به فعلیت مخصوصى نایل مى شوند بنابراین محال است روحى که از حد نباتى و حیوانى گذشته به ماده منى و جنین تعلق بگیرد».
یعنی از حالت فعلیت به حالت قوه که بدون هیچ فعلیتی است، باز گردد.
اما بطلان تناسخ از این جهت است که وقتى نفس به تدبیر نطفه اى اشتغال یافت، اگر طبق نظر تناسخى ها نفس دیگرى هم بر آن تعلق گیرد نتیجه آن مى شود که بدن داراى دو روح گردد و این غیر ممکن است؛ زیرا محال است یک چیز داراى دو ذات یعنى دو نفس باشد، چون هر فردى در درون خود فقط یک نفس احساس مى کند بنابراین تناسخ مطلقا ممتنع است.
در قرآن مى فرماید: «کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون ».
چگونه به خداوند کافر مى شوید در حالى که شما اجسام بى روحى بودید و او شما را زنده کرد؛ سپس شما را مى میراند و بار دیگر شما را زنده مى کند؛ سپس به سوى او باز مى گردید.
این آیه از جمله آیات متعددى است که عقیده به تناسخ را صریحا نفى مى کند، مى گوید: بعد از مرگ یک حیات بیش نیست و طبعاً این حیات همان زندگى در رستاخیز و قیامت است و به تعبیر دیگر آیه مى گوید: شما مجموعا دو حیات و مرگ داشته و دارید نخست مرده بودید (در عالم موجودات بى جان قرار داشتید) خداوند شما را زنده کرد (که مربوط به عالم برزخ است) سپس مى میراند و بار دیگر زنده مى کند (که قیامت است) . حال اگر تناسخ صحیح بود، تعداد حیات و مرگ انسان بیش از دو حیات و مرگ بود، بنابراین عقیده به تناسخ که گاهى نام آن را تغییر داده «عود ارواح » مى نامند از نظر قرآن باطل و بى اساس است.
عموم فرقه های اسلامى در این عقیده متفقند که روح پس از پایان این زندگى به بدن دیگرى در این جهان باز نمى گردد و دانشمندان شیعه و سنى با صراحت تمام عقده تناسخ را که یکى از خرافات ادیان باستانى «هند» است محکوم ساخته اند. تنها دسته کوچکى در این میان «تناسخیه » بودند که از این عقیده طرفدارى مى کردند و امروزه وجود ندارند منشأ این عقیده هندوها و چیزهائی است که عرب از فلسفه آن ها اقتباس کرده اند. این عقیده بیشتر در میان اقوامى طرفدار داشته که به رستاخیز و معاد آن چنان که ما ایمان داریم و قرآن تشریح مى کند، معتقد نبوده اند.
دانشمندان و مورخان معتقدند زادگاه اصلى این عقیده کشور هند و چین بوده و ریشه آن در ادیان باستانى آنها وجودداشته و هم اکنون نیز موجود است . سپس از آنجا به میان اقوام و ملل دیگر نفوذ نموده است و به گفته شهرستانى نویسنده ملل و نحل این عقیده در غالب اقوام کم و بیش رخنه کرده است. احترامى که هم اکنون هندوها براى حیوانات قائل هستند تا حدودى مربوط به همین عقیده است.

