چرا یک بهائی نیستم؟

چرا يک بهائي نيستم؟

بهائی نیستم چون نمی خواهم رهبرانم دم از تحرّی حقیقت بزنند و بعد خلاف آنرا عمل کنند. یکجا از حق جوئی بگویند و جای دیگر از کور و کر و جاهل شدن. یکبار از آزاد اندیشی و وسعت مشرب بگویند و بار دیگر از جدایی و طرد!

بهائی نیستم چون نمی خواهم رهبرم دم از وحدت عالم انسانی بزند و در جای دیگر سیاهان آفریقایی را گاوهایی بداند که خداوند آنها را به شکل آدم آفریده است. آیا این است وحدت عالم انسانی که از آن سخن می گویند؟!

بهائی نیستم چون بیانات رهبرانم با علم و منطق تطابق ندارد. مثلاً بهاء الله بیان نموده: ” لو یحکم علی المآء حکم الخمر و علی السّمآء حکم الارض و علی النّور حکم النّار حقّ لاریب فیه و لیس لاحدٍ ان یعترض علیه او یقول لم و بم  و الّذی اعترض انّه من المعرضین”(اشراقات – ص ۵۸)

یعنی اگر به آب بگوید که شراب است و به آسمان بگوید که زمین است و به نور بگوید که آتش است باید پذیرفت که حق است و شکی در آن نیست  و کسی حق اعتراض بر او را ندارد و لم و بم بگوید و هر کس اعتراض کند ، او از روی گردانان است.

پس علم و عقل چه می شود؟! همچنین در جای دیگری بیان داشته اند:

” من احرق بیتاً متعمّداً فاحرقوه” (کتاب اقدس- ص ۵۶)

کسی که عمداً خانه ی کسی را بسوزاند، باید خود او را بسوزانند.

در  کتاب ایقان نیز ذکر نموده اند:

” در مادّه نحاسی(مس) ملاحظه فرمائید که اگر در معدن خود از غلبه یبوست محفوظ بماند  در مدّت هفتاد سنه به مقام ذهبی می رسد.  اگر چه، بعضی خود نحاس(مس) را ذهب(طلا) می دانند که به واسطه غلبه یبوست مریض شده و به مقام خود نرسیده.  “( کتاب ایقان – ص ۱۰۴)

و…

مسلماً این بیانات جناب بهاء الله با علم و عقل مطابقت ندارند.

بهائی نیستم چون بر خلاف شعار الفت و محبت به خلق ، به مخالفین بهائیت توهین می شود.  به عنوان نمونه بهاء الله در کتاب ایقان ، علمای اسلام را خراطین ارض (کرم های خاکی) می نامد.(کتاب ایقان- صفحه ۱۶۴)

عبدالبهاء،  شیخ باقر مجتهد بزرگ را ” ذئب ” ( گرگ ) و  میرسیّد محمّد حسین امام جمعه  اصفهان را ” رقشاء ” ( ماری که بدنش از خط و خال سیاه و سفید پوشیده است – افعی) نامیده است .شوقی افندی نیز امیرکبیر را اتابک سفّاک بی باک می خواند .

آیا توهین به دیگران ، الفت و محبت به آنان محسوب می شود؟!

بهائی نیستم چون بر خلاف شعار تساوی حقوق رجال و نساء ، حق زنان در بهائیت ضایع می شود. مثلاً در تقسیم ارث بین دختر و پسر تفاوت قائل می شوند . همچنین زنان در بیت العدل حق عضویت ندارند. با این وجود آیا می توان بیان نمود که در بهائیت تساوی حقوق رجال و نساء وجود دارد؟!

بهائی نیستم چون نمی خواهم رهبران دم از ترک تعصبات زنند و در جای دیگر بر خلاف آن عمل کنند.آیا این تعصب نیست که بهاء الله دوستدارانش را درّ و جواهر می داند و دیگران را سنگریزه ی زمین به حساب می آورد؟! همچنین بیان می فرمایند: برای دشمنانم همچون شعله آتش باش و برای دوستانم کوثر بقأ (آب حیات باش)؟!

و موارد بسیاری از این قبیل که به دلیل طولانی شدن مطالب از ذکر آنها صرف نظر می کنم. حال با وجود این همه تناقضات ، چگونه می توانم یک بهائی باشم؟!
نویسنده: ماندانا قندهاری

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا