نماز در کلام على(ع) و رموز بسم الله

نماز در كلام على(ع) و رموز بسم الله

حضرت على‏ علیه السلام بارها در نهج‏البلاغه از نماز و یاد خدا سخن به میان آورده که در کتابى به نام «نماز در نهج‏ البلاغه» گردآورى شده است. ما در اینجا جملاتى را در مورد فلسفه ذکر و یاد خدا که مهمترین مصداقش نماز است از آن حضرت نقل مى‏کنیم:

مى‏فرماید: «اِنَّ اللَّهَ جَعَلَ الذِّکْرَ جَلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَالْوَقَرَه وَ تُبْصِرُ بِه بَعْدَ العَشوه» خداوند ذکر و یادش را صیقل روحها قرار داد تا گوشهاى سنگین با یاد خدا شنوا و چشم‏هاى بسته با یاد او بینا شوند.

آنگاه حضرت در مورد برکات نماز مى‏فرماید:

«قَدْ حَفَّتْ بِهِم المَلائِکَه وَ نُزّلَتْ عَلَیْهِمُ السَّکینَه وَ فُتِحَتْ لَهُم اَبْوابَ السَّماءِ وَ اُعِدَّتْ لَهُم مَقاعِدَ الکِرامات» فرشتگان آنان را در بر مى‏گیرند و آرامش بر آنان نازل مى‏شود، درهاى آسمان بر آنان گشوده و جایگاه خوبى برایشان آماده مى‏شود.

در خطبه ‏اى دیگر مى‏فرماید:

«و اِنَّها لَتَحُتُّ الذُّنُوبَ حَتَّ الْوَرَق وَ تُطلِقُها اِطْلاقَ الرَّبَق» نماز گناهان را مثل برگ درختان مى‏ریزد و گردن انسان را از ریسمان گناه آزاد مى‏کند.
آنگاه در ادامه، تشبیهى جالب از پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله نقل مى‏فرماید که: نماز همچون جوى آبى است که انسان روزى پنج مرتبه خود را در آن شستشو دهد، آیا دیگر آلودگى باقى مى‏ماند؟
در خطبه ۱۹۶ گوشه‏هایى از مفاسد اخلاقى همچون کبر و سرکشى و ظلم را برمى‏شمرد و سپس مى‏فرماید: درماین این مفاسد نماز و روزه و زکات است. آنگاه در مورد آثار نماز مى‏فرماید:«تَسْکیناً لِاَطْرافِهِم، تَخْشیعاً لِاَبْصارِهِم، تَذْلیلاً لِنُفُوسِهِمْ، تَخْفیضاً لِقُلُوبِهِم، اِزالَهً لِلْخَیْلاءِ عَنْهُم اِنْ اَوْ حَشَتْهُم الْوَحْشَه آنَسَهُمْ ذِکْرک» نماز به همه وجود انسان آرامش مى‏بخشد، چشمها را خاشع و خاضع مى‏گرداند، نفس سرکش را رام، دلها را نرم و تکبر و بزرگ‏منشى را محو مى‏کند. به هنگام وحشت و اضطراب و تنهایى، یاد تو موجب انس و الفت آنها مى‏شود.
البتّه روشن است که همه مردم چنین بهره‏هایى را از نماز ندارند، بلکه تنها گروهى هستند که شیفته نماز و یاد خدا هستند و آن را با تمام دنیا عوض نمى‏کنند.

باز هم سیماى نماز

هر چه براى نماز گفته و نوشته شود حق آن ادا نمى‏شود و چگونه ممکن است عمودِ دین و پرچم اسلام و یادگار ادیان و انبیا و محور قبولِ همه اعمال در چند جمله بیان شود؟

نماز، برنامه هر صبح و شام است بهنگام صبح اولین کلامِ واجب نماز و بهنگام شام آخرین واجب، نماز است. پس آغاز و انجامِ هر روزت با یاد خدا و براى خدا است.

نماز در سفر یا وطن، در زمین یا هوا، در فقر یا غنى، رمز آنست که در هر کجا هستى و هر که هستى مطیع او باشى نه غیر او.
نماز، ایدئولوژى عملى مسلمان است که در آن عقائد و افکار و خواسته‏ها و الگوهاى خود را بیان مى‏کند.
نماز، استحکام بخشیدن به ارزشها و جلوگیرى از فروپاشى شخصیتِ افراد و اعضاى جامعه است که اگر مصالح ساختمان سُست باشد ساختمان فرو مى‏ریزد.
اذانِ نماز، شیپورِ توحید است که سپاه متفرّقِ اسلام را در یک صف و زیر یک پرچم فرا مى‏خواند و آنان را پشتِ سر امامى عادل قرار مى‏دهد.
امام جماعت یکى است تا رمز این باشد که امام جامعه نیز باید یکى باشد تا اداره امور متمرکز باشد.
امام جماعت باید مراعات ضعیف‏ترین مردم را بکند و این درس است که در تصمیم‏گیرى‏هاى جامعه مراعاتِ طبقه محروم را بکنید. پیامبر خدا بهنگام نماز صداى گریه طفلى را شنید نماز را به سرعت تمام کرد تا اگر مادر طفل در نماز شرکت کرده کودکش را آرام کند!
اولین فرمان بدنبال آفرینش انسان، فرمان سجده بود که به فرشتگان فرمود: براى آدم سجده کنید.
اولین نقطه زمین (مکّه و کعبه) که از زیر آب بیرون آمد و خشکى شد مکان عبادت بود.
اولین کار رسول خدا پس از هجرت به مدینه ساختن مسجد بود.
نماز هم انجام معروف است هم نهى از منکر. هر روز در اذان و اقامه مى‏گوییم «حىّ على الصلوه حىّ على الفلاح حىّ على خیر العمل» که همه امر به بالاترین معروف‏ها یعنى نماز است.
از سوى دیگر نماز انسان را از فساد و فحشا بازمى‏دارد: «اِنَّ الصَّلوهَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنکَر»
نماز، حرکاتى است برخاسته از آگاهى و شناخت. شناختِ خداوند که به فرمان او و براى او و اُنس با او قیام مى‏کنیم و لذا قرآن ما را از نماز در حال مستى و کسالت نهى کرده است تا آنچه را در نماز مى‏گوییم با توجه و آگاهى باشد.
نماز، آگاهى‏بخش است. هر هفته روزهاى جمعه نمازجمعه برپا مى‏شود و قبل از نماز دو خطبه خوانده مى‏شود. این دو خطبه بجاى دو رکعت از نماز و به عبارتى جزئى از نماز است. خطبه‏هایى که به فرموده امام رضاعلیه السلام باید مردم را از تمام مسائل جهان آگاه کند.
شنیدن خطبه‏ها و آنگاه نماز خواندن یعنى آگاه شدن و بعد نمازخواندن.
نماز خروج از خود و پرواز بسوى خداست و قرآن مى‏فرماید:«وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ اِلَى اللَّهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْت فَقَدْ وَقَعَ اَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ» هرکس از خانه‏اش به قصد هجرت بسوى خدا و رسولش خارج شود و سپس مرگ او را دریابد پاداشش بر خداست.
امام خمینى مى‏فرماید: هجرت از خانه دل بسوى خدا، یکى از مصادیق آیه است، هجرت از خودپسندى و خودخواهى و خودبینى به سوى خداپرستى و خداخواهى و خدابینى بزرگ‏ترین هجرت‏ هاست.
نماز به منزله اسم اعظم الهى بلکه خودِ اسم اعظم است.
در نماز، عزّت ربّ و ذلّت عبد مطرح است که این دو مقام بس عالى است.
نماز پرچم اسلام است. «عَلَمُ الْاِسْلامِ اَلصَّلوه»
همانگونه که پرچم نشانه است، نماز نیز نشانه و علامت مسلمانى است. چنانکه پرچم مورد احترام است و اهانت به آن، اهانت به یک ملّت و کشور است، اهانت و بى‏توجهى به نماز نیز بى‏توجهى به کلّ دین است. چنانکه برپابودن پرچم نشانه حیات سیاسى و نظامى و قدرت است. در برپابودن نماز نیز این امور مطرح است.
نماز و قرآن
در مواردى قرآن و نماز در کنار هم آمده‏اند، مانند:«یَتلُونَ کِتابَ اللَّهِ وَ اَقامُوا الصَّلوهَ»
قرآن تلاوت مى‏کنند و نماز به پاى مى‏دارند.
و یا در جاى دیگر مى‏فرماید: «یُمَسِّکوُنَ بِالْکِتابِ وَ اَقامُوا الصّلوه» به قرآن تمسّک مى‏جویند و نماز به پاى مى‏دارند.
گاهى براى نماز و قرآن، یک صفت آورده شده، چنانکه کلمه ذِکر هم به قرآن گفته شده است: «اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا الذِّکر» ما ذکر را نازل کردیم. و هم فلسفه نماز شمرده شده است: «اَقِمِ الصَّلوهَ لِذِکْرى‏» نماز را بخاطر یاد من به پاى دار.
جالب آنکه گاهى بجاى کلمه نماز کلمه قرآن آمده است، مانند آیه «اِنَّ قُرآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً» که گفته‏اند مراد از قرآن الفجر، نماز صبح استبگذریم که خواندن قرآن بصورتِ حمد و سوره، یکى از واجباتِ نماز است و بحث نماز در اکثر سوره‏هاى قرآن، هم در بزرگ‏ترین سوره (بقره) و هم در کوچک‏ترین سوره‏ ها (کوثر) آمده است.
نماز و قصاص!
نه تنها در اسلام، بلکه در همه ادیان الهى قانون قصاص مطرح است که طبق آن کیفر کسیکه گوش قطع کند آنست که گوشش بریده شود و کیفر کسى که دندان بشکند آنست که دندانش شکسته شود تا عدالت اجرا شود. یکى از موارد قصاص آنست که دست دزد باید قطع شود، ولى فقط چهار انگشت او، و کف دست باقى مى‏ماند. زیرا قرآن مى‏گوید: «وَ اَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ»  محلّ سجده براى خداست.
چون انسان هنگام سجده باید کف دست خود را بر زمین گذارد لذا در کیفر سارق باید به مسأله نماز و سجده توجه داشت و کف دست او را قطع نکرد تا حقّ عبادت حتى براى سارق هم محفوظ بماند!

نماز و رهبرى
اگر نماز توسط رهبران الهى اقامه شود بساط ظلم و طاغوت را برهم مى‏زند. نماز عید امام رضاعلیه السلام آنچنان با هیبت و عظمت آغاز شد که حکومت ظالم بر خود لرزید و فهمید که اگر این نماز به پایان برسد حکومتِ بنى‏عبّاس نیز به پایان خواهد رسید. لذا مأمون دستور داد که امام را از وسط راه بازگرداندند.
دلیل آنکه نمازهاى امروز مسلمین اثرى ندارد آنست که به قسمتى از قرآن عمل شد و قسمتى فراموش شد. زیرا قرآن مى‏فرماید:«وَاَقیمُواالصَّلوهَ وآتُوا الزَّکاهَ وَ اَطیعُوا الرّسُولَ»
نماز به پاى دارید و زکات دهید و از رسول خدا اطاعت کنید.
امّا امروز بعضى نماز مى‏خوانند و زکات نمى‏دهند و بعضى اهل نماز و زکات هستند، ولى ولایت کفار را پذیرفته‏اند. به عبارت دیگر ایمان به خدا دارند، اما کفر به طاغوت ندارند و این ایمان ناقص است. در حالى که خداوند مى‏فرماید: «فَمَنْ یَکْفُر بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدْاسْتَمْسَک بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى‏» هرکس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد به ریسمان محکم الهى چنگ زده است.
یعنى هم کفر به طاغوت و هم ایمان به خدا لازم است، در حالى که امروزه مسلمین برائت از کفر و طاغوت‏ها را فراموش کرده‏اند. لذا قرآن در مورد کسانى که به طاغوت مراجعه مى‏کنند مى‏فرماید: آنها خیال مى‏کنند که مؤمن هستند: «اَلَمْ تَرَ اِلىَ الَّذینَ یَزْعُمُونَ اَنَّهُم آمَنُوا»

نمازهاى مشکل‏ گشا
اسلام سفارش مى‏کند هرگاه حاجت یا مشکلى داشتید، با خواندن نمازهایى مخصوص حلّ مشکل خود را از خدا بخواهید، که مناسب است در اینجا یک نمونه از آن نمازها را بیاوریم. نماز جعفر طیّار
جعفر طیّار برادر حضرت على علیه السلام است که در هجرت به حبشه توانست با استدلال و رفتار مناسب خود دل نجاشى و عدّه کثیرى را به اسلام جذب کند و مؤسّسِ اسلام در قارّه آفریقا شود. او در جنگ موته دو دستش را در راه خدا داد و خداوند بجاى آن دو بال در بهشت به او داد و لذا به جعفر طیّار مشهور شد. هنگامى که جعفر از حبشه بازگشت، پیامبرصلى الله علیه وآله به او فرمود: آیا مى‏خواهى هدیه با ارزشى به تو عطا کنم؟ مردم گمان کردند که حضرت مى‏خواهد طلا یا نقره‏اى به او بدهد و لذا هجوم آوردند تا هدیه پیامبر را ببینند. اما پیامبر فرمود: نمازى به تو هدیه مى‏کنم که اگر هر روز آنرا انجام دهى، از دنیا و آنچه در دنیاست براى تو بهتر باشد و اگر هر روز یا هر جمعه یا هر ماه یا هر سال بجاى آورى، خداوند گناهان بین دو نمازت را (گرچه یکسال باشد) بیامرزد.
این نماز به سندهاى معتبر از شیعه و سنّى نقل شده است و نام اِکسیر اعظم و کبریت احمر به خود گرفته است.
امام صادق ‏علیه السلام مى‏فرماید: هرگاه مشکل یا حاجتى داشتید پس از خواندن نماز جعفر دعا کنید که انشاءاللّه مستجاب مى‏شود. نحوه این نماز در اوایل مفاتیح در اعمال روز جمعه پس از ذکر نمازهاى امامان معصوم آمده است.
البتّه این نماز یکى از دهها نماز مستحبى است که براى رفع مشکلات وارد شده است. اخیراً کتابى تحت عنوان نمازهاى مستحبى تألیف شده که حدود سیصدوپنجاه نماز مستحبى را با اسم و رسم آورده است و این خود از اهمیت نماز است که این همه تنوّع دارد و بهر مناسبتى نمازى وارد شده است.
قداست نماز
قداستِ نماز به قدرى است که زمانِ اجراى بعضى مراسم مانند قَسم و اداى شهادت، بعد از نماز قرار داده شده است.
قرآن در سوره مائده آیه ۱۰۶ مى‏فرماید: هرگاه کسى در سفر دچار بیمارى شد و در آستانه مرگ قرار گرفت، دو نفر مسلمان و یا غیر مسلمان را بر وصیّتِ خود گواه گیرد، لکن مراسم اداى شهادت باید پس از نماز باشد، یعنى آن دو نفر پس از اداى نماز حاضر شده و با قسم خوردن شهادت دهند که فلان مسلمان در مسافرت چه وصیت کرده است.
امروزه مرسوم است که مراسمِ قسم را در حضور قرآن و با دست گذاردن بر قرآن انجام مى‏دهند، امّا خود قرآن در این مورد مى‏فرماید: مراسم قسم پس از انجام نماز باشد!
جامعیّت نماز
خداوند، هم در آفرینشِ تکوینى و هم در دستورات تشریعى عالى‏ترین و کامل‏ترین برنامه‏ها را بکار برده است. مثلاً در آفرینش شیر مادر تمام ویتامین‏هایى را که نوزاد نیاز دارد در شیر مادر جمع کرده است.
اگر به آفرینشِ انسان نگاه کنیم مى‏بینیم آنچه در طبیعت وجود دارد در وجود انسان نیز قرار داده شده است.
اگر در طبیعت صداى رعد است، در انسان فریاد است.
اگر در طبیعت گیاه و نبات است، در انسان رویش مو است.
