حقیقت این است که اعتقاد به روح و عوالم پس از مرگ، پدیدهاینو و تازه نیست، بلکه سابقهای بس طولانی و عمری دراز به اندازهعمر بشریت دارد.
آیا انسان به جز زندگی مادی دنیوی، زندگی دیگری دارد؟ آیاغیر از عالم دنیا، عالم یا عوالم دیگری به نام جهان یا جهانهایپس از مرگ وجود دارد؟ آیا انسان موجودی تکساحتی و یکبعدی استکه بر این کره خاکی همچون گیاهی میروید و میخشکد و میپوسد وچیزی جز همین بدن مادی نیست؟ آیا باید برای عالم یا عوالم پساز مرگ، دغدغهخاطری نداشته باشیم و سعی ما براین باشد که سعادتو خوشی این دنیا را تامین کنیم و به فکر فردا و فرداهای پس ازمرگ نباشیم؟ آیا ما همان گیاه یا حیوانیم با ترکیباتی مادیظریفتر و پیچیدهتر؟ آیا از بعد دیگر وجود خود -که همان بعدنفسانی و روحانی است- و از ساحت گستردهتر حیات خود که فراتر ازافلاک و سماوات و ارضین است، نباید پرده برداریم و نبایدچارهاندیشی کنیم که مبادا روزی انگشتحسرت به دندان گزیم ومصداق این آیه کریمه قرآنی شویم که:
(و یوم یعض الظالم علی یدیه….) (۱) .
«روزی میآید که ستمکار به دندان بر دو دستش میگزد» .
کارل دوبرل -دانشمند آلمانی- میگوید:
«علوم طبیعی به خود جرات دادند که جاودانگی نفس را انکارکنند. ولی خداوند، آنها را کیفر داد و خود آنها را برهان قاطعبر خلود و جاودانگی ساخت» (۲) .
«جبریل دولان» در کتاب «پدیده روحی» مینویسد:
«ما دشمنانمان را به اسلحه خودشان سرکوب میکنیم و با روشخودشان به آنها اعلام میکنیم که روح، پس از مرگ، باقی و جاودانیاست. تمام نظریات مادی و دانشمندانی که انسان را مادهای مجرداز روح میپنداشتند و علم مادی را ابزار اثبات مادی بودن انسانقرار داده بودند، به شدت تکذیب شدند و با مشاهدات حسی روحیگمراهی آنها آشکار شد» (۳) .
در نیمه دوم قرن نوزدهم در اروپای غوطهور در لجنزارماتریالیسم، غوغایی بپا شد، چشمهای بسته گشوده شدند، گوشهایناشنوا، شنوا شدند، دلهای خفته، بیدار گشتند و عقول غافل بهخود آمدند.
در آن روزگار تاریک و ظلمانی، ارواح متجلی شدند. جرقههایتجرد، چشمهای عبرتبین را خیره کردند و آنها که گرفتار خوابغفلتشده بودند، چشم گشودند و خود را بر ضلالت و گمراهی ملامتکردند.
در آن نهضت اروپایی میلیونها نفر از ارکان دانش. حضوری چشمگرداشتند. آنها اساتید فن و علما و پزشکان و مهندسین بودند.
برخی آنها را متهم میکردند که جنزده شدهاند و اجنه را ارواحپنداشتهاند یا سادهلوحانی هستند که سراب را آب میپندارند و ازحقیقتبه دور افتادهاند.
این تهمتها ناروا بود. در میدان علم و تجربه، درایت وجوانمردی لازم است. علم و تجربه را باید با علم وتجربه پاسخداد. آنها که از راه علوم تجربی به وجود نفس مجرد، اذعان واعتقاد پیدا کرده بودند، مردمی دقیق و هشیار بودند و هرگزاوهام و خرافات، بر جان و دل آنها چیرگی نیافته بود.
وانگهی مگر کشف وجود اجنه به جای ارواح، دلیلی آشکار بر اینکه موجودات عالم، منحصر به آنچه ما به چشم مسلح یا غیر مسلح،مشاهده میکنیم نیستند، بلکه در ورای محسوسات بلاواسطه ومعالواسطه ما، موجودات دیگری هم هستند که نمیتوان بر سر آنهاتیغ انکار فرود آورد. هرچند که ما جن را از مجردات و ازموجودات نوری نمیدانیم. بلکه بنا به رهنمود قرآن آنها اجسامناریند، چنان که انسانها اجسام خاکیند (۴) .
ولی ارواح و فرشتگان، خارج از قلمرو مادهاند. آنچه مهم است،این است که نباید جهان و موجودات آن را منحصر در محسوساتبدانیم و از ماورای محسوسات، بیخبر بمانیم.
● سابقه تاریخی اعتقاد به روح و عوالم پس از مرگ
حقیقت این است که اعتقاد به روح و عوالم پس از مرگ، پدیدهاینو و تازه نیست، بلکه سابقهای بس طولانی و عمری دراز به اندازهعمر بشریت دارد.
در حقیقت، اعتقاد به روح یا نفس مجرد و عدم فنای انسان بهفنای تن، به معنای خودباوری انسان است. آنها که از این اعتقادفاصله گرفتهاند، در حقیقت گرفتار ناخودباوری شدهاند. آنها خودرا فراموش کردهاند. چرا که خدا را از یاد بردهاند. قرآن در یکیاز دستورات خویش فرمود:
(و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم…) (۵) .
«مانند کسانی که خدا را فراموش کردند و خداوند -به کیفرخدافراموشی- خودشان را از یادشان برد، نباشید» .
هرچند عقیده به بقای روح و عوالم پس از مرگ، انسانها راگرفتار کارهایی ناپسند و خرافی کرده و به اعمالی روی آوردهاندکه در خور شان انسان عاقل و مؤمن و متعهد نبوده، ولی اینها بهدلیل فاصله گرفتن انسان از مکتب انبیا بوده و سوء استفاده ازیک حقیقت، دلیل یا مجوز طرد آن حقیقت نمیشود، بلکه تلاش یاجهادی دیگر میطلبد که حقیقت از اوهام و خرافات پیراسته شود وجان و دل انسان از زنگار جهالت و عادات شوم و غلط و دست وپاگیر، پاک گردد.
هرگاه پادشاهی میمرد، زنانش برای پیوستن به او و رفع تنهائیاو بر یکدیگر پیشی میگرفتند.
در افریقا بستگان مرده، زنها و کنیزانش را با سم میکشتند، تابه مرده بپیوندند و او را از وحشت تنهایی نجات دهند.
در برخی از مناطق، هرگاه پادشاهی از دنیا میرفت، دوازده دخترجوان همراه او زنده به گور میکردند، تا با او مونس و همدمباشند. شگفت این که دخترهای جوان، در این راه با یکدیگر بهرقابتبرمیخاستند واحیانا رقیب خود را میکشتند، تا مانع از سرراه خود بردارند.
برخی از اقوام، عادت داشتند که هرگاه فرزندی از آنها جوانمرگمیشد، مادر یا عمه یا جده او رامیکشتند و با او به خاکمیسپردند تا همدم او باشد.
به اعتقاد برخی، مردگان به جایی میروند که در آنجا شکارفراوان، و کالا ارزان، و سال طولانی، و چشمهها پرآب و جوشان است.
برخی دیگر براین باور بودند که با فرا رسیدن تاریکی شب،ارواح مردگان بیدار میشوند و به جستجوی غذا میپردازند. بلکهبرخی معتقد بودند که آنها هم کشت و درو دارند و همچون زندگانبه کار و تلاش مشغولند و احیانا با یکدیگر به جنگ و نبردبرمیخیزند (۶) .
هرچند این اعمال و عقاید، رنگ خرافه دارد; ولی در عین حال،خبر از یک حقیقت میدهد. پیامبران خدا همواره تلاش میکردند کهحقیقت را از اوهام و خرافات، عریان کنند و کام بشر را با آبزلال، سیراب گردانند و او را از نوشیدن آبهای آلوده و گندیده،برحذر دارند.
عقیده به روح و عوالم پس از مرگ، همان آب زلال است که نبایدآلوده و گندیدهاش کرد.
● رسالت فلسفه و کلام
بیجهت نیست که از روزگاران باستان، اندیشمندان و خردمندان نیز به تحقیق عقلانی آنچه در تعلیمات همه انبیا و در متون دینیهمه ادیان بزرگ مطرح بوده، پرداخته و سعی کردهاند با براهینعقلی و منطقی، به اثبات آن بپردازند.
هرچند بحث ما به حوزه فلسفه و کلام مربوط نیست و نمیخواهیم بهتحلیل عقلانی مطالبی که در فلسفه و کلام قدیم و جدید، در اینزمینه مطرح شده بپردازیم، بلکه بحث ما به فلسفه دین، یعنیتحلیل عقلانی آنچه در متون دینی آمده، مربوط است. ولی نادیدهگرفتن تلاش و کوشش مستمر فلاسفه و متکلمان، نامی جز ناسپاسی وقدرناشناسی ندارد و باید از چنین روشی خود را برحذر داریم. ازاین رو اعلام میکنیم که آنها دو دستهاند:
۱) قائلان به حسن و قبح عقلی
آنها که قائل به حسن و قبح عقلی هستند، از راه براهین عقلی حرکت کرده و کوشیدهاند که مساله خلود نفس و جاودانگی روح وعوالم پس از مرگ را بر کرسی بنشانند و ضمن پرهیز از اوهام وخرافات، هرگونه گرد و غبار شک و شبههای را از پیرامون آن،بزدایند. از اینرو نباید سوالات زیر بدون پاسخ بماند.
مگر ممکن است که خداوند حکیم، میان نیکوکار و بدکار، فرقنگذارد و مؤمن و کافر را یکسان بنگرد؟ در این دنیا، چندان فرقینیست. آیا نباید در جهان پس از مرگ فرق گذاشته شود؟
شاعری عربزبان، در وصف زندگی پیش از مرگ چنین گفته است:
کم عالم عالم اعیت مذاهبه و جاهل جاهل تلقاه مرزوقا
«چه بسیار دانشمندی که در زندگی دنیا راه به جایی نمیبرد و پریشان و تهیدست زندگی میکند و نادان بیسوادی که او را از رزقو روزی برخودار مییابی» .
در جهان پس از مرگ، چنین نیست. نیکان ثمره نیکی را میچینند وبدان، ثمره بدی را.
▪ خداوند بندگان را مکلف کرده است آیا ممکن است که او میانبندگان مطیع و بندگان عاصی و سرکش فرقی قائل نشود؟
▪ آیا ممکن است که خداوند حکیم، جهان را بیهوده و عبثآفریده باشد؟ آیا خلقت انسان و جهان، بدون هدف و مصلحت است؟
آیا انسان فقط برای خور و خواب و خشم و شهوت، آفریده شده یابرای خلقت و آفرینش او هدفی والا در خور شان آفریننده حکیم،لازم است؟
▪ اگر برای انسان معادی نباشد، آیا او پستتر از حیواناتنخواهد بود؟ امتیاز انسان بر حیوانات، به عقل و خرد است. حیوانات از لذات حسی برخودارند و به آلام عقلی گرفتار نیستند;ولی انسان گرفتار آلام عقلی است و اگر به سعادت جاودانی نرسد،حیوانات از او خوشبختترند.
▪ آیا بهتر است که نعمتهای الهی مشوب به آفات باشد یا ازآفات، پاک و خالص باشد؟ مسلم است که در این دنیا هیچ نعمتیخالص از نقمت نیست. پس همان به که در عوالم پس از مرگ، بهنعمتهای خالص برسیم.
▪ آیا احتیاط اقتضا نمیکند که جانب معاد و عوالم پس از مرگرا فروگذار نکنیم؟ تا اگر حق است، متضرر نشویم و اگر باطل است،متحمل ضرری نشده باشیم؟
▪ چرا کره زمین خزان و بهار داشته باشد و زندگی انسان فقط دارای خزان باشد و بهار و رویش جدید نداشته باشد؟
▪ چرا همانطوری که انسان از خاک و عناصر آن آفریده میشود،آفرینش مجدد آن از همین عناصر، محال و ممتنع باشد؟
▪ چرا ما که خدا را به عنوان صانعی حکیم، قادر و قاهراثبات کردهایم، بر او روا داریم که بندگان خود را رها کند وآنها را از پاداش و کیفر معاف دارد، تا هرگونه میخواهند در ایندنیا زندگی کنند و حقوق یکدیگر را زیر پا بگذارند و با ظلم وستم و تعدی، زندگی را بر یکدیگر تاریک و وحشتناک سازند؟
۲) منکران حسن و قبح عقلی
هرچند اینان از دفائن عقول (۷) بشری غافل مانده و اعتبار عقل بشر را نادیده انگاشته و به راهی خطرناک رفتهاند، ولی در عینحال میگویند: معاد امری جایز و ممکن است چرا که همانطوری کهیکبار نفس به بدن تعلق یافته، مانعی نیست که پس از مرگ ومفارقت نفس از بدن، یکبار دیگر هم نفس به بدن تعلق یابد.
چه مانعی دارد که خداوند بتواند با قدرت بیکران خویش اجزایبدن انسان را که با آب و خاک و هوا و بخار درآمیخته، تمیز دهدو بار دیگر آنها را جمع کند و بدن را دوباره خلق کند؟ انبیایالهی – به حکم دلیل- راستگویند و قرآن سخن راستین خداست و باطلدر آن، راه ندارد. این مطلب، قطعی است و آیات بعث و جزا و معاددر قرآن فراوان است.
▪ شبهههای منکران
آنان که راه انکار پیمودهاند، برد و دستهاند:
۱) قدما
۲) متجددان.
جا دارد که در اینجا به شبهههای آنها نظری بیفکنیم،تا بر خواننده موشکاف معلوم شود که آنها تا چه اندازه بهگمراهی افتادهاند.
الف) شبهات متقدمان
۱) آنها میگویند: اگر عالمی یا عوالمی پس از مرگ وجود دارد و از عالم دنیا برتر و بهتر است، چرا خداوند آن عالم یا عوالمرا به جای این عالم دنیا نیافرید؟ اگر قدرت نداشت، عجز است واگر قدرت داشت و نیافرید، سفاهت است.
پاسخ این است که خداوند خلقتخود را بر طبق نظام احسن، قرارداده است. اینجا دار عمل است و آنجا دار حساب. ظرفیت عالم دنیابه قدری تنگ و محصور است که نه گنجایش پاداش همه اعمال نیکان ونه گنجایش کیفر همه اعمال بدان دارد. باید عالمی برتر و فراترو وسیعتر باشد که دارای چنین گنجایشی باشد.
۲) آفرینش دوباره بدن، اعاده معدوم است و اعاده معدوم،ممتنع است.
پاسخ این است که درست است که فلاسفه اعاده معدوم را ممتنعمیشمارند، ولی خلقت مجدد بدن و تعلق دوباره نفسی که خلود وجاودانگی دارد، به بدنی که بار دیگر خلق شده، مصداق اعادهمعدوم نیست و البته توضیح این مطلب، در کتب فلسفی آمده و دراینجا مناسب نیست.
۳) شبهه دیگر، شبهه «آکل و ماکول» است. اگر انسانی;انسانی دیگر را بکشد و بخورد، چه خواهد شد؟ اگر این بدن را درمعاد، به آکل بدهند، ماکول بدون بدن میماند و اگر به ماکولبدهند، آکل بدن نخواهد داشت.
پاسخ این که اجزای اصلی بدن هیچ انسانی با اجزای اصلی بدنانسانی دیگر مخلوط و مشتبه نخواهد شد.
ب) شبهات متجددان
قرن نوزدهم، قرن شک و الحاد بود. عقاید دینی مورد چون و چرا واقع شدند و حملهها و هجمهها از هرطرف، فزونی یافت.
متجددان میگفتند: چه فرقی میان انسان و حیوان است؟ به چهدلیل، انسان دارای روح مجرد و جاودانی است؟ چه کسی روح را دیدهاست؟ در کدام لابراتوار، روح انسان مورد آزمایش قرار گرفته وکدام ابزار آزمایشگاهی توانسته است ما را از وجود موجودی غیرمادی به نام روح، آگاه سازد؟
ولی باید توجه کنیم که استبعاد غیر از استدلال است. اینها دراین شبههپراکنی خود از یکسو به جای استدلال، به استبعاد رویآوردهاند و از سوی دیگر، فکر کردهاند که مسائل مابعد الطبیعیرا باید مانند مسائل طبیعی اثبات کرد.
اگر آنها بر مسائل ما بعدالطبیعی جفا کردند و خواستند بهدلیل این که نمیشود روح را در زیر تیغ آزمایشگاه قرار داد و بهتشریح و کالبدشکافی آن پرداخت، انکارش کردند.
خداوند هم برای غلبه بخشیدن به حقیقت، دو راه تازه گشود تامنکران روح مجرد، ناچار باشند با پیمودن این دو راه، سر تعظیمفرود آورند و وجود آن را اذعان کنند:
۱) خواب مغناطیسی
در عصر ما میلیونها تن از دانشمندان و صاحبنظرانی که در برابر براهین فلسفی سر فرود نمیآوردند و وجود موجودات مجرد رابعید یا غیر ممکن میشمردند، از راه مراجعه به خواب مصنوعی ومغناطیسی و حقایق فراوان و بیشماری که از این راه به دست آمد،تسلیم حقیقتشدند و تجرد روح را تصدیق کردند.
کسی که به وسیله عامل خواب مصنوعی، خواب میشود، حالاتی پیدامیکند که هرگز در حالت عادی برایش ممکن نبوده است. او بهاندیشههای افراد پی میبرد و اعمال گذشته افراد برایش مکشوفمیشود و چهبسا مسائل مشکل علمی را که هیچ آگاهی از آنهانداشته، پاسخ صحیح و دقیق میگوید.
۲) احضار یا ارتباط با ارواح
در این که برخی از افراد با ارواح مردگان ارتباط پیدا میکنند، نمیتوان شک کرد. منظور این نیست که هرگونه ادعایی راصحه گذاریم و باب سوء استفاده را بر روی فرصتطلبان بگشاییم.
ولی اجمالا نمیشود انکار کرد که برخی -بدون هیاهو و جار وجنجال- از اینگونه کارها انجام میدهند.
دوستی که اکنون بر بستر خاک آرمیده و روحش به عالم برزخشتافته، اهل ادب بود. میگفت: بارها اتفاق افتاده که در مثنویمولوی با مشکلی لاینحل مواجه شدهام. ولی از راه ارتباط با روحمولوی، مشکل را از خود او سؤال کردهام و جوابی دقیق و صحیحدریافت کردهام.
او میگفت: فرزندان میتی از من خواستند که با روح پدرشانمرتبط شوم و از او سؤال کنم که آیا توصیهای به فرزندانش ندارد؟
نقل میکرد که ارتباط برقرار شد و پدر سفارش کرد که بدهی داردکه فرزندانش باید بپردازند. من از روح میت، نشانه خواستم. اونشانهای داد که درستبود و خواستهاش برآورده شد.
دوست مزبور -که رحمتخدا بر او باد- اهل جار و جنجال و هیاهوو سوء استفاده نبود. مطالب را فقط برای دوستان نزدیکی که بهآنها اطمینان داشت، نقل میکرد.
آنان که وجود روح مجرد و عوالم پس از مرگ را انکار میکنند،نمیتوانند در برابرپدیده خواب مغناطیسی و ارتباط با ارواح مردگان بیتفاوت باشندو چارهای جز تصدیق و تسلیم ندارند.
دکتر احمد بهشتی
پینوشتها:
۱) الفرقان:۲۷.
۲) دائرهالمعارف القرن العشرین از محمد فرید وجدی، ج۱، ص ۱۰۱«اخر» .
۳) همان، ص ۱۰۱ و ۱۰۲.
۴) در سوره اعراف، آیه ۱۱ از زبان شیطان چنین آمده است:
«خلقتنی من نار و خلقته من طین» .
۵)الحشر:۱۹.
۶)دائرهالمعارف القرن العشرین،(پیشین)صفحات ۹۲ تا ۹۴.
۷)اشاره استبه تعبیری از امیرالمؤمنین(ع) که یکی از اهدافبعثت انبیا را کاوش دفینههای عقول انسان معرفی کرده و فرمودهاست: «فبعث الیهم انبیائه و واتر الیهم رسله لیستادوهم میثاقفطرته و یثیروا لهم دفائن العقول» (نهجالبلاغه، خطبه ۱).
بلاغ