«دیروز معلم کلاس پنجم مو تو خیابون دیدم. با چن تا همکاراش بوتیکا رو نگاه میکردن و می خندیدن. خیلی دلم می خواست برم جلوش، خیلی جدی زل بزنم تو صورتش و بگم: «خانوما چیز خنده داری هست|، بگید مام بخندیم!»
قریب به این مضمون را پارسال یکی در «گودر» مرحومش نوشته بود. تقریبا همه ما در دوران تحصیل مان این جمله را شنیده ایم. جمله ای که درست وسط خوشی و شیطنت مخفیانه سر کلاس، حس تلخ گرفتار شدن را بهت می داد و خنده را به بدترین شکلدر کامت زهر میکرد.
باید سر پایین میانداختی و سکوت می کردی، یا دنبال مفری بودی که تقصیر را گردن دیگری بیندازی، یا دعا کنی که گیر و گور آقا یا خانم معلم زیاد طول نکشد و زودتر برگردد سراغ ادامه درس.
از اینجور اصطلاحات بین معلمان مدرسه های ما زیاد بود. اصطلاحاتی با واژه ها و لحن های یکسان که از زبان های مختلف، با جنسیت های مختلف، در پایه های مختلف و در شهرهای مختلف گفته می شد و هماهنگی بینشان – در شرایطی که هیچ رسانه یا شبکه اجتماعی برای یکی کردن شان وجود نداشت – واقعا غریب به نظر می رسید (راستش خودم گاهی فکر میکردم شاید این اصطلاحات را در آموزش های تربیت معلم، در درسی با عنوانی شبیه به «چگونه شاگردمان را با خاک یکسان کنیم» یا «پاسخ های دندان شکن»، بهشان یاد می دهند که اینقدر شبیه همند.)
گفتیم به بهانه اول مهر، برای اولین بار در خاورمیانه یاد مبسوطی بکنیم از آن «فرهنگ لغات ویژه معلمی»، و حداقل یک بار برای همیشه صدایمان را برسانیم به گوش بعضی معلم های بداخلاق آن موقع تا بدانند ما همه آن «بی مزه بازی ها» و «کلیشه بازی ها» را می فهمیدیم، فقط حیف که به اقتضای سن، خیلی نمی توانستیم دل به دلشان (!) بدهیم …با تشکر از (به ترتیب الفبا)
محبوبه افتخاری، کامران بارنجی، سعید بی نیاز، حسین کلهر، مرضیه نیرومند، عطیه همتی و بهزاد یوسفی که به جمع آوری اصطلاحات این پرونده کمک کردند و همینطور تشکر ویژه از سید جواد رسولی و احسان رضایی، که با سعه صدر حاضر شدند نمونه مثالی های این فرهنگ لغات فرضی باشند!
۱- دانش آموز داشتم الان مهندس / دکتر/ وزیر (و غیره) شده، منو که تو خیابون می بینه …
ادامه جمله به حال وارد بر سالک معلم بستگی داشت. «می آد جلو سلام می کنه، عین سابق»، یعنی تازه حقوق داده بودند و معلمی شغل شریفی بود که به آینده سازان میهن می پرداخت.
در اواخر ماه، جمله به صورت «روشو اون ور می کنه؛نگار نه انگار» تغییر صورت می داد و کارکردش «تف بر تو ای چرخ گردون» و «این چه شغلیه من دارم» و گلایه از نامردمی روزگار غدار می شد.
۲- دانش آموز رضایی
خطابی که برای فراخوان از بلندگوی دفتر یا سر صف در مراسم صبحگاه اعلام می شد و منظورش همان رضاییِ خالی بود. پیشوند «دانش آموز» در ابتدای عبارت همان نقشی را برعهده داشت که بعدها به دوش دکتر / مهندس / جناب سروان و … افتاد.
۳- دستا به سینه، سرا روی میز
سوء تفاهمی ناشی از اشتباه گرفتن کلاس درس با پادگان یا اردوگاه کار اجباری. امروزه این دستور، در زمره «تنبیه های مخرب» و حتی «کودک آزاری» طبقه بندی می شود، اما روزگاری جایگزینی مناسب برای «مداد لای انگشت» و «ترکه کف دست» و «چک و لقد» بود.
۴- دست تو بنداز، بذار آخر جلسه، اگه جواب تو نگرفتی سوال کن
اینقدر تمرکز من را به هم نزنید. «حالا مگه چی می خوای بپرسی؟» با این جمله تاکید می شد طرح درسی حساب شده وجود دارد که پاسخ تمام سوالات در آن لحاظ شده. گاهی که با اصرار، سوال مطرح می شد و معمولا چیزی در حد «اون کلمه که اونجا نوشتین چیه؟» بود، می فهمیدیم بیراه هم نمی گفته اند.
۵- دو روز دیگه اینطوری می خوای شوهر کنی؟
تحقیر ویژه کلاس های دختران. با توجه به اینکه هنوز هیچ شوهری از همسرش بابت ندانستن «علل نزول اشکانیان» یا «رودهای مهم چین» یا «رنگ کرم ساقه خوار برنج» شکایت نداشته، علت صدور این عبارت مشخص نیست. این تهدید به دلیل پررو شدن مخاطب و به حاشیه رفتن بحث، هرگز در کلاس پسران استفاده نشد.
۶- دیگه اینجا کلاس اول/ سوم/ چهارم/ دبستان/ راهنمایی نیست ها!
تاکید دائمی بر شرایط حساس کنونی. تلاشی نافرجام برای خارج کردن نصیحتِ «شما دیگه بزرگ شدین، بچه نیستین» از فرم کلیشه ای و مضمحلش. «یک کم آدم باشین» با زبانی عوام فریبانه. با وجود مدارک ارائه شده، هنوز کسی نمی داند چرا کلاس چهارم دبستان از سوم مهمتر بود، سوم راهنمایی چه اهمیتی بیشتر از اولش داشت و دبیرستان با راهنمایی چه فرقی می کرد؟
۷- رضایتنامهکلید دروازه های بهشت. «اینجانب ولی دانش آموز رضایی رضایت می دهم ایشان به اردوی مدرسه برود». علامت مخصوص حاکم بزرگ. می ریم اردو … دو … دو … نامه ای که داشتنش به معنای دو روز عیش و خوشی، و نداشتنش به منزله یک عمر حرمان و حسرت بود.
۸- رضایی برو گچ بیار
زمانی برای مستی اسب ها. زنگ تفریح وسط کلاس. «برو یه چرخی هم بزن حالشو ببر».
آوردن گچ، بهانه ای قانونی برای ترک کلاس بود و می شد در حینش، از سکوت مرگبار راهروها و اتاق های مدرسه لذت برد. به تدریج «مسوول گچ» در کلاس ها پیدا شد، و در سال های بعد به تفکیک گچ سفید و رنگی هم رسید.
۹- رضایی بسه؛ ادامه ش رو رسولی بخونه یا من الان چی گفتم؟
حربه ای نخ نما اما کارآمد برای بی آبرو کردن دانش آموزی که سر کلاس چرت می زد.
ناتوترین شاگردها هم در چنین موقعیتی، توانایی حاضر جوابی نواشتند. اوج فاجعه وقتی بود که طرف حتی کتابش را هم از کیف خارج نکرده بود ودر مرز یک کمدی چخوفی و یک تراژدی شکسپیری قرار می گرفت.
۱۰- رضایی، گچ!
عبارتی هشداری – تحذیری که در واقع خلاصه «دانش آموز رضایی آماده باش، گچ با سرعت اولیه وی صفر و زاویه آلفا به سوی تو رهسپار شده است» بود. برخورد گلوله به هدف، بسته به دقت نشانه گیری دبیر، سرعت واکنش دانش آموز و ببویی/ زرنگی سایر حضار در جاخالی دادن داشت.
۱۱- رضایی می خواد بره تو چاه، تو هم باید باهاش بری؟
«هر کس مسوول اعمال خویش است». «تو را در قبر رضایی و او را در قبر تو نمی گذارند و بالعکس»، به زبان ساده، جمله در جواب این توجیه که «آقا/ خانوم اجازه، رضایی شون گفتن تا اینجا بنویسیم!» گفته می شد و این مغلطه آشکار را با خود داشت که خطا بودن مشق نویسی تا اول «داستان کرم ابریشم»، به اندازه خطر سقوط در چاه آشکار نیست.
۱۲- زبون تو موش خورده؟
«چرا خفه خون گرفتی؟ لالی؟»، به زبان کلاس های دختران. پرسشی انکاری که دچار یک پارادوکس بود؛ اگر واقعا زبان مخاطب را موش خورده بود، توان پاسخگویی نداشت و سوال، بی جواب می ماند. مشخص نیست گوینده چه انتظاری از شنونده اش داشته.
۱۳- زنگ خورد، رضایی و رسولی بمونن کارشون دارم
«یعنی چه اتفاقی افتاده!» تو برگزیده شدی. دو راهه خوف و رجا. هرچند جایگاه زوج رضایی – رسولی در جدول رده بندی، تکلیف کلی ماجرا را مشخص می کرد. تنبیهی سخت برای چتربازها و تشویقی نرم برای خرخون ها.۱۴- سر امتحانم همین جوری می خوای جواب بدی؟
فکری به حال خویش کن، این روزگار نیست. از هم اکنون به فکر روزهای سرد زمستان باشید. پاسخ هشدار واضح بود: «خودت چی فک می کنی؟»؛ با اینحال هیچ دانش آموزی جرات چنین جسارتی را به خود نداد.
۱۵- سرت تو برگه خودت باشه
«فهمیدم داری تقلب می کنی، اما فعلا کاری باهات ندارم ولی تو هم دیگه روتو کم کن».
بعد از شنیدن این جمله، معمولا تمام دانش آموزان سر از روی برگه خود برمی داشتند ببینند چه خبر است و به این ترتیب، گزاره به نقیض خود مبدل می شد.
۱۶- سوال خوبیه
ظاهرا تشویقی مر سوال کننده را، و باطنا تحسینی مر جواب دهنده را. «خدا رو شکر، جواب این سوالو خوب بلدم». معمولا با «کسی جوابشو می دونه؟» ادامه می یافت؛
به شکلی که معنایش «البته که نمی دونین» بود. حتی پاسخِ درست پاسخ دهندگان، به دل معلم عزیز نمی نشست تا خودش گره از کار فروبسته ما بگشاید.
۱۷- شما رو باید ببرن کلاس پاییین تر، تازه اینارو یاد بگیرین
اولترا«تنبلای بی سواد». «منو باش وقت مو دارم تلف چه خنگایی می کنم.» این حرف،ناخواسته تعریضی به معلمان کلاس های پایین تر هم داشت که معلوم نبود چی یاد شاگردانشان داده اند.
۱۸- فک کردین واسه من کاری داره مثه بقیه معلما، پاروپا بندازم، بگم رضایی از روکتاب بخون، زنگ بخوره برم پی کارم؟
پاسخ:«نه کاری ندارد، و ما به خاطر این فداکاری شما را سپاس می گوییم.» «من انسانی متفاوت، دگر اندیش ودگرباش می باشم. البته منتی بر شما ندارم اما خب خودتونم حیا کنید».
با توجه به اینکه این جمله از زبان اغلب معلمان شنیده می شد، هنوز این مساله فلسفی لاینحل باقی مانده که آن «بقیه معلما» کجا تدریس می کردند؟
۱۹- فردا با ولیت بیا
مرحله قبل از اعطای پرونده. جمله ای که دانش آموز را با ادبیات رسمی و اداری آشنا می کرد و «بابا مامان» را به مفهوم حقوقی و قانونی «ولی» بدل می نمود.
۲۰- کاش موقع درس جواب دادن اینقدر بلبل زبون بودی
زبان سرخ و سرِ سبز. «از پس حاضر جوابی ات بر نمی آیم اما به وقتش حالت را می گیرم». از معدود لحظات حسودی معلم به شاگردش.
۲۱- لژنشین ها
محور شرارت. دانش آموزان ردیف آخر هر کلاس که شامل «دوساله»ها نیز بودند وهسته مرکزی باندهای قاچاق کالا و مافیای مدارس را تشکیل می دادند. تلاش های مستمر ومداوم دست اندرکاران امر برای فروپاشی و متلاشی کردن این حلقه های فساد معمولا ثمری نداشت.
۲۲- ما توقعی از شما نداریم، موفقیت و پیروزی شما خودش بهترین کادوئه
«چرا زحمت کشیدین؟ چقدر کم کشیدین! سال دیگه بیشتر بیارین». جمله ای بی ارزش و کلیشه ای که هر سال در روز معلم گفته می شد. بعدها با اختراع سیستم «تهیه هدایای یکسان برای معلمان توسط انجمن اولیا و مربیان»، این عبارت منحط برای همیشه به زباله دان تاریخ رفت.
۲۳- مدرسه فلان که می رم، شاگرداش ناز منو هم می کشن
«من خیلی خوبم، لیکن شما قدر مرا نمی دانید». درددلی جگرخراش و سینه سوز که از سوی دبیری که در کنترل نظم وسکوت کلاس ناتوان بود، برای تحت تاثیر قرار دادن دانش آموزان گفته می شدو متاسفانه جز تبدیل شدن به سوژه خنده های بعدی اثر دیگری نداشت.
۲۴- اسم فاعل مصدر باب استفعال از ریشه «حفظ». اشاره به حرفه خطیر «بیرون کردن تمامی دانش آموزان از کلاس در هنگامه زنگ تفریح» که البته در مدارس نقاط مختلف کشور دقیقا با این عنوان حاضر بود، لکن چون دست کم در مشهد و ساری به مسوولِ این سمت، چنین اسمی داده بودند، با پارتی بازی در این لغت نامه گنجاندیمش!
۲۵- من پشت سرمم چشم داره
«تقلب نکنید؛ من ششدانگ حواسم به شما هست». «مراقب از آنچه فکر می کنید به شما نزدیکتر است.» اینکه این جمله از دل سینمای کمدی برآمده یا متعلق به ژانر وحشت است، هیچ وقت بر پویندگان راهش مشخص نشد.
۲۶- موفق باشید
جمله پایانی کلیه برگه های امتحانی، جهت خالی نبودن عریضه. در مواقعی که حجم قسمت های خالی برگه، برتری آشکاری بر حجم قسمت های پرمغز امتحان دهنده داشت و او منتظر امدادهای غیبی بود، این جمله به کرّات در تایم امتحان مورد توجه و مداقه اش قرار می گرفت، منبع الهامات غریبی می شد و افق های تازه تری را برش می گوشد.
۲۷- همه تون بشید صفر، یه دوزاری از حقوق من کم نمی کنن؛ همه تونم بشید ۲۰، یه دوزاری به حقوق من اضافه نمی کنن
«من هر چی می گم واسه خودته دختر/ پسر». تاکیدی بر ایثار آموزگار/ دبیر محترم که بی چشمداشت و توقع، چون شمعی می سوخت و می ساخت و نور می داد، گرچه ما آخرش هم هیچی نشدیم.
۲۸- همه درساتو بشی ۲۰، انضباط بگیری ۱۹، هیچ جا ثبت نامت نمی کنن
همان حرف مسکویه خطاب به ابن سینا: «تو به اصلاح اخلاق خودت محتاج تری تا من به محاسبه سطح گردو». ادب مرد به ز دولت اوست. تقدم پرورش با آموزش. گرچه هیچ وقت موردی دیده نشد که با وجود نمره انضباط زیر ۲۰، از ثبت نام آن امتناع شده باشد.
۲۹- همه فهمیدن؟ بعدا کسی نگه نفهمیدم
جمله ای زیرکانه که خطاب اصلی اش به «خرخون های خنگ و کم هوش» کلاس بود. آدمهایی که نه مثل باهوش ها، فرز و زبل لُب مطلب را می گرفتند، نه مثل تنبل ها آنقدر دریادل بودند که سطح دغدغه شان در حد نمره و جزوه باشد. مفهوم «هو! خنگ! با توام! حالیت شد به سلامتی؟» در این عبارت مستتر بود.
۳۰- همین رضایی هیچ ریاضی بلد نبود، دو جلسه با من کلاس گرفت آخر سال بیست شد
پیام بازرگانی هفته. «نمره می خوای کلاس خصوصی هم هست». گاهی این جمله به عبارت«مگه نه رضایی؟» ختم می شد که فی الواقع ترور شخصیتی از آن بزرگتر در یاد نداریم.