دسته بندی :پادشاه

7 مقاله

قصه کودکانه روباه و خروس

قصه کودکانه روباه و خروس

یکی بود یکی نبود خروسی بود دنیا دیده که چند مرتبه دچار مکر  روباه شده بود و هر با ترفندی از چنگ روباه در رفته بود،روزی در بیرون ده مشغول دانه چینی بود که از دور مشاهده کرد روباهی به سمتش بدو بدو می‌آید . خروس نتوانست بگریزد و خود

پیام صلح پادشاه انگلیس در خیابان‌های تهران !

پیام صلح پادشاه انگلیس در خیابان‌های تهران !

kcco   مخفف عبارتی است که این روزها روی لباس برخی دختر پسرهای تهرانی و حتی شهرستانی نقش بسته است  و اگر از آنها معنی این پیام را بپرسید، شاید به درستی ندانند.  ماجرا از این قرار است که در دوران جنگ جهانی دوم، دستگاه تبلیغاتی دولت انگلیس مجموعه‌ای پوستر طراحی و توزیع

در بيان قصه هاى حضرت الياس و يسع و اليا عليهم السلام

در بیان قصه هاى حضرت الیاس و یسع و الیا علیهم السلام

ابن بابویه رحمه الله از ابن عباس روایت کرده است که : حضرت یوشع بن نون بعد از حضرت موسى علیه السلام بنى اسرائیل را در شام جا داد و بلاد شام را در میان ایشان قسمت نمود، یک سبط ایشان را فرستاد به زمین بعلیک و آن سبطى بودند

خواستن ،توانستن است

خواستن ،توانستن است

صنعتگری با دقت بسیار دواتی ساخت . او تصمیم گرفت آن را تقدیم پادشاه کند و با این کار مورد توجه پادشاه قرار بگیرد . مرد سکاک در ابتدا به هدف خود رسید و مورد تشویق پادشاه قرار گرفت .این شادی و نشاط ساعتی بیشتر طول نکشید ، زیرا خبر

پادشاه و دیوانه

پادشاه و دیوانه

پادشاهی به داراالمجانینی رفت و در آنجا دیوانگان را تماشا میکرد.در میان آنها جوان خوش سیمایی را یافت که به هیچ وجه علائم جنون در وی مشهود نبود.پادشاه از وی سؤالاتی کرد و جوابهای مناسب شنید.دیوانه به پادشاه گفت:((حالا من از شما یک سؤال می کنم.)) پادشاه گفت:((بسیار خوب)) دیوانه

داستان جالب قصر پادشاه

داستان جالب قصر پادشاه

در افسانه های شرقی قدیم آمده است که یکی از پادشاهان بزرگ برای جاودانه کردن نام و پادشاهی خود تصمیم گرفت که قصری باشکوه بسازد که در دنیا بی نظیر باشد و تالار اصلی ان در عین شکوه و بزرگی و عظمت ستونی نداشته باشد !!! اما پس از سالها

تاثیر وعده

تاثیر وعده

پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد. از او پرسید : آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت : چرا ولی لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم. پادشاه گفت : من الان

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا