نشستهام توی یکی از ایوانکهای کناری حرم. یک چشمم به طلاییها و نقرهایهای سه گوشه ضریح است و یک نگاهم به تابوتهایی که هرچند دقیقه یکبار توی حرم طوافشان میدهند و برایشان نماز میخوانند و میبرندشان. تابوتها از جلوی چشمم میروند و گوشم چند قدم بیشتر با «لا اله الا الله»های چند نفری که زیر تابوت را گرفتهاند همقدم میشود. به این فکر میکنم که هر چیزی در این دنیا آداب دارد؛ زاییده شدن، آداب دارد. مرگ و بند آمدن نفس از حیات روزمره، نماز دارد، غسل داده شدن دارد، ذکر شنیدن دارد و بقیه آداب دیگر.
میان زاییده شدن و در میان خاک فرو رفتن نیز در هر امری آدابی هست برای زیستن؛ همینطور بوسه که اگر برای مصافحه باشد و از روی پیمان برادری یا خواهری، در رسوم مردم عراق یکطرف صورت، محاسن را به هم میچسبانند و اگر صمیمیت و آشناییات چاشنی کار باشد تا سه بار این کار را ادامه میدهند و تمام. در ایران اما یا یکبار است و شانهها را به هم میمالند و دست به پشت کمر هم میزنند یا که یکبار سمت چپ صورت و یکبار سمت راست و باز سمت چپ صورت، محاسنشان را به هم میزنند.
بوسه عاشقانه نیز آداب خاص خودش را دارد؛ بوسه عاشقانه با لب انجام میشود نه محاسن! اول آداب این است که چشمها را باید بست. فکر را از غیر یار خالی کرد. قبل از بوسه، نفس عمیق کشید و تمام احساس را از ته قلب روانه رگهای لب کرد. بوسه عاشقانه انتقالدهنده حس خاص درونی و دریافت احساس خاص از طرف مقابل است و شاید کمی کشدار و طولانیمدت انجام شود. رسم و آداب اقتضا دارد کسی نبینید و پنهان باشد یا که در لحظه و کوتاه و نباید حرف و نقلش جایی دیگر به غیر از همان لحظه و مکان برود.
و لابد به خاطر همین است که اطراف ضریح مطهر نوشتهاند «التصویر ممنوع لطفاً» و این کار را با خواهش، درخواست کردهاند.
شاید این درخواست برای این است که نامحرمان نباید ببینند بوسههای عاشقانه بر پنجرههای فلزی ضریح را. آنها عشق را درک نمیکنند. نمیدانند که چون متبرک به تمثال یار ماست بوسه مینشانیم روی آن… این را حتماً خادمان حرمهای مطهر درک کردهاند که تابلو چسباندهاند و از عکسبرداری، ما را منع کردهاند.
* نیمهشب، حرم اباعبدالله، جمعه ۷ بهمن ۱۴۰۱.
مجله آشنا، شماره ۲۲۵، صفحه ۱۰