ترک منطقه به ضرورت
همانطور که بسیاری از نیروها داوطلبانه موقع اعزام میرفتند و به هیچ چیز جز دفاع نمیاندیشیدند، کم نبودند برادرانی که به محض اعلام نیاز نیرو برای خط مقدم، برگههای مرخصیشان را پس میدادند و راه را کج میکردند به سمت ادامهی نبرد؛ برادرانی که حتی اگر ماههای متوالی مرخصی نرفته بودند، بوی عملیات که به مشام جانشان میرسید، پایشان در رفتن سست میشد.
البته همیشه هم مسئله عملیات نبود، کافی بود رعد و برق بشود و آب بیفتد توی چادر یا سنگری خراب شود و برادری از رفتن به مرخصی صرف نظر کند. گاهی اوقات هم این فرماندهان بودند که بعد از توزیع برگههای مرخصی، سر بزنگاه میرسیدند و به ضرورتی، آنها را از رفتن باز میداشتند، که با طیبخاطر اجابت میکردند و نتیجهاش این میشد که گاه بعضی حتی خود مسئولان یک سال برای رفتن به مرخصی، امروز و فردا میکردند تا بالاخره پدرشان و خانوادهی آنها برای دیدنشان به منطقه میآمدند و حسابی خجالتشان میدادند.
با این اوصاف مرخصی هم که میرفتند، همهی دلشان پیش بچهها و همسنگریها بود، نرفته میآمدند و گاهی زودتر از زمان موعود برمیگشتند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) – صفحه: ۱۲۶ تفأل با قرآن
بوی عملیات که به مشام میرسید، دل توی دل بچهها نبود. از سر ذوق و شوقی که داشتند، به صورت حلقهحلقه میشدند و به کتاب قرآن کریم تفأل میکردند. گاهی این کار را یکی از بچههای واحد تبلیغات به عهده میگرفت.
در تفأل با قرآن، نخست سه مرتبه سورهی اخلاص را میخواندند و سه صلوات میفرستادند. سپس سه مرتبه میگفتند: «اللهم انی تفألت بکتابک و توکلت علیک فارنی من کتابک ما هو مکتوم من سرک المکنون فی عینک»؛ و بعد کتاب را میگشودند و یا عبارت امام صادق (ع) را در مفاتیح میخواندند.
بر خلاف شهر و پشت جبهه، درجبهه تفأل شیوهی اهل تردید نبود، بالعکس بچههای قویتر، بیشتر اهل تفأل بودند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) – صفحه: ۳۷ تقسیم تنقلات
در مسیر شهر به منطقه و یا در جابهجاییهایی که در خود جبهه صورت میگرفت، وقتی کسی تنقلاتی داشت از پسته و تخمه و بادام یا کشمش، مشت میکرد و راه میافتاد، از این سر ماشین به آن سر ماشین، حتی اگر شده به هر نفر دو تا پسته، دو تا تخمه و… برسد. سهم راننده را اگر به حد کافی بود، دو برابر میدادند. یکی به اعتبار رانندگی و دیگر برای اینکه سرگرم باشد و جبران تنهاییش بشود.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) – صفحه: ۱۳۶ تقسیم نماز و روزه ی قضای شهدا
بعد از هر عملیات که نیروها برای تجدید قوا و سازماندهی به عقب میآمدند، در فرصت بین دو عملیات، مجالس عزاداری برای شهدا و رسیدگی به خانوادهشان برپا میشد و به وصیتنامهی شهید رسیدگی میگردید و در هنگام بازگشت به منطقه در مجلس یادبود شهدای گردان یا لشگر، یکی از بچهها بلند میشد و اعلام میکرد که شهید… یک سال نماز قضا و یا یک ماه روزه سفارش کرده.
بعد دوستان، آشنایان و همرزمان داوطلب میشدند و مسئولیت انجام این امر بین آنها تقسیم میشد. به این وسیله به خانواده و بازماندگان شهید هم کمک میشد تا بار سنگین عمل به وصیتنامهی شهید برایشان سبکتر شود.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) – صفحه: ۱۵۱ تقسیم وظایف
رسیدگی به کارهای داخل چادر، ۳ راه داشت. یکی تعیین فردی به عنوان «شهردار» یا «مادر سنگر» که نوبت افراد طبق لیست مشخص میشد و هر کس به ترتیب عهدهدار خدمتگزاری به همسنگران دیگر میشد.
راه دیگر تقسیم کار به صورت مدتدار بود. مثلاً یکی وظیفهی غذا گرفتن را تقبل میکرد، دیگری پهن و جمع کردن سفره را میپذیرفت و بقیه شستن ظروف و ما بقی کارها را.
راه آخر نیز انجام داوطلبانهی کارها بود. یک نفر تا مدتها اجازه نمیداد کسی کار کند و همهی کارها را به تنهایی انجام میداد و بعد از او نیز کس دیگری داوطلب میشد، و خلاصه کار روی زمین نمیماند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) – صفحه: ۲۱۶ توبه کردم
اخلاق به خصوصی داشت، لام تا کام با کسی حرف نمیزد و فقط توی خودش بود. از هفتهی پیش که به گردان ما پیوست، به غیر از سلام از او چیزی نشنیدیم.
همهی کارهایش را پنهانی انجام میداد. خصوصاً موقع لباس عوض کردن عجیب اصرار داشت دور از چشم دیگران باشد. تا اینکه یک روز آسمانی شد، تمام بدنش سوخت جز یک تکه از بازوی خالکوبی شدهاش که روی آن نوشته شده بود: «توبه کردم».
منبع :مجله معبر ۵ تولد امام حسین (ع) و اشک بچه ها
میان همهی روزها، روز تولد امام حسین (علیهالسلام) چیز دیگری بود، غم و شادی به هم میآمیخت. بچهها در جواب کسی که مولودی میخواند هم کف میزدند و شادی میکردند و هم میسوختند و گریه میکردند.
ایام عید و میلادها بهانه بود تا هر بار یکی از گروهانها میزبان بشود و از نیروهای گردان پذیرایی کند. گوشت غذا از بز و گوسفندانی که هر گردان برای خود در منطقه نگهداری میکرد، تأمین میشد و وجه آن، از محل نذرهای بچهها در طول جنگ فراهم میگردید.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) – صفحه: ۱۷۷
جابه جایی
جابهجایی برای رفتن به سمت خط هم حال و هوای خودش را داشت. بعد از چند شبانهروز انتظار، شب از نیمه گذشته، بچهها وسایلشان را جمع و جور میکردند و با شمارهگذاری عقب کامیون جا میدادند و با چشمان خوابآلود راه میافتادند. ۵ الی ۶ ساعت حرکت و بعد در منطقهای مشخص، در یک چادر ۳۰ نفر با هم خوابیدن و پس از چند روز اقامت، دوباره حرکت تا رسیدن به خط اول، بعد با شمارهی سه پایین پریدن و مستقر شدن تا رسیدن دستور به خط زدن، حسابی حال همه را جا میآورد.
بچهها قبل از جابهجایی رسم داشتند که تابلوهای کوچکی در محل چادرهایی که حالا برچیده شده بودند، نصب میکردند و با عباراتی که روی آنها مینوشتند، نیروهای جایگزین و آیندگان را به قرائت فاتحهای برای یاران شهیدشان دعوت میکردند.
اگر دسترسی به این تابلوها ممکن نبود، از تختهسنگهای موجود کمک میگرفتند و با استفاده از ماژیک یاد شهدا را زنده نگه میداشتند یا با نقل جملاتی از معصومین (ع) و امام (ره) آثار و علایمی از خود در آن محیط سراسر خاطره به جای میگذاشتند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) – صفحه: ۱۳۱
جانبازی جانبازان
وقتی رزمندهای مجروح میشد، قسمتی از بدنش آسیب جدی میدید و یا یکی از اعضای خود را از دست میداد، شکرگزار بود، ولی به محض بستری شدن به بهانهی اینکه حالش بهتر است و برای مجروحین دیگر نیز تخت خالی نیست، در اولین فرصت فرار را بر قرار ترجیح میداد، و خودش را به جبهه میرساند.
بعضاً آنهایی که دارای نقص عضو آشکار نبودند، در کارهای جمعی گردان، راهپیماییها و حمل مجروحین و… نیز شرکت میکردند. حتی دوستان صمیمی آنها نیز یا پس از شهادت، و یا وقتی بر اثر انفجار گلولهای به طور تصادفی پای مصنوعی او را به گوشهای پرتاب میکرد، متوجه میشدند. جانبازان برای جانماندن از دوستان و همرزمانش اغلب این امر را مخفی میکردند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) – صفحه: ۱۴۷
جبهه به عشق دعا
دقیق که میشدی، گویی همه و همه دانسته و ندانسته، در یک کوشش و کشش نهایی به عشق دعا و انس و ارتباط با او به جبهه میآمدند و طمع و توقعی جز هرچه نزدیکتر شدن با او نداشتند و جبهه، به منزلهی کوتاهترین راه رسیدن به حضرتش، معراج و محل دریافت مستقیم فیوضات ربوبی بود.
از همین روی در جبهه و فرهنگ و آداب آن، دعا و زبانحال داریم نه دعای صرف که یک نفر ولو با دمی مسیحایی میخواند و بقیه هم گوش میدهند و حواسشان احیاناً جای دیگر است! در جلسات اجتماعی دعا هم بنابراین که عبارات را چند بخش کنند و هر قسمتش را یکی از برادران بخواند. کمترین نتیجهاش اینکه بالاخره در میان چند نفر یک دلشکسته و سر سودایی و زبان بیتکلف پیدا میشد که خرمن ادارات و اخلاص را بسوزد، و به آن نمیازیم رحمت دوست بیفشاند؛ گرچه هرکس برای خودش عوالمی داشت.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) – صفحه: ۱۷۷
جشن حنابندان
حنا بستن به کف دست و پا و سرانگشتان، از سنتهای حسنهای بود که در جبهه به خصوص شبهای عملیات رواج داشت.
حنابندان قبل از عملیات در واقع نوعی اعلام آمادگی برای به شهادت رسیدن و به اصطلاح «داماد خدا» شدن بود. بچهها آنقدر به این حنا پایبند بودند که اگر ظرف نداشته که حنا را در آن بریزند، از کلاه «کاسکت» استفاده میکردند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) – صفحه: ۸۲
جعبه مهمات شخصی
کمد و کشو و صندوق وسایل بچهها، چیزی جز جعبههای مهمات نبود. جعبههای نو و تمیزی که کف و دیوارهی آن را با روزنامه و مشمع عایقبندی میکردند و دور تا دور لبههای آن را با لاستیک تیوپ دوچرخه واشر میگذاشتند تا حشرات موذی و آب به داخل آن راه نیابد. بعد آن را رنگ میزدند تا از جعبهی دیگران قابل تشخیص باشد. در گوشهی این جعبه شیشه مربا یا قوطی، نارنجکی بود مخصوص خردهریزها، وسایلی مثل ناخنگیر، پلاک، کلید، دکمه، نخ، سوزن، خودکار و غیر آن.
در جعبه را که میگشودی، نوعاً با عکس دوستان شهید صاحب جعبه، تصویر حضرت امام و پوسترهای مورد توجه شخص و پیشانیبندهایی که بعضاً یادگار شهدا بودند مواجه میشدی. به علاوه آینهای که از داخل به در چسبانده بودند. روی این جعبهها نام خود یا جملاتی چون «جنگ، جنگ تا پیروزی» و نظیر آن مینوشتند و برایشان چفت و قفل تهیه میکردند و کلید آن را مثل مادربزرگها! با پلاک به گردن میآویختند، تا در بالا پایین شدنهای طول روز که داشتند گم نشود.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم)
جعبه مهمات شخصی (۲)
در گوشهی این جعبه، شیشه مربا یا قوطی کوچکی بود که مخصوص خردهریزههای شخصی بود، مثل ناخنگیر، خودکار و… روی در جعبه (از داخل) معمولاً با عکس دوستان شهید صاحب جعبه، عکس امام (ره) و یا پوسترهای مورد علاقهی شخص پوشیده بود و یا آیینهای که به دیوارهی داخلی جعبه چسبانده بودند.
همچنین یادگاریهایی مثل پیشانیبند و… که از شهدا مانده بود، در این جعبه یافت میشد. روی جعبه یا نام شخص به چشم میخورد و یا جملاتی مثل «جنگ جنگ تا پیروزی» و…
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) – صفحه: ۲۱۸ چادرفرماندهی
به دلیل آن که چادر فرماندهان در جبهه، مانند بقیه چادرها بود، قابل تشخیص و شناسایی نبود، فلذا بر بالای چادر معمولاً این تابلو را نصب میکردند. «یاحسین» فرماندهی از آن توست و کلمه «فرماندهی» را در این جمله درشتتر مینوشتند تا در ضمن مشخص شدن چادر نکتهای اخلاقی را نیز مطرح نموده باشند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) چاره ی بی آبی
در شرایطی که حداقلها هم وجود نداشت؛ یعنی همان آب باران، امکان رفتن به عقبه برای تأمین آب، حفر چاه، استفاده از آب ذخیرهی شیار کوهها و درهها هم وجود نداشت، رزمندگان مشکل هفتهها دسترسی نداشتن به آب و حمام را، با تراشیدن موی سر و صورت و یا کوتاه کردن آن حل میکردند و به این وسیله خود را از بیماریهای قریبالوقوع پوستی میرهاندند، یا مرتب پارچهای خیس کرده و بدن خود را با آن پاک مینمودند، و تا جایی که میشد، مانع آلودگی میشدند. اگر جزو قدیمیهای جبهه بودند، با آوردن لباس اضافی موقع اعزام وضعیت قابل تحملتری را ایجاد میکردند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) – صفحه: ۵۳
چفیه روی پا
بچهها بر حسب عادت و انجام ادب و به تبع از امام خمینی (ره) هنگام نشستن در میان جمع و جلسه روی پایشان چیزی مثل: چفیه، لباس کار، بلوز و یا اورکت میانداختند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) – صفحه: ۱۳۹
چفیه و خواص آن
چفیه به عنوان یک وسیلهی همهکاره، در دسترسترین کفن برای پیکر قطعهقطعهی شهدایی بود که همرزمانش نمیتوانستند با خود به عقب بیاورند. وسیلهای برای پوشیدن چهرهی «پا لگد کن نماز شبخوانها» دورکننده حشرات سمج و موذی، دستمال مرطوب برای پیشانی برادران تبدار، عرقگیر چهرههای سوختهی گرمازده عقب تویوتا و موقع راهپیماییهای طولانی، مشابه «گارو» برای جلوگیری از خونریزی، هدیهای که در روز عید غدیر، بچههای سید میدادند، دستگیرهای برای برداشتن ظرف غذای داغ، لنگ و حوله حمام و بالاخره جایگزینی برای دستمال ابریشمی، که بعضی با پراندن آن به جلو و ایجاد صدا، مزاح میکردند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) – صفحه: ۴۶ چهل شب و یک خواب
اقامهی نافلهی شب به مدت چهل شب و با وضو به بستر رفتن در این مدت از جمله اعمال و آدابی بود که بعضی برادران برای رؤیت حضرت زهرا (س)، آقا امام عصر (عج) در عالم رؤیا به آن رو میآوردند و تا رسیدن به مقصود از هیچ مواظبت و مراقبتی فروگذار نمیکردند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) – صفحه: ۴۰
چهل منزل توقف
در بعضی از گردانها، موقعی که اوضاع عمومی منطقه خوب و پای عجله و اضطرار در کار نبود، برای زنده نگهداشتن یاد واقعه کربلا سعی میکردند حتی الامکان در مسیر رفت و برگشت، در چهل منزل توقف کنند و بایستند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم)
حاشیه نویسی نسخه ها
گاهی اوقات بعضی از پزشکان خوشذوق، روی نسخههای دارو طبق سنت حسنه و ادبی که در پزشکی قدیم رایج بود، با آیات قرآن مثل «فالله خیر حافظاً و هو ارحم راحمین» و عباراتی از ادعیه نظیر «یا من اسمه دواء و ذکره شفاء» زینت میدادند و در پایان دستور معالجه و نحوهی مصرف داروها را مینوشتند: «انشاالله». یعنی اگر خدا بخواهد، این طبابت تأثیر میگذارد.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) – صفحه: ۶۲
حرمت بزرگترها
حفظ حرمت بزرگترها که در آیات و احادیث به آن توجه فراوان شده، در جبهه بسیار رعایت میشد. به این ترتیب که همیشه “بهترین جا و بالاترین محل هنگام غذاخوردن، خوابیدن، کلاس درس، سوار شدن به وسایل نقلیه”، به آنها اختصاص داده میشد.
به ندرت اجازه میدادند آنها به زحمت بیفتند و کارهای سنگین انجام دهند و در نهایت ادب و تواضع با آنها گفتوگو میکردند. سعی میکردند روی حرفشان حرفی نزنند، اگر اشتباهی مرتکب میشدند، به رویشان نیاورده و با مزاح و کنایه مطرح میکردند.
شروع و پایان حرف یا کار را بر عهدهی آنها میگذاشتند. به عنوان مشگلگشا در مسایل بین اشخاص، حق حکمیت برایشان قایل بودند و مثل میهمان سعی میکردند از آنها پذیرایی کنند و عزیزشان بدارند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) – صفحه: ۲۵۱ حشرات موذی
در مناطق جنگی حشرات موذی مثل: سوسک، پشه، مگس، کنه، ساس، ملخ، کرم، کرم شبتاب و زنبور به صورت فصلی ایجاد مزاحمت میکردند و برخی از آنها در مناطق خاص پیدا میشدند. پشههایی که موقع کندن کانال هجوم میآوردند و در گرمای چهل درجهی جنوب اجازه نمیدادند بچهها پتوها را از رویشان کنار بزنند.
از میان حشرات، پشه و مگس در منطقهی جنوب در همهی فصلهای سال وجود داشت. در جزیرهی مجنون و فاو یک جبهه هم برای جنگ با اینها بود. با این همه وقتی افراد داخل سنگر، اتاق یا چادر میشدند، تا جایی که مقدور بود، همه به تبعیت از امام (ره) با تکان دادن ملحفه و چفیه بیرونشان میکردند و از کشتنشان روگردان بودند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) – صفحه: ۷۴
حضرت قمر بنی هاشم (ع) نه قمر
در گردان حضرت قمر بنیهاشم لشگر سیدالشهدا (ع) رسم بر این بود که اگر کسی از روی عجله و شتاب نام حضرتش را سبک به زبان میآورد هرکس مخاطب او بود و میشنید، به شوخی و یا جدی او را به جهت تنبیه به فرستادن صد صلوات جریمه میکرد. یک روز شهید حاج محسن دینشعاری معاون گردان تخریب، به یکی از بچهها که عبارت گردان قمر را ضمن صحبت به کار برده بود، گفته بود: «باید صلوات بفرستی چون نگفتی «حضرت قمر بنیهاشم» و آن بسیجی حاضر جواب گفته بود: «حاج محسن شما هم باید صد صلوات بفرستید، چون نگفتید قمر بنیهاشم (علیه السلام)».
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم)
حفظ حال دعا
کسانی که اهل دعا بودند، در هیچ وضعی از این موهبت غافل نمیشدند. بین خود و خدایشان هیچچیز و هیچکس نمیتوانست حائل شود. آنها از دعا حتی در زمان اندک نیز بهرهمند میشدند. باران و سرما مانع خواندن زیارت عاشورا در حسینیه نمیشد. در چنین مواقعی زیارت را در سنگر و سوله و چادر برگزار میکردند. یا وقت رفتن به حسینیه پتویی همراهشان میبردند که هم عبایشان میشد و هم زیرانداز محل مرطوبشان.
اگر از سوراخ چادر حسینیه آب باران میچکید، از کتری یا پارچ استفاده میکردند، تا دعا و زیارت تعطیل نشود؛ چون همه جبهه بود و این ارتباط الهی. گاهی اوقات برادران در زیر آتش دشمن و حین انجام کار هم دعا میخواندند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) – صفحه: ۱۸۰ حق همرزمی
بچهها هیچ بهانهای را برای شرکت نکردن در عملیات، بر خود نمیپسندیدند. نه زخم و جراحت را و نه کمی و کاستی تجهیزات را. افرادی بودند که پوتین_ چه از کوچکی و چه از بزرگی_ به پایشان نمیخورد و پای برهنه به عملیات میآمدند.
بچههایی هم بودند که نمیتوانستند وسایل و مهماتشان را حمل کنند و دوستان دیگرشان هر کدام قطعهای از آن را به دوش میگرفتند و به سوی خط مقدم شتاب میکردند. چنانکه همین برادران پس ازشهادت عزیزی، نماز و روزهی قضای او را تقسیم میکردند و به صورت گروهی به جا میآوردند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) – صفحه: ۸۵
آداب جبهه ۳
- آبان ۸, ۱۳۹۳
- ۰۰:۰۰
- No Comments
- تعداد بازدید 109 نفر
- برچسب ها : آداب جبهه, آسیب, اشک, اضطرار, انتظار, بزرگتر, بی آبی, پا, تنقلات, توبه, تولد, جانبازی, جبهه, جشن, جعبه, چادر, چاره, چفیه, حاشیه, حرمت, حشره, حنابندان, خصوصی, خط, خلاصه, خواب, خواص, دعا, دفاع مقدس, روزه, شب, شتاب, شهردار, ضرورت, عشق, عملیات, قرآن, قمر بنی هاشم, کفن, منزل, منطقه, مهمات, موذی, موهبت, نسخه, نماز, همرزم, وظیفه