نگاهی به آداب و رسوم در مکتب اشو
 

مهمترین تعالیم اوشو
 
مسلک اوشو دارای اداب و رسومی است که اساس تعالیم عملی اوشو را در بردارد که مهمترین آنها عبارتند از:
انواع مراقبه، رقص، سماع، سکس، سکوت، عشق ورزی، سرور، یوگی، ذن،…
وی در سخنرانیها اذعان مینمود که انسان در عصر حاضر با توجه به پیشرفت تکنولوژی نیاز به معنویت دارد معنویتی که جدای از آموزه ای دینی – عرفانی گذشته باشد. او مشرب خویش را سرلوحه این دید معنوی می دانست. با توجه به این ادعا آیا رقص، سکس، سماع، مراقبه و… می تواند انسان تشنه به معنویت را سیراب کند؟ در این مجال سعی میشود هرچند به اختصار معرفی اجمالی از تعالیم مشهور اوشو به عمل آید.
الف) انواع مراقبه
برخی از جالبترین آنها چنانچه در کتاب ” مراقبه هنر وجد و سرور ” آمده است عبارتند از:
مراقبه کندالینی: این مراقبه دارای چهار مرحله است. که سه مرحله نخست به همراه موسیقی و مرحله آخر در سکوت کامل تمرین می شود. مراحل به ترتیب عبارتند از:
مرحله نخست) ۱۵ دقیقه بدن خود را بلرزانید – در این مرحله شروع لرزاندن از دست و پا است و به ترتیب همه اندام به لرزه در آید.
مرحله دوم) ۱۵ دقیقه انرژی بیدار شده را از راه رقص به نمود در آورید.
مرحله سوم) ۱۵ دقیقه در حالت نشسته یا ایستاده در بی جنبشی کامل به سر برید و فقط به موسیقی گوش کنید.
مرحله چهارم) ۱۵ دقیقه دراز کشیده در تنهایی به سر برید.
مراقبه ناتاراج: این مراقبه صرفاً یک نوع رقص است و از سه مرحله تشکیل می شود.
مرحله نخست) (۳) دقیقه رقصیدن. در این مرحله طوری رقصیدن شروع میشود که گویی فرد تسخیر شده و هیچ گونه اراده ای جهت تعیین نوع رقص خود ندارد.
مرحله دوم) به پایان یافتن رقص است. بلافاصله رقص قطع میشود و فرد تا ۲۰ دقیقه دراز کشیده و در سکوت به سر میبرد.
مرحله سوم) از سرجای خود برخاستن و تا ۵ دقیقه در حالت جشن و سرور و پایکوبی بودن.
مراقبه خندیدن: بامداد پیش از گشودن چشمهایتان بدن خود را همچو یک گربه بکشید. همه بخش های تن خود را بکشید. از کشش شادی جویید. پس از سه یا چهار دقیقه کشش، در حالی که چشمانتان هنوز بسته است. خنده سر دهید و به مدت ۵ دقیقه فقط بخندید.
مراقبه پرت و پلاگویی: در این مراقبه چشمان خود را بسته و آغاز به گفتن سخنان بی معنا یا پرت و پلا کنید و تا ۱۵ دقیقه خود را غرق چرت و پرت گفتن سازید. به خود اجازه دهید به هرچه که درون تان نیاز به آن دارید به زبان بیاورید. سپس تا ۱۵ دقیقه روی شکم خود بخوابید و احساس کنید که با زمین در آمیخته می شوید.
هرباز دمی که انجام می دهید خود را با زمین زیر تن تان در آمیزید این مراقبه بهتر است در محیط باز و با چشمان باز صورت گیرد.
در مرحله دوم به مدت ۱۵ دقیقه دراز بکشید یا نشسته به آسمان بنگرید و احساس کنید با آسمان آمیخته اید.
مراقبه گل سرخ عارفانه: این شیوه در مدت ۳ هفته و روزی سه ساعت تمرین شود که از سه مرحله تشکیل شده است.
مرحله نخست) خندیدن، در ۷ روز نخست این مراقبه بخندید. و هنگامی که احساس کردید خنده تان در حال پایان یافتن است. سخنان تند و بی اندیشه به زبان آورید و بدن خود را تکان دهید تا انرژی هایتان بند آمده آزاد شود.
مرحله دوم) گریه کردن، در ۷ روز اجازه دهید که اشکهایتان جاری شود برای کمک به پدید آوردن حال و هوای گریه می توانید گهگاه از موسیقی ملایم و غمگین بهره گیرید هر دوره مراقبه را با ۱۰ دقیقه نشستن خاموش پایان دهید.
مرحله سوم) تماشاگر روی تپه. در هفته پایانی آرام و آهسته نشسته و چشمها را بسته در تماشای هرچه که درونتان رخ می دهد بنشینید. بعد از مدت ۴۵ دقیقه برخاسته و ۱۰ دقیقه با آواء ملایم و موسیقی برقصید.
مراقبه بی ذهنی: این مراقبه ۷ روز و روزی ۲ ساعت به درازا می انجامد و از یک ساعت پرت و پلاگویی و یک ساعت نظاره گری خاموش تشکیل شده است. این مراقبه به مدت ۷ روز و تنها در مدت ۳۰ یا ۴۰ دقیقه از جانب اوشو توصیه می شود و دارای سه مرحله است.
مرحله نخست) به شیوه پرت و پلا گویی رو آورده و آگاهانه دیوانه شوید.
مرحله دوم) از همه رو آرام و آسوده و خاموش بنشینید و با گرد آوردن همه توان درونی خویش اجازه دهید که همه اندیشه های تان از شما دورتر و دورتر گردد و خود به خاموشی ژرف و آرامش هسته درونی خویش فرو روید.
مرحله سوم) اجازه دهید بدنتان به هیچ کوششی یا خودداری به زمین افتد.
اما به راستی انواع مراقبه در تعالیم اوشو، چنانچه به اختصار آمد توانایی دارد تمام اخلاقیات و معنویات را به کناری گذارد؟
آیا وجدان انسان آنچه براساس سیرت پاک نفسانی ارائه می دهد در برابر این حرکات (مراقبه) چیز بیهوده ای است؟
آیا مراقبات اوشو که مجموعه ای از رقص، موسیقی، پرت و پلا گویی، خنده و گریه بدون هدف است یارای سیراب نمودن انسان تشنه به معنویت امروزی را دارد؟
آیا این مجموعه از افعال در یک عرفان بالغ قابل تعریف است؟
ب) ارزش افراطی سکس
آمیزش جنسی در تفکرات اوشو دارای ارزشی فراوان است. تا جایی که در بسیاری از کتابهایش درباره این موضوع بحثهای مفصلی دارد. وی چندین کتاب را اختصاصاً به موضوع سکس و آمیزشهای جنسی اختصاص داده است. اوشو سکس را ریشه در تجلی خداوند در انسان می داند و معتقد است سکس باعث عروج انسان به مراتب بالای عرفانی می شود. اوشو می گوید:
«عشق، از آمیزش جنسی زاییده می شود و آنگاه عبادت از عشق زاییده می شود و آنگاه خداوند در اثر عبادت در انسان تجلی می یابد و این انسان به بالاتر و بالاتر و بالاتر وبه اوج گرفتن ادامه می دهد “
اوشو در زمان حیاتش برای سکس اهمیت زیادی قائل بود. وی روشی را به نام سکس مدیتیشن (Sex meditation) ابداع نمود.
می گویند در کمون اوشو و در زمان تمرین سکس مدیتیشن، زنان و مردان بسیاری در کنار هم به سکس مشغول بودند و ساعتهای متمادی را در کنار هم و با عوض نمودن گزینه های جنسی به سر میبردند.
بدون شک اگر به یک زن پاک دامن که به دنبال خدا و معنویت است گفته شود که مشکل اصلی تو سکس است نه خدا. سپس آن زن برای یک بار هم که شده جلسات سکس مدیتیشن اوشو را با اوصاف فوق مشاهده میکرد. کمترین کاری که انجام می داد و کمترین حالتی که در وی پدیدار می شود این بود که « به عقل این آدم ها شک می کرد و اگر خیلی خوش بین بود می گفت که اینها حتما مواد مخدر مصرف کرده اند.»
اوشو معتقد بود «کلیساها (تمام اماکن معنوی) از خدا خالی اند و کابینهای عشق (شما بخوانید کاباره ها) (محلی که در آن سکس صورت می گیرد) مملو از خدایند “
سکس در عرفان اوشو بدون هیچ محدودیتی بیان میشود. زیاده روی در رابطه جنسی منجر به پیشرفت روحی انسان نمیشود بلکه شرایط مبتذل شدن و سقوط از قله عرفان را فراهم می سازد و انسان را به درجه حیوانیت می رساند. در مقابل کم روی بیش از حد نیز موجبات بروز مشکلات فراوان و اختلالات روحی و روانی می شود.
خودتان قضاوت کنید، بر اساس این تفکرات از این پس کار مردم دنیا باید این شود که به دنبال فاحشه ها در کاباره ها بیافتند تا به آرامش و نور حق و از این چیزها برسند.
ج) رقص و سماع
ایجاد شور و شوق عرفانی و حال و وجد روحانی توسط رقص، موسیقی، شعرخوانی و پایکوبی را سماع گویند.
سماع در میان قریب به اکثر فرقه های متصوفه رواج داشته و در آئین های هندو، قبیله های سرخ پوستان و کشورهای آفریقایی همچون کنیا، نیجریه تا چه رسد به قاره آمریکا از آمریکای مرکزی گرفته تا برزیل و…
وی کیفیت سماع را در مشرب خویش چنین تشریح می کند: بهترین حالت انجام سماع با جامه گشاده و پاهای برهنه است. کوشش کنید حواس خود را درست بالای ناف خویش متمرکز کنید. با چرخیدن درجا و در راستای مخالف گردش عقربه های ساعت آغاز کنیداگر احساس حال به هم خوردگی پیدا کردید می توانید راستای چرخیدن خود را عوض کنید چشمها را باز و بدن خود را لخت نگاه دارید و دستها را به حالت آسوده در راستای پهلوها دراز کنید. دست راستتان بالا نگاه داشته شود و کف آن رو به بالا باشد. و دست چپ پایین و کف آن رو به پایین نگاه داشته شود. چشمها را باز نگاه داشته و برچیزی تمرکز نکنید….
در این جا لازم است بر رد صوفیگری و سماع آنها مطالبی بیان شود:
هرگاه ابن عربی به صوفیان سماعگر می گذشت به انها میگفت: رقص کنید و بدانید که تنها رقاصید. شما را از عرفان حاملی نیست. بدانید که هنوز در مرحله نفسانیات باقی هستید.
علامه طباطبایی رحمت الله علیه می فرمایند :
صوفیه برای سیر و سلوک آداب و رسوم خاصی را که در شریعت وجود نداشت به وجود آوردند و راههای جدیدی را پیوسته به آن افزوده و شرع را کنار گذاشتند تا اینکه به جایی رسیده که شریعت را در یک طرف دیگر قرار دادند و کارشان به جایی رسید که در محرمات غوطه ور شدند و واجبات را ترک کردند و در آخر منتهی به تکدی و استعمال بنگ و افیون شدند که این حالت آخرین حالت تصوف است که مقام فنا نامیده می شود .( تفسیر المیزان ج ۵ ص ۲۸۲ قم انتشارات موسسسه نشر اسلام بی تا .)
مقدس اردبیلی از شیخ مفید و او از محمدبن الحسین نقل میکند که گفته است: من و امام هادی (ع) در مسجد پیامبر (ص) بودیم. سپس عده ای از اصحاب امام از جمله ابوهاشم جعفری که جایگاه خاصینزد امام داشت وارد شدند. بعد از آن گروهی از (صوفیه) داخل مسجد شدند و در گوشه ای دایره وار نشستند و مشغول ذکر و گفتن «لااله الا الله» شدند.
در این حال امام هادی (ع) فرمودند: به اینها توجه نکنید آنها هم پیمانان شیطان و ویران کنندگان ارکان دین هستند… (تا آنجا که میفرمایند) ذکر و ورد آنها رقص و دست زدن و آواز غنایی است. از آنان پیروی نمی کند مگر سفیهان …
از کشکول شیخ بهائی (ره) ازحضرت پیغمبر اکرم (ص) که فرمودند: (قیامت بر امت من برپا نگشته تا آنکه (پیش از آن) گروهی از امتم برخاسته که اسم آنها صوفیه است، آنها از من نیستند، و آنها برای ذکر حلقه میزنند و صداهای خود را بلند می کنند، گمان می کنند که بر راه طریقت من هستند، بلکه آنها از کفار گمراه ترند و آنان اهل آتش (در آخرت) اند و (در آن آتش) صدای درازگوش می دهند.
منابع اصلی:
سایت ادیان نیوز ADYANNEWS.COM
نشریه پگاه حوزه ، ۲۶ دی ۱۳۸۸ – شماره ۲۷۱ پایگاه حوزه hawzah.net
باشگاه اندیشه www.bashgah.net
pasokhgoo.ir
مرکز ملی پاسخگویی به مسائل دینی
خبرگزاری فارس
سایت تابناک
ویکی‌پدیا
jabarut.blogfa.com
جوان
antisatan.blogfa.com
دیگر منابع:
شایگان، داریوش، ۱۳۵۲ . آسیا در برابر غرب
جمعی از نویسندگان، ۱۳۷۴. فرهنگ و دین. ترجمه زیر نظر بهاء الدین خرمشاهی
افتخاری، اصغر و علی اکبر کمالی، ۱۳۷۷. رویکرد دینی در تهاجم فرهنگی
بهشتی، احمد، ۱۳۷۵. انسان و مذهب
هیوم، دیوید، ۱۳۴۸. تاریخ طبیعی دین. ترجمه حمید عنایت
علیزاده، بیوک، ۱۳۷۱. حیات تعقلی اسلام
هیوم، رابرت، ۱۳۷۳. ادیان زنده جهان. ترجمه عبد الرحیم گواهی
روح الامینی، محمود، ۱۳۶۸. زمینه فرهنگ شناسی
فرهنگ و دین
خاتمی، سید محمد، ۱۳۷۲. بیم موج
نظری، مرتضی، ۱۳۷۱. بررسی شیوه های تبلیغاتی مسیحیت علیه اسلام
کدامر، تا دو داگلاس منسون، ۱۳۸۰. اکنکار حکمت باستانی برای عصر حاضر
توئیچل، پال، ۱۳۷۹. اکنکار کلید جهانهای اسرار. ترجمه هوشنگ اهرپور
ندای الهی
مکارم شیرازی، ناصر، ۱۳۶۰. تفسیر نمونه. ج ۵ ، ص ۲۲۷.
قنبری، آیت، ۱۳۷۸. نقدی بر امانیسم و لیبرالیسم
کاستلز، مانوئل. ۱۳۸۵. عصر اطلاعات، اقتصاد، جامعه و فرهنگ. ترجمه قدرت هویت
راز بزرگ/ اشو/ مترجم: روان کهریز
خود را به هستی واگذار/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
بگو آری/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
عشق پرنده ای آزاد/ مترجم: مجید پزشکی
زوربای بودایی/ اشو/ مترجم: مسیحا برزگر
زندگی موهبتی الهی است/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
با خود یکی شو/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
دل به دریا بزن/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
قطره ای در دریا/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
تانتارا/ اشو/ مترجم: فرشید جنیدی
و آن گاه نبودم/ اشو/ مترجم: سیروس سعدوندیان
مراقبه، هنر، شور و سرمستی/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
شورشی/ اشو/ مترجم: عبدالعلی براتی
سخنرانی دکتر حجه الاسلام عبدالحسین خسروپناه/ موسسه امام صادق(ع)
خود را به هستی واگذار/ مقدمه کتاب/ اداره ارشاد اسلامی
آفتاب و سایه ها/ محمد تقی فعالی
جان هیک، فلسفه دین. ترجمه بهزاد سالکی
دانیل بیتس، فرد پلاگ. انسان شناسی فرهنگی. ترجمه محسن ثلاثی
تاریخ جامع ادیان. ترجمه علی اصغر حکمت
حسین توفیقی. آشنایی با ادیان بزرگ
اوشو. آواز سکوت. ترجمه میرجواد سید حسینی. انتشارات هودین چاپ اول ۱۳۸۴ص ۹۴
محمد محمدی ری شهری. میزان الحکمه. ترجمه حمیدرضا شیمی. انتشارات دارالحدیث. چاپ
اشو، الماسه های اشو ترجمه مرجان فرجی
اُشن گوروجی (اشو) تفسیر آواهای شاهانه ساراها (تعلیمات تانترا ۴) ترجمه هما ارژنگی
اُشن گوروجی (اشو) تفسیر آواهای شاهانه ساراها (تعلیمات تانترا۳) ترجمه هما ارژنگی
اشو، شهامت، ترجمه خدیجه تقی پور
اشو، یک فنجان چای، ترجمه مسیحا برزگر
اشو، آوازسکوت، ترجمه میر جواد سید حسینی
اشو، پیوند. ترجمه عبدالعلی براتی
اشو، عشق رقص زندگی، ترجمه بابک ریاحی پور و فرشید قهرمانی
اشو، ریشه ها و بالها. ترجمه مسیحا برزگر
اشو، اینک برکه ای کهن. ترجمه سیروس سعدوندیان
اشو، آینده طلایی، ترجمه مرجان فرجی
اشو، ضربان قلب حقیقت مطلق (تفسیری از ایشاباش اوپانیشاد) ترجمه لوئیز شنکایی
اشو، آفتاب در سایه، مترجم عبدالعلی براتی
اشو، مراقبه هنر وجد و سرور، ترجمه فرامرز جواهری نیا
جیمز هوبت. مراقبه. ترجمه منوچهر شادان
سید محمد علی مدرسی (طباطبایی). سماع، عرفان و مولوی
جمال الدین علامه حلی. کشف المراد شرح تجرید الاعتقاد
ناصر مکارم، عود ارواح
ادامه دارد…
منبع: راسخون

 

اوشو و جنبش های نو پدید عرفانی
 
تعالیم عرفانی اوشو مصداقی از عرفانهای منهای شریعت است. عرفان سکولار در بستر جهان غرب با سابقه آموزههای سکولاریسم پدید آمدند. عرفانی که براساس جامعه از دین گریخته غرب زاده شده. از این رو محال است که عرفان اوشو را یک عرفان سکولار نامید. البته اگر تعریف ما از عرفان سکولار صرفاً عرفان حاصله در جامعه سکولار غرب باشد.
اما از آن جهت که عرفان اوشو هم عصر عرفانهای سکولار غربی است. و شباهت هایی بین موازین عرفانی اوشو و مولفه های عرفان سکولار وجود دارد. مسلک اوشو را به جهت نیل به اهداف عرفان سکولار میتوان زیر مجموعه این پدیده دانست.
مشرب اوشو به عنوان یک عرفان شرقی سرشار از ترغیب به سوی جدی نبودن، شاد بودن، عاشق شدن، خندیدن، آزاد شدن، رقصیدن و آواز خواندن است. در گوشه گوشه عرفان اوشو انسان تشویق به زندگی مادی شده و لذت بردن از لذایذ زندگی مادی و به دست آوردن آرامش و دوری از ناملایمی ها و رجوع به هرآنچه انسان را در این دنیا با تمام تعلقاتش خوشحال می نماید.
***
معنویت از نظر اسلام و ادیان الهی، فعلیت بخشیدن به استعدادهای انسان است تا کامل بشود، اما انسان کامل از نظر اشو یک انسانی است که آرامش دارد، خب این آرامش را حیوانات هم دارند و نهایتا انسان می شود یک حیوان.
انسان اگر بخواهد کامل شده و به سعادت برسد، نیازمند وحی و دینی است که رابطه عمل دنیوی را با سعادت اخروی نشان بدهد. پس اگر ما معنویت را به معنای کمال انسان بدانیم و بگوییم که انسان با معنویت و سیر و سلوک می خواهد انسان کامل شود، این رسیدن انسان به کمال انسانی بدون وحی محال است. نه عقل بدان می رسد، نه کشف و شهودهای عرفانی و نه حرف های روانشناسانه علمی.
نقد دیگری که بر اشو وارد می شود این است که تمام این حرف ها و بحث های روان شناسی ایشان صرف ادعاست. روان شناسان به راحتی می توانند همه این حرفها را نقد کنند. همین نقدهایی که بر فروید و یونگ گرفته شده، همان نقدها بر اشو هم وارد است.
روان کاوی فروید را، خود روان شناسان غربی نقد کرده اند. چه کسی گفته که انسان عقده جنسی دارد؟ چه کسی گفته که با رفع نیازهای جنسی، مدار الکتریکی انسان کامل می شود؟ چه علمی ثابت کرده که وقتی نیازهای جنسی انسان برطرف می شود، به خودآگاهی می رسد؟ در غرب که آزادی جنسی اعمال می شود، پس چرا خلاء معنوی انسان پیدا شد؟ مگر این نیاز را نداشتند؟ پس چرا بالاترین آمار تجاوز و قتل در اروپا و غرب است؟ این چه آرامشی است؟ آزادی جنسی دارند اما تجاوز به عنف هم بالاترین آمار در آمریکا است. شما آرامش می خواهید که این مفاسد و انحرافات اجتماعی از بین برود ولی برای رسیدن به آن، همان انحرافات را توصیه می کنید؟!
ادعاهای روان شناسانه درباره اضطراب، درباره دلهره، صرفا ادعای بی دلیل است.
این توصیه ها را آقای فروید هم داد، راسل هم تکمیلش کرد و گفت: اگر این آزادی های جنسی باشد عقده ها از بین می رود و خیلی از مفاسد اجتماعی هم از بین می رود. آیا از بین رفت؟ کاهش پیدا کرد؟ یا اضطراب ها و دلهره ها افزایش پیدا کرد؟
نقد دیگری که بر عرفان اشو وارد می شود این است که آرامش ادعائی شما را سایر ادیان و مذاهب نیز دارند .
این کار شما بر دیگران چه ترجیحی دارد، مسلمان ها هم می گویند ما این آرامش را پیدا کرده ایم «الا بذکر الله تطمئن القلوب»، مسیحی ها هم می گویند آرامش را پیدا کردیم، این آرامش شما چه ترجیحی بر آرامش های دیگر دارد؟
سوالات زیادی وجود دارد که باید اشو به آنها پاسخ دهد اما در تفکرات اشو برای این سوالات پاسخی یافت نمی شود. همان گونه که می دانید:
در عرفان مشرق زمین، خدا وجود دارد، عشق به خدا نیز از درون دل انسان های عاشق شعله می کشد و سر تا پای عاشق لبریز از خدا شده و بالاخره، عاشق با خدای جهان آفرین یکی شده و به وحدت می رسند. لیکن باید پرسید خدا کیست؟ و ذاتش چگونه است؟ صفات او کدامند؟ چه فرقی میان او و غیر اوست؟ خدا چه کار می کند؟ زمان در او چگونه احساس می شود؟ آیا مکان و حرکت و دگرگونی در او راه دارد یا نه؟ اصولا چه فرق ماهوی میان او و دیگران وجود دارد؟وقتی می گوییم ما انسان ها در رسیدن به تکامل معنوی به خدا متصل می شویم، منظورمان از این اتصال، اتصال به چه چیزی است؟ وقتی آن نقطه اتصال عارف(انسان) و خدا(معروف) رخ داد، ما به چه چیز در واقع می رسیم؟ آن حقیقت و آن عشق و آن ایمان و تکامل که ما انسان ها در هنگام اتصال به معبود در وجود خود احساس می کنیم، از نظر مکتب عرفانی اشو و دیگر مکاتب مشرق زمین یکی است یا نه؟ آن حقیقتی که در اثر عشق و مراقبه و سکوت و سرور به آن دست می یابیم، ویژگی هایش کدام است؟
به این سؤالات اگر پاسخ داده نشود صد ابهام در ذهن سالک عاشق پدید می آید و یک سرگردانی توام با عشق مفرط در سالک شیفته ایجاد می شود که هر چه بر شدت آن افزوده شود، سرگردانی و غرقه شدن در ناآگاهی بیشتر و بیشتر می شود. پس راهی نیست جز روشن شدن معرفت و معروف. هم راه باید روشن باشد(احکام شرع) و هم معروف باید نشانه های آشکار داشته باشد. و این نشانه ها گر چه نتواند پرده از راز آن حقیقت الحقایق(خدا) بردارد، دست کم می تواند سوسویی هر چند ضعیف در دل راه رفتگان عشق به جای گذارد و گرنه آن چه که در اثر مراقبه های اشویی و هندوییستی و صوفی گرایی بودایی به ما دست می دهد، در واقع چیزی جز سراب نیست. این جا است که مریدان اشو باید بدانند، گر چه اشو، با خودنمایی جذاب یک رشته دستورالعمل های ساده و تجربی و جزیی به انسان های تشنه حقیقت، شراب عرفانی ارایه می دهد، لیکن واقع آن چیزی نیست. آن چه عارفان مکتب اشو با تجربه عرفانی خود از حقیقت یابی و عشق درون به آن دست یافتند، در عرفان اسلامی به مثابه سرگرم کردن یک کودک است با شکلات مختصری که بتوان او را فریفت تا (گوهر) با ارزشی که در نزد اوست را از او بستانند. اسلام و همه ادیان ابراهیمی در بعد عرفانی هر چه را که عرفان اشویی می خواهد به انسان ها بدهد، یک شکلات گمراه کننده می دانند و همه آن ها بر این امر تاکید دارند که عارف با متجلی شدن درونش از خدا، نباید به عشق های جزیی و تاثیرات روانی کم اثر و برخی حرکت ها ی دیگری که برای غربی های مستغرق در لذات مادی فریبنده است، دلخوش کند، و تنها باید از ابتدای سکوت تا وصل به حقیقت مطلق(خدا) همه چیز را در راه او و برای او و به سوی او بداند. عبادتش، عشقش، رقص و سماعش، سرور و حزنش، خنده و گریه اش همه و همه برای خدا باشد.
اما عرفان اشویی که بر خاسته از تجربیات به اصطلاح عرفانی انسانی است، هرگز چنین خدایی را نمی شناسد. او انسان را جایگزین خدا کرده و همه کامل ها و دگرگونی ها و بی حد نمایی ها و بی زمانی و بی صورت گری و…را به پای انسان می چسباند. در عرفان اسلامی هدف کاملا معلوم و بسیار متعالی و مقدس و به طور خلاصه در حد کمال است. لکن در عرفان اشویی این تنها انسان است که باید پیوسته عاشق باشد و لبریز از سرور. همه چیز از انسان می جوشد و در همان بستر جاری است. جهت و سوی سالک عارف اشویی، کاملا مبهم و غیرمشخص است. تنها جهت و سویی که در عرفان اشویی برای عارف و عاشق مشخص شده، با اصل و حقیقت خود یکی شدن و به عشق کامل شدن و رسیدن است، اما چگونه و چطور؟
اشو می گوید: “حقیقت خدا چون اقیانوس است و به او رسیدن یعنی در اقیانوس شیرجه زدن،” به کجا و برای چه؟ برای غرق شدن در آن و همین!؟

اوشو و بازى عشق و عرفان
 
اوشو می گوید: ” در آمیزش مقدس شخص مستقل است به آینده رابطه نمی اندیشد به گذشته آن کاری ندارد. شادمانی و هیجان لحظه را می بیند و خود را نیز تماشا می کند چنانکه در آینه خویش را می بیند، پیوند و جدایی را بدون اینکه وابسته شود، مشاهده می کند. لذت می برد و شاد است حتی اگر افسردگی و اندوه هم سراغ او بیاید. او با تمام وجودش رنج نمی برد زیرا از آن جهت که ناظر است، فقط شاهد اندوه است و خود گرفتار آن نیست… ”
اشو به طور شگفت انگیزی ادبیاتی که عارفان و فرزانگان تاریخ بشریت در همه تمدن ها و سرزمین ها به کار گرفته اند تا ارتباط روح انسان با ماوراء و خدایی که همه هستی و کمالات از اوست بیان کنند؛ در یک دستگاه مفهومی دیگر به کار می گیرد. و همه آن لذت های روحانی و شادمانی های عمیق معنوی را که در ارتباط با خدای واقعی می توان تجربه کرد، در منطق و مذهب اشو به لذت جنسی و همین خوشی و شادی این جهانی تبدیل می شود. همین شادی هایی که همه ما می شناسیم و فقط اشو به ما می آموزد که سعی کنید با تمام توجه از این شادی ها لذت ببرید و خود را در آن ببینید و احساس کنید. با تمام وجود این شادی ها را لمس کنید که لایه های عمیق تر آگاهی تان از آن سیراب شود و سپس احساس ناکامی را با فراموش کردن خاطره آن و از دست رفتن و تمام شدنش را با در لحظه زیستن و توجه به زمان حال دور بریزید.
او در موضع گیری در قبال عشق سرگردان و پریشان است. در مواردی عشق جنسی را مانعی معرفی می کند که مطمئن ترین راه برطرف کردن آن برداشتن مرزها و محدودیت های جنسی است. در جای دیگر آن را وسیله نه هدف و مرحله ای گذرا دانسته، تاکید می کند که عشق جنسی ابزار و وسیله ای برای سیر و سلوک است. و در نهایت نظرش این است که هدف همین لذت و شادمانی در روابط جنسی و عشق بازی است.
تمام کوشش او در تبیین و تعلیم تز «عشق + مراقبه» این است که مراقبه لذت و شادی لحظه عشق بازی را افزایش داده و اندوه و افسردگی پس از آن را فروکاهیده، تحمل پذیرتر می کند. اهمیت و ضرورت آمیختن یا جمع میان عشق و مراقبه به این خاطر است که ذهن هم موقع لذت بردن مزاحم بوده، مانع این می شود که با تمام حواست از معاشقه لذت ببری و هم پس از آن اندوه به بار می آورد. زیرا به گذشته معطوف است و خاطراتی به همراه دارد، خاطراتی از پایان لذت از خطاهایی که وجدان اخلاقی آنها را نپذیرفته، با طبیعت و فطرت انسان سازگار نیست. هم از این رو توصیه می کند که ذهن و اندیشه را در فرایند مراقبه کنار گذاشته، از امیال و هوس های طبیعی خود پیروی کنید، تا از لذت و خوشی زندگی بهرمند شوید. «ندای درونتان را ارج بنهید و از آن اطاعت کنید. بخاطر داشته باشید: من تضمین نمی کنم که آن ندا همیشه شما را به راه راست هدایت کند. بیشتر اوقات شما را به گمراهی می برد،… این حق شماست که آزادانه به گمراهی بروید. این بخشی از کرامت شماست. حتی در مقابل خداوند بایستید. …درستی و نادرستی امور را به کنار بگذارید.»
گریز اشو از خویش و از گذشته تا حدی است که بارها نام خود را تغییر داده و تصریح می کند که گذشته ارزش یادآوری ندارد. و نیز می گوید که «من پاسخگوی حرف های دیروزم نیستم.» او می کوشد بحران معنویت انسان معاصر را بدون تغییر در شالوده های فکری و اصول اخلاقی آن برطرف سازد لذا معنویت و عرفان را در همین هوس پرستی تزریق کرده، تفسیری از عرفان ارائه می دهد که امیال و اهواء انسان هبوط کرده و از خدا دور افتاده را مباح شمرده و تامین کند. و همین کامجویی ها را خدا معرفی می کند و در این باره از میراث و ادبیات عرفانی شرق نهایت سوء استفاده و تحریف را اعمال می کند. در یک کلام اوشو یک فریب بزرگ در آستانه هزاره سوم بود که خودفریبی انسان معاصر برای توجیه هوس رانی ها و نادانی هایش را نمایندگی کرد. و این اعتراف اوست که خود را «سرآغاز خودآگاهی مذهبی کاملاً نوینی» معرفی کرده و در باره مذهب و این طور اظهار نظر می کند که: «همه آیین ها بر پایه دستاویزی ساختگی بنا شده است. همه شیوه ها دروغین اند… می توان دستاویزهای تازه ای به بار آورده و دین های تازه ای پدید آورد. دستاویزهای کهنه فرسوده می شوند. دروغ های کهنه از رنگ و بو می افتند و به دروغ های نوتری نیاز خواهد بود.»
انسان پیش از حیات دنیایی عشقی عمیق را تجربه کرده و در این زندگی نیز آواره آن عشق است و تا در این دنیا به سر می برد نمی تواند تمام آن عشق را درک کند. هم از این رو در این دنیا باید نمادی از آن عشق داشته باشد و در این رابطه خداوند مرد و زن را برای هم آفرید، آن ها را مایه آرامش یکدیگر قرار داد و در سنت نبوی ازدواج را یک آیین ضروری قلمداد کرد و سرانجام در کلام خود این پیوند را سرشار از آیات عشق و مهربانی معرفی کرد. تا با این پیوندی که از عشق و معنویت و آیات و نشانه های اللهی لبریز است، عشقی معنوی و پایدار را بیازمایند و برای بازگشت به آغوش عشق اللهی آماده شوند.

تمایز عرفان اسلامی با عرفان اشو
 
۱- خداوند دارای صفات حسنای متعددی اعم از قدرت، علم، حیات، اراده و صدها صفت دیگر است. آمدن در لباس این صفات و آن اسم ها، از افتخارات انسان سالک است که لبریز از عشق به خدا می شود، غرق در دریای لذت های غیر مادی می گردد، پرده های تاریک جهان ماده را به کنار می زند و چشمان او بر درون هستی بیکران(ملکوت) باز می شود. به او اسرار را می آموزند، به او معرفت را نشان می دهند، به او نور را القاء می کنند و او منبع همه خوبی ها می شود.
اما در عرفان اشویی هدفی متعالی به غیر از همین انسان سرگشته در بیابان بی کران و بی هدف و تنها و بی الگو هیچ چیز دیگری وجود ندارد. تنها چیزی که به او یاد می دهند، سکوت است و در خود فرو رفتن. از او می خواهند که بخندد، گریه نکند و پیوسته خوش باشد. برای چه و با چه اهدافی؟ جواب: هیچ وپوچ. (به کتاب راز بزرگ از اشو ص۸۰ نگاه کنید).
آن چه درعرفان اشویی برای انسان مذهبی و الهی ترسیم می شود، خوف است و دغدغه و دلهره. او می گوید:” بر زندگی هر فرد مذهبی، پیوسته اضطراب حاکم است اما یک فرد لامذهب به دنیایش دل خوش است و مسرور، او به دنبال کلوپ شبانه، بازار و انواع سرگرمی ها می رود، ولی یک فرد مذهبی خودش را از تمام این ها رها می کند.” اما در عرفان اسلامی آن کس که با ایمان است، همواره خدا را با خود همراه می بیند. پس آرام و مطمئن است، بر خدا توکل می کند، هر مصیبتی که بر او وارد شود، اجر و پاداش دارد. صبر بر مصیبت اجر و پاداش بیشتر دارد، هر نعمتی که به او رسد در صورتی که شکرش را به جا آورد، آن نعمت مستمر و ابدی و ملکوتی و جاودانه خواهد شد و باطن آن نعمت در سرای دیگر به صورت نور بیشتر، اطراف مؤمن را فرا می گیرد و او از تاریکی رها خواهد گشت. پس فاصله عرفان ادیان ابراهیمی و به ویژه عرفان اسلامی با عرفان اشویی فاصله نور شمع و نور آفتاب است.
۲- هم چنان که درعرفان اشویی عشق و حب رکن اصلی سالک را بازی می کند، در اسلام گفته شده است: «هل الدین الا الحب» دین جز عشق و دوستی نیست. اما میان ماه من تا ماه گردون ، تفاوت از زمین تا آسمان است.در عرفان اسلامی حب و عشق نسبت به بالاترین و والاترین هدف هستی، یعنی خداوند است. هر چه حب و عشق به خدا بیشتر گردد، مستی روح بیشتر می شود، مستی روح سر دردآور نیست، لذت آور است؛ اما مستی شهوانی میراننده کمال انسان است. استمرار شهوانی روح که به عنوان عشق در عرفان اشو رونمایی می کند، شخصیت شخص را به کویری تهی تبدیل می کند و سر انجام او را به سرگردانی و پوچی رهنمون می گردد. لکن با مستی روحانی، شخص احساس شعف و سرور می کند و بالاخره در جایگاه صدق پروردگار می نشیند.
۳- از نظر عرفان اشویی کسی که می اندیشد و با ذهن سروکار دارد، به خدا نمی رسد زیرا فکر انسان نمی تواند خدا را بشناسد و هر چه درباره خدا گوید، مجموعه ای از خلق افکار بشری است و تمام عقاید و پیش فرض های انسان ناشی از فکر اوست. تنها وقتی می توان خداوند را ملاقات کرد که فکر نباشد. افکار تارهای درهم پیچیده ای هستند که معرفت خدا را صد چندان مشکل می کنند.
در عرفان اسلامی این ایده به گونه ای به صورت بسیار مترقیانه تر منظور شده است. انسان دارای دو شناخت در مورد حقیقت عالم است: یکی عقلانی و ظاهری که با مفهوم و لفظ و آداب و رسوم سروکار دارد، و شناخت دیگر شناختی ورای شناخت عقلانی است. آن وقت است که انسان ملکوتی و آزاد می شود، آ‍زاد از بند افکار پراکنده و آلوده به مادیت عالم. در این جا شهود است و لذت و حال و مقام و علم و بینش.
او از بند قالب های تو خالی الفاظ و مفاهیم بیرون می رود، در فضای لذت ها، تجربه خوش پیدا می کند، اسرار آفرینش را بدون آلودگی ذهنی به او نشان می دهند. او از فرشته بالاتر می رود و تا سرحد بی نهایت و بی کران در کمال و جمال و جذبه و علم و حیات پیش می رود. او در همه چیز می تواند تصرف کند و در واقع زمام امور جهان را هم می تواند با اذن خدا در دست گیرد و به عشق واقعی دست یابد.
۴- در عرفان اشویی پیوسته سرگردانی بر انسان حاکم است؛ زیرا اشو معتقد است که شیطان قدرت گمراه کردن انسان را ندارد، خداوند هم قدرت هدایت انسان را ندارد. (رازبزرگ،ص۱۸۷) در حالی که در ادیان ابراهیمی و به ویژه در اسلام، شیطان دشمن انسان است و انسان پیوسته در معرض هجوم وساوس شیطانی. اما از طرف دیگر خداوند هدایت کننده ی بشر است و بسیار هم قدرتمند. در این جا است که اگر انسان از شیطان بگریزد، بلافاصله می تواند به خدای قدرتمند پناه برد و او مؤمنان راستین را در پناه خود می گیرد. خداوند هدایتگر، پیامبران را به عنوان الگو برای بشریت معرفی می کند. اما عرفان اشویی می گوید شما سعی کنید شبیه خودتان باشید و از کسی الگو نگیرید، مقلد نباشید، آن هایی را که شما قدیس می نامید ( مانند پیامبران) شبیه اجسادند، مرده اند.
۵- اشو می گوید برای رسیدن به مقصود دو راه وجود دارد: یکی راه مراقبه است و دیگری دعا کردن. مراقبه، روش دانش پژوهان است و دعا، روش عاشقان و سرسپردگان. (کتاب راز بزرگ، ص۲۴۷). در مراقبه خطری وجود دارد و آن این است که منیت انسان فانی نشده است و همواره این نفس است که می گوید: من درحال مراقبه ام. در مراقبه جز من کس دیگری وجود ندارد. درآن جا حتی خدا هم وجود ندارد، آخرین حجاب در مراقبه، خطر زنده بودن من نفسانی است اما در عشق، این من نفسانی از همان ابتدا کشته می شود. بنابراین دعا بالاتر از مراقبه است. اما در عرفان ابراهیمی و به ویژه در اسلام میان مراقبه و دعا هیچ تنافی ای وجود ندارد. انسان در عین مراقبه دعا می کند، دعا و مراقبه در طول هم واقع اند نه در عرض یکدیگر. هم مراقبه دارای مراتب است و هم دعا. بنابراین آن چه در عرفان اشویی وجود دارد، مرحله ضعیفی از مراقبه ی اسلامی و مرتبه بسیار ضعیفی از درجات دعا را شامل می شود. البته چگونه دعا کردن در این مکتب از دست انسان های عادی کاملا خارج و تنها در اختیار برهمنان و روحانیان هندو است درحالی که دعا در میان امت اسلامی با متن های روشن و ساده و در عین حال پرمحتوا، در اختیار همه مؤمنان است.
۶- در مکتب اشو دانش مانع از شناخت است. یعنی علم طبیعی انسانی با شهود عرفانی تنافی آشکار دارد. معنی این سخن آن است که ره پویان علم و تکنولوژی و تمدن و پیشرفت هرگز نمی توانند به معرفت و شناخت یقینی در مورد حقیقت جهان هستی (خدا) دست یابند، در حالی که در عرفان ابراهیمی، دانش مقدمه شناخت عرفانی است. مراقبه در همه حال ممکن است؛ مراقبه در خوراک، پوشاک، راه رفتن، مشی با مردم، کسب علم و اخلاق و ثروت. هر انسانی می تواند در عین مراقبه، عاشق خدا باشد، از او مطلوب خود را بخواهد(دعا کند) و هر لحظه تصمیم بگیرد که علم اندوزی کند. هر دانشی اگر با نیت خدا و اخلاص در برابر او باشد، خود آن دانش به معرفت شهودی و حکمت و شناخت بدل خواهد شد.

نکاتی که باید گفت
 
در پایان ذکر نکاتی چند درباره جریانهای عرفانی نو پدید از جمله مکتب اشو قابل توجه می باشد:
۱. غالب این اشخاص یکی از ابزار ترویج مکتب شان را ارائه آن در قالب سخنان دو یا چند پهلو و مبهم قرار داده اند.
۲. آرامش و عشق، تمام هدف دین نیست بلکه یکی از اهداف – آن هم از اهداف میانی نه نهایی دین- می باشد. ادیان برای رساندن انسان به خدا و تقرب به او آمده اند نه صرف احساس آرامش و عشق به خوبی و حقیقت.
۳. کار علمی و تجربه های علمی، راهی صحیح برای اثبات ادعاهای اشو می باشد اما او با کار علمی از اساس مخالف است
۴. شهود راهی پر پیچ و خم می باشد و برای رسیدن به عالم حقائق نیاز به استاد اهل فن است و نمی توان به راحتی شهود دیگران را قبول کرد بلکه شهودات هم نیاز به تبیین برهانی دارند.
۵. اشو از مکاتبی مانند فرویدیسم و اگزیستانسیالیسم و همچنین مارکس، سارتر و کی رکگارد، تاثیرات بسیاری پذیرفته است. بنابراین با نقد این مکاتب و افراد، بطلان سخنان اشو نیز آشکار می گردد.
۶. ترویج مسائل جنسی و آزاد گذاشتن آن برای انسان غربی که در این مساله غوطه ور است بسیار جذاب می باشد و شاید این هم یکی از رازهای محبوبیت اشو و مکتب او باشد.
۷. نکته بسیار قابل توجه این است که: دین، آیین، فرقه و هر مسلکی که فقط بر مسائل مثبت انسان و بر جنبه های خوب او تاکید می کند، طبعا مورد استقبال این انسان زود رنج قرار می گیرد و مسلکی که علاوه بر تبشیر، بر انذار و توبیخ نیز تاکید کند، شاید آن چنان خوش آیند عده ای نیاید. به عبارتی اشویی که انسان را دائما ناز می کند طبیعتا مورد استقبال قرار می گیرد. اما در قرآن تعادل بین انذار و تبشیر کاملا و با دقت رعایت شده است.
۸. مراقبه ی به اصطلاح پویایی که ایشان معرفی می کند، پیش و پا افتاده و دارای دفاع عقلانی نمی باشد و اسلام یکی از عمده ترین مسائلش را به مباحث بسیار دقیق اخلاقی اختصاص داده است که مراقبه فقط یکی از ارکان آن را تشکیل می دهد.
۹. یکی از علل گرایش عده ای از جوانان ما به این گونه مکاتب، عدم تبیین صحیح گزاره های اسلام نسبت به مسائلی همچون: نشاط، لذت، شادی و غم می باشد که تلاش بیشتر اصحاب فرهنگ را می طلبد.
۱۰. تفاوت بین راه اشو و اسلام، تفاوت بین اتکا به خود و نفس و اراده خویش با اتکا به خدا و اراده مطلقه اوست.

اوشو در ایران
 
شعار اصلی اوشو چنین است: یک قانون، تنها در دنیا وجود دارد و آن اینکه، هیچ قانونی وجود ندارد.
نظم در هرج و مرج است و باید رسوم و عادات را شکست تا نظم آسمانی و نظم خدایی که فقط از اتحاد دو جنس زن و مرد ایجاد می شود پدید آید.
از عرفان گرفته تا نظم عالم همه را به چوب سکس می راند. حدود ۷۰ جلد از آثار اوشو به زبان فارسی وجود دارد.
چندین جلد آن بدون شک آموزش عشق بازی (زمینی و خاکی) است. اوشو که امروزه برای برخی از جوانان به یک بت معنوی مبدل شده در سال ۱۹۸۵ م از آمریکا و نُه کشور اسلامی، به دلیل فساد اخلاقی اخراج شد. و متأسفانه این فرد فاسد معلول الحال، صنم برخی از جوانان ایرانی است.
تأسف بارتر اینکه تاکنون سه هزار دانشجوی ایرانی در هند جذب (اشوپارک) شده اند.
اوشو پارک مهمترین مرکز سکس مذهبی در جهان و یکی از مهمترین مراکز توریستی کشور هند است، و سالیانه با جذب هزاران گردشگر باعث رونق صنعت گردشگری در آن کشور شده است.
اغلب دانشجویان در این محل با یکدیگر آشنا شده و با تشکیل گروههای ده نفری هم قسم می شوند، هرگز ازدواج نکنند و تا پایان عمر روابط سکس با یکدیگر داشته باشند.
در کشور ایران نیز در بعضی از شهرها جلسات معنوی سکس اوشو، برگزار می شود. با مصرف گَس، کُک و ماری جوانا در این مراسم، پرداختن به رقص و سماع و در نهایت سکس در پی پیشرفت معنوی به انتظار می نشینند.
هر چند بسیاری از افرادی که در این مجالس شرکت می کنند در ابتدا به دنبال هوس بازی بوده و پی عرفان اوشو نرفته، ولی با تکرار و شرکت مکرر، نوعی اعتیاد پیدا می شود و ناخودآگاه پیرو این مسلک می شوند.
افکار اوشو در مشرق زمین به ویژه در ایران اثر گذار بوده و در زمینه اینترنت حدود ۲۰۰۰۰ سایت فعال دارند و از این طریق جذب نیرو می کنند. با سازمان دهی و برگزاری پارتی ها، جوانان را به خویش جلب می کنند.
فعالیت گروهی که افکار اشو را در ایران ترویج می دهند، همانند مکتب اکنکار زیر زمینی و غیر رسمی بوده و تقریبا همگی از طرف عوامل خارجی پشتیبانی می شوند.
معمولا سرمداران با شناخت کامل و آگاهی از پوشالی بودن عرفان اوشو در پی نیل به مقاصد گوناگون از جمله اقتصادی و ارضاء شهوت، این عرفان را تبلیغ و ترویج می کنند.
و چه زیباست گفتار خداوند تبارک وتعالی:انّا نحن نحی الموتی و نکتب ما قدموا و آثارهم و کل شی احصیناه فی امام مبین: ما مردگان را زنده می گردانیم و کردار گذشته و آثار آنها را ثبت می کنیم و همه چیز را در لوح محفوظ خدا آشکارا به شماره آورده ایم.
با این حال، ‌جای تأسف فراوان و پرسش جدی دارد که چرا کتاب‌های این فرد ضداجتماع، ‌ضد دین و ضد قانون که مروج و مشوق فساد و نابهنجاری در جامعه است به صورت گسترده و مستمر در ایران منتشر می‌شود؟ کتاب‌ها و اندیشه‌های انحرافی اشو که در حال تکثیر میان افراد جامعه به ویژه جوانان است بدون تردید بسترساز افزایش نابهنجاری‌ها، ‌ارزش‌ستیزی‌ها و بزهکاری‌های فردی و اجتماعی است. ‌جلوگیری از انتشار کتاب‌های اشو برای پیشگیری از بی‌‌اخلاقی، ‌قانون شکنی و نابهنجاری در جامعه یک ضرورت قانونی، ‌عقلانی و حیاتی است. ‌
جالبتر از همه لیست کتابهایی است که تالیف اشو است و به فارسی چاپ شده اند.
الماس‌های آگاهی – راز (جلد اول) – شهامت عشق ورزیدن – راز (جلد دوم) – الماسهای اشو – از سکس تا فراگاهی و …

معرفی کتاب «اشو از واقعیت تا خلسه»
 
اثری است از هادی وکیلی که با همکاری آزاده مدنی در جهت واکاوی و نقد اندیشه‌های اوشو نگاشته شده است.

مکتب اوشو ، عرفان یا ضد عرفان (۳)
این کتاب در چهار فصل تنظیم شده است؛ فصل اول آن به معرفی زندگینامه و شالوده فکری اوشو می‌پردازد، در فصل دوم، الهیات اوشو و در فصل سوم، دیدگا‌ه‌های دیگر اوشو همچون جنسیت، زیبایی و هنر، بررسی شده و در آخرین فصل، افکار اوشو به نقد کشیده شده است.
این کتاب سعی دارد تا در هیاهوی اندیشه‌های انحرافی و از ورای زرق و برق ظاهری این افکار در هم آمیخته و ناموزون، در پیش روی مخاطبان جوان و پرسشگر خود، چراغی برافروزد. در این کتاب عناوینی چون تناسخ، مراقبه، آزادی، عقل، شریعت، پلورالیسم، لذت‌گرایی و دین‌داری که شاکله‌های اصلی اندیشه‌های اوشو را تشکیل می‌دهند، در بوته نقد و بررسی قرار گرفته است.
در این کتاب توضیح داده می‌شود که در عبارت مورد توصیه اوشو، خدا نقش چندانی ندارد، در نگاه اوشو آنچه عبادت را سودمند یا بی‌فایده می‌سازد، حالات انسانی و توان روانی اوست. خدا در آموزه‌های عبادی اوشو در موقعیت انفعال قرار دارد؛ در نگاه او پیش از آن‌که خدا به یاری انسان آید، شادی درون خود افراد سبب این امر می‌شود. اوشو اعتقاد دارد که انسان تنها موجودی است که هیچ فرمانروایی برای او فرمان صادر نکرده است؛ بنابر همین اعتقاد است که پیوسته به شریعت حمله می‌کند و از آن گریزان است.
نویسنده این کتاب در مورد انسان‌شناسی از دیدگاه اوشو معتقد است که در نظر اوشو انسان باید از هر چیزی که آزادی‌اش را محدود می‌کند فاصله بگیرد، حتی اگر آن چیز خدا و دستورات او باشد؛ چنان‌که با صراحت ابراز می‌دارد همه چیز را باید فدای آزادی کرد حتی زندگی را حتی می‌توان خدا را فدای آزادی کرد، اما نمی‌توان آزادی را فدای خدا کرد. اوشو به مخاطبان خود توصیه می‌کند که هرگونه چارچوب در حکم زندان‌هایی هستند که ما را در خود اسیر می‌کنند.
وکیلی، نویسنده این کتاب، معتقد است که به همین دلیل او قدیسان را بزرگ‌ترین بردگان روی زمین می‌داند. شکی نیست که اوشو از مدافعان سرسخت آزادی است، اما تفسیری که او از آزادی ارائه می‌دهد بسیار قابل تأمل است. آزادی در نگاه اوشو همچون آزادی مورد نظر «کوئیلیو» مبتنی بر گرایشات فردگرایانه و سودجویانه است. اوشو معتقد است انسان باید به هر کاری که دوست دارد اقدام کند، بدون این‌که عواقب آن را در نظر بگیرد. از نظر او مهم نیست که دیگران چه می‌گویند و چه می‌خواهند؛ مهم آن است که من چه می‌خواهم و چه چیزی را دوست دارم. این نوع نگرش، او را به جایی می‌رساند که حتی حاضر است خدا را فدای تمایلات و خواهش‌های نفسانی نماید؛ چرا که هیچ چیز برای او مهم‌تر از خودش نیست.
در بخشی از این کتاب آمده است: اوشو به اسم آزادی مفاهیمی را به مخاطبان خود عرضه می‌کند که سرچشمه هرگونه اسارات و بردگی است، آزادی اوشو بر پایه هوس‌ها و شهوت‌ها شکل می‌گیرد و مبتنی بر بعد حیوانی وجود آدمی است.
در مورد عقل و عقل‌گرایی در اندیشه‌های اوشو آمده است: اوشو از مخالفان سرسخت عقل و منطق است. از نظر وی منطق همیشه می‌تواند انسان را فریب دهد؛ چرا که یک نوع هماهنگی را القا می‌کند و ذهن منطقی، ذهن بیهوده‌گو است. اوشو به مخاطبان خود توصیه می‌کند که از استدلال و اندیشه دست بردارند؛ زیرا در نظر او همه اندیشه‌ها آلوده‌اند؛ حتی اندیشه خدا. اوشو معتقد است که هر کس به جستجوی دلیل برای اثبات خداوند برود در نهایت به این نتیجه می‌رسد که خدا وجود ندارد.
نویسنده این کتاب معتقد است که دینداری اوشو کاملا منطبق با اهداف سکولاریستی است. در دینی که اوشو معرفی می‌کند احکام، دستورات، آیین‌ها و کتب مقدس جایی ندارد. دین او دینی کاملا فردی و خصوصی است که هیچ برنامه‌ای برای ساحات مختلف زندگی انسان ندارد. اصرار اوشو برای منفی جلوه دادن نهادهای دینی از این روست.
شادی از دیدگاه اوشو بخشی از کتاب را به خود اختصاص داده است، و در این بخش آمده است: اوشو از شادی به عنوان یگانه معیار انسانی نام می‌برد. البته شادی و خنده‌ای که او معرفی می‌کند هیچ پشتوانه معرفتی‌ای ندارد و نشأت گرفته از جهان‌بینی خاص اوشو است. او به همه چیز با دید سرگرمی می‌نگرد و عقیده دارد هیچ چیز را نباید جدی گرفت. این مسئله تا جایی پیش می‌رود که مرگ هم از نظر او یک بازی و سرگرمی تلقی می‌شود.
اوشو، در زندگی مطالعات بسیاری داشته است؛ خصوصا در زمینه فلسفه و روان‌شناسی، اما نکته جالب توجه اینجاست که او بعدها به شدت با علم اکتسابی مخالفت می‌کند؛ او بیشتر شاعران را افرادی معمولی و کور می‌داند که گاهی قوه تخیلشان را به پرواز در می‌آورند. درباره موسیقی‌دانان نیز قضاوت بهتری نداشته است، هر چند خود به شعر و موسیقی علاقه‌مند بود و خوش داشت او را شاعر بدانند.
در این کتاب به دلایل توسعه معنویت‌های سکولار؛ همچون اشو نیز پرداخته شده است و لذا معتقد است: عقلانیتی که بعد از قرون وسطی جوامع، به خصوص جوامع غربی را مبتلا کرد، سبب ایجاد حسی از بی‌پناهی در انسان غربی شد؛ زیرا با خلع خدا از جایگاه خود و با اعلام مرگ او، یاری خواستن از او امری بی‌حاصل تلقی شد. این مقوله در تنها در غرب رخ نداد و به دلایلی، به سرعت فرهنگ‌‌های شرقی را نیز دست‌خوش تغییراتی کرد. این تغییرها از دوره استعمار هند توسط انگلیس آغاز شد و سپس با کمونیست شدن برخی از کشور‌های شرقی، علی الخصوص، چین، روسیه و کره ادامه یافت. جنگ‌های جهانی اول و دوم نیز بر شدت این فضای ناامنی حاکم بر جهان افزود. انسان معاصر که بعد از رنسانس، خود را تنها و مسئول مطلق دربار زندگی‌اش حس کرده بود، با ایجاد این شرایط جدید، دچار یأس و ناامیدی شد. در این لحظه آنچه او را نجات می‌داد، آموزه‌های دینی بودند که مدت‌های مدیدی به دست فراموشی سپرده شده و یا ضعیف گشته بودند.
اما این آموزه‌ها هنوز با روح تنوع‌طلب، شهوت‌ران و جویای راحتی او چندان تناسبی نداشتند. به همین دلیل اندیشه‌هایی شکل‌گرفت که هم با اعلام حضور خدا ـ البته به شکلی غیر مستقیم ـ به انسان آرامش و پناه بخشد و هم با ارائه شکلی از دین ـ که به طور عموم خالی از شریعت بود ـ به او آزادی کافی برای التذاذ بی‌اندازه از لذت‌های مادی بخشد.
این اشکال دینی، عمدتا بر پایه‌ای از سنت‌های دینی کهن بنا نهاده شده بود. به همین جهت در ظاهر بدعتی به شمار نمی‌آمد، بلکه رجعت شمرده می‌شد (هر چند که این ادیان کهن؛ ادیان شرقی بودند؛ آن‌هم بیشتر در گرایش‌هایی، که محوریت انسان در آن‌ها چشم‌گیرتر بود.)
چنان‌که به طور مثال، اشو بارها اذعان می‌کند که وارث کهن مهاویرا، بودا، کریشنا و حتی مسیح است. همین شجر‌ه‌نامه کهن برای این مکتب‌ها محبوبیت چشم‌گیری ایجاد کرد، اما بسیاری از این اساتید، در جهت عمومیت بخشیدن به آموزه‌های عملی خود، با کنار هم قرار دادن باورهای دینی شرق ـ که عمدتا بر مبنای اشراق‌های فردی است ـ و ادیان الهی، معجونی آفریدند که بیشتر نگاهی روان‌شناسانه داشت و آموزه‌های روان‌شناختی را در بافتی دینی ارائه می‌داد.
یادآوری می‌شود که کتاب «اوشو از واقعیت تا خلسه» به همت کانون اندیشه جوان در ۲۵۰۰ نسخه و قیمت ۳۵۰۰۰ ریال توسط سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منتشر شده است.
منابع اصلی:
سایت ادیان نیوز ADYANNEWS.COM
نشریه پگاه حوزه ، ۲۶ دی ۱۳۸۸ – شماره ۲۷۱ پایگاه حوزه hawzah.net
باشگاه اندیشه www.bashgah.net
pasokhgoo.ir
مرکز ملی پاسخگویی به مسائل دینی
خبرگزاری فارس
سایت تابناک
ویکی‌پدیا
jabarut.blogfa.com
جوان
antisatan.blogfa.com
دیگر منابع:
شایگان، داریوش، ۱۳۵۲ . آسیا در برابر غرب
جمعی از نویسندگان، ۱۳۷۴. فرهنگ و دین. ترجمه زیر نظر بهاء الدین خرمشاهی
افتخاری، اصغر و علی اکبر کمالی، ۱۳۷۷. رویکرد دینی در تهاجم فرهنگی
بهشتی، احمد، ۱۳۷۵. انسان و مذهب
هیوم، دیوید، ۱۳۴۸. تاریخ طبیعی دین. ترجمه حمید عنایت
علیزاده، بیوک، ۱۳۷۱. حیات تعقلی اسلام
هیوم، رابرت، ۱۳۷۳. ادیان زنده جهان. ترجمه عبد الرحیم گواهی
روح الامینی، محمود، ۱۳۶۸. زمینه فرهنگ شناسی
فرهنگ و دین
خاتمی، سید محمد، ۱۳۷۲. بیم موج
نظری، مرتضی، ۱۳۷۱. بررسی شیوه های تبلیغاتی مسیحیت علیه اسلام
کدامر، تا دو داگلاس منسون، ۱۳۸۰. اکنکار حکمت باستانی برای عصر حاضر
توئیچل، پال، ۱۳۷۹. اکنکار کلید جهانهای اسرار. ترجمه هوشنگ اهرپور
ندای الهی
مکارم شیرازی، ناصر، ۱۳۶۰. تفسیر نمونه. ج ۵ ، ص ۲۲۷.
قنبری، آیت، ۱۳۷۸. نقدی بر امانیسم و لیبرالیسم
کاستلز، مانوئل. ۱۳۸۵. عصر اطلاعات، اقتصاد، جامعه و فرهنگ. ترجمه قدرت هویت
راز بزرگ/ اشو/ مترجم: روان کهریز
خود را به هستی واگذار/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
بگو آری/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
عشق پرنده ای آزاد/ مترجم: مجید پزشکی
زوربای بودایی/ اشو/ مترجم: مسیحا برزگر
زندگی موهبتی الهی است/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
با خود یکی شو/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
دل به دریا بزن/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
قطره ای در دریا/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
تانتارا/ اشو/ مترجم: فرشید جنیدی
و آن گاه نبودم/ اشو/ مترجم: سیروس سعدوندیان
مراقبه، هنر، شور و سرمستی/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
شورشی/ اشو/ مترجم: عبدالعلی براتی
سخنرانی دکتر حجه الاسلام عبدالحسین خسروپناه/ موسسه امام صادق(ع)
خود را به هستی واگذار/ مقدمه کتاب/ اداره ارشاد اسلامی
آفتاب و سایه ها/ محمد تقی فعالی
جان هیک، فلسفه دین. ترجمه بهزاد سالکی
دانیل بیتس، فرد پلاگ. انسان شناسی فرهنگی. ترجمه محسن ثلاثی
تاریخ جامع ادیان. ترجمه علی اصغر حکمت
حسین توفیقی. آشنایی با ادیان بزرگ
اوشو. آواز سکوت. ترجمه میرجواد سید حسینی. انتشارات هودین چاپ اول ۱۳۸۴ص ۹۴
محمد محمدی ری شهری. میزان الحکمه. ترجمه حمیدرضا شیمی. انتشارات دارالحدیث. چاپ
اشو، الماسه های اشو ترجمه مرجان فرجی
اُشن گوروجی (اشو) تفسیر آواهای شاهانه ساراها (تعلیمات تانترا ۴) ترجمه هما ارژنگی
اُشن گوروجی (اشو) تفسیر آواهای شاهانه ساراها (تعلیمات تانترا۳) ترجمه هما ارژنگی
اشو، شهامت، ترجمه خدیجه تقی پور
اشو، یک فنجان چای، ترجمه مسیحا برزگر
اشو، آوازسکوت، ترجمه میر جواد سید حسینی
اشو، پیوند. ترجمه عبدالعلی براتی
اشو، عشق رقص زندگی، ترجمه بابک ریاحی پور و فرشید قهرمانی
اشو، ریشه ها و بالها. ترجمه مسیحا برزگر
اشو، اینک برکه ای کهن. ترجمه سیروس سعدوندیان
اشو، آینده طلایی، ترجمه مرجان فرجی
اشو، ضربان قلب حقیقت مطلق (تفسیری از ایشاباش اوپانیشاد) ترجمه لوئیز شنکایی
اشو، آفتاب در سایه، مترجم عبدالعلی براتی
اشو، مراقبه هنر وجد و سرور، ترجمه فرامرز جواهری نیا
جیمز هوبت. مراقبه. ترجمه منوچهر شادان
سید محمد علی مدرسی (طباطبایی). سماع، عرفان و مولوی
جمال الدین علامه حلی. کشف المراد شرح تجرید الاعتقاد
ناصر مکارم، عود ارواح

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا