بیماری زوال پیری (دمانس)

بيماري زوال پيري (دمانس)

زوال عقل (دمانس) چیست؟
زوال عقل یا دمانس نام گروهی از بیماری هاست، که روی کارکردهای طبیعی مغز اثر می گذارند و معمولاً موجب اختلال در حافظه، توانایی تفکر و استدلال می گردد. افراد مبتلا به این بیماری گاهی موقعیت زمانی و مکانی خود را تشخیص نمی دهند. به نحوی که اینگونه بیماران ممکن است ندانند، که چه ساعتی از روز است، یا این که در کجا هستند.

دمانس می تواند شخصیت و خلق و خوی فرد را تغییر دهد و موجب شود، که رفتارهای عجیب و غریبی از بیمار سرزند. این بیماری اغلب در دوره سالمندی پیش می آید. اما گاهی هم فرد هنوز به سن پیری نرسیده، به این بیماری مبتلا می گردد. حدود ۵ درصد اشخاصی که سن آنان از ۶۵ سال بیشتر است و ۲۰ درصد اشخاصی که سن آنان از ۸۵ سال بیشتر است به درجات مختلف از این بیماری رنج می برند. در بیشتر انواع این بیماری شرایط بیمار پس از چند سال رو به وخامت می گذارد و دیگر نمی توان وضع بیمار را به حال اول برگردانید. بهر حال از آنجا که این بیماری به میزان محدودی قابل درمان می باشد لازم است با مشاهده اولین علائم بیماری با یک پزشک متخصص مشورت گردد.

بیماری «آلزایمر» شایع ترین نوع دمانس است. در این بیماری تعداد زیادی از سلول های مغز می میرند. این امر منجر به تغییراتی در ساختار طبیعی و pathways مغز می شود. این تغییرات را در معاینه پس از مرگ افراد مبتلا می توان زیر میکروسکوپ مشاهده کرد.

این بیماری دارای شروع تدریجی می باشد و معمولاً در طی چند سال به تدریج پیشرفت می کند. علت بیماری «آلزایمر» هنوز ناشناخته است. تنها در موارد معدودی بطور ارثی ظاهر می شود. معمولا اگر در زمان آغاز بیماری، سن بیمار هنوز به ۶۰ سال نرسیده باشد، احتمال ارثی بودن بیماری بیشتر است. تحقیقات زیادی بر روی علت این بیماری و اینکه آیا فلز آلومینیوم یا عامل عفونی موجب بروز بیماری «آلزایمر» می شود انجام گرفته ولی هنوز نتایج دقیقی برای تعیین علت این بیماری بدست نیامده است.

یک نوع شایع دیگر مانس «مولتی انفارکت» (انفارکتوس متعدد) نامیده می شود. زیرا بر اثر یک سلسله سکته های مغزی خفیف (که آنفارکت نیز نامیده می شود) به وجود می‌آید. هر سکته خفیف موجب از بین رفتن یک بخش کوچکی از مغز می گردد. این امر یا بعلت بسته شدن رگ خونی و قطع جریان خون به آن ناحیه است و یا بدلیل پارگی یک رگ خونی کوچک می باشد که به نواحی اطراف خود در مغز آسیب می رساند.

این بیماری در اشخاصی که سابقه سکته مغزی، بیماری قلبی و بیماری قند (دیابت) دارند. بیشتر مشاهده می شود. دوره این بیماری در طی سالهای مختلف ابتلا تغییر می کند. ممکن است در پی دوره های وخامت بیماری، بهبودهای نسبی نیز حاصل شود. اشخاص از این لحاظ با هم بسیار متفاوت هستند به طوری که امکان دارد این بیمار ی در افرادی با دوره های طولانی و بدون هیچ تغییر قابل توجهی وجود داشته باشد. در عین حال ممکن است هر دو نوع دمانس با هم در یک شخص بروز کنند.

شاید توجه به این مطلب حائز اهمیت باشد که دمانس بر اثر استفاده بیش یا کمتر از حد از مغز یا صرفاً بدلیل کهولت رخ نمی دهد. بلکه افراد در هر شغل و سابقه ای و زمینه ای ممکن است به آن مبتلا شوند. مدرکی وجود ندارد، که ارتباط این بیماری را با فشارها و تنش هایی نظیر عوض کردن خانه یا داغدیدگی نشان دهد. با این وجود گاهی مشاهده می شود که نشانه های بیماری بعد از یک واقعه پرفشار و تنش زای زندگی ظاهر می گردد. زیرا چنین افرادی ممکن است بر اثر این گونه تغییرات در زندگی روزانه دچار گیجی و پریشانی شوند.

باید دانست که بسیاری از سالخوردگان از فراموشی شکایت دارند. این امر در افراد مسن بسیار رایج است و معمولاً نشانه «دمانس» نیست. بیشتر سالخوردگان قوای ذهنی خود را حفظ می کنند و همچنان می توانند چیزهای تازه را فرا بگیرند.

نشانه های بیماری چیست؟

سیر این بیماری در بین اشخاص فوق العاده متفاوت است. عده ای ممکن است آن چنان دچار زوال عقل پیری شوند که پس از چند ماه زندگی آنها خاتمه پیدا کند. در حالی که دوره بیماری برای گروهی دیگر از مبتلایان بصورتی است که بیشتر از