چگونگی عالم به غیب بودن خداوند ۴

چگونگی عالم به غیب بودن خداوند 4

پس مراد از غیبى که در آیه ذکر شده، غیب مطلق است، و جمله لا یعلمها… جمله اى است حالیه که دلالت مى کند بر اینکه مفاتح غیب، از مقوله علم است، البته نه علم متعارف، زیرا ما از کلمه علم صور ذهنیه اى را مى فهمیم که از هر چیزى پس از وجود و محدودیت گرفته شده و در ذهن ما نقش مى بندد، و مفاتح غیب اختصاص به بعد از موجود شدن ندارد بلکه همان طورى که شرح داده شد علم به موجودات است حتى قبل از موجود شدن آنها یعنى علمى است غیر متناهى و غیر منفعل از معلوم. (عمومیت علم خداوند و نامتناهى بودن آن (یعلم ما فى البر و البحر… جمله و یعلم ما فى البر و البحر) عمومیت علم خدا را مى رساند، و مى فهماند آنچه از موجودات که ممکن است متعلق علم دیگران قرار گیرد، و اگر هم بعضى علم به آن ندارند، ممکن است براى بعضى دیگر معلوم شود، همه و همه براى خداوند معلوم است. و اگر خشکى ها و آنچه را که در آنها است جلوتر ذکر کرد، براى این بود که روى سخنش با مردم بود که سر و کارشان بیشتر با خشکى ها است.

و در جمله و ما تسقط من ورقه الا یعلمها براى این برگ درختان را بخصوص اسم برد که دلالت کند بر بى پایانى علم خداوند، چون کثرت برگ درختان به حدى است که انسان از شمردن آن و تشخیص هر کدام از دیگرى و احاطه به حالاتى که هر کدام دارند و هم چنین مراقبت بر اینکه کدام یک از درخت مى افتد، عاجز است. و ظاهرا جمله و لا حبه فى ظلمات الارض و همچنین جمله و لا رطب و لایابس… معطوف بر من ورقه مى باشند. و مراد از ظلمات زمین، درون تاریک آن است که بذر گیاهان در آن نشو و نما نموده و بعضى از آنها نیز همانجا مى پوسند، و هیچ دانه اى در درون تاریک زمین نیست و هم چنین هیچ برگ تر و خشکى از درخت نمى ریزد مگر اینکه خداوند بدان آگاه است. بنا بر این لفظ الا فى کتاب مبین بدل خواهد بود از جمله الا یعلمها و معناى همان را مى رساند، و در حقیقت تقدیر کلام چنین است: و لا رطب و لا یابس الا هو واقع و مکتوب فى کتاب مبین – هیچ تر و خشکى نیست مگر اینکه در کتاب مبین نوشته شده است و کلمه مبین اگر به معناى اظهار کننده باشد آن وقت توصیف کتاب به آن، براى این خواهد بود که قرآن کریم حقیقت هر چیزى را آنطور که هست، بدون هیچ گونه ابهام و تغییر و تبدیلى، اظهار مى کند، و اگر هم به معناى ظاهر باشد باز همان معنا را مى رساند، و کتاب را به آن توصیف کردن، از این جهت است که حقیقت کتاب همان نوشته هاى آن است و حقیقت آن نوشته ها هم معانیى است که الفاظ آنها را حکایت مى کند، و وقتى در آن معانى ابهام و خفائى نباشد، قهرا الفاظ هم مبین و آشکار و کتاب نیز کتاب مبینى خواهد بود. و هو الذى یتوفیکم باللیل و یعلم ما جرحتم بالنهار ترجمه: او کسى است که (روح) شما را در شب (به هنگام خواب) مى گیرد و از آنچه در روز کرده اید، با خبر است سپس در روز شما را (از خواب) برمى انگیزد و (این وضع هم چنان ادامه مى یابد) تا سرآمد معینى فرا رسد سپس بازگشت شما به سوى اوست و سپس شما را از آنچه عمل مى کردید، با خبر مى سازد. (انعام،۶۰)

اسرار نهان را فقط خدا مى داند :

خداوند خطاب به پیامبر مى گوید: به آنها بگو من مالک و صاحب اختیار هیچگونه سود و زیانى در باره خویش نیستم مگر آنچه را که خدا بخواهد (قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ اعراف/ ۱۸۸). شک نیست که هر انسانى مى تواند براى خود منافعى کسب کند و یا از خویشتن ضررهایى را دور سازد، ولى با این حال، همان گونه که مى بینیم، در آیه فوق مطلقا این قدرت و توانایى بشر نفى شده است، و این به خاطر آن است که انسان در کارهاى خود، قدرت و نیرویى از خویش ندارد بلکه همه قدرت ها از ناحیه خدا است و او است که این تواناییها را در اختیار آنها گذاشته است. و به تعبیر دیگر مالک همه قدرتها و صاحب اختیار مستقل و بالذات در عالم هستى تنها ذات پاک خدا است، و دگران، حتى پیامبران و فرشتگان، از او کسب قدرت مى کنند، و مالکیت و قادریت آنها بالغیر است، جمله إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ (مگر آنچه خدا بخواهد و در اختیار من بگذارد) نیز گواه این مطلب است.

در بسیارى دیگر از آیات قرآن نیز مالکیت سود و زیان از غیر خدا نفى شده است و به همین دلیل از پرستش بتها و هر چه غیر از خدا است، نهى گردیده، در سوره فرقان آیه ۳ مى خوانیم وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَهً لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ وَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعا ترجمه: آنها جز خدا معبودهایى براى خود انتخاب کردند، معبودهایى که هیچ چیز را نمى آفرینند، بلکه خودشان مخلوقند، و صاحب اختیار سود و زیانى در باره خویش نیستند (تا چه رسد به دیگران). این عقیده یک نفر مسلمان است که هیچ کس را ذاتا خالق و رازق و مالک سود و زیان، جز خدا نمى داند، و به همین دلیل اگر از دیگرى چیزى مى خواهد با توجه به این حقیقت است که او آنچه دارد از ناحیه خدا است. و از اینجا روشن مى شود آنهایى که این گونه آیات را دستاویز براى نفى هر گونه توسل جستن به پیامبران و امامان قرار داده اند و آن را یک نوع شرک پنداشته اند، اشتباهشان از اینجا سرچشمه گرفته که تصور کرده اند توسل به پیامبر و امام مفهومش آن است که او را در برابر خداوند مستقل بدانیم و مالک سود و زیان. پس از بیان این موضوع، اشاره به مساله مهم دیگرى مى کند که موردسؤال گروهى بود و آن اینکه به پیامبرش مى گوید به آنها بگو: من از غیب و اسرار نهان آگاه نیستم زیرا اگر از اسرار نهان آگاهى داشتم منافع فراوانى را براى خودم فراهم مى ساختم و هیچگونه زیانى به من نمى رسید(وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ سوره اعراف/۱۸۸). در حقیقت در آیه فوق جمله و لا اعلم الغیب محذوف شده و جمله بعد بر آن گواهى مى دهد چون آن کس که از تمام اسرار نهان آگاه باشد، مى تواند آنچه را به نفع او است انتخاب کند و از آنچه ممکن است به زیان او تمام شود بپرهیزد. سپس مقام واقعى و رسالت خویش را در یک جمله کوتاه و صریح بیان کرده مى گوید: من فقط بیم دهنده و بشارت دهنده براى افرادى که ایمان مى آورند هستم (إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ اعراف/۱۸۸) .

جمله قبل گواه روشنى است بر اینکه هدف نفى مالکیت سود و زیان یا نفى علم غیب به طور مطلق نیست بلکه هدف نفى استقلال مى باشد و به تعبیر دیگر پیامبر (ص) از خودش چیزى نمى داند بلکه آنچه خدا از غیب و اسرار نهان در اختیارش گذارده است مى داند، همانگونه که در آیه ۲۶ و ۲۷ از سوره جن مى خوانیم: عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً * إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ ترجمه: خداوند از تمام امور پنهانى آگاه است و هیچکس را از علم غیب خود آگاه نمى سازد مگر رسولانى که مورد رضایت او هستند. اصولا تکمیل مقام رهبرى، آنهم یک رهبرى جهانى و همگانى، آنهم در تمام زمینه هاى مادى و معنوى، نیاز به آگاهى بر بسیارى از مسائل دارد که از سایر مردم پوشیده است، نه تنها آگاهى از احکام و قوانین الهى، بلکه آگاهى بر اسرار جهان هستى و ساختمان بشر و قسمتى از حوادث آینده و گذشته، این بخش از علم غیب را خداوند در اختیار فرستادگان و نمایندگانش مى گذارد، و اگر نگذارد رهبرى آنها تکمیل نخواهد شد. بنابراین کسى از همه چیز با خبر است که در هر مکان و هر زمانى حاضر و ناظر باشد و او تنها ذات پاک خدا است، اما غیر او که وجودش محدود به زمان و مکان معینى است طبعا نمى تواند از همه چیز با خبر باشد ولى هیچ مانعى ندارد که خداوند قسمتى از علم غیب را که مصلحت مى داند، و براى تکمیل رهبرى رهبران الهى لازم است، در اختیار آنها بگذارد و البته این را علم غیب بالذات نمى گویند، بلکه علم غیب بالعرض و به تعبیر دیگر یادگیرى و تعلم از داناى غیب است.

آیات متعددى از قرآن گواهى مى دهد که خداوند چنین علمى را نه تنها در اختیار پیامبران و پیشوایان الهى قرار داده بلکه گاهى در اختیار غیر آنها نیز قرار مى داده است. اصولا تکمیل مقام رهبرى، آنهم یک رهبرى جهانى و همگانى، نیاز به آگاهى بر بسیارى از مسائل که از نظر سایر مردم مکتوم است، دارد، و اگر خداوند این علم غیب را در اختیار فرستادگان و اولیایش نگذارد، مقام رهبرى آنها تکمیل نخواهد شد.

* * *

منبع :

جهان بینی توحیدی، ص ۳-۱۱۱ ،

المیزان جلد ۷ ص ۱۷۶،

تفسیرنمونه، ج‏۷، ص: ۴۷-۴۵

تفسیر نمونه، ج‏۵، ص: ۲۴۷

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا