دستور پیرمرد به امام رضا(ع)!
پیرمرد نشسته بود توی حمام و آرام روی خودش آب میریخت و چشم میچرخاند. از پشت بخار، مردی را دید که وارد حمام شد و گوشهای را پیدا کرد و نشست. مرد تازهوارد میخواست مشغول شستن خود شود که پیرمرد قولنج گردنش را شکست و داد زد: + تازهوارد! +هی