پرواضح است که بیمار هرگز نمى تواند براى خواسته هایش دل به کسى ببندد. حتى به نزدیکترین شخص مانند فرزند یا پدر و مادر؛ زیرا به خوبى مى داند که آنان کارى براى نجات اواز بیمارى نمى توانند انجام دهند و قادر نیستند درد او را کاهش دهند.
و حال آنکه تمام خواسته ها و آرزوهایش را به طرف کسى مى برد که خداوند به او دستور داده است در چنین حالاتى مراجعه نماید که او کسى نیست جز پزشک حاذق ؛ زیرا تنها پزشک است که مى تواند به بیمار کمکهاى گوناگون نماید و درد او را کاهش دهد و به ساحل نجات برساند .
بدیهى است که مراجعه به پزشک و مداوا کردن با توکل هیچگونه منافاتى ندارد همانگونه که خوردن و آشامیدن جهت رفع گرسنگى و تشنگى با آن هیچ منافاتى ندارد.(۲۳۲)
بنابر این ، پزشک بزرگترین و مهمترین مسؤ ولیت را در این زمینه به عهده دارد. چه به لحاظ ارائه کمک مادى یعنى ارائه دارو و درمان مفید و چه به لحاظ ارائه کمکهاى روحى و روانى ؛ چرا که پزشک مى تواند روح امید و سرور را در روان بیمار، بدمد و اعتماد او را به زندگى و آینده زندگى ، باز گرداند.
بنابر این ، از دیدگاه اسلامى مى توان گفت که مسؤ ولیت و مشخصات پزشک در رابطه با خود و بیماران خود، بسیار زیاد و گوناگون است و ما در این فصل ، ذیلاً آنها را به اجمال خواهیم آورد .سرعت در درمان
پزشک مجاز نیست به علت عدم پرداخت ویزیت و یا کمى اجرت ، بیمار را رها سازد و او را مداوا نکند؛ چرا که به طور مسلّم کسى که مجروحى را مداوا نمى کند با کسى که او را مجروح ساخته شریک است ؛ زیرا کسى که زخم را پدید آورده ، بدى مجروح را خواسته و کسى که او را درمان نکند گویى او نیز همین خواسته را دارد. بنابراین ، نباید اجازه داد بیمارى بر بیمار مسلط شود و او را از پاى درآورد و زیانهاى جبران ناپذیرى به بار آورد .
تسریع در درمان به عنوان واجب اخلاقى و انسانى و فطرى به شمار مى آید که با خشنودى انسانها و عواطف و سجایاى بزرگوارانه آنان ، آمیختگى و انسجام کامل دارد.مداواى حکّام ستمگر
مداواى حکّام ستمگر، جداى از اینکه باعث مى شود فرصت بیشترى فراهم آورند تا به ظلم و ستم خود ادامه دهند، اگر نگوییم کمکى به آنان شده تا به ظلم خود ادامه دهند. و در این راستا امام حسین (علیه السلام ) مى فرماید : ((هرگز براى پادشاه ، دارویى تجویز منما؛ زیرا اگر برایش سودمند بود، تو را نمى ستاید و اگر برایش زیانبخش بود، تو را متهم مى کند)).(۲۳۳)
روشن است که مراد آن حضرت ، پادشاهان جور و ستم است ؛ زیرا آنان هستند که به این صفت ناپسند آراسته اند. و این مطلب معلوم و روشن است .فرق نگذاشتن پزشک بین ثروتمند و فقیر
اما در مورد اینکه لازم است پزشک بین غنى و فقیر فرق نگذارد، ما گمان مى کنیم که احتیاج به بیان و اقامه دلیل نباشد؛ چون که در وجوب شرعى کفایى یا عینى نباید غنى ملاحظه شود و فقیر ملاحظه نشود. و به سفید پوست توجه شود و امّا به سیاه پوست توجهى نشود .
بلکه ممکن است گفته شود همانا اهمیت اسلام به فقیر بیشتر از اهمیت اسلام به غنى است ، علاوه بر این ، انسان ثروتمند براى رسیدن به هر چیزى که بخواهد از طریق خرج کردن مالش قادر است ، اما فقیر این طور نیست ، پس همانا اوامرى که حکم مى کند به اینکه قضاى حاجت مریض ، رجحان و برترى دارد و اهمیت به امر مریض مى دهد و ثواب براین امور مترتب مى شود – در حالى که متواتر مى باشد – اختصاص به غنى تنها و یا فقیر تنها ندارد و اختصاص به غیر از فقیر و غنى هم ندارد .
و همین طور نسبت به روایاتى که حکم مى کند به اینکه لازم است مبادرت به شفاى مجروح از جراحت و زخمش بشود، بلکه جمیع روایاتى که مربوط به پزشکى است ، در حالى که آن روایات صدها عدد هست ، ممکن نیست اینکه در آن روایات اثرى ظاهر شود براى اینکه ظاهراً این طور فرق گذاشته شده اگر چه حجم و نوع آن روایات هر چه مى خواهد باشد.
و واجب نیست اینکه چشم پوشى کنیم از آن روایاتى که سرزنش مى کند کسى را که به غنى احترام بگذارد و براى غنى از جهت غنا و ثروتش امتیازى قرار دهد و کفایت مى کند اینکه ذکر کنیم در اینجا آن روایتى را که از امام رضا (علیه السلام ) نقل شده که فرمود: ((هرکس فقیر مسلمانى را ملاقات کند وسلام کند براو برخلاف سلامى که بر غنى مى کند، خداوند را در روز قیامت ملاقات مى کند در حالى که خدا بر او غضب مى کند)).(۲۳۴)
در اینجا حکایت مردى است که قصرى را بنا کرد سپس طعامى را تهیه نمود و اغنیا را به آن دعوت کرد و از فقرا دعوت نکرد. هنگامى که فقیرى مى آمد، گفته مى شد این طعام براى تو و امثال تو تهیه نشده ، پس دو فرشته در لباس فقرا آمدند، از غذا خوردن منع شدند، پس آن دو فرشته در لباس اغنیا آمدند، این دو فرشته به راحتى داخل شدند، پس امر کرد خدا به ویران کردن شهر با هر کس که در آن شهر بود.(۲۳۵)
و روایاتى که در مدح فقرا و محبت خدا نسبت به فقرا و اینکه شایسته است اهمیت بدهیم به شأ ن و احوال آنان وارد شده ، بسیار زیاد است .
همانا عقل ، فطرت و اخلاق فاضله حکم مى کند که بین غنى و فقیر و بین کبیر و صغیر فرقى وجود ندارد. اگر نگوییم که همانا اکرام غنى به خاطر ثروتش ، اکرام انسان و انسانیت نیست ، بلکه اکرام غنى به خاطر ثروتش از رذالت و پستى در طبع انسان است و از خوارى در نفس است و یک نوع انحطاط اخلاقى خطرناک و ترسناک مى باشد .
و هنگامى که فقیر در زمانهاى زیاد از دردهاى روحى بیشتر از دردهاى جسمى رنج مى برد، به طورى که فقیر به عقده فقرى که مبدل به کینه مى شود اشعار دارد و بخاطر عقده ترسى که ممکن نیست براى او کمترین چیزى که لازم است به دست بیاورد – وقتى که فقیر چنین است پس همانا قربه الى اللّه کار کردن در مورد فقیر در کمک کردن به او بیشتر است و نتیجه اى که مترتب مى شود بر این مساعدت و کمک ، بزرگتر مى باشد .
على بن عباس مى گوید : ((همانا لازم است بر پزشک اینکه در معالجه مریضها جدیت و کوشش نماید؛ بخصوص فقرایى که مریض هستند و پزشک نباید به فکر منافع مادى و گرفتن مزد از این دسته (فقرا) باشد. بلکه اگر قدرت دارد که از جیب خودش براى مداواى فقراى مریض خرج کند، باید این کار را بکند و اگر نمى تواند پس باید شب و روز در معالجه مریضها جدیت داشته باشد و بر معالجه مریضها در هر وقتى حاضرشود.(۲۳۶)
بله این کارهایى که پزشک انجام مى دهد، فقیر نسبت به خودش و جامعه اش امیدوار و به آینده اش مطمئن مى شود و بیشترین زندگى و نشاط را براى فقیر قرار مى دهد و باعث مى شود که با سایر گروههایى که در جامعه کار مى کنند، او هم کار کند.
همچنانکه در خودش دوستى و وفا و امیدوارى را مى رویاند، کینه ، حسد و سایر صفات پست را از روح و نفس خودش دور مى سازد و عقده حقارت ، خوارى و ترس را به وجود نمى آورد. این مساءله روشن است و نیاز به بررسى بیشترى ندارد.
وظایف پزشک
- آذر ۲۱, ۱۳۹۱
- ۰۰:۰۰
- No Comments
- تعداد بازدید 120 نفر
- برچسب ها : بهداشت و سلامت, پزشکی و بهداشت عمومی, وظایف، پزشک، اخلاق، درمان