نگاهی به اسماء حسنی الهی ۱

نگاهی به اسماء حسنی الهی 1

وقتی که صفتی را در حالی که متلبس به ذات است در نظر بگیریم و اعتبار کنیم، به آن ”اسم” می گویند، یعنی اسم در اینجا غیر از نام است که ما معمولا در اصطلاح عرف داریم. نام یعنی یک قرارداد. یک لفظ را البته به اعتبار معنایی، ولی به حسب قرارداد، روی شخصی می گذارند یا روی چیزی، که گاهی اشیاء هم نام دارند. مثلا ”تهران” نام یک شهر است، ”قم” نام یک شهر است. گاهی بشر برای کوهها و اسبها هم نام مخصوص می گذارد، ولی در نام، رابطه نام با آن شی ء یک رابطه قراردادی است، قرارداد کرده اند. احیانا ممکن است که مفهوم آن نام با آن شخص هیچ انطباقی نداشته باشد. اگر اسم کسی را گذاشتند علی، برای این است که او را با این نام بشناسند، وقتی می خواهند صدایش کنند بگویند علی. اما این دلیل نیست که این علی هم مثل آن علی واقعا علی باشد یعنی دارای علو باشد. گاهی بر عکس اسم می گذارند. بر عکس نهند نام زنگی کافور”. یک سیاه زنگی را ”کافور” می نامند. قدیم معمول بود، یکی از اسمهایی که روی غلامها می گذاشتند ”کافور” بود. کافور سفید است. یا به کچل می گفتند زلفعلی. ولی اسم در مورد خداوند این نیست که ما برای خداوند نامهای متعدد قرارداد کرده ایم آن طور که در زبان عربی برای شیر، این حیوان درنده، نامهای متعدد گذاشته اند. در نصاب می گوید:

غضنفر و اسد و لیث و حارث و دلهاث *** هژبر و قسوره و حیدر است و ضیغم شیر

ولی همه آنها نامگذاری است. در زبان عرب این چیزهای خیلی زیاد است که مثلا برای شیر یا سگ یا گربه اسمهای متعدد بگذارند. اسماء الهی این نیست که برای خدا اسم زیاد گذاشته اند، آنجا اسم گذاری نیست. در میان اسماء الهی تنها الله” را بعضی می گویند که در عین اینکه معنای بر خداوند متعال صادق است جنبه علمیت و نامگذاری دارد، که آن هم صد در صد معلوم نیست این طور باشد. اسماء الهی در واقع یعنی شؤون الهی. خدای متعال واقعا شؤون کمالیه و جمالیه و جلالیه ای دارد، و ما به اعتبار آن شؤون و صفات کمالیه، با الفاظی از آن کمالها و جمالها و جلالها تعبیر می کنیم، و قهرا این امر میزان معینی دارد یا ندارد، که عرض می کنم.

به این معنا ممکن است شی ء دیگری هم اسمائی داشته باشد یعنی صفات مثلا کمالیه ای داشته باشد. یک انسان هم ممکن است غیر نامها یک سلسله اسماء داشته باشد، ولی یگانه ذاتی که تمام اسمائی که دلالت بر کمال کنند (اسماء حسنی)، الفاظی که (هر یک) دلالت بر یک معنا کند که اصل آن اسم آن معنی است، تمام معانی کمالیه و صفات کمالیه در مورد او صادق باشد و هر اسمی هم در نهایت معنی خودش و به نحو احسن بر او صادق باشد، ذات پروردگار است. مثلا ”عالم یک صفت است، (یعنی) معنی عالم یک صفت کمالیه است. عالم” به غیر خدا هم احیانا اطلاق می شود ولی عالم به نحو احسن و اکمل (یعنی آن عالمی که در او جهل راه ندارد که نقیضش را به کلی نفی می کند) فقط درباره خدای متعال صادق است، یعنی درباره یک انسان اگر ”عالم” صادق باشد، در همان حال نقیضش هم صادق است، چون عالم است به چیزی و عالم نیست به چیز دیگر (جاهل است به چیزی). اگر بر یک موجود دیگر – انسان یا غیر انسان – قادر” صادق باشد، در همان حال نقیض قادر هم صادق است، و نقیضش بیشتر صادق است، یعنی قادر است نسبت به یک شی ء معین، و قادر نیست نسبت به بی نهایت چیزها، نسب به امور محدودی قادر است، و نسب به بی نهایت (امور) غیر قادر و عاجز است، عالم است نسبت به امر محدودی و غیر عالم و جاهل است نسبت به نامحدود.
در داستان ابن الجوزی آمده که بالای منبر بود، زنی از او مسأله ای سؤال کرد. نمی دانست. با شهامت گفت: نمی دانم. زن گفت: تو که نمی دانی چرا سه پله از دیگران بالاتر نشسته ای؟ گفت: آن سه پله را بالاتر رفته ام به اندازه آن چیزهایی که نمی دانم، اگر می خواستند به نسبت چیزهایی که نمی دانم برایم منبر بسازند تا فلک هفتم بالا میرفت.

این است که هر انسانی هر اندازه عالم باشد باز ناعالم بودنش هزاران برابر بیشتر است از عالم بودنش. یا ”متکلم” صفتی است که برای انسانها صادق است، برای خدا هم صادق است ولی انسان متکلم است به کلام محدود. هر چه هم انسان پر حرف باشد همه حرفهای او از اول تا آخر عمرش مگر چقدر است؟ ولی خداوند متکلم است چون تمام عالم و ذرات وجود، کلمات او هستند: قل لو کان البحر مدادا لکلمات ربی لنفد البحر قبل ان تنفد کلمات ربی ؛ بگو اگر دریاها را مرکب کنند برای احصاء سخنان پرورگار من، این مرکبها تمام می شود و سخن پروردگار تمام نمی شود (کهف/۱۰۹).
پس انسان، متکلم غیر متکلم است، متکلمی است که در عین اینکه متلکم است لال است. اما متکلم علی الاطلاق خداوند است. همچنین درباره خدا جمیع اسماء حسنی – نه بعضی – صادق است. مثلا درباره انسان بعضی اسماء صادق است و بعضی اصلا صادق نیست. برای مثال، قدیم بودن ازلی بودن، قائم بالذات بودن از اسماء حسنی است که در مورد انسان هیچ صادق نیست. درباره غیر خدا بعضی از اسماء حسنی صادق است، آنهم هر اسمی که صادق است در یک حد بسیار محدودی صادق است. له الاسماء الحسنی یا در آیه دیگر می فرماید: و لله الاسماء الحسنی (اعراف/۱۸۰) اسماء حسنی منحصرا از آن اوست، به این معنا که آن که جمیع اسماء حسنی و هر اسمی هم به نحو احسن و اکمل و به طور غیر متناهی بر او صادق است؛ ذات پروردگار است.

غیر خدا هم اسم حسن دارد ولی بعضی اسمهای حسن را، و آن اسمی را هم که دارد نه به حد اعلا و اکمل، ولی خداوند همه اسماء حسنی را و هر اسم حسنی را هم به نحو احسن دارد. اگر با یک نظر توحیدی عمیقتر نگاه کنیم می بینیم در (آنجا) که می فرماید: و لله الاسماء الحسنی و الامثال العلیا اصلا همه چیز را منحصر به خدا می کند. معنایش این می شود که غیر خدا هم هر اسم حسنی دارد باز از اوست یعنی پرتوی و جلوه ای است از او. خیال نکن که خدا مقداری از علم را به این انسان عالم داده و العیاذ بالله خودش ندارد، بلکه علم او هم مظهری است از علم حق، خود او و علمش هم به یک اعتبار اسمی از اسماء حسنای الهی است. هر موجودی هر صفت کمال که دارد آن صفت به اعتبار اینکه مظهری از مظاهر اسماء الهی است مال خداست بلکه بیش از آنکه مال خود آن شی ء باشد مال خداست. آنچه که به خدا نسبت داده نمی شود فقط نسبتهای نقص است، عدم است، نیستیهاست که پروردگار قدوس است، منزه است از اینکه نیستیها و بی کمالی ها و محدودیتها به او نسبت داده شود. اگر از این دید نگاه کنیم هر چه در عالم هستی ببینیم اسم خدا می بینیم یعنی شأن و جلوه حق را می بینیم. این است که ما در دعای کمیل می خوانیم: و باسمائک التی ملأت ارکان کل شی ء (دعای کمیل/مفاتیح الجنان) اسماء الهی ارکان همه اشیاء را پر کرده است یعنی در هر چیزی شما هر کمالی و هر جلالی و هر جمالی و هر قوتی و هر عظمتی و هر جلوه ای که می بینید اگر دیدتان دید توحیدی باشد می بینید همان هم مظهری از جلوه حق، کمال حق، جلال حق و جمال حق است.

این است که (در جای دیگر آمده است): ولله الاسماء الحسنی و الامثال العلیا اسماء حسنی و مثلهای علیا منحصرا از آن خداست. مثل یعنی هر چیزی که نمایانگر جیز دیگری باشد، چون ممثل است. وقتی که چیزی، چیز دیگر را نشان می دهد به آن مثل می گویند، مانند تصویری که عکس یک فرد است. عکس روی دیوار را که عربها الان هم به آن تمثال یا یا مثال می گویند چرا تمثال می گویند؟ چون ممثل یک شی ء دیگر است یعنی ارائه دهنده یک شی ء دیگر است. هر لفظی و هر بیانی و هر چیزی که بیانگر و نشان دهنده عالیترین کمالها باشد از اوست.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا