تمام اسلام به بیست سنت
مقیم لندن بود. تعریف میکرد که یک روز سوار تاکسی میشود و کرایه را میپردازد. راننده، بقیه پول را که برمیگرداند، بیست سنت اضافهتر میدهد! میگفت: چند ثانیهای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را