نباید زندگی را پیش‌خور کرد!

نباید زندگی را پیش‌خور کرد!

عزت مؤمن ارزشی والاست. در بعضی از روایات آمده است که وام نگیرید؛ زیرا غصه شب است و ذلت روز؛ «إِیاکمْ وَالدَّینَ فَإِنَّهُ هَمٌّ بِاللَّیلِ وَذُلٌّ بِالنَّهَارِ»۱ شب غصه می‌خوری که وقت قسطش رسیده است، روز طلبکار صدا می‌زند که سلام‌علیکم! امری ندارید با ما؟! یعنی بیا! قسطت عقب‌افتاده است! یا شما دارید از آن‌طرف خیابان عبور می‌کنید، از داخل صندوق قرض‌الحسنه بلند می‌شود و بیرون می‌آید و شما را صدا می‌کند که فلانی! عرضی دارم! بیایید این‌جا یک لیوان آب نزد ما بخورید! وقتی به آن‌جا می‌روید، می‌گوید: قسطتان عقب‌افتاده است و شما نیز عرق می‌ریزید. این ذلت روز است. وامی که موجب ذلت مؤمن باشد، نباید گرفت. نباید زندگی را پیش‌خور کرد! وام گرفتن پیش‌خور کردن زندگی و درآمد است. این وام همان وامی است که درباره آن می‌گویند: دست طلب چو پیش کسان می‌کنی دراز/ پل بسته‌ای که بگذری از آبرو خویش!
برای دو مورد ممکن است که انسان وام بگیرد؛ یکی امور مصرفی و دیگری امور سرمایه‌گذاری. وام گرفتن برای امور سرمایه‌گذاری به شرطی که انسان با تدبیر عقلانی بتواند اقساط آن را بپردازد، عیب ندارد، اما برای امور مصرفی باید صرفه‌جویی و قناعت کرد و نباید وام گرفت. اعلام می‌کنند که بیایید مبل اقساطی بخرید! خب وقتی انسان این مبل را می‌خرد و به خانه می‌آورد و روی آن می‌نشیند، از هر طرف سوزن طلبکار به تنش فرو می‌رود! وقتی انسان ندارد، روی همان فرش یا گلیم خود بنشیند، چرا مبل اقساطی بخرد؟! این سرمایه‌گذاری نیست. روزی برای حضرت سلمان مهمان آمد. ایشان مقداری نان خشک داشتند که آن را سر سفره گذاشتند. وقتی مهمان و صاحب‌خانه گرسنه باشند، نان خشک را نیز مثل باقلوای یزد می‌خورند. اگر انسان گرسنه باشد آن‌چنان قرچ و قورچ نان خشک برایش خوشمزه می‌شود که گویی دارد گز انگبینی اصفهان را می‌خورد. مهمان به حضرت سلمان گفت: ای کاش مقداری نمک نیز بود که نان‌ونمک می‌خوردیم! حضرت سلمان مشک کوچکی داشت که آن را نزد بقالی گرو گذاشت و مقداری نمک گرفت. معلوم است که حضرت سلمان نسیه‌خوری نمی‌کرد. این نمک نیز نکوبیده بود و نرم نبود. خب بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم گفتند و شروع به خوردن کردند. نان‌ونمک با گرسنگی خیلی خوشمزه می‌شود! امیرالمؤمنین در نهج‌البلاغه درباره حضرت عیسی توصیفی دارند. می‌فرمایند «وکانَ إِدَامُهُ الْجُوع؛ خورش حضرت عیسی گرسنگی بود.»۲ انسان نان را با خورش خوشمزه می‌کند. خورش حضرت عیسی گرسنگی بود؛ یعنی هنگامی نان خالی را می‌خورد که خیلی گرسنه بود. این بود که آن نان خالی برایش بسیار خوشمزه و لذت‌بخش بود. چون «خورش دل‌ضعفه» داشت. مَثل نان و خورش دل‌ضعفه را همه شنیده‌اید! حضرت سلمان و مهمانش نان‌ونمک را خوردند. مهمان بعد از غذا گفت: الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی الْقَنَاعه؛۳ حضرت سلمان فرمود: اگر قناعت بود، مشک ما به گرو نمی‌رفت؛ یعنی بنده خدا! قناعت نکردی که ما را گرفتار کردی! اگر قناعت کرده بودی، همان نان خالی را می‌خوردی!

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا