عایشه روایت میکند که خواجه عالم حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود که: روزِ قیامت مردمان را برهنه تن و برهنه پای حشر کنند، من گفتم: ای سیّد! همه مردمان و زنان را بدین دستور محشور سازند؟ گفت: آری همه خلایق برهنه باشند. گفتم: پس به یکدیگر نگاه کنند و نظر به یکدیگر افکنند؟ گفت: کار از آن سختتر است که کسی به کسی نظر تواند کرد که در آن روز پسر از مادر، و برادر از برادر، و اقارب از یکدیگر گریزان باشند.
سیاست حق جمله را به زانو درآرد، هر بارداری بار بنهد. مردمان را بینی چون مستان و کودکان را یابی از هول چون پیران.
●
نامهای قیامت
ای عزیز! آن روزِ با هول و هیبت نامهاست و در این روز آدمیان را انواع مقامهاست، مقام محاسبه، مقام معاتبه، مقام موازنه اعمال، و بازگشت به مرجع و مآل.
▪ اول: قیامت؛ و آن عبارت است از قیام مردم در آن روز که: «یَوْمَ یَقُومُ النّاسُ لِرَبِّ الْعالَمین».
▪ دوم: ساعت؛ و آن اشارت است بدان که آن روز ساعت به ساعت (لحظه به لحظه) باشد که در آید: «وَ یسْأَلُونَک عَنِ السّاعَهِ اَیّانَ مُرْسها»
▪ سوم: طامَّه: یعنی غلبه کننده و آن عبارت از دواهیِ (وحشتهای) آن روز است: «فَإِذا جاءَتِ «الطَّامَّهُ الْکُبری»
▪ چهارم: صاخّه؛ یعنی کر کننده، اشارت به هول و هیبت آن روز است: «فَإِذا جَاءَت الصّاخَّه»
▪ پنجم: حاقّه؛ یعنی سزاوار کننده و هر کس را به سزای عمل رساننده: «الَحاقَّهُ ما الْحاقَّه»
▪ ششم: قارِعَه؛ یعنی کوبنده. عبارت است از کوفتگیِ مردم در آن روز که: «اَلْقارِعَهُ ما الْقارِعهُ»
▪ هفتم: واقِعَه؛ اشارت است به وقایعی که در آن افتد: «اِذا وَقَعَتِ الْواقعه»
▪ هشتم: خافِضَه؛ یعنی افکننده و فرو برنده کافران به درکاتِ جهنم.
▪ نهم: رافِعَه؛ بر آرنده مؤمنان به درجاتِ بهشت: «خافِضَهٌ رافعَهٌ»
▪ دهم: آزِفَه؛ یعنی نزدیک شونده: «اَزِفَتِ الْآزِفَهُ»
▪ یازدهم: یَوْمَ الْحَشْر؛ یعنی روز گردآوردن و جمع کردن: «وَ یَوْمَ نَحشُرهُمْ جَمیعا»
▪ دوازدهم: یَوْمُ النُشور؛ یعنی روز زنده شدن: «کَذلِکَ النُّشُور»
▪ سیزدهم: یَوْمُ الْبَعْث؛ یعنی روز برانگیزانیدن: «وَ اَنَّ اللّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی القُبور»
▪ چهاردهم: یَوْمُ الْمَعاد؛ روز بازگشتِ خلایق به حق: «انّا لِلّهِ و اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ»
▪ پانزدهم: یَوْمُ اَلْمَآبْ؛ روزِ رجوع آدمیان به اللّه تعالی: «وَ اِنّ لِلطّاغینَ لشَرَّ مَآبَ» و «اِنَّ للمُتَّقین لحُسْنَ مآب».
▪ شانزدهم: یَوْمُ الفَصْل؛ روزِ فرق کردن میان اهل جنّت و نار: «هذا یَوْمُ الْفَصْل»
▪ هفدهم: یَوْمُ الآخِر؛ آخرین روز: «مَنْ آمَنَ بِاللّهِ و الْیَوْمِ الْآخِرِ»
▪ هجدهم: یَوْمُ الخُروج؛ روزِ بیرون آمدن از قبر: «ذلِکَ یَوْمُ الخُروج»
▪ نوزدهم: یَوْمُ الدّین؛ یعنی روزِ جزا دادن: «وَ ما ادریکَ ما یَوْم الدِّینِ»
▪ بیستم: یَوْمُ الحِساب؛ روز شمارِ مردم: «هذا ما تُوعدونَ لِیَوْمِ الحِسابِ»
▪ بیست و یکم: یومَ التَّلاقِ؛ یعنی روزِ به هم رسیدن اهلِ آسمان و زمین: «لِیُنْذِرَ یَوْمَ التَّلاق»
▪ بیست و دوم: یَوْمُ التَّناد؛ روزِ یکدیگر را آواز دادن: «إِنّی اَخافُ عَلَیْکُمُ یَوْمَ التَّناد»
▪ بیست و سوم: یَوْمُ الَحَسْرَه؛ روز حسرت: «وَ اَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الَحَسْرَهِ»
▪ بیست و چهارم: یَوْمُ التّغابُنْ؛ روزِ بر یکدیگر غبن آوردن، و آن میان اهل بهشت و دوزخ باشد: «ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُن»
▪ بیست و پنجم: یَوْمُ الجَمع؛ روزِ گرد آمدن مردم: «یَوْمَ یَجْمَعُکُم لِیَوْمِ الْجَمْعِ»
●
حساب اعمال
اگر چه خدای تعالی عالم است به اسرار بندگان و احوال و افعالِ ایشان اما محاسبه و مسائله (سؤال پرسیدن) و شهادت جوارح به جهت آن است تا فرق میان اهل بهشت و دوزخ بر عالمیان ظاهر شود و از قرآن بر محاسبه دلیل بسیار است.
حسابْ حق است و اگر نه وعد به غیر حساب راست نباشد و هم چنین گواهی جوارح و اعضا حق است.
ای عزیز صعوبت حساب بسیار است. خواجه عالم صلیاللهعلیهوآلهوسلم میفرماید: پیش از آنکه حساب شما کنند شما حسابِ خود کنید و جوابِ سؤال فردا را آماده باشید مبادا که درمانید.
●
حکایت
درویشی کودکی داشت که از غایت محبّت، شبْ پهلوی خودش خوابانیدی. شبی دید که آن کودک در بستر مینالد و سر بر بالین میمالد. گفت: ای جان پدر چرا در خواب نمیروی؟ گفت: ای پدر! فردا روزِ پنج شنبه است و مرا متعلّما (درسهای) یک هفته پیشِ استاد عرضه میباید که از بیم در خواب نمیروم مبادا که درمانم، آن دوریش صاحب حال بود. این سخن بشنید نعرهای زد و بیهوش شد. چون با خود آمد گفت: واویلا، وا حَسْرَتا؛ کودکی که درسِ یک هفته پیش معلّم عرض باید کرد شب در خواب نمیرود پس مرا که اعمالِ هفتاد ساله پیش عرشِ خدا در روز مظالم (قیامت) بر خدایِ عالم الاَسرار عرض باید کرد حال چگونه باشد؟
●
عرض نامه اعمال
در حدیث آمده است که: عرض کنند بندگان را روزِ قیامت سه بار؛ در یک عرضه جدال کنند و ذنوب از نفْس خود دفع نمایند به انکار و بعضی تبلیغ رُسُل را مُنکِر شوند و در عرضه دوم معاذیر (عذرها) پیش آرند و دفع گویند. امّا عرض کردن سوّم درین وقت باشد پریدن نامهها و رسیدن به دستها پس بعضی نامهها را به دست راست گیرنده باشند و بعضی به دست چپ؛ آن را که نامه به دست راست آید دلیل نجات باشد و آن را که نامه به دست چپ افتد یا از پسِ پشت؛ علامت عقاب بُوَد.
ای عزیز! پیش از آنکه نامه عمل به دست تو آید صحایف اعمال خود را در نظر آر، و به جرایدِ روزگار خود در نگر، و روزنامه افعال خود پیش گیر.
هر چه خطِّ خطا بینی به آب توبه، بُشویْ و محو ساز تا فردا رنج نبینی و شرم سار نگردی؛
نیندیشی از آن روزی که گویندت بیا برخوان
سواد نامه عمری که سرتاسر خطا باشد
اگر اعمالِ خیر اینَت که ما امروز میآریم
بسا رُسوا ییا بر ما که فردا هم ز ما باشد
●
ایمان به صراط
شرط در صحّت ایمان، اعتقاد به درستیِ صراط است و آن پُلی است بر بالای دوزخ کشیده، از موی باریکتر و از آتش گرمتر و از شمشیر تیزتر و سی هزار سال راه بالای آن است اما گذشتن بر آن بعضی را آسان باشد؛ و اول کسی که از صراط بگذَرَد حضرت رسالت صلیاللهعلیهوآلهوسلم باشد. حضرت رسالت صلیاللهعلیهوآلهوسلم قدمِ مبارک بر صراط نهد و هر یک از امّت وی که خواهند بر صراط بگذرند ایشان را مدد میدهد و میگوید: پروردگارا! امتم را سالم بدار، پروردگارا! امتم را به سلامت دار. و بر صراط مقامات است و در هر مقامی سؤالی خواهد بود.
ای عزیز! صراط دو است یکی در دنیا و یکی در عُقبی؛ اما صراطِ دنیا راه دین است و مِنهاج شریعت که آیه اِهْدِنا الصِّراطَ المُسْتَقیم اشارت بدان است، اگر امروز بر این صراط که دین اسلام است مستقیم باشی، فردا بر آن صراط به آسانی بگذری و بیرنج بر وی و اگر به صراط اسلام بَر شومیِ معصیت درمانی، فردا نیز بر آن صراط درمانی.
امروز بر صراطِ یقین راست رو مدام
تا بر صراط حشر توانی گذشت راست
خواجه کاینات صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود که: فردایِ قیامت در سه موطن هیچ کس هیچ کس را یاد نکند.
▪ اول: نزدیک آنکه میزان اعمال نصب کنند و هر کس خواهد که بداند که میزان [اعمال] او گران است یا سبک؟
▪ دوم: نزدیک تطایر (پریدن) نامهها[ی اعمال] که هر کس خواهد که ببیند که نامه او از کجا میرسد؛ از چپ یا از راست؟
▪ سوم: وقتی که صراط را بر بالای جهنم وضع کنند و همه کس را بر آن باید گذشت. ای عزیز! بعضی گویند که میزان، عبارت از عدل خدای است که هیچ از اعمالِ بندگان فرو گذاشت نکند و جزای آن بدیشان رساند. ● خانه وحشت
حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: به درستی که قبر اولین منزلیست از منازلِ آخرت، پس اگر بنده ازو نجات یافت آنچه بعد از آن پیش آید آسانتر باشد از آن، و اگر نجات نیافت آنچه پس از آن پیش آید سختتر باشد، و بازگشت به بهشت باشد یا به دوزخ؛ یعنی منزل آخرین از منازل آخرت یا جنت است یا دوزخ.
قبر، خانه وحشت است و هر روز به زبانِ حال منادی میکند که: من خانه وحشتم، و من خانه غربتم و من خانه ظلمتم و من خانه تنهاییام، هر کس بر من داخل شد تا روز قیامت خارج نمیشود.
ای عزیز! چون دانستی که قبرْ بیت وحشت است، مونسی پیدا کن تا فردا در آن وحشت گاهْ اَنیس تو باشد، و آن ذکر خداست، و چون دانستی که دارِ غُربت است، یاری جو که در آن مَسْکَن رفیق تو گردد و آن عمل صالح است، و چون دانستی که خانه ظلمت است نوری به دست آر که در آن تاریکی چراغِ تو باشد و آن نورِ معرفت است، و چون دانستی که منزل وحدت است، مصاحبی آماده کن که دافعِ ملالت تو باشد و آن خوی نیکوست؛ پس اگر از ذکر خدا مونسی داری، و از عمل صالح یاری یابی، و از چراغِ معرفت نوری حاصل کنی، و از خوی نیکو مصاحبی به دست آری، قبر تو روضهای (باغی) باشد از ریاض (باغهای) بهشت، و اگر حال بر عکس باشد، حفرهای باشد از حفرههای جهنم. ● حکایت
وقتی هارون الرشید به سر وقتِ بهلول رسید. دید که در سایه گوری نشسته و چوبی در دست گرفته و کلّه آدمی در پیش نهاده، هارون پرسید که: ای دیوانه! در چه کاری؟ گفت: درین کلّه مینگرم. فرق نمیتوانم کرد که کلّه هم چون من گداییست یا کلّه هم چون تو فرمانْ روایی. هارون گفت: این چوب چیست؟ گفت: زمین را قسمت میکنم و عرصه خاک را میپیمایم. هارون پرسید که چون یافتی؟ گفت: قسمتی تو راست و بخشی مراست. مرا سه گز رسید با گدایی، و تو را نیز سه گز رسید با پادشاهی.
نویسنده: کمالالدین حسین – کاشفی بیهقی
منبع: ماه نامه – گنجینه – ۱۳۸۲ – شماره ۲۷، خرداد
باشگاه اندیشه