کلمه ی نهضت و جنبش کلمه ی زنـده و جـانداری اسـت که افراد متحرک و بااراده از شنیدن آن لذت می برند زیرا مفهوم و معنی این کلمه یک معنای حیات بخش و ارزندهای است کـه حیات جهان طبیعت و اجتماع انسانی وابسته ی به آن است و گرمی بازار زندگی منوط بـه آن.
جنبش طبیعت
فصل بـهار مـی رسد و جهان طبیعت با یک جنبش عمومی زندگی را از سر می گیرد و به زمستان خروشان و عصبانی خاتمه می دهد و حکومت دیکتاتوری و بی عاطفه ی سرما را سرنگون می سازد و در پرتو این جنبش صدها نوع از میوهها و گلها در دامن خود می پروراند و مـواد حیاتی زندگانی را فراهم می سازد(و تری الارض هامده فاذا انزلنا علیها الماء اهتزت و ربت و انبتت من کل زوج بهیج)می بینی که زمین مرده و افسرده است،آنگاه که آب بر آن فرو می فرستیم جنبش و نمو می کند و از هـر قـسم(از ثمرات و میوه ها و گل های) طرب انگیز می رویاند.
اگر جنبش طبیعت هر سال تجدید نمی شد حیات و زندگی جهان و جهانیان مفهوم و معنائی نداشت و اساسا کره زمین یک موجود جامد و بی فروغی بود بنابراین فقط جـنبش طـبیعت است که این همه ثمرات و برکات را همراه میآورد و سر و صدای زندگی را به راه می اندازد.
جنبش اجتماع
جنبش اجتماع اقسام گوناگون دارد زیرا در اجتماع انسانی ممکن است جنبش علمی یا فکری یا اقـتصادی یـا ورزشی یا جنبشهای دیگر به وجود آید،ولی جنبشی که از همه مهم تر است بلکه سایر جنبشها را همراه می آورد جنبش فکری و عقیدتی است،اگر جنبش فکری درست انجام شود و به هدف بـرسد مـی تواند تـمام شئون حیاتی اجتماع را تغییر دهـد و مـملکت و مـلت را در مسیر ترقی و تکامل قرار دهد.
جنبش حسین بن علی(علیه السلام)یک جنبش فکری و عقیدتی بود که روی یک اساس صحیح و با یک هـدف روشـن و مـعلومی شروع شد که در آن زمان و آن اوضاع و احوال و در آن شرائط جـنبشی صـحیحتر از آن و عمیقتر و مؤثرتر از آن میسر نبود.
اولین تهاجم
هنوز از مرگ معاویه بن ابی سفیان چیزی نگذشته بود که برخلاف توصیه ی مـعاویه،امـام حـسین از طرف حکومت یزید مورد تهاجم واقع شد و قیام آن حضرت پس از ایـن تهاجم پی ریزی گردید و برنامه ی دفاعی امام حسین(علیه السلام)پس از این تعرض نابخردانه ترسیم گشت.
فرماندار مدینه-ولید بن عـتبه بـن ابـی سفیان-یک نامه رسمی از طرف یزید بن معاویه دریافت کرد کـه در آن نـامه او را از مرگ معاویه آگاه کرده بود و مطابق نقل طبری یک پاره کاغذ به طور غیر رسمی (شاید دستور بیعت گرفتن را در نامه ی غیر رسمی نوشت و کاملا محرمانه باشد و جـزء نـامههای رسمی به دست سایر کارمندان دولتی نیفتد که مبادا دیگران مطلع شوند و بـه مـحکومت یزید رأی بدهند،ولی تاریخ از ثبت حقایق پروا نـدارد و گـاهگاهی امـور مخفی و محرمانه را هم آشکار می سازد!) به ضمیمه آن نامه ی رسـمی فـرستاد و در آن نـوشته بود که: «از حسین بن علی و عبد اللّه بن عمر و عبد اللّه بن زبیر بـدون هـیچ گونه رخـصت و گذشت بیعت بگیر»!
این اولین تهاجمی است که از طرف دولت غیر قانونی یزید به امام حـسین(علیه السلام)شـده اسـت در هیچ تاریخی دیده نشده است که حسین بن علی قبل از این جریان هیچ گونه تـوطئه و تـمهیدی بر ضد دولت بنی امیه کرده باشد،بلکه حکومت یزید که حقا حکومتی خام و بـی تدبیر بـود بـدون هیچ گونه دلیل و برهانی فقط به اتکای قدرت خود،و شاید هم برای کمال احتیاط،این طور بـی احتیاطی کـرد این حکم مستبدانه را برخلاف اصول عدالت و آزادی صادر نمود.
یزید از امام حسین خواسته اسـت کـه تـسلیم بلا شرط او باشد و یزید را به عنوان امیر المومنین و خلیفه پیغمبر(صلی الله و علیه وآله)که حاکم بر او و سایر مسلمین بـاشد بـشناسد و حکومت او را که زیر برق سر نیزه و برق درهم و دینار به مردم تـحمیل شـده بـود قانونی اعلام کند و صحت آن را امضاء نماید.
تا سایر مسلمین هم از او پیروی کنند و هیچ کس هـوس مـخالفت بـا یزید را در سر نپروراند عقیده ی امام حسین(علیه السلام)مانند بسیاری از شخصیت های دیگر این بـود کـه حکومت یزید غیر قانونی و تحمیلی اسـت و یـزید که در رأس حکومت قرار دارد علاوه بر اینکه در سیاست کشور داری خام و بی تدبیر است جوانی خـودسر و مـغرور و میگسار و عیاش است، و بدون تـردید اگـر زمام مـملکت در دسـت چـنین فرد خام و ناپاکی باشد مملکت اسـلامی بـه پرتگاه سقوط کشانده می شود، حق و عدالت فراموش می گردد،و عقیده و ایمان مردم سست مـی شود زیـرا به حکم الناس علی دین ملوکهم-تـوده های مردم طبعا از دستگاه حـاکمه پیـرو می کنند،درست است که امـام حـسین(علیه السلام)از نظر نیروی نظامی و مالی ظاهرا آنقدر قوی نیست که به جنبش ابتدائی برخیزد ولی از نـظر ایـمان و تقوی به قدری قوی است کـه نـمی تواند بـرخلاف عقیده ی خود و بـرخلاف واقـع دولت غیرقانونی یزید را قـانونی اعـلام کند و تسلیم بلاشرط وی گردد،زیرا امام حسین(علیه السلام) که بزرگ خاندان پیغمبر(صلی الله و علیه وآله)است و چشم مـردم بـه او دوخته شده و در دل مردم جای دارد اگر بـرخلاف عـقیده و ایمان خـود خـلافت یـزید را امضاء کند افکار مـردم را منحرف کرده و با انحرافات و مقدمات حکومت یزید موافقت ضمنی نموده و به سقوط مملکت و رواج فساد و تضعیف دیـن کـمک کرده است آیا ممکن است کـسی که خـود مـظهر عـدالت و تـقوی است عدالت و تـقوی را بکوبد؟!
آیـا ممکن است شخصیتی که خود در دامن دین و مذهب بزرگ شده،و در بیت رسالت پرورش یافته است به نـابودی دیـن و مـذهب کمک کند و بیت رسالت را لکهدار نماید؟!
بیعت بـا یـزید خـیانت بـه مسلمین اسـت
در نـظر حسین بن علی بیعت با یزید و امضاء کردن خلافت غیر قانونی او خیانت به دین و مسلمین است.
از این رو دین و ایمان و شرف خانوادگی او و مقام مخصوصی که در میان خانواده ی رسالت و سـایر مسلمین دارد اجازه نمی دهد که تسلیم یزید شود و بدین جهت مطابق آنچه که از کتاب محمد بن ابیطالب موسوی نقل کردهاند در مذاکرات خود با برادرش محمد بن حنیفه می فرماید:یا اخی لو لم یـکن فـی الدنیا ملجأ و لا مأوی لما بایعت یزید بن معاویه: برادر اگر در دنیا هیچ پناهگاهی برای من نباشد با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد.
علاوه بر این امام حسین بـه حکومت یـزید بن معاویه اطمینان نداشت که اگر بیعت کند دیگر بر ضد او توطئه نمی کند و نقشه قتل وی را نمی کشد،حکومت اموی که در زمان معاویه برخلاف مـواد پیـمان صلحی که با امام حـسن مـنعقد کرده بودند شیعیان علی(علیه السلام)را اعدام کرد و دستور سب و لعن امیر المؤمنین را صادر نمود و حسن بن علی را مسموم کرد چگونه ممکن است چنین حکومتی مـورداطمینان بـاشد.
در آن روز که معاویه ی مـأل انـدیش و باتدبیر و مشاورین با تجربه ورزیده اش امثال عمرو بن العاص در رأس حکومت اموی بودند به پیمان خود وفادار نبودند آیا امروز که یزید بی تجربه و خام عمال بی تدبیرش امثال عبید اللّه بن زیاد بر سـر کـارند به پیمان خود وفادار خواهند بود؟
البته نه،بنابراین حسین بن علی(علیه السلام)هیچ گونه اطمینان و اعتمادی به حکومت موجود نداشت که حتی اگر به حکم اضطرار بیعت کند محفوظ بماند و دولت یزید متعرض او نگردد، بـلکه چـنانچه از قرائن و احـوال و اخلاق یزید و عمال او ظاهر می شود بر فرض که از راه ضرورت و ناچاری بیعت می کرد باز هم نقشه ی قتل وی را مـی کشیدند و سرانجام مثل برادرش امام حسن(علیه السلام)او را شهید می کردند.
نقشه دفاعی
در برابر ایـن تـهاجمی کـه برخلاف قانون به حسین بن علی(علیه السلام)از طرف حکومت غیر قانونی یزید وارد شد آن حضرت را از هر جهت تحت فشار قـرار دادنـد آن حضرت نقشه ی دفاعی خود را ترسیم کرد.
امام حسین(علیه السلام)می کوشد تا بتواند از خونریزی جـلوگیری کـند و نـظم و آرامش اجتماع بر هم نخورد از این رو از همان اولین روز تهاجم تا آخرین مرحله ی مقاومت و مبارزه نـقشه ی او فقط نقشه ی دفاعی بود و لذا هرگاه اصحابش پیشنهاد تیراندازی و شروع به جنگ می نمودند موافقت نـمی فرمود و می فرمود:
من با آنـها جـنگ ندارم و نمی خواهم شروع به خونریزی و جنگ نمایم،و در این روش از سیاست برادرش امام حسن،پدرش علی و جدش پیغمبر علیه السلام و به عبارت بهتر از سیاست عمومی اسلام که همیشه طرفدار صلح بوده است پیروی می نمود(و ان جـنحوا للسلم فاجنح لها و توکل علی الله).
«اگر آنها به مسالمت و صلح مایل شدند تو هم به جانبداری از صلح مایل شو و بر خدا توکل نما»
سیاست طرفداری از آرامش و مسالمت یک سیاست عاقلانه و مترقی است و از ایـن رو، مـلل زنده ی دنیا می کوشند خود را همیشه طرفدار صلح جلوه دهند گرچه خود آتش افروز جنگ باشند!
به سوی مکه
از وقتی که فرماندار مدینه فرمان یزید را به امام حسین ابلاغ کرد تا وقتی که آن حضرت تصمیم خـود را گـرفت شاید بیش از بیست و چهار ساعت نبود و شاید در عمر پنجاه و هفت ساله ی امام حسین(علیه السلام)کمتر روزی به تلخی و دشواری آن روز برای آن حضرت پیش آمده باشد زیرا از طرفی مأمور فرماندار پی در پی به سراغ او مـی آید کـه برود و در برابر اجتماع مردم با فرماندار که نماینده یزید بود بیعت کند از طرفی آینده ی خطرناک و تاریکی را برای خود و خاندان پیغمبر(صلی الله و علیه وآله) پیشبینی می نماید،و از همه مهم تر نگران آینده مسلمانان و مقدسات اسـلام اسـت کـه بازیچه مرد هوس بازی مانند یـزید شـده اسـت.
با همه ی ناراحتی فکر و وضع خفقان آوری که بر زن و فرزند خاندان پیغمبر«صلی الله و علیه وآله» مستولی شده بود و امام حسین«علیه السلام»را سخت نگران و ناراحت کرده بـود تـصمیم نـهائی خود را گرفت:تصمیم گرفت برای جلوگیری از هر گـونه پیـش آمد سوئی و برای حفظ اجتماع و صیانت خون مردم از وطن خود صرف نظر کند و برای مدت نامعلومی به شهر مقدس مکه کـه اسـلام آن را«حرم کرد و آن کاروان سنگین را شبانه دور از نظر فرماندار مدینه و مـأمورین او به سوی مکه حرکت داد و تقریبا پس از پنج روز در مکه فرود آمد.
چهار ماه در مکه
بدیهی است شخصیت بزرگ امام حـسین«علیه السلام»جـلب تـوجه مردم را می کند و موضوع حرکت او از مدینه و توقفش در مکه سایر اخبار روز را تحت الشـعاع قـرار می دهد و خانه ی امام در مدت اقامتش در مکه خانه ی امید مردم و محل آمد و رفت تودههای ملت است.
نـاگفته پیـداست کـه تمام اوضاع و احوال امام و ملاقات ها و تماس هائی که با اشخاص مختلف حاصل مـی کند از نـظر کـار آگاه های دولتی پوشیده نیست،ولی در هیچ جا دیده نشده است که امام حسین«علیه السلام»در مدت اقامت چـهار مـاهه خـود در مکه بر ضد حکومت وقت توطئه و تمهیدی کرده باشد.
آری طبعا مراقب اوضاع سیاسی بـود کـه مبادا از طرف دستگاه حاکمه که تعرض و تهاجمی به او بشود زیرا وضع غیرعادی بـود و دولت یـزید حـسین بن علی«علیه السلام»و آزاد نمی گذاشت و معلوم است که آن حضرت از نظر مالی هم در فشار و مضیقه بود زیـرا او سـرپرست خاندان بزرگ پیغمبر«صلی الله و علیه وآله»بود و طبعا خرج این خاندان که همراه وی به مکه آمـدهاند بـه عهده ی اوسـت و در مدت توقف در مکه بر اثر آمد و رفت و مراجعات مردم مخارج وی سنگینتر شده بود و بـودجهای کـه قبلا بیت المال بامام حسین«علیه السلام» می رسید از طرف یزید قطع گشته بود(در بحار الانـوار آمـده است که در زمان معاویه به غیر از هدایائی که به امام حسین«علیه السلام» می رسید در هر حال یک میلیون درهم از بـودجه،بـیت المال به آن حضرت داده می شد.) و از ایـن جهت اسـت کـه مطابق نقلی که از این شهر آشوب کردهاند پس از شهادت سید الشهداء«علیه السلام»معلوم شد بیش از هفتاد هـزار دیـنار قـرض داشته است که بعدا امام سجاد یک دهکده را فروخت و قرض پدرش را ادا کرد.
در هر حال با تمام مشکلات که در بین بـود امـام حسین(علیه السلام)در مدت چهار ماه اقامت در مکه وضـع دفـاعی خـود را کاملا حفظ کرد و طبعا مراقب اوضاع و احـوال سـیاسی بود و از جریاناتی که بین دستگاه حاکمه می گذشت مطلع می شد و از روابطی که فرماندار مـکه بـا مرکز داشت آگاه می گشت و قـهرا از طـرف عمال حـکومت احـساس خـطر می کرد و از این رو و در این مدت خود و یـارانش بـه حال آماده باش بودند که اگر از طرف دولت وقت تهاجمی شد بتوانند خود را حـفظ کـنند.
در مدت توقف آن حضرت در مکه در محافل سـیاسی قضیه تهاجم حکومت یـزید بـه امام حسین(علیه السلام)و استنکاف آن حضرت از بیعت و پنـاهنده شـدن وی به مکه سخن روز شده بود و این مطلب در طول این مدت به اطراف مملکت اسـلامی مـنتشر شد،مخصوصا عراق و بالاخص کـوفه کـه مـرکز شیعیان علی(علیه السلام)و مـقر حـکومت وی بود بیشتر متوجه ایـن جـریانات شده بود،در کوفه هیجان شدیدی بین شیعیان امام حسین(علیه السلام)بوجود آمده بود و همین هـیجان بـاعث شد که آن حضرت را به کوفه خواندند و خـط سـیر دفاعی وی بـه عراق و کـوفه مـتوجه شد و آخرین صحنه ی دفـاع میدان کربلا بود که نور حقیقت وی بیشتر از آنجا جلوه کرد و چشم جهان اسلام بلکه جـهان انـسانیت را خیره نمود.