در هنگام ارتحال و مرگ که انسان آماده کوچ کردن است به او یک مَحَک میزنند که خوبیها از بدیها جدا شود.
همینکه به نقطه مرگ رسید و اختیار و اراده دنیویه را از دست داد، در آنجا مواجه میشود با یک عالم خیر محض یا شر محض؛ یا مسلماً راه بهشت را در پیش دارد، یا راه جهنم را؛ و دیگر تردید و اختلاط بعد از عالم مرگ معنی ندارد. با آن محک الهی خوبیهای هر کس به سمت عالم خوبیها میرود، و بدیهای هر کس به سمت عالم بدیها. آن عالم، عالم ظهور و بروز مخفیات است و عالم کشف باطن هاست؛ باطنهای خوب به بهشت میرود و باطن های بد به جهنم. و این خلط و آمیزش که بین خوبیها و بدیهاست از بین میرود، آنجا خوب ها با هم هستند و بدها با هم؛ تجزیه میکنند، عیناً مانند تجزیه آب که بر اثر عبور یک جرقه الکتریکی به دو گاز مختلفُ الهُویه منقسم میگردد. آن دو گاز از هم جدا نیستند ولی با شرائط مخصوص بر اثر جرقه از هم جدا شده، یک گاز به یک طرف و دیگری که در هویت و جنس با آن تفاوت دارد در طرف دیگر میرود.
شخصی در دنیا بسیار زیباست، ولی ظاهرش آلوده است، لباسش کثیف است، بدنش کثیف است، صورتش قیر اندود است؛ چون شکل و شمایل واقعی او زیباست، باید او را شستشو دهند، لباسش را عوض کنند، او را به حمام ببرند، چرک و کدورت را از او بزدایند تا واقعیتش مشخص گردد. اشخاصی هستند زشت و قبیحُ المَنظر، ولی با آرایش هائی خود را زینت کرده اند و به جای زیبا رویان خود را جا زده اند؛ آنها را هم میبرند به حمام، آرایش ها را می شویند و آن شکل واقعی خودش را نشان میدهد و سپس به او میگویند: برو به سراغ افرادی که همطراز و همقطاران تواند.
اصل بهشت، طهارت است و پاکی؛ و اصل جهنم، قذارت است و آلودگی. مؤمن که میخواهد رهسپار بهشت گردد، حتماً باید جنبه های عارضیِ ظلمانی خود را رها کند و برود وگرنه قادر بر رفتن نیست؛ و کافر که میخواهد به جهنم حرکت کند، حتماً باید جنبه های عارضی نورانی خود را رها کند و گرنه تمکن از رفتن بدان صوب را ندارد.
یک نکته دیگر ذکرش مهم و قابل توجه است و آن اینکه آنکه باطنش زیبا و جمیل است و بواسطه ایمان واقعی به خدا و تقوی و کردار نیکو پیوسته این باطن را خرم و زنده نگاه می دارد؛ عمل زشتی که از او سر میزند، واقعاً زشت نیست، صورت زشتی دارد و بس. چون باطن نیکوی او این عمل را نمی پذیرد و به خود قبول نمی کند و راه نمی دهد؛ اگر یک عملی از روی غضب یا شهوت خود آگاه یا ناخودآگاه از او سر زده است، پیوسته آن باطن این عمل را از خود میراند و دورباش میزند. و شخص متعدی و متجاوز که گرایش باطن او به دنیاست و آن باطن با کردار ناشایسته خود فاسد و عَفن شده است، هر چند کار خوبی از او سر زند؛ آن کار، کار خوب نیست، ظاهرش خوب است، ولی باطن او به او اجازه کار خوب نمی دهد و پیوسته آن باطن این عمل خوب را از خود دور میکند و نمی پذیرد. و اگر عمل خوبِ مردِ کثیف الذات در منطق خِرد و واقع تجزیه و تحلیل شود، بالاخره بوی ریا و خودنمائی و داعی صیت و آوازه و سُمعه از او به مشام میرسد.
در موقعی که انسان میخواهد از دنیا برود، و خداوندی که حق است میخواهد هر موجودی را به اصل خود برگرداند، ملکوت را به ملکوت ببرد، عِلیین را به علیین، و سِجین را به سجین، عالم حق و حقیقت را ظاهر کرده و پرده اعتبار را بر کنار زده، بهشتی ها را به بهشت و هر کدام را در درجات خاص خود قرار دهد، و جهنمی ها را به جهنم و هر کدام را در درکات خاص خود بگذارد؛ در آنجا با محک ملکوتی و جرقه الکتریکی ربانی انسان را تجزیه میکند، خوبیها یکطرف و بدیها به طرف دیگر میروند. خوبیهای عارضی بسوی خوبیهای ذاتی میرود، و بدیهای عارضی بسوی بدیهای ذاتی؛ «یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیَـ’مَهِ فَأَوْرَدَهُمُ النارَ» (هود/۹۸)؛ و مفادش آن است که فرعون در روز قیامت در جلو حرکت میکند و پیروان او در عقب او و همه را داخل آتش میکند.
و در سوره أنفال میفرماید: «لِیَمِیزَ اللَهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطیبِ وَ یَجْعَلَ الْخَبِیثَ بَعْضَهُ و عَلَی ‘ بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمِیعًا فَیَجْعَلَهُ فِی جَهَنمَ أُولَـ’´نءِکَ هُمُ الْخَـ’سِرُونَ؛ خداوند ماده پلید را از ماده پاک جدا میکند، و آن ماده خبیث را بروی هم انباشته میکند و بعضی را روی بعضی قرار میدهد، چون همه یکجا جمع شدند یکمرتبه آنها را در آتش جهنم قرار میدهد؛ چنین افرادی زیان کارانند» (انفال/۳۷). و از آنطرف نیز بالملازمه، ماده طیب و پاک را بروی هم انباشته میکند و چون همگی یکجا مجتمع شدند، یکمرتبه همه وارد بهشت میگردند.