اگر در طبیعت رودخانه است، در انسان رگهاى ریز و درشت است.
اگر در طبیعت آب شور و شیرین است، در انسان اشک شور و آب دهان شیرین است.
اگر در طبیعت معادن بسیار است، در انسان استعدادهاى نهفته فراوان است.
شعرى است که به حضرت على‏علیه السلام نسبت مى‏دهند که فرمود:أتزعم انّک جِرم صغیر و فیک انطوى العالم الاکبر
اى انسان! تو گمان مى‏کنى جُثّه کوچکى هستى، درحالى که جهانى بزرگ در تو نهاده شده است.
نماز نیز یک هنرنمائىِ الهى است که خداوند تمام ارزشها را به نحوى در آن قرار داده است. چه کمالى است که براى انسان ارزش باشد اما در نماز یافت نشود؟
یاد خدا، یک ارزش و تنها وسیله آرام‏بخش دلهاست و نماز یاد خداست. «اللّه اکبر»
یاد قیامت یک ارزش و بازدارنده از گناه و فساد است و نماز یادآور «یوم الدین» است.
در خطّ انبیا و شهدا و صالحان بودن یک ارزش است و ما در نماز از خدا مى‏خواهیم در «صراط الذین انعمت علیهم» قرار بگیریم.
انزجار و برائتِ خود را از ستم‏ پیشه‏گان و گمراهان با جمله «غیر المغضوب علیهم ولاالضّالین» اعلام مى‏داریم.
عدالت که در رأس همه ارزشهاست در امام جماعت نماز لازم شمرده شده است.
پیروى از امام جماعت در نماز، یک اصلِ با ارزش اجتماعى است که بجاى خودسرى و تک‏روى تابع رهبرى عادل باشیم.
در انتخاب امام جماعت همواره توجه به ارزشهاست: عادل‏ترین، فقیه ‏ترین، فصیح ‏ترین،…
ایستادن رو به قبله یادآور ارزشهاى بسیارى است، مکّه شکنجه‏گاه بلال، قربانگاه اسماعیل، زادگاه على‏بن‏ابیطالب، پایگاه قیام مهدى، آزمایشگاه ابراهیم و عبادتگاه تمام انبیا و اولیاست.
در نماز هرچه هست تحرّک است، در هر صبح و شام، در رکوع و سجود و قیام، حرکت در رفتن به مسجد و مصلّى، پس ساکن و ساکت و گوشه‏گیر نباش، بلکه همواره در تلاش و حرکت باش، البتّه در جهت خداوند و بسوى او.
در نماز روح و جان انسان غبارروبى مى‏شود، نماز، غبار غرور و تکبر را مى‏ریزد، چون هر شبانه‏روز دهها بار بلندترین نقطه بدن را به خاک مى‏مالد. و سجده بر خاک بهتر از سنگ است که تذلّل در به خاک مالیدن است.
بر زمین و آنچه از زمین روئیده مى‏شود سجده کن، بشرط آنکه خوردنى نباشد تا به فکر شکم نیفتى!
بر زمینِ پاک سجده کن که از راه نا پاک نمى‏توان به پاکى و سرچشمه پاکى‏ها رسید.
گریه از خوف خدا یک ارزش است و قرآن سجده همراه با گریه را ستایش کرده است: «سُجِّداً وَ بُکِیّاً»
نماز یک خط الهى است که از هنگام تولد تا لحظه مرگ براى ما ترسیم شده است:
نوزاد که بدنیا آمد در گوش راست و چپ او اذان و اقامه بگو که سفارش به نماز مى‏کند، «حىّ على الصلوه» و بهنگام مرگ نیز او را با خواندن نماز میّت دفن کن. در طول زندگى نیز همواره در حال عبادت و پرستشِ خدا باش. «واعبُد رَبّک حتّى‏ یَأتِیکَ الیَقِین»
نماز پیوند انسان با طبیعت است. براى شناخت وقت نمازها خصوصاً صبح و ظهر باید به خورشید نظر کنى. براى بدست آوردن قبله به ستارگان توجه کنى، براى انجام نمازهاى مستحبى در ایام مبارکه به حرکات ماه دقت کنى. براى غسل و وضو به آب وبراى سجده وتیمم به خاک رو آورى.
این ارتباط میان نماز با خورشید و ماه و ستاره و آب و خاک بدست کدام طرّاح حکیم برنامه‏ریزى شده است؟
دیگر واجباتِ دین نیز به نوعى در نماز حضور دارند. نمازگزار همچون روزه‏دار حق خوردن و آشامیدن و رفع شهوت ندارد. نمازگزار همچون کسى که به حج مى‏رود کعبه قبله و محور کارهاى اوست. نمازگزار همچون کسى است که به جهاد مى‏رود، لکن به جهاد اکبر که جهاد با نفس است. نماز خود بالاترین امر به معروف و نهى از منکر است.
هجرت از مهم‏ترین ارزشهاى دینِ ماست و حضرت ابراهیم بخاطر نماز هجرت کرد و همسر و فرزند خود را در کنار کعبه گذارد و فرمود: «رَبَّنا اِنّى‏ اَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِیَّتى‏ بِوادٍ غَیْر ذى‏ زَرْعٍ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلوه»  پروردگارا! من فرزندانم را در بیابانى خشک ساکن کردم تا نماز اقامه شود.
جالب آنکه حضرت ابراهیم نمى‏گوید: براى برپاداشتن حجّ هجرت کردم، بلکه مى‏گوید: هدفم از هجرت اقامه نماز بود.
به هر حال خداوند تمام ارزشها را در نماز و با نماز و براى نماز قرار داده است.
اگر زینت و نظافت یک ارزش است، اسلام سفارش مى‏کند که: «خُذُوا زینَتَکُم عِنْدَ کُلِّ مُسْجِد» به هنگام شرکت در مساجد خود را زینت کنید و زینت‏هاى خود را برگیرید. با لباس پاکیزه و معطّر وارد مسجد شوید.
چنانکه سفارش شده زنان به هنگام نماز، زیورهاى خود را همراه داشته باشند و با آنها خود را زینت کنند.
حتّى به مسأله مسواک توجه شده و در روایات مى‏خوانیم: نماز با مسواک، هفتاد برابر نماز بدون مسواک است. و فرموده‏اند قبل از رفتن به مسجد سیر و پیاز نخورید که بوى دهان شما دیگران را اذیّت نکند و مردم را از مسجد فرارى ندهد.
به هرحال این نمازِ اسلام است و این نمازِ ما. نمازى که یا نمى‏خوانیم، یا غلط مى‏خوانیم، یا بى‏توجه مى‏خوانیم و یا بدون جماعت و یا در آخر وقت!!
مساجد که زمانى ابراهیم و اسماعیل و زکریا خادمش بودند و مادر مریم نذر مى‏کند فرزندش خادم مسجد باشد، مى‏رسد به جائى که خادمانش غالباً افرادى از کار افتاده و پیر و مریض و فقیر و بى‏سواد و گاه بداخلاق هستند! راستى چرا غبارروبى حرم امام رضاعلیه السلام افتخار است، اما غبارروبى خانه خدا هیچ!
چرا باید مساجد ما به گونه‏اى باشد که هرکس وارد مى‏شود غم و اندوه و کسالت او را بگیرد؟ مگر مسجد عزاخانه است و یا مجلس فاتحه‏ خوانى که همواره پارچه سیاه بر در مسجد آویزان باشد؟
البتّه بحمداللّه در چند سال اخیر حرکتى در مساجد پیدا شده و بسیارى از آنها مجهز به کتابخانه و صندوقِ قرض‏الحسنه و دیگر امور خدماتى شده‏اند.
چه زیباست حدیثى که مى‏فرماید: روز قیامت سه چیز از مردم شکایت مى‏کند: عالمى که مردم به او مراجعه نکنند، قرآنى که در منزل باشد اما تلاوت نشود و مسجدى که مورد بى‏اعتنایى مردم واقع شود.
سخن در باب مسجد بسیار است و اخیراً کتابى تحت عنوان سیماى مسجد در دو جلد تألیف شده است که جایگاه مسجد را در جامعه اسلامى روشن مى‏کند. اما در یک کلام مسجد در صدر اسلام محل اجتماع مسلمین براى تصمیم‏گیرى‏ها و مشورت‏ها، براى کسب علم و دانشها، پایگاه رزمندگان و جهادگران، محل رسیدگى به مشکلاتِ فقراء و بیماران، مرکز قیام علیه حکومت‏هاى ظالم و ایراد خطابه‏هاى تند علیه آنان بوده است.
همین جایگاهِ رفیع مسجد بوده است که در طول تاریخ، مسلمین بهترین معمارى‏ها را در ساخت مساجد خود بکار برده و براى اداره مساجد اموال بسیارى را وقف مى‏کرده‏اند، تا مساجد همواره آباد و سرپا باشند. نیّت
اولین رکن نماز نیّت است.
نیّت، یعنى آنکه بدانیم چه مى‏کنیم و چه مى‏گوییم و براى که و چه حرکت مى‏نمائیم.
ارزشِ هر کارى به نیّت و انگیزه آنست، نه فقط صِرف عمل. لذا حساب کسى که بخاطر حفظ نظم و احترام به قانون، پشت چراغ قرمز مى‏ایستد از حساب کسى که از ترس پلیس یا جریمه مى‏ایستد جداست. در همه عبادات و خصوصاً نماز، نیّت جایگاه ویژه‏اى دارد و اصولاً چیزى که یک کار را عبادت مى‏کند، نیّتِ الهى آن کار است که اگر آن نیّت نباشد، هرچه هم ظاهر کار خوب و صحیح باشد، امّا ارزش عبادت ندارد. پیامبر گرامى اسلام در این باره مى‏فرمایند:«اِنَّمَا الْاَعْمالُ بِالنّیَّات»
کارها به واسطه انگیزه‏ها ارزش پیدا مى‏کند وبا آنها سنجیده مى‏شود.
آرى، فرق مادى یا معنوى بودن یک کار، در تفاوت نیّت‏ها و هدف‏هاست. نیّت خالص
نیّت خالص آن است که انسان فقط براى خدا کار کند و در عمق جانش هدفى جز او و رضاى او نداشته و از مردم انتظار تشکر یا پاداش نداشته باشد.
نانى که اهل بیت رسول خداعلیهم السلام در چند شب پى‏درپى هنگام افطار به یتیم و اسیر و فقیر دادند، ارزش مادّىِ زیادى نداشت، اما چون خالصانه بود خداوند بخاطر آن یک سوره نازل کرد.
و عطّار نیشابورى در مورد آن مى‏گوید:
گذشته زین جهان‏وصف سنانش
گذشته زآن جهان وصف سِه نانش
در تاریخ مى‏خوانیم که کسى در جبهه کشته شد و همه گفتند: او شهید است، اما حضرت فرمودند: او «قَتیل الحِمار» است، یعنى کشته راه الاغ! مردم تعجّب کردند، اما حضرت فرمود: هدف او از آمدن به جبهه، خدا نبود، بلکه چون دید دشمن سوار بر الاغ خوبى است، با خود گفت: او را مى‏کشم و الاغش را به غنیمت مى‏برم، اما موفق نشد و آن کافر این مسلمان را کشت، پس او «قَتیل الحِمار» است.
خالص کردن نیت، کارى بس دقیق و مشکل است. گاهى افکار غیرخدائى چنان در عمق جان انسان رسوخ مى‏کند که خود انسان هم متوجّه نیست، و لذا در روایت آمده است: ریا و شرک از حرکت مورچه سیاه در شب تاریک بر سنگ سیاه، آرام‏تر و دقیق‏تر است. چه بسیار افرادى که به خیال خود قصد قربت دارند، اما هنگام فراز و نشیب‏ها معلوم مى‏شود که قصد آنها صددرصد خالص نیست.
به قول علاّمه شهید مطهرى، نیّت یعنى خودآگاهى، و ارزش عبادت به معرفت و آگاهى است. در روایات مى‏خوانیم:«نِیَّهُ الْمُؤْمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ»
نیّت مؤمن از عمل او بهتر است.
همانگونه که در مقایسه جسم و روح، روح مهم‏تر از جسم است و انسانیتِ انسان به روح اوست، در مقایسه عمل و نیّت، نیّت مهم‏تر از خود عمل است، چرا که روحِ عمل است.
نیّت به قدرى ارزش دارد که اگر انسان نتواند کار خیرى را انجام دهد، امّا نیّت آنرا داشته باشد که انجام دهد، خداوند پاداش آنرا به او مى‏دهد. قصد قربت
قصد قربت، یعنى نزدیکى به مقام پروردگار، و ناگفته پیداست که وقتى مى‏گویند: فلانى به فلان مقامِ کشورى نزدیک است، مراد نزدیکى مکانى و جسمى و فیزیکى نیست وگرنه پیشخدمت‏ها از همه نزدیک‏ترند، بلکه مراد از نزدیکى، نزدیکى معنوى و مقامى و اُنس است.
انجام کارها براى جلب رضاى خداوند نیز به معناى آن نیست که خداوند تحت تأثیر کارهاى ما قرار بگیرد و تغییر حال بدهد، که در این صورت محلّ حوادث و تغییر مى‏شود، بلکه قرب به خدا، یعنى بالارفتن روح از نردبان وجود، که نتیجه‏اش نفوذ پیداکردن در هستى است. یعنى نزدیک شدن به سرچشمه هستى و او را در دل خود یافتن.
همانگونه که مراتب وجود در جماد و نبات و حیوان و انسان تفاوت دارد، مراتب انسانها نیز در قرب به سرچشمه هستى متفاوت است و انسان مى‏تواند تا آنجا به خداوند قرب پیداکند و مقرّب درگاه الهى شود که خلیفه خدا در روى زمین گردد. عبادت همراه با قصد قربت، انسان را نورانى‏تر، کاملتر و با ظرفیت وجودى بیشترى مى‏گرداند.
همه عبادات و خصوصاً نمازهاى مستحبى نقش مهّمى در این امر دارند، چنانکه در حدیث مى‏خوانیم:«لا یَزالُ الْعَبْد یَتَقَرَّبُ اِلىَّ بِالنَّوافِل»
انسان مى‏تواند همواره از طریق نمازهاى مستحبى به خدا نزدیک شود.
نمازِ واجب ممکن است از ترس دوزخ یا قهر خدا انجام شود، امّا نماز نافله نشانه عشق است و رمز اُنس با معبود. درجات قرب
لفظ «درجات» در قرآن، مکرّر و با تعبیرهاى مختلفى آمده است که نکات لطیفى دربر دارد. براى بعضى مى‏فرماید: «لَهُمْ دَرَجات»  براى آنها درجاتى است. اما درباره عدّه دیگرى مى‏فرماید: «هُمْ دَرَجاتٌ» آنان خود درجه هستند. مانند افراد بزرگى که اگر در پایین مجلس هم بنشینند آنجا مى‏شود بالا، یعنى خود آنان درجه سازند، نه آنکه درجه و مقام آنها را بالا ببرد.
این درجه‏بندى معنوى مخصوص انسان‏ها نیست، بلکه سلسله مراتب در میان فرشتگان نیز هست. قرآن در مورد جبرئیل مى‏فرماید: «مُطاعٍ ثَمَّ اَمین»  یعنى مورد اطاعت دیگر فرشتگان است.
به هر حال درجات انسان‏ها در اطاعت از خدا متفاوت است:
۱- گاهى فقط مطیع است، اما نه از روى رضا.
۲- گاهى نه فقط مطیع که محبّ است، یعنى بر اساس عشق و محبّت اطاعت مى‏کند.
۳- گاهى بالاتر از اطاعت و محبّت، به معرفت کامل مى‏رسد و هرچه مى‏بیند او را مى‏بیند.
حضرت على‏علیه السلام مى‏فرماید: «ما رَأَیْتُ شَیْئاً اِلاَّ وَ رَأَیْتُ اللَّه قَبْلَه و بَعْدَه و مَعَه» راه رسیدن به قرب
رسیدن به قرب الهى و قصد قربت از دو راه است:
یکى شناخت عظمت و مقام خداوند و دیگرى شناخت پوچى و بى‏اعتبارى غیر او.
قرآن همواره نعمت‏ها و الطاف الهى را بر بندگان مطرح مى‏کند تا انسان را عاشق خدا کند. ذکر صفات او، آفریده‏هاى او، امدادهاى مادى و معنوى او و دهها نعمت بزرگ و کوچک، همه و همه بخاطر آنست که محبت و عشق ما را به خدا زیاد کند.
از طرف دیگر آیات زیادى ضعف و پوچى غیر او را شمرده و مى‏فرماید: غیر او نه عزّتى دارد نه قدرتى، اگر همه جمع شوند و بخواهند مگسى خلق کنند نمى‏توانند، جز او چه کسى مى‏تواند به نداى افراد مضطرّ و درمانده پاسخ دهد؟ آیا درست است که دیگران را در کنار خدا مطرح کنیم و آنها را همسان و یکسان با خدا بدانیم؟
خاطره
یکى از مراجع تقلید جهان تشیّع، آیهاللّه العظمى بروجردى بود. ایشان در ایام سوگوارى در منزلش عزادارى برپا مى‏کرد. در یکى از این جلسات حال ایشان خوب نبود، لذا در همان اتاق شخصى خود استراحت مى‏کردند و به صداى سخنران گوش مى‏دادند.
یکى از حاضران در مجلس عزا مى‏گوید: براى سلامتى امام زمان و آقاى بروجردى صلوات.
ناگهان دیدند که ایشان عصاى خود را به در مى‏کوبد، نزدیکان آقا حاضر شدند و پرسیدند: چه امرى دارید؟ این مرجع بزرگوار فرمودند: چرا نام مرا در کنار نام امام‏زمان‏علیه السلام بردید؟ من که لایق نیستم شما نام مرا در ردیف نام امام ببرید و براى هر دو صلوات بفرستید.
این مرجع دینى که نایب امام زمان است حاضر نمى‏شود نامش در ردیف نام امام معصوم آورده شود، اما بسیارى از ما از روى کج‏فهمى و بى‏ادبى، نام موجوداتى ضعیف و سراپا نیاز و احتیاج را در کنار خداوند قادر مطلق متعال قرار مى‏دهیم و گویا آنها را در یک ردیف مى‏دانیم.

کیفیّت یا کمّیت
اسلام به چگونگى کار و هدف و انگیزه آن توجه بسیار کرده است. قرآن از عملِ بهتر ستایش مى‏کند نه عملِ بیشتر، و مى‏فرماید:«لِیَبْلُوَکُمْ اَیّکُم اَحْسَنُ عَمَلاً»
خداوند شما را در بوته امتحان قرار مى‏دهد تا مشخّص شود کدامیک از شما بهترین عمل را بجاى آورد.
حضرت على‏ علیه السلام در رکوع انگشترش را به فقیرى داد و آیه اى از قرآن بخاطر آن نازل شد. مردم گمان کرده ‏اند نازل شدن یک آیه بخاطر یک انگشتر، از آن جهت بوده که انگشتر قیمتى بوده و لذا گفته ‏اند: قیمت انگشتر به مقدار خراج و مالیاتِ شامات و سوریه بوده است.
در حالى که انگشترى با چنین قیمت هرگز با زهد على‏ علیه السلام سازگار نیست، چنانکه با عدل على هم نمى‏سازد که او چنین انگشترى در دست کند و بعضى در فقر و ندارى باشند. اما حقیقت آنست که نزولِ آیه «اِنَّما وَلِیّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُه وَالَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیموُنَ الصَّلوهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ» بخاطر کیفیت عمل بود نه کمیّت آن، بخاطر اخلاص وقصد قربت بود، نه وزن وحجم وقیمتِ انگشتر.
خاطره
بهلول گروهى را دید که مسجدى مى‏سازند و ادعا مى‏کنند که براى خداست، او بر سنگى نوشت: بانى این مسجد بهلول است و آنرا شبانه بر در مسجد نصب کرد. روز بعد که کارگران سنگ را دیدند به هارون‏الرشید ماجرا را گفتند او بهلول را حاضر کرد و پرسید چرا مسجدى را که من مى‏سازم به نام خودت کرده‏اى؟
بهلول گفت اگر تو مسجد را براى خدا مى‏سازى بگذار نام من بر آن باشد خدا که مى‏داند بانى مسجد کیست، او که در پاداش دادن اشتباه نمى‏کند. اگر براى خداست چه نام من باشد چه نام تو این که مهم نیست. بهلول با این کار به او فهماند که قصد قربت ندارد بلکه قصد شهرت و نام دارد. به همین جهت قرآن اعمال کفار را به سراب تشبیه مى‏کند که بنظر آب مى‏آید امّا واقعیتى ندارد: «وَالَّذینَ کَفَروُا اَعْمالُهُم کَسَرابٍ بِقیعَه یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً» 
اعمال کافران همچون سرابى است در بیابان خشک، که انسان تشنه آنرا آب مى‏پندارد.
اصولاً اسلام، عملى را صالح مى‏داند که هر چهار عنصر آن نیک باشد: عمل، انگیزه، وسیله و شیوه.
نه تنها در ابتداى کار قصد قربت لازم است، بلکه در طول عمل باید قصد قربت دوام داشته باشد، والاّ کلّ عمل باطل است. اگر موتور هواپیما حتى دقیقه ‏اى از کار بیفتد سقوط حتمى است. شرک و ریا در نیّت، حتى اگر یک لحظه باشد تمام عمل را حبط و نابود مى‏کند.
خاطره
در یک مسافرت هوایى، همه مسافرین هواپیما را که در آستانه حرکت بود پیاده کردند و ساعت‏ها پرواز به تأخیر افتاد. سبب آنرا پرسیدم، گفتند: یک سوسک در هواپیما دیده شده است! گفتم: این همه تأخیر بخاطر یک سوسک! گفتند: بله زیرا چه بسا همین سوسک یک سیم را بجود و سیستم کنترل هواپیما مختلف شود و حادثه‏اى رخ بدهد.
چه بسا کارهاى خیرى که باید سبب پرواز انسان به سوى خدا شود، امّا بخاطر یک مرض روحى نه فقط موجب صعود، بلکه سبب سقوط او گردد.
آثار و برکات نیّت پاک
با نگاهى کوتاه و گذرا به آیات و روایات، آثار و برکات زیادى براى نیتّ پاک درمى‏یابیم که بطور فشرده گوشه‏هایى از آنها را بیان مى‏کنیم:
۱- کسى که حُسن نیّت داشته باشد رزق او فراوان مى‏شود.  شاید مراد حدیث آن باشد که بخاطر حُسن نیّت، رفتار و برخورد او با مردم به نحو مطلوب مى‏شود و قهراً افراد بیشترى جذب شغل و کار او مى‏شوند و درآمد بیشترى بدست مى‏آورد.
۲- حُسن نیّت، توفیقات انسان را زیاد مى‏کند، زندگى طیّب و دلچسب مى‏شود و دوستان زیادى را براى انسان مى‏آورد.
الطاف الهى به قدر حُسن نیّت افراد است و هرچه نیت بهتر و خالص‏تر باشد لطف خداوند نیز بیشتر مى‏گردد.
۳- به انسان طول عمر مى‏دهد.
در روایات آمده: کسى که حج را تمام کرد، اگر در موقع بازگشت به وطن نیّت کند و تصمیم بگیرد براى سال بعد هم به حج بیاید، خداوند بخاطر همین آرزوى خوب، به او طول عمر مى‏دهد.
۴- حسن نیّت، گذشته انسان را جبران مى‏کند. على‏علیه السلام مى‏فرماید: اگر گنهکار با حسن نیت توبه کند خداوند آنچه را به عنوان کیفر از او گرفته به او پس مى‏دهد و هرگونه مشکلى در کارش باشد اصلاح مى‏کند. 
۵ – خداوند به نیّتِ کار خیر، پاداش آن کار خیر را مى‏دهد گرچه انسان موفق به انجام آن کار نشود. با نیّتِ صادق، کارهاى نشده براى انسان به حساب مى‏آید، چنانکه در روایت آمده: اگر انسان مؤمنى بگوید: اگر خداوند به من امکانات مى‏داد چنین و چنان مى‏کردم. و این آرزو صادقانه باشد، خداوند پاداش آن کارهاى خیر را به او مرحمت مى‏فرماید.  حتى اگر صادقانه آرزوى شهادت کند و از خداوند شهادت بخواهد، خداوند او را به درجات شهدا مى‏رساند گرچه در رختخواب از دنیا برود. 
از لطف خدا همین بس که براى تصمیم به کار خیر پاداش مى‏دهد، امّا براى نیّتِ گناه تا وقتى گناهى انجام نشود کیفر نمى‏کند.
۶- نیّت پاک مى‏تواند مادّى‏ترین امور زندگى را عامل قرب انسان قرار دهد، چنانکه معنوى‏ترین حالات مانند سجده و گریه اگر از روى ریا باشد وسیله دورى انسان از خدا مى‏گردد.
در روایات مى‏خوانیم: همانگونه که جسم با روح پایدار است دین با نیت صادق استوار است. دل پاک و حُسن نیت از بهترین ذخائر و گنجینه‏ هاى الهى است و هرچه نیت بهتر باشد ارزش این گنج بیشتر خواهد بودو اصولاً نیّت و تصمیم و اراده جدّى، توان بدنى انسان را چندبرابر مى‏کند.
امام صادق‏علیه السلام مى‏فرماید: خداوند در قیامت مردم را بر اساس نیّاتى که دارند محشور مى‏کند. کسى که هدفش انجام وظیفه باشد براى او نوع کار و رسیدن به نتیجه مهم نیست. چنانکه قرآن مى‏فرماید:«وَ مَنْ یُقاتِلْ فى‏ سَبیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلْ اَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتیهِ اَجْراً عَظیماً»
کسى که در راه خدا بجنگد، چه کشته شود و چه پیروز شود ما پاداش بزرگى به او خواهیم داد.
آنچه مهم است جهاد در راه خداست اما اینکه نتیجه‏اش شکست باشد یا پیروزى، در پاداشِ الهى تأثیرى ندارد. قرآن در جاى دیگرى مى‏فرماید:«وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً اِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْت فَقَدْ وَقَعَ اَجْرُه عَلَى اللَّهِ»
کسى که براى هجرت بسوى خدا و پیامبر، از خانه‏اش خارج شود و سپس مرگ او را دریابد پاداشش با خداست.
از این آیه نیز بخوبى فهمیده مى‏شود که اگر انسان بخاطر خدا از خانه خارج شود، گرچه به مقصد هم نرسد پاداش دارد. مهم نیّتِ عمل است نه خود عمل، مهم قدم گذاردن در راه است نه رسیدن به مقصد.
رسول خداصلى الله علیه وآله به ابى‏ذر فرمود: تصمیم بر کار خیر داشته باش گرچه توفیق عمل پیدا نکنى، زیرا این تصمیم تو را از جرگه غافلین بیرون مى‏آورد.
در حدیثى دیگر مى‏خوانیم: هر کارى که همراه با نیت الهى باشد بزرگ است، گرچه آن کار ساده و کوچک باشد. چنانکه مهم‏ترین کارها، اگر با نیت صحیح نباشد ارزشى ندارد. پیامبرصلى الله علیه وآله مى‏فرماید: بیشتر شهداى امّت من در رختخواب از دنیا مى‏روند و چه بسیارند کسانى که در جبهه کشته مى‏شوند اما خدا بر نیتّ آنان آگاه است.
پیامبر گرامى اسلام در جنگ تبوک فرمود: همانا کسانى که در مدینه هستند اما آرزوى جبهه و شرکت با ما را دارند بخاطر همان نیّت در اجر ما شریکند.
چنانکه در روایتى دیگر مى‏خوانیم: کسى که با فکر بیدارشدن براى نماز شب به رختخواب مى‏رود، اگر هم در خواب بماند خداوند خوابش را صدقه و نفس کشیدنش را تسبیح قرار مى‏دهد و پاداشِ نماز شب را برایش ثبت مى‏فرماید.
بى‏جهت نیست که به ما سفارش شده حتى در خوردن و خوابیدن هم هدف مقدّسى داشته باشید. و اگر شخصى را بخاطر خداوند دوست بدارید و خیال کنید که او انسان خوبى است، گرچه او دوزخى باشد اما شما مأجور هستید. امتیاز نیّت بر عمل
امتیازى که نیّت کار بر نفس کار دارد، این است که در انجام کار، گاهى ریا و خودنمائى مطرح است امّا در نیتّ چون یک امر درونى است و آثار ظاهرى ندارد، ریا و سمعه و امثال آن راه ندارد. امتیاز دیگر نیتّ بر عمل آنست که همیشه و همه جا ممکن است و شرائط خاصى نمى‏طلبد امّا انجام یک عمل نیاز به شرائط و امکاناتِ فراوانى دارد.
در روایات، عنوانى است به نام روایاتِ «مَنْ بَلغ» که این دسته روایات مى‏گوید: اگر کسى روایتى شنید که مى‏گوید فلان عمل پاداش دارد و آن عمل را انجام داد، خداوند آن پاداش را به او مى‏دهد گرچه آن روایت درست نباشد، زیرا کسى که به آن حدیث عمل کرده با حسن نیّت انجام داده است. درجات نیّت
۱- گاهى ترس از قهر خدا یا طمع به لطف او انسان را به کارى وادار مى‏کند. چنانکه قرآن در این مورد مى‏فرماید: «اُدْعُوهُ خَوْفاً و طَمَعاً» خدا را در هر حال بخوانید؛ چه حال ترس، چه امید.
و یا در جاى دیگرى مى‏فرماید: «یَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً» ما را در حال امید یا ترس مى‏خوانند.
۲- مرحله بالاتر آنست که انسان بخاطر تشکر از الطاف او کارى انجام دهد، گرچه پاداش یا کیفرى از جانب خداوند نباشد. چنانکه حضرت على‏علیه السلام مى‏فرماید: «لَوْ لَمْ یَتَوَعَّدِ اللَّهُ عَلى‏ مَعْصِیَتِهِ لَکانَ یَجِبُ اَلاَّ یُعْصى‏ شُکْراً لِنِعْمَتِهِ»
اگر خداوند بر معصیتش وعده عذاب نداده بود، بر انسان لازم بود بخاطر تشکر از نعمت‏هاى او نافرمانى او را نکند.
۳- مرحله بالاتر، قرب به اوست که انسان بدون چشم داشتى به بهشت و یا ترسى از دوزخ، خدا را عبادت کند چون تنها او را شایسته بندگى و عبادت مى‏داند.
۴- بالاترین مرحله آنست که عشق به خدا انسان را به کارى وادار کند، چنانکه على‏ علیه السلام عشق به مرگ و لقاى خدا، از علاقه طفل به پستان مادر بیشتر مى‏داند و حضرت قاسم فرزند امام حسن مجتبى‏ علیهم السلام در کربلا مى‏گوید: مرگ در راه خدا براى من از عسل شیرین‏تر است.
تکبیرهالاحرام
اللّه‏ اکبر زائران خانه خدا، اوّلین کلام واجبشان گفتن لبیّک است که با گفتن آن وارد اعمال حج مى‏شوند و یک سرى چیزها بر آنها حرام مى‏شود.
نماز نیز با گفتن اللّه‏اکبر شروع مى‏شود و امورى را بر نمازگزار حرام مى‏کند، مانند خوردن، آشامیدن و حرف زدن، لذا به تکبیر اوّل نماز تکبیرهالاحرام مى‏گویند.
زائران مکّه در مسیر راه به هر فراز و نشیب که مى‏رسند لبیّک را تکرار مى‏کنند و این تکرار مستحب است. نمازگزار نیز در هر خم و راست شدن و قیام و قعود مستحب است اللّه‏ اکبر را تکرار کند.
«اللّه اکبر» اوّلین کلمه واجب به هنگام صبح است.
اوّلین کلمه‏اى است که نوزاد مسلمان در آغاز تولد به عنوان اذان و اقامه مى‏شنود و آخرین کلمه‏اى است که بر مرده خوانده مى‏شود (در نماز میّت) و سپس وارد قبر مى‏شود.
یگانه ذکرى است که در نماز هم واجب است و هم رکن نماز است.
اولین جمله در سرود مسلمانان یعنى اذان است.
«اللّه‏اکبر»، بیشترین ذکرى است که هم در مقدّمات نماز، هم در خود نماز و هم در تعقیبات آن گفته مى‏شود، بطورى که یک مسلمان در طول یک روز فقط در نمازهاى پنجگانه واجب (نه نمازهاى مستحب) حدود ۳۶۰ مرتبه آنرا تکرار مى‏کند. بدین صورت که:
۱- براى هر ۵ نماز اذان وارد شده و در هر اذانى ۶ مرتبه «اللّه‏ اکبر» گفته مى‏شود (مجموعاً ۳۰ مرتبه)
۲- براى هر ۵ نماز اقامه وارد شده که در هر اقامه‏اى ۴ مرتبه اللّه‏اکبر گفته مى‏شود (مجموعاً ۲۰ مرتبه)
۳- قبل از تکبیرهالاحرام، در هر ۵ نماز، ۶ تکبیر مستحب است و تکبیر هفتم همان تکبیرهالاحرام واجب است، (مجموعاً ۳۰ مرتبه)
۴- تکبیرهالاحرامِ آغاز نمازها که در مجموع ۵ تکبیر مى‏شود.
۵ – قبل از هر رکوع در ۱۷ رکعت یک تکبیر وارد شده است. (مجموعاً ۱۷ مرتبه)
۶- در هر هفده رکعت نماز دو سجده داریم که براى هر سجده دو تکبیر مستحب است، یکى قبل و یکى بعد از آن. (مجموعاً ۶۸ مرتبه)
۷- هر نماز یک قنوت دارد که قبل از هر قنوت یک تکبیر وارد شده است (مجموعاً ۵ مرتبه).
۸ – در پایان هریک از نمازهاى ۵گانه ۳ تکبیر وارد شده است. (مجموعاً ۱۵ مرتبه)
۹- بعد از هر نماز ۳۴ مرتبه تکبیر به عنوان تسبیحات حضرت زهرا مى‏گوییم. (مجموعاً ۱۷۰ مرتبه)
اما حیف که در طول عمر یک اللّه‏اکبر با توجه نگفتیم، که اگر انسانى با ایمان و توجه کامل هر روز بیش از ۳۶۰ مرتبه بگوید: خدا بزرگتر است، دیگر از هیچ قدرت وابرقدرت و توطئه‏اى هراس ندارد. تکبیر در نمازهاى دیگر
در نمازهاى عید فطر و قربان، نه فقط در نماز که قبل و بعد نماز، شعارها همه تکبیر است.
در نماز آیات پنج رکوع داریم وبراى هر رکوع تکبیرى وارد شده است.
در نماز میّت نیز اصولاً ۵ تکبیر رکن نماز است.
در نماز چگونه تکبیر بگوییم؟
اسلام براى هر کار آدابى را بیان کرده است. در گفتن اللّه‏ اکبر نیز آدابى باید مراعات شود، از جمله:
۱- هنگام گفتن تکبیر در نماز، دو دست را تا مقابل گوش‏ ها بالا بیاوریم، بطورى که وقتى دستها مقابل گوش رسید تکبیر تمام شده باشد.
امام رضاعلیه السلام فرمود: حرکت دستها در موقع تکبیر در توجه و ابتهال به خدا و حضور قلب مؤثر است.
۲- انگشتان دست موقع تکبیر بهم چسبیده باشد و بالا رود.
۳- کف دستها رو به قبله باشد.
روایات بلندکردن دست هنگام تکبیر را زینت نماز معرّفى کرده‏اند. معناى تکبیر
اللّه‏ اکبر، یعنى خدا برتر از همه موجوداتِ حسّى، ذهنى، مُلکى و ملکوتى است.
اللّه‏ اکبر، یعنى خدا برتر از آنست که کسى بتواند او را توصیف کند.
اى برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم
وز هرچه گفته‏ایم و شنیدیم و خوانده‏ایم
مجلس تمام گشت و به پایان رسید عمر
ما همچنان در اوّل وصف تو مانده‏ایم
امام صادق‏علیه السلام مى‏فرماید: چون تکبیر مى‏گویى باید همه چیز نزد تو کوچک شود جز او.  اینکه انسان با زبان تکبیر بگوید اما دل به دیگرى بسته باشد دروغگو و حیله‏گر است و بخاطر همین امر خداوند شیرینى ذکر خدا را از او مى‏گیرد. تکبیر در فرهنگ اسلامى
نه فقط در نماز، بلکه در بسیارى از موارد و مواضع، گفتن اللّه اکبر وارد شده است و لذا مسلمانان در صدر اسلام، هم در تلخى‏ها و هم در شادى‏ها تکبیر مى‏گفته‏اند که ما به گوشه‏اى از آن اشاره مى‏کنیم:
۱- در جنگ خندق، مسلمین هنگام کندن خندق به سنگ محکمى برخورد کردند که کلنگ شکست اما سنگ نشکست. پیامبر آمد و با ضربه‏اى سنگ را شکست. مسلمانان یک صدا تکبیر گفتند و در همانجا پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: من سقوط کاخهاى روم و ایران را در برق و جرقه سنگ‏ها دیدم.
۲- على‏ علیه السلام در جنگ صفین، هر کس را که مى‏کشت با صداى بلند تکبیر مى‏گفت و مسلمین با شمردن تکبیرها فهمیدند که حضرت چه تعداد را به هلاکت رسانده است.
۳- شبى که فاطمه زهراعلیه السلام را به خانه على‏ابن ابیطالب‏ علیهما السلام مى‏بردند هفتادهزار فرشته، تکبیرگویان به زمین نازل شدند.
۴- پیامبر گرامى ما بر جنازه فاطمه بنت‏اسد، ۴۰ تکبیر و بر جنازه عموى خود حضرت حمزه، ۷۰ تکبیر خواندند.
۵ – مستحب است در مراسم حج هر سنگ‏ریزه‏اى که به جایگاه شیطان پرتاب مى‏شود یک تکبیر گفته شود.
۶- در تسبیحات حضرت زهرا که ثوابش معادل هزار رکعت نماز مستحبى است، ۳۴ مرتبه تکبیر آمده است.
۷- هنگامى که پیامبراکرم متولد شد اولین کلمه‏اى که بر زبان آورد کلمه مبارکه اللّه‏اکبر بود.
۸ – روزى که مکّه بدست مسلمانان فتح شد، پیامبر وارد مسجدالحرام شد و به حجرالاسود اشاره کرد و تکبیر گفت و مسلمانان با صداى بلند چنان تکبیر گفتند که لرزه بر اندام مشرکین افتاد.
۹- در روایات مى‏خوانیم: هرگاه چیزى موجب تعجب شما شد تکبیر بگویید.
۱۰- در جنگ اُحُد، قهرمانى از کفار مبارز مى‏طلبید. حضرت على‏علیه السلام جلو رفت و چنان ضربه‏اى بر او وارد کرد که پیامبر و مسلمانان با صداى بلند تکبیر گفتند.
۱۱- پیامبراکرم به حضرت على مى‏فرمود: هرگاه به هلال ماه یا آینه نظر کردى و یا مشکلى به تو رو آورد ۳ مرتبه تکبیر بگو.
۱۲- زید فرزند امام سجادعلیه السلام که علیه حکومت بنى‏امیّه قیام کرد، شعارش اللّه‏ اکبر بود.
۱۳- در جنگ بدر، پیامبرصلى الله علیه وآله در انتظار هلاکتِ یکى از سران دشمن به نام نوفل بود، همین که خبر دادند حضرت على او را از میان برداشت پیامبر تکبیر گفت.
۱۴- هنگامى که حضرت على به خواستگارى حضرت زهرا آمد، پیامبر فرمود: صبرکن تا موضوع را با دخترم فاطمه در میان بگذارم. اما حضرت زهرا سکوت کرد و چیزى نگفت. پیامبر فرمود: «اللّه‏اکبر سکوتها اقرارها».
۱۵- در جنگ با خوارج، وقتى فرمانده آنها به هلاکت رسید، حضرت على تکبیر گفت و سجده کرد و همه مردم تکبیر گفتند.
۱۶- گروهى از یهود مسلمان شدند و به پیامبر گفتند: پیامبران قبلى جانشین داشته‏اند وصىّ شما کیست؟
در اینجا آیه ولایت نازل شد که رهبر شما خدا و رسول او و مؤمنانى هستند که در حال رکوع زکات مى‏دهند. پیامبر فرمودند: به مسجد برویم. وقتى وارد شدند فقیرى را دیدند که خوشحال است و حضرت على در حال رکوع انگشتر خود را به او داده است. در این هنگام پیامبر تکبیر گفتند.
۱۷- گفتن تکبیر به هنگام ورود به حرم امامان معصوم سفارش شده است. چنانکه قبل از خواندن زیارت جامعه، ۱۰۰ تکبیر در سه مرحله مى‏خوانیم که به قول مرحوم مجلسى شاید دلیل این همه تکبیر آن باشد که جملاتِ زیارت جامعه شما را دچار غلوّ در مورد امامان نکند.
۱۸- حضرت على‏علیه السلام در قضاوت‏هاى خود وقتى مجرم را شناسایى مى‏کرد تکبیر مى‏گفت.
۱۹- میثم تمار که به جرم طرفدارى از حضرت على‏ علیه السلام بدستور ابن‏ زیاد به دار آویخته شد و با نیزه به او حمله کردند، در لحظه شهادت تکبیر مى‏گفت و از دهانش خون مى ‏آمد.
۲۰- در شب معراج، پیامبر از هر آسمانى که مى‏گذشت تکبیر مى‏گفت.
۲۱- جبرئیل نزد پیامبر بود که حضرت على وارد شد جبرئیل گفت: اى محمّد! به خدائى که ترا به پیامبرى مبعوث کرد، اهل آسمان‏ها از اهل زمین این على را بهتر و بیشتر مى‏ شناسند، هرگاه او در جنگ‏ها تکبیر مى‏گوید ما فرشتگان نیز با او هم صدا مى‏شویم.
۲۲- در جنگ خیبر وقتى مسلمانان وارد قلعه شدند، چنان تکبیر مى‏گفتند که یهودیان پا به فرار گذاشتند. سوره حمد
پس از گفتن تکبیرهالاحرام، باید سوره حمد خوانده شود و اگر این سوره در نماز خوانده نشود، نماز باطل است. «لا صلوه الاّ بفاتحه الکتاب»
نام دیگر این سوره، فاتحهالکتاب است، زیرا قرآن با این سوره آغاز مى‏شود. این سوره هفت آیه دارد و بنا به روایت جابربن عبداللّه‏ انصارى از رسول‏ اکرم‏ صلى الله علیه و آله بهترین سوره‏هاى قرآن است.
سوره حمد، تنها سوره ‏اى است که بر هر مسلمانى واجب است حداقل روزى ده بار آنرا در نمازهاى پنجگانه خود بخواند.
در اهمیت این سوره همین بس که در روایات آمده: اگر هفتاد مرتبه این سوره را بر مرده خواندید و زنده شد تعجب نکنید.
از نام‏گذارى این سوره به فاتحه الکتاب، معلوم مى‏شود تمام آیات قرآن در زمان پیامبراکرم جمع‏آورى و به صورت کتاب درآمده و به امر ایشان در آغاز و ابتداى کتاب قرار داده شده است. آیات سوره مبارکه حمد، اشاراتى درباره خدا و صفات او، مسأله معاد، و درخواست رهروى در راه حق، و قبول حاکمیت و ربوبیّت خداوند دارد. همچنین در این سوره علاقه خود را به ادامه راه اولیاى خدا و بیزارى و انزجار از گمراهان و غضب‏شدگان ابراز مى‏کنیم.
سوره حمد مایه شفا است. هم شفا از دردهاى جسمانى و هم شفا از بیمارى‏هاى روحى. مرحوم علامه امینى در کتاب تفسیر فاتحهالکتاب روایات فراوانى را در این زمینه نقل کرده است.
گرچه بعضى افراد، بسم ‏اللّه را جزء سوره ندانسته و یا قرائت آن را در نماز ترک کرده‏اند، اما مورد اعتراض مسلمین واقع شده‏اند. چنانکه معاویه روزى در نماز بسم‏اللّه را نگفت، مردم به او اعتراض کرده و گفتند «اَسَرَقْتَ اَمْ نَسیتَ؟!» آیه را دزدیدى یا فراموش کردى؟
فخر رازى در تفسیر خود شانزده دلیل مى‏آورد که بسم‏اللّه جزء سوره حمد است و آلوسى نیز در تفسیر خود این اعتقاد را دارد. احمدبن حنبل نیز در مُسند خود آورده است که بسم‏اللّه جزء سوره است.
به اعتقاد اهل بیت رسول‏اللّه صلوات‏ اللَّه ‏علیهم ‏اجمعین، که صد سال سابقه بر رهبران فقهىِ مذاهب اهل تسنّن دارند و در راه خدا به شهادت رسیده و در قرآن نیز بر عصمت و پاکى آنها تصریح شده است، جمله «بسم‏اللّه‏الرّحمن‏الرّحیم» خود آیه‏اى مستقل و جزء سوره است.
امامان معصوم‏علیهم السلام اصرار داشتند که در نماز «بسم‏ اللّه» را بلند بگویند و امام باقرعلیه السلام در مورد کسانى که آیه بسم ‏اللّه را در نماز نمى‏خواندند و یا جزء سوره نمى‏شمردند فرمود: «سَرقوا اَکرم آیه»  بهترین آیه قرآن را به سرقت بردند!
علامه شهید مطهرى در تفسیر سوره حمد، ابن‏عباس، عاصم، کسائى، ابن‏عمر، ابن‏زبیر، عطاء، طاووس، فخر رازى و سیوطى را از جمله کسانى معرفى مى‏کند که بسم ‏اللّه را جزء سوره مى‏دانسته‏اند. البتّه در ابتداى سوره برائت (سوره توبه)، بسم‏اللّه نیامده است که به فرموده حضرت على‏علیه السلام بخاطر آن است که بسم‏اللّه کلمه امان و رحمت است و با اعلام برائت از مشرکین سازگار نیست. بسم ‏اللّه
بسم ‏اللّه، نشانگر رنگ وصبغه الهى وبیانگر جهت‏گیرى توحیدى ماست.
بسم ‏اللّه، رمز توحید و به نام دیگران رمز کفر و به نام خدا و دیگران نشانه شرک است. نه درکنار نام خدا، نام دیگرى را ببریم و نه به جاى نام او نام دیگرى قرار دهیم. معناىِ «سَبِحّ اسْمَ رَبّک» آن است که حتى اسم پروردگار نیز باید از هر شریکى منزّه باشد.
بسم ‏اللّه، رمز بقا و دوام است و هرچه رنگ خدایى نداشته باشد فانى است.
بسم ‏اللّه، رمز عشق به خدا و توکّل به اوست.
بسم ‏اللّه، رمز دورى از تکبر و اظهار عجز به درگاه خداست.
بسم ‏اللّه، رمز بیمه‏کردن کارها با نام خداست.
بسم ‏اللّه، رمز قداست بخشیدن به کارهاست.
بسم ‏اللّه، رمز ذکر و یاد همیشگى خداست که خدایا ترا در هیچ حال فراموش نمى‏کنم.
بسم ‏اللّه، بیانگر هدف انسان است که خدایا هدفم تو هستى، نه مردم، نه دنیا و نه هوسها.
بسم‏ اللّه، یعنى فقط و فقط از او استمداد مى‏جویم نه دیگران.
بسم ‏اللّه، بیانگر آن است که محتواى سوره از مبدأ حق و مظهر رحمت نازل شده است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا