انذار: اطّلاع رسانى بیم‌آور (۲)

انذار: اطّلاع رسانى بيم‌آور (2)

در برخى از آیات نیز به مقارنات انذار اشاره شده است:
۱. حفظ طهارت و آراستگى ظاهر:
«قُم فَاَنذِر … و ثیابَکَ فَطَهِّر» (مدثّر/۷۴، ۲ ، ۴)
۲. فروتنى در برابر پیروان:
«واَنذِر … واخفِض جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ المُؤمِنین» (شعراء/۲۶، ۲۱۴ ـ ۲۱۵)
۳. عدم طرد پابرهنگان:
«واَنذِر … ولا تَطرُدِ الَّذینَ یَدعونَ رَبَّهُم …» (انعام/۶ ، ۵۱ ـ ۵۲)[۲۷]، بر همین اساس پیامبر مى‌فرماید: «و ما اَنَا بِطارِدِ المُؤمِنین * اِن اَنَا اِلاّ نَذیرٌ مُبین» (شعراء/۲۶، ۱۱۴ ـ ۱۱۵)
۴. عدم مداهنه نسبت به خویشاوندان:
«واَنذِر عَشیرَتَکَ … فَاِن عَصَوکَ فَقُل اِنّى بَرىءٌ مِمّا تَعمَلون» (شعراء/۲۶، ۲۱۴ ـ ۲۱۶)[۲۸]
۵ . همراهى انذار با تبشیر:
«مُبَشِّرًا ونَذیرا» (اسراء/۱۷، ۱۰۵؛ فرقان/۲۵،۵۶ ؛ احزاب/۳۳،۴۵؛ فتح/۴۸،۸)، «مبشّرین ومنذرین» (بقره/۲، ۲۱۳؛ نساء/۴، ۱۶۵؛ انعام/۶ ، ۴۸؛ کهف/۱۸، ۵۶) برخى از مفسران مقرون بودن انذار و تبشیر را در اتمام دعوت همانند متلازمین معرفى کرده‌اند.[۲۹] همراهى بشارت و انذار در بسیارى از آیات توجّه بسیارى را به‌کار کردهاى آن دو معطوف ساخته است؛ برخى نقش تبشیر را نقش قائد یعنى دعوت، تشویق، تحریک و ایجاد رغبت از پیش رو و کارکرد انذار را کارکرد سائق یعنى راندن از پشت سر دانسته‌اند.[۳۰] برخى با اشاره به اینکه انگیزه‌هاى انسانى معمولاً براساس جلب منافع و دفع ضررها تنظیم مى‌شود نقش بشارت و انذار را بر انگیختن و دامن زدن به آن دو انگیزه و تشویق را عامل حرکت و انذار را عامل باز دارنده معرفى کرده‌اند.[۳۱] از گفته التحقیق استفاده مى‌شود که کارکرد بشارت ایجاد مقتضى و نقش انذار رفع موانع و دفع انحراف و گمراهى است.[۳۲] برخى با تکیه بر آنکه انسان تا احساس خطر مهمى نکند از جا حرکت نمى‌کند نقش انذار پیامبران را اعلام خطرهایى دانسته‌اند که به صورت تازیانه بر ارواح بى‌درد گمراهان چنان فرود مى‌آید که هر قابلى را به حرکت درمى‌آورد.[۳۳] به گفته المیزان تبشیر و انذار براى متوسطان صورت مى‌پذیرد، زیرا برخى از صالحان هیچ‌گونه تعلّقى به غیر خدا، مانند ثواب و عقاب ندارند.[۳۴]
مراحل انذار:
انذارگر به طور معمول انذار را از نزدیکان خویش آغاز مى‌کند و آنگاه دایره آن را به دیگران که در شعاعهاى دورترى از وى قرار دارند توسعه مى‌دهد، بر این اساس آیاتى که از انذارگرى پیامبر(صلى الله علیه وآله)سخن مى‌گوید، مراحل یاد شده را این‌گونه بیان مى‌کند:
۱. خویشاوندان:
در نخستین مرحله دعوت عمومى، پیامبر گرامى اسلام مأموریت یافت تا خویشاوندان خود را بیم دهد: «و اَنذِر عَشیرَتَکَ الاَقرَبین» (شعراء/۲۶، ۲۱۴) براساس روایات پیامبر با مساعدت امیرمؤمنان، امام‌على(علیه السلام)غذایى فراهم آورد و ۴۵ نفر از خویشاوندان نزدیک را فرا خواند. در نخستین جلسه به علّت گفتار ناپسند ابولهب، آمادگى افراد و زمینه انذار از میان رفت؛ ولى در نشستى دیگر پس از ستایش خداوند بعثت خویش را مطرح کرد و از آنان در جهت انجام رسالت بزرگ خویش یارى طلبید.[۳۵]
۲. اهل مکّه و پیرامون آن:
پس از دعوت خویشاوندان و انذار آنان در مرحله بعد به انذار مردم مکّه مأموریت یافت: «لِتُنذِرَ اُمَّ القُرى و مَن حَولَها» (انعام/۶ ، ۹۲) بنا به نقلى پیامبر(صلى الله علیه وآله)فرمود: من مانند کسى هستم که دشمن را مى‌بیند و بر نزدیکان خود از آن بیم دارد و قبل از هجوم آنان را خبردار مى‌سازد.[۳۶]
۳. جهانیان:
براساس آیاتى همچون «لِیَکونَ لِلعــلَمینَ نَذیرا» (فرقان/۲۵، ۱) و «لاُِنذِرَکُم بِهِ و مَن بَلَغَ» (انعام/۶ ، ۱۹) پیامبر(صلى الله علیه وآله)مسئولیت بیم و هشدار دادن همه جهانیان را بر عهده داشته است. برابر گفتار المیزان نامه‌هاى پیامبر به سران کشورهاى مختلف و فراخوان مردم آن کشورها به اسلام با توجّه به این مرحله صورت پذیرفته است.[۳۷]
واکنش مردم در برابر انذار۱. ایمان و اصلاح:
کسانى که پیام بشارت و انذار پیامبران را شنیده، ایمان آوردند و به اصلاح خود همّت گماشتند نه ترسى به دل دارند و نه به اندوه دچار مى‌شوند: «و ما نُرسِلُ المُرسَلینَ اِلاّ مُبَشِّرینَ ومُنذِرینَ … فَمَن ءامَنَ واَصلَحَ فَلا خَوفٌ عَلَیهِم ولا هُم یَحزَنون» (انعام/۶ ، ۴۸ ـ ۴۹) و آمرزش الهى و روزى بزرگوارانه بهره ایشان است. (حجّ/۲۲، ۴۹ ـ ۵۰)
۲. تکذیب و ایمان نیاوردن:
بسیارى در برابر انذار از آوردن ایمان امتناع مىورزند: «لِتُنذِرَ قَومـًا … * لَقَد حَقَّ القَولُ عَلى اَکثَرِهِم فَهُم لا یُؤمِنون» (یس/۳۶،۶) آنان که در برابر انذار به تکذیب آیات الهى پرداخته‌اند به عذاب دردناکى گرفتار خواهند آمد: «و ما نُرسِلُ المُرسَلینَ اِلاّ مُبَشِّرینَ ومُنذِرینَ … * والَّذینَ کَذَّبوا بِـایـتِنا یَمَسُّهُمُ العَذابُ» (انعام/۶ ، ۴۸ ـ ۴۹) کافران در برابر انذار واکنشهاى گوناگونى داشتند؛ یا پیامبران را به جادوگرى متهم کردند: «اَنذِرِ النّاسَ … قالَ الکـفِرونَ اِنَّ هـذا لَسـحِرٌ مُبین» (یونس/۱۰، ۲؛ فرقان/۲۵، ۸) یا براى مبارزه با حقیقت به مجادله پرداخته، آیات الهى را به مسخره گرفتند: «و یُجـدِلُ الَّذینَ کَفَروا بِالبـطِـلِ لِیُدحِضوا بِهِ الحَقَّ واتَّخَذوا ءایـتى وما اُنذِروا هُزُوا» (کهف/۱۸، ۵۶) یا سخنان پیامبر را دروغ و افسانه پیشینیان معرفى: «تَبارَکَ الَّذى نَزَّلَ الفُرقانَ عَلى عَبدِهِ لِیَکونَ لِلعــلَمینَ نَذیرا … قالَ الَّذینَ کَفَروا اِن هـذا اِلاّ اِفکٌ» (فرقان/۲۵، ۱، ۴ ـ ۵) و به بهانه‌جویى پرداخته و در این راستا به غذا خوردن و راه رفتن پیامبر در میان کوچه و بازار و فرود نیامدن فرشته‌اى همراه او براى انذار مردمان یا نداشتن گنج و باغ استناد مى‌جستند (فرقان/۲۵، ۷ ـ ۸) یا در برابر انذار پیامبران، استکبار مىورزیدند: «و استَکبَرُوا استِکبارا» (نوح/۷۱، ۷) یا درستى مطالب پیامبران را بسیار بعید: «بَل عَجِبوا اَن جاءَهُم مُنذِرٌ … فَقالَ الکـفِرونَ … اَءِذا مِتنا و کُنّا تُرابـًا ذلِکَ رَجعٌ بَعید» (ق/۵۰ ، ۲ ـ ۳) و پیروى از انسانى همانند خویش را گمراهى مى‌خواندند: «کَذَّبَت ثَمودُ بِالنُّذُر * فَقالوا اَبَشَرًا مِنّا واحِدًا نَتَّبِعُهُ اِنّا اِذًا لَفى ضَلـل وسُعُر» (قمر/۵۴ ، ۲۳ ـ ۲۴)
۳. تعجب و شگفتى:
برخى از اینکه در میان آنان بشرى از جنس و نوع ایشان به انذارگرى برانگیخته شده است دچار شگفتى مى‌شدند:«و عَجِبوا اَن جاءَهُم مُنذِرٌ مِنهُم» (ص/۳۸،۴؛ ق/۵۰ ،۲)، در حالى که خداوند بعثت انذارگران از میان خودشان را جاى شگفتى نمى‌داند:«اَکانَ لِلنّاسِ عَجَبـًا اَن اَوحَینا اِلى رَجُل مِنهُم اَن اَنذِرِ النّاسَ» (یونس/۱۰، ۲؛ اعراف/۷، ۶۳)، بلکه آن را امرى ضرورى: «ولَو جَعَلنـهُ مَلَکـًا لَجَعَلنـهُ رَجُلاً ولَلَبَسنا عَلَیهِم ما یَلبِسون» (انعام/۶ ، ۹) و تعجب* آنان را موجب شگفتى مى‌داند: «و اِن تَعجَب فَعَجَبٌ قَولُهُم» (رعد/۱۳،۵)
۴. گریز و تلاش براى نشنیدن پیام انذار:
امّت نوح در برابر انذار آن حضرت، گریز بیشتر و نهادن انگشت در گوش و کشیدن جامه بر سر را پیش گرفتند:«اِنّى لَکُم نَذیرٌ … فَلَم یَزِدهُم دُعاءى اِلاّ فِرارا … جَعَلوا اَصـبِعَهُم فى ءاذانِهِم واستَغشَوا ثیابَهُم» (نوح/۷۱، ۲، ۶ ، ۸)
۵ . تنفّر:
برخى به خداوند به سختى سوگند یاد مى‌کردند که اگر بیم دهنده‌اى در میان ما بر انگیخته شود از دیگران راه یافته‌تر خواهیم شد؛ ولى پس از آنکه هشدار دهنده‌اى برانگیخته شد بر اثر استکبار و نیرنگ زشتشان جز بر نفرت آنان افزوده نگشت: «و اَقسَموا بِاللّهِ … فَلَمّا جاءَهُم نَذیرٌ ما زادَهُم اِلاّ نُفورا» (فاطر/۳۵،۴۲)
۶ . درخواست عذاب:
برخى در برابر انذار به جاى پذیرفتن حقیقت خواهان نزول عذاب مى‌شدند. خداوند در مورد آنان مى‌فرماید: آیا عذاب ما را شتابزده خواستارند؟ آنگاه که عذاب بر خانه آنان فرود آید چه بد صبحگاهى براى هشدار داده شدگان است:«اَفَبِعَذابِنا یَستَعجِلون * فَاِذا نَزَلَ بِسَاحَتِهِم فَساءَ صَبَاحُ المُنذَرین» (صافّات/۳۷، ۱۷۶ ـ ۱۷۷)، «فَأتِنا بِما تَعِدُنا اِن کُنتَ مِنَ الصّـدِقین» (احقاف/۴۶، ۲۲)
موانع پذیرش انذار۱. کفر:
انذار در مورد آنان که از پذیرفتن حق سر باز زده و کافر شدند، سودمند نیست: «اِنَّ الَّذینَ کَفَروا سَواءٌ عَلَیهِم ءَاَنذَرتَهُم اَم لَم تُنذِرهُم لایُؤمِنون» (بقره/۲، ۶)، «و ما تُغنِى الأیـتُ والنُّذُرُ عَن قَوم لا یُؤمِنون» (یونس/۱۰،۱۰۱)
۲. استکبار و نیرنگ:
علّت تنفّر برخى، از بیم دهندگان استکبار و نیرنگ زشت آنان در پوشاندن استکبار خویش است: «… فَلَمّا جاءَهُم نَذیرٌ ما زادَهُم اِلاّ نُفورا * اِستِکبارًا فِى‌الاَرضِ ومَکرَ السَّیِّىِ» (فاطر/۳۵، ۴۲ ـ ۴۳)
۳. دنیاگرایى:
فریفته زندگى دنیا گشتن مانع پذیرش انذار و در نتیجه فرو افتادن به دوزخ است: «اَلَم یَأتِکُم … یُنذِرونَکُم … قالوا شَهِدنا عَلى اَنفُسِنا و غَرَّتهُمُ الحَیوهُ الدُّنیا» (انعام/۶ ،۱۳۰)
۴. عادت به رفاه و خوشگذرانى:
در برابر هر پیامبرى، رفاه‌طلبانى خوگرفته با خوشگذرانى، با تکیه بر افزونى ثروت و فرزندان خویش، کفر مىورزیدند: «وما اَرسَلنا فى قَریَه مِن نَذیر اِلاّ قالَ مُترَفوها اِنّا بِما اُرسِلتُم بِهِ کـفِرون» (سبأ/۳۴، ۳۵ ـ ۳۶)
۵ . ستمگرى:
از کسانى که بر اثر نشنیدن پیام انذارگران بر آنان عذاب فرود آمده با وصف «ستمگران» تعبیر شده است:«واَنذِرِ النّاسَ … فَیَقولُ الَّذینَ ظَـلَموا رَبَّنا اَخِّرنا» (ابراهیم/۱۴، ۴۴)؛ همچنین علّت اختلافاتى که پس از بشارت و انذار پیامبران پدید آمده، ستمکارى معرفى شده است: «فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیّینَ مُبَشِّرینَ و مُنذِرینَ … و مَا اختَلَفَ فیهِ اِلاَّ الَّذینَ اوتوهُ … بَغیـًا بَینَهُم» (بقره/۲، ۲۱۳)
۶ . پیروى از پیشینیان:
بسیارى از منحرفان در برابر انذار پیامبران مى‌گفتند: آیا نزد ما آمدى تا آنچه را پیشینیان و پدرانمان مى‌پرستیدند فرو گذاشته، خداى یکتا را پرستش کنیم: «قالُوا اَجِئتَنا … و نَذَرَ ما کانَ یَعبُدُ ءاباؤُنا» (اعراف، ۷، ۷۰)، «واذکُر اَخا عاد اِذ اَنذَرَ قَومَهُ … اَجِئتَنا لِتَأفِکَنا عَن ءالِهَتِنا» (احقاف/۴۶، ۲۲ و نیز هود/۱۱، ۶۲ ، ۸۷ ، ۱۰۹؛ کهف/۱۸، ۴؛ سبأ/۳۴، ۴۳)
۷. قساوت و مرگ دل:
آنان که بر اثر قساوت به کرى یا کورى دل مبتلا گشته‌اند پیام انذار را نخواهند شنید و حقایق را نخواهند دید:«قُل اِنّما اُنذِرُکُم بِالوَحىِ ولا یَسمَعُ الصُّمُّ الدُّعاءَ اِذا ما یُنذَرون» (انبیاء/۲۱، ۴۵) براساس آیه شریفه«اَفَاَنتَ تُسمِعُ الصُّمَّ ولَو کانوا لا یَعقِلون» (یونس/۱۰، ۴۲)، «فَاَغشَینـهُم فَهُم لا یُبصِرون … و سَواءٌ عَلَیهِم ءَاَنذَرتَهُم اَم لَم‌تُنذِرهُم لا یُؤمِنون» (یس/۳۶، ۱۰) مى‌توان کران را آنان دانست که از نیروى اندیشه خود بهره نمى‌برند، بدین روى گوش دل آنان سخن حق را نمى‌شنود. قرآن کریم مرگ دل آدمى را مانع شنیدن هشدار پیامبران معرفى کرده است: «ما اَنتَ بِمُسمِع مَن فِى القُبور * اِن اَنتَ اِلاّ نَذیر» (فاطر/۳۵، ۲۲ ـ ۲۳)، «اِنَّکَ لا تُسمِعُ المَوتى» (نمل/۲۷، ۸۰ ؛ روم/۳۰، ۵۲) و انذار را تنها در مورد زنده دلان اثربخش مى‌داند:«لِیُنذِرَ مَن کانَ حَیـًّا» (یس/۳۶، ۷۰)، بر این اساس روز قیامت دوزخیان مى‌گویند: اگر ما هشدار پیامبران را مى‌شنیدیم یا درباره آن مى‌اندیشیدیم اکنون در آتش نبودیم: «… اَلَم یَأتِکُم نَذیر * قالوا بَلى قَد جاءَنا نَذیرٌ … و قالوا لَو کُنّا نَسمَعُ اَو نَعقِلُ ما کُنّا فى اَصحـبِ السَّعیر» (ملک/۶۷ ،۹ ـ ۱۰)
۸ . جهالت و نادانى:
حضرت هود(علیه السلام)برخورد بهانه جویانه قوم عاد را برخاسته از جهالت آنان معرفى کرده است: «… و اُبَلِّغُکُم ما اُرسِلتُ بِهِ و لـکِنّى اَرکُم قَومـًا تَجهَلون» (احقاف/۴۶، ۲۳)
فرجام نادیده گرفتن انذار:
امّتهایى که فراخوان پیامبران را نادیده گرفته و به هشدار آنان توجهى نکرده‌اند، به عذاب الهى گرفتار آمده‌اند و قرآن کریم آنان را با عنوان «منذَرین = انذار شدگان» خوانده و فرجام کارِ نمونه‌هایى از این امّتها را بازگو کرده است:
۱. قوم نوح:
آنان بر اثر تکذیب حضرت نوح به کیفر غرق دچار گشتند: «و اَغرَقنَا الَّذینَ کَذَّبوا بِـایـتِنا فَانظُر کَیفَ کانَ عـقِبَهُ المُنذَرین» (یونس/۱۰،۷۳)
۲. قوم لوط:
آنان نیز با سر باز زدن از راه صحیح و تهدید حضرت لوط به عذاب نزول باران سنگ (سجین) گرفتار شدند:«واَمطَرنا عَلَیهِم مَطَرًا فَساءَ مَطَرُ المُنذَرین» (شعراء/۲۶، ۱۷۳؛ نمل/۲۷،۵۸) برخى مفسّران مقصود از «منذَرین» را امّتهاى هلاک شده دانسته‌اند.[۳۸] در دو آیه دیگر نیز آدمیان را به عبرت آموزى از عاقبت هشدار داده شدگان: «فَانظُر کَیفَ کانَ عـقِبَهُ المُنذَرین» (صافّات/۳۷،۷۳) و توجّه به پیامد نافرجام آنان: «فَاِذا نَزَلَ بِسَاحَتِهِم فَساءَ صَبَاحُ المُنذَرین» (صافّات/۳۷،۱۷۷) فرا خوانده است. برخى از روایات «منذَرین» در این آیه را بنى‌امیه و پیروان آنان که در آخرالزمان به عذاب گرفتار مى‌شوند معرفى کرده‌اند.[۳۹] در سوره قمر نیز از عذاب قوم نوح، عاد، ثمود، لوط و آل‌فرعون سخن به میان آمده و با تعابیرى همچون «فَکَیفَ کانَ عَذابى و نُذُر» (قمر/۵۴ ، ۱۶، ۱۸، ۲۱،۳۰) و «فَذوقوا عَذابى و نُذُر» (قمر/۵۴ ، ۳۷، ۳۹) آنها را «منذَرین» یعنى هشدار داده شدگانى بى‌توجه که به عذاب دچار گشته‌اند شناسانده است.

پی نوشتها :
[۱]. اقرب الموارد، ج ۵ ، ص ۳۷۸، «نذر».
[۲]. نثر طوبى، ج ۲، ص ۴۴۸.
[۳]. التبیان، ج ۱، ص ۶۲ .
[۴]. التحقیق، ج ۱۲، ص ۷۵، «نذر».
[۵]. الفروق‌اللغویه، ص ۷۸.
[۶]. التحریر والتنویر، ج ۱۱، ص ۶۲ .
[۷]. التحقیق، ج ۱۲، ص ۷۵.
[۸]. المعجم الاحصائى، ج ۳، ص ۱۵۴۲.
[۹]. بحارالانوار، ج ۹۴، ص ۳۸۷.
[۱۰]. المیزان، ج۲۰، ص۳۰۵؛ کشف‌الاسرار، ج۱، ص۶۲ ؛ التبیان، ج ۱، ص ۶۲ .
[۱۱]. مجمع‌البیان، ج ۹، ص ۲۸۳.
[۱۲]. همان، ج۶ ، ص۵۳۷ ؛ المیزان، ج۱۲، ص۹۰.
[۱۳]. المیزان، ج ۷، ص ۳۹.
[۱۴]. المیزان، ج ۷، ص ۳۹.
[۱۵]. منهج الصادقین، ج ۷، ص ۴۴۲ ـ ۴۴۳.
[۱۶]. مجمع‌البیان، ج ۵ ، ص ۱۲۶.
[۱۷]. جامع‌البیان، مج ۱۲، ج ۲۲، ص ۱۵۶.
[۱۸]. تفسیر قمى، ج ۲، ص ۲۴.
[۱۹]. کشف الاسرار، ج ۳، ص ۴۹۳.
[۲۰]. کشف الاسرار، ج ۳، ص ۴۹۳.
[۲۱]. المیزان، ج ۱۷، ص ۳۸.
[۲۲]. المیزان، ج ۱۷، ص ۶۶ .
[۲۳]. همان، ج ۷، ص ۹۸.
[۲۴]. الکشاف، ج ۳، ص ۳۳۵.
[۲۵]. بحار الانوار، ج۳۵، ص ۳۵۶.
[۲۶]. التفسیر الکبیر، ج ۲۵، ص ۲۱۷.
[۲۷]. فى ظلال القرآن، ج ۲، ص ۱۰۹۹.
[۲۸]. مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۳۲۲.
[۲۹]. المیزان، ج ۲۰، ص ۸۰ .
[۳۰]. مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۱۵۴، «سیره نبوى».
[۳۱]. پیام قرآن، ج ۷، ص ۲۹.
[۳۲]. التحقیق، ج ۱۲، ص ۷۵ ـ ۷۶، «بشر».
[۳۳]. نمونه، ج ۹، ص ۶۹ .
[۳۴]. المیزان، ج ۳، ص ۱۵۷.
[۳۵]. جامع‌البیان، مج ۱۱، ج ۱۹، ص ۱۴۸؛ مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۳۲۲؛ السیره النبویه، ج ۱، ص ۲۶۲.
[۳۶]. السیره‌الحلبیه، ج ۱، ص ۲۸۵.
[۳۷]. المیزان، ج ۷، ص ۴۰.
[۳۸]. تفسیر قمى، ج ۲، ص ۱۹۶.
[۳۹]. همان، ص ۲۰۰.
منابع
اقرب‌الموارد فى فصح العربیه و الشوارد؛ بحارالانوار؛ پیام قرآن؛ التبیان فى تفسیر القرآن؛ التحقیق فى کلمات القرآن الکریم؛ تفسیرالتحریر و التنویر؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر القمى؛ تفسیر منهج الصادقین؛ تفسیر نمونه؛ جامع‌البیان عن تأویل آى القرآن؛ السیره الحلبیه؛ السیره النبویه، ابن هشام؛ فى ظلال القرآن؛ الکشاف؛ کشف الاسرار و عده الابرار؛ مجمع‌البیان فى تفسیر القرآن؛ مجموعه آثار، استاد مطهرى؛ المعجم الاحصائى لالفاظ القرآن؛ معجم الفروق اللغویه؛ المیزان فى تفسیر القرآن؛ نثر طوبى.
على محمدى‌آشنانى و بخش فلسفه و کلام

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا