پساصهیونیسم؛ نقدی بر گفتمان صهیونیسم

پساصهيونيسم؛ نقدي بر گفتمان صهيونيسم

در این مقاله ضمن معرفی گفتمان پساصهیونیسم در برابر گفتمان صهیونیسم، به بررسی جریان‌‌های مختلف پساصهیونیسمی، افکار و آرای اندیشمندان این گفتمان و نقد و نظرات آنها پیرامون ارزش‌ها و معارف موجود در جامعه اسرائیل و نزاع میان فلسطین و اسرائیل پرداخته شده است.در طول مدتی که تحقیقات و مطالعات اندیشمندان پساصهیونیست محصور در محیط دانشگاهی و آکادمیک بود، اندک توجهی از سوی جامعه غیردانشگاهی بدان معطوف بود. از زمانی که (از ۱۹۹۴) آثار آنها مورد توجه روزنامه‌نگاران و شخصیت‌های غیردانشگاهی قرار گرفت و اخبار نظریات فوق‌العاده جنجالی آنها به رساله‌ها درز یافت و به آگاهی افکار عمومی رسید، مسأله‌ای که تا آن زمان تنها مورد بحث اندیشمندان بود، به بحثی داغ برای عموم تبدیل شد.
به نظر «اسرائیل لاندرز»(۱)، نسل جدیدی از اندیشمندان اسرائیل معتقد به نامشروع بودن تأسیس اسرائیل هستند، صهیونیسم را یک حرکت ظالمانه و خشن می‌دانند. به اعتقاد لاندرز، این اندیشمندان که ایدئولوژی آنها بر تحقیقات آکادمیک‌شان تأثیر گذارده است، خود را از صفوف صهیونیست جدا ساخته‌اند. لاندرز به جای مفهومی که «یوری رم» به کار گرفته، این گروه را «پسا صهیونیست (Post Zionist) می‌نامد. در حالی که رم به وضوح این اصطلاح را برای اشاره به یک نیاز ضروری جهت تغییرات وسیع در جامعه اسرائیل به کار می‌گیرد، لاندرز آن را به عنوان یک اصطلاح مضحک به کار می‌برد. برای لاندرز و آن دسته از افرادی که گفتار صهیونیسم را به رسمیت می‌شناسند، واژه‌ی پساصهیونیست برای افرادی وضع شده است که معتقدند، اسرائیل باید یک جامعه عادی دموکراتیک، بدون هیچ گونه رسالت خاص یهودی باشد. لاندرز تأکید می‌کند، آنها با نظریات‌شان، نه تنها خود را از محدوده شهروندان قانونی اسرائیل خارج ساخته‌اند، بلکه از گفتمان علمی و تحقیقی نیز خارج شده‌اند. به زعم او عنوان پساصهیونیست‌ها، معرف آن دسته از متفکرانی است که به مقاصد و نیات مهاجرین صهیونیست و بنیان‌گذاران حکومت اسرائیل، هتک حرمت کرده‌اند.
پساصهیونیسم در نظر منتقدانش، به خاطر کمک به تضعیف ارزش‌های ملی و تخریب هویت مستقل ملی اسرائیل، شریک جرم دشمنان اسرائیل است.
البته پساصهیونیست‌ها این گونه انتقادهای منتقدین را مردود می‌دانند. آنها خود را وفادار و علاقه‌مند به جامعه اسرائیل می‌دانند و نمی‌خواهند جامعه بیش از این در گفتمان غالب صهیونیستی تفسیر شود. پساصهیونیست‌ها، خواه صهیونیسم را شکلی از ناسیونالیسم استعماری تلقی کنند یا مکتبی که زمانی مشروع بوده و اکنون نامشروع؛ در هر صورت آنها در شکل‌گیری این حس مشترک سهیمند که جامعه اسرائیل و علم و دانش مربوط به آن در گفتمان‌های صهیونیستی، هم نادرست و هم انحصاری و خطرناک است.پرسش از عمق گفتمان صهیونیستی
بنابراین، نزاع بر سر آینده هویت ملی اسرائیل، از سوی روشنفکران هر دو گفتمان شکل گرفت. به هر حال صهیونیست‌ها خیلی زود متوجه شدند که پیدایش تجدیدنظر طلب‌های تاریخی و جامعه‌شناسان انتقادی، تنها ظاهر امر بوده است. همان طور که «باروخ کیمرلینگ» نیز تشخیص داده است، نقد پساصهیونیستی در محدود روایت‌های تاریخی یا دعاوی اجتماعی متوقف نشد. کیمرلینگ در سال ۱۹۹۵ اظهار داشت، آنچه که اندیشمندان پساصهیونیست آن را زیر سؤال می‌برند خود گفتمانی است که توسط متفکرین صهیونیست، برای اقامه و اثبات دعاوی پیرامون رخدادهای تاریخی و حقایق اجتماع، ایجاد شده است. آن جا که صهیونیسم از اصطلاحاتی نظیر «جنگ آزادی»، «وطن ملی»، «نجات ملی» و «گردآوری تبعیدیان» استفاده می‌کرد، دانش سنتی اسرائیل آکنده از گفتمان صهیونیستی بود و روایت‌های تاریخی که از این علم و دانش صادر می‌شود، تنها در خدمت تحکیم و مشروعیت بخشی به دیدگاه‌های صهیونیستی در گذشته و حال می‌باشد. یکی از آثار شدید این گفتمان، طرد کامل دیدگاه فلسطینی‌ها است. به همین علت، تفسیری کاملاً ایدئولوژیک و یک جانبه از پیشینه اسرائیل ارائه می‌دهد.
برای رفع آنچه را که کیمرلینگ و دیگران نقص اخلاق علمی می‌دانستند، تنها به کارگیری روش‌های جدید و یا تجدیدنظر در این علوم، کافی نیست. مشکل اساسی، از مسائل ساده‌ای چون روش یا ملاک نیست، بلکه مشکل خود گفتمانی است که از قبل آن، دانشمندان و متفکرین، مسائل را طراحی و داده‌ها را اخذ می‌کنند. گرچه کمرلینگ و تیم‌های تحقیقاتی او نسبت به نقش گفتمان (صهیونیستی) در تولید علم و دانش حساس بودند، گروهی دیگر از روشنفکران و متفکرین اسرائیلی، در حال طراحی شبکه گسترده‌ای هستند که راه‌ها و وسایلی که گفتمان صهیونیستی ایجاد نموده است تا برخی امور را در اذهان یهودیان اسرائیل به عنوان امور بدیهی جای دهد، مورد انتقاد قرار دهند. آغاز کار آنها، دعاوی مشترک و عمده نزاع میان فلسطینیان و اسرائیلی‌ها است. این روشنفکران برای ساخت یک گفتمان انتقادی جدید، ایجاد فضایی منطقی که امکان بازسازی زندگی جدید اسرائیلی و سیاست‌های اسرائیل را تسهیل نماید، متعهد شده‌اند. گفتمانی چون گفتمان‌های نظری مطرح از قبیل: فمنیسم، پساساختارگرایی، پسااستعمار و پسامدرنیسم. آنها مخصوصاً به قوانینی معترضند که به یهودیان اسرائیل اجازه برخی فعالیت‌ها را می‌دهد، در حالی که از فلسطینیان داخل و خارج از اسرائیل ممانعت می‌شود. برای اصلاح چنین وضعیتی، آنها معتقدند که احتیاج به یک گفتمان انتقادی است که روشنگرانه بوده و مناسبات قدرت را که شریان‌های حیات روزمره اسرائیل را شکل می‌دهد، ترسیم نماید. کارکرد این چنین گفتمانی، فقط نمایان ساختن آداب و رسوم تکراری که مناسبات قدرت آن را برای فرهنگ و جامعه اسرائیل ایجاد کرده، نیست، بلکه کارکرد این گفتمان، آشکارسازی مکانیسم‌هایی است که وضعیتی را فراهم نموده‌اند تا یهودیان اسرائیل، این آداب و رسوم را عادی و عادلانه تلقی کنند.
این گروه از روشنفکران پساصهیونیست، با این که با تاریخ و جامعه‌شناسی جدید موافق هستند، اما معتقدند، مقالات و نوشته‌های تاریخی و جامعه‌شناسی اگرچه ضروری است، اما کافی نیست. من برای تمیز این قشر از روشنفکران اسرائیل از تاریخ‌نگاران جدید و جامعه‌شناسان انتقادی، اصطلاح «پساصهیونیست‌های پست مدرن» را برای آنها انتخاب کرده‌ام (علیرغم مشکلاتی که این اصطلاح در بردارد).
یکی از مؤلفه‌های خاص این شکل پست مدرن نقد پساصهیونیستی، توجه و اهتمام آن بر گفتمان و جریانات، از رهگذر مفاهیم و علومی است که در آن تولید و منتشر می‌شوند.
مجله عبری زبان «نقد و نظر» (Theory and Critisism) پایگاهی مهم برای تولید و انتشار این گونه نقد پساصهیونیستی پست مدرن شده است. به کرات دست‌اندرکاران این مجله، به تبلیغ و و تبیین سبک‌های به ظاهر بی‌ضرر جریانات فرهنگی شامل هنر، موزه‌ها و محصولات ادبی و انواع خاص مناسبات وارداتی قدرت پرداخته‌اند. نقد آنها به زبان رایج روز و نظام اسم‌گذاری در زندگی فلسطینیان داخل مرزهای اسرائیل (عرب‌های اسرائیلی) و محل سکونت آنها (روستاهای عربی) تسری یافت.
آنها نقض صهیونیسم را تشخیص دادند، چرا که صهیونیسم به عنوان یک ایدئولوژی و رژیم [که خود را محق می‌داند]، مجموعه‌ای از قوانین، آداب و رسوم، ترتیبات و فرآیندهای برهانی را در زندگی مردم جامعه نهادینه ساخته و همچون معارف بدیهی تلقی می‌کند.
صهیونیسم از طریق مفهوم «حکومت حق»، تلاش کرد و تا حد زیادی نیز موفق شد که راه و رسوم زندگی یهودیان اسرائیل و مسائل مبتلا به زندگی آنها را شکل و جهت دهد. این حکومت به اصطلاح بر حق، همچون تمام رژیم‌های مشروع، صاحب پروسه‌ها و قالب‌های اقتصادی و اجتماعی و برنامه‌ها و مؤسسات آموزشی، نیروی نظامی، رسانه، سیستم قضایی، پایگاه جغرافیایی، بناهای یادبود و یک تقویم رسمی است. اینها همگی وضعیتی را فراهم نموده است که یهودیان اسرائیل (و خارج از اسرائیل)، گفتمانی صهیونیستی را طبیعی و مشروع تلقی کنند.به هر حال، آنچه را که یهودیان اسرائیل ثمرات مثبت و سازنده گفتمان صهیونیستی تلقی می‌کنند، دیگران، به خصوص شهروندان فلسطینی اسرائیل، ظالمانه می‌دانند.
در تمام جوامع، شیوه‌ها و سبک‌های غالبی که در تاریخ، ادبیات، جامعه و هویت ملی ایجاد می‌شوند، در به حاشیه راندن و طرد برخی گروه‌ها و اقشار جامعه مؤثرند. در مورد اسرائیل، آنگونه که پساصهیونیست‌ها معتقدند، این اقشار شامل: فلسطینی‌ها، یهودیان مذهبی، یهودیان میزراهی (Mizrahi) و یهودیان خارج از اسرائیل می‌شوند. این عده از افراد، در حالی که اکثر قریب به اتفاق اسرائیلی‌ها گفتمان صهیونیستی و ارزش‌های آن را مثبت و مفید قلمداد می‌کنند، آن را محدود می‌کنند و ظالمانه می‌دانند.مفاهیم استدلالی غالب
یک بعد مهم نقد پسامدرن صهیونیسم، اثبات این مطلب است که مفاهیم احساسی که از سوی صهیونیست‌ها تجلی صحیح حقیقت تلقی می‌شود، از قبیل: وطن، تبعید، رهایی، الیه (Aliyah) و گردآوری تبعیدیان، جایگزین مفاهیم استدلالی و عقلانی شده است.
پساصهیونیست‌های پست مدرن، با تأکید و تمرکز انتقاداتشان بر آداب و رسومی که در جریان تمثیل‌ها و تفسیرهای تاریخ، جامعه و فرهنگ اسرائیل ساخته و پرداخته می‌شود، بسیاری از مفروضاتی را که حتی تاریخ‌دانان جدید و جامعه‌شناسان انتقادی مورد تردید قرار نمی‌دهند یا همچون اغلب اسرائیلی‌ها بدیهی می‌پندارند، بغرنج می‌سازند.
آیا پساصهیونیسم کهنه گردید؟
بسیاری ممکن است تصور کنند، تحولات و مسائلی را که من مختصراً شرح دادم، فقط تا اواخر دهه ۱۹۹۰، خوش آتیه به نظر می‌رسید و انتخاب آریل شارون به نخست وزیری اسرائیل، ادامه انتفاضه و تشدید خشونت، نقد پساصهیونیستی را کهنه ساخته است. حتی یکی از حامیان مهم پساصهیونیسم «ایلان پایه» از دانشگاه حیفا، اظهار داشت که پساصهیونیسم تقریباً مرده است. یک مقاله که سپتامبر گذشته در روزنامه‌ها آرتص چاپ شد، شکاکیتی رو به افزایش، در رابطه با آینده گفتمان پساصهیونیسم، حتی در میان طرفداران آن را نشان داد. با این وجود، دلایل فراوانی برای باور این مطلب وجود دارد (چنان که من نیز باور نموده‌ام) که پساصهیونیسم در قالب هسته انتقادی در کادر آموزشی تمام دانشگاه‌های اسرائیل خود را جای داده است. گفتمان پساصهیونیستی که تا کمتر از ۱۰ سال پیش رادیکال تلقی می‌شد به طور فزاینده‌ای (اگرچه به کندی) به عنوان مظهر حقیقی تغییر واقعیت‌ها، پذیرفته شده است.
بنابراین، با وجود تمهیدات دولت شارون، پیش از این متون آموزشی دبیرستان‌های جدید توسط دولت سابق اسرائیل تدوین می‌شد که بسیاری از ایده‌های پساصهیونیستی را پذیرفته بود و یک هسته انتقادی در حال گسترش از متفکرین جوان، به خصوص در دانشگاه بن گوریون در «بگو» (BGU) حتی در دانشگاه تل آویو و مؤسسات اورشلیم، در حال انتظار آثاری هستند که در آنها بسیاری از دعاوی تاریخی که تنها یک دهه پیش هیچ صحبتی از آن نمی‌شد، بدیهی شمرده می‌شوند. حتی پیشنهاد «آنتون شاماس» برای لغو قانون بازگشت، که سال‌ها تنها از سوی گروه‌های کوچک حاشیه‌نشین یهودی در اسرائیل به گوش می‌رسید، اکنون توسط شمار کوچک اما در حال رشدی از متفکرین بلندپایه در نظام دانشگاهی اسرائیل حمایت می‌شود و در کتب و مجلات معتبر، مطرح و منعکس می‌شود. یک مجله جدید علمی ـ اجتماعی که به زبان انگلیسی در دانشگاه بن گوریون چاپ می‌شود، ثابت کرد که گفتمان صهیونیستی در حال تغییر است، هر چند به کندی. در رابطه با نام بحث‌انگیز «هاجر»، به گفته سردبیر جغرافی‌دان آن، مجله در صدد ارتقای «دانش انتقادی با مطالعه‌ای دقیق نسبت به نظام‌ها، رژیم‌ها و حکومت‌ها و محک زدن آنها بر اساس معیارهای عقلانی، ارزش‌ها و نتایج کارها» است. به نظر وی، نام هاجر، همسر دوم ابراهیم و مادر اسماعیل، که مادر قوم عرب محسوب می‌شود، منعکس کننده برخی انتقادات اساسی است از قبیل: به حاشیه راندن، جابجایی و تغییر مناسبات قدرت».به گفته سردبیر: «هاجر محدوده، فضا و جنبشی را ایجاد می‌کند که اغلب از دید علوم اجتماعی متداول مخفی نگه داشته شده است. داستان هاجر همچنین یادآور روابط اجتناب‌ناپذیر و نزدیک (اگرچه سخت) میان مسلمانان و یهودیان، فلسطینیان و اسرائیلی‌ها (اعراب و عبریون) است». او می‌افزاید: «هاجر حکایت از ریشه‌های عمیق تاریخی این روابط در سرزمینی باستانی دارد و اذهان ما را به راه‌های متعددی معطوف می‌کند، راه‌های سرزمین و خاطراتی که به طور یکسان توسط برخی گروه‌ها، مورد تردید یا تأیید قرار می‌گیرند».سیاست‌های جدید حقیقت
از دید نشریه فاکولت (Foucalt) مسوولیت روشنفکر، اصلاح روابط نامشروع قدرت در حوزه نظریه‌پردازی است که در جنگ علیه اشکال خاص قدرت به کار می‌رود. جنگی، با هدف روشنگری و کنترل قدرت‌های ناعادلانه با استفاده از تئوری. روشنفکر امکان ایجاد سیاست‌های جدید حقیقت را روشن می‌سازد. به هر حال مسأله تغییر آگاهی مردم یا آنچه در اذهان آنان جای گرفته، نیست بلکه اصلاح نظام اقتصادی، سیاسی، ساختاری برای ایجاد حقیقت است.
یکی از اهداف مهم نقد روشنفکرانه، عیان ساختن مناسبات قدرت است که یا پنهان نگه داشته و یا به فراموشی سپرده می‌شوند؛ مناسباتی که توسط گفتمان غالب و رژیم‌های به اصطلاح بر حق مخفی شده‌اند. به هر حال، بدون یک گفتمان جایگزین، هر گونه تغییر و تحول در چارچوب همان گفتمان و همان طرز فکری باقی می‌ماند و تطبیق آن تفکرات بر واقعیت‌های اشیا تحولی سطحی خواهد بود. روشنفکر با کمک به مشاهده عینی مناسبات قدرت، این امکان را برای مردم فراهم می‌سازد تا در آن نزاعی وارد شوند که به نوشته «فاکولت»، «مربوط به منافع آنها است و آشکارا اهداف نزاع را متوجه شوند و سبک آن را خودشان تعیین می‌کنند».
اگر به پساصهیونیسم به عنوان یک شکل از آنچه فاکولت نقد روشنفکری می‌نامد، نظر افکنیم، ممکن است آنها را که درگیر نقد گفتمان‌ها، جریانات و مؤسسات ساخته و پرداخته صهیونیسم هستند، پساصهیونیسم قلمداد کنیم. در یک سطح تحلیل، نقد پساصهیونیستی، موقعیت صهیونیسم را به عنوان گفتمان غالب، از طریق حقایق روزمره زندگی در جامعه و فرهنگ اسرائیل که علی‌الظاهر با چنین مفاهیمی تعریف می‌شوند، به چالش می‌کشاند. در اقدامی مشابه، پساصهیونیست‌ها نشان می‌دهند که اساس و شالوده‌هایی که تعاریف رایج صهیونیستی در مورد هویت ملی، سرزمین ملی، تاریخ ملی و قانون ملی سکونت بر آن بنا شده‌اند، بیشتر عارضی هستند تا طبیعی و ضروری و اساسی.
در همین زمان، آنها اثبات می‌کنند که این تعاریف می‌توانند به گونه‌ای دیگر باشند که راه‌های جایگزین فهم مفاهیم هویت، قلمرو، تاریخ و قانون اسرائیل، قابل حصول باشد و آنچه موجب تغییرناپذیری اشکال متداول علوم می‌گردد، بیشتر رژیم‌ها و مناسبات قدرت است تا تقدیر ملی یا رسالت ملی.این تعاریف همچنین ما را یاری می‌کند تا تندی و شدت عکس‌العمل‌های منتقدان پساصهیونیستی را روشن سازیم. در یک نگاه، حق با منتقدین است. نقد پساصهیونیستی، در حقیقت آنچه را که صهیونیست‌ها ارزش‌های مقدس، اعمال مقدس، روایت‌های مقدس و خاطرات مقدس تلقی کرده‌اند، تهدید می‌کند. نزاع ورای آن چیزی است که اسرائیل در آینده با آن مواجه می‌شود.
کودکانی که با کتاب‌های حاوی روایت‌ها و تفاسیر جایگزین که راهی جدید را القا می‌کنند، آموزش دیده‌اند، ممکن است به گونه‌ای متفاوت درباره جامعه و تاریخ آن فکر کنند؛ اگرچه من به عنوان یک معلم، تا حدودی نسبت به میزان تأثیر واقعی این کتب مردد هستم.
از دیدگاه فاکولت، کلید نزاع پیرامون پساصهیونیسم، مسأله دانش و قدرت است. در نقد اشکال غالب علوم در اسرائیل، پساصهیونیست‌ها همچنین در مناسبات قدرتی که در پیدایش چنین اشکالی از علوم را موجب شده و ترتیبات سازمانی را که این اشکال علوم را حفظ کرده، تردید می‌کنند. اگر آنچه پساصهیونیست‌ها مطرح می‌سازند درست باشد و راه برای اشکال جایگزین علوم باز شود، آنگاه آنچه در نهایت باید تغییر کند، مسائل ظاهری نیست بلکه آداب، رسوم نیز هست. این دانش و آداب دربرگیرنده مجموعه‌ای هستند که توسط آن دانش تقویت می‌شوند؛ آن دانش می‌تواند دربرگیرنده مسائل متعددی باشد، چون: آداب، تصمیمات کنترل کننده، قوانین، اشکال معماری، مقیاس‌های اداری، بیانیه‌های پژوهشی، توصیه‌های اخلاقی و بشردوستانه.
پی‌نوشت‌:
۱ـ Laurence Silbrstein، «لارنس سیلبراشتاین» استاد مطالعات یهود در دانشگاه بیت لحم در پنسیلوانیاست. وی مرکز مطالعات یهود برمن را مدیریت می‌کند.
 
نویسنده : لارنس سیلبراشتاین

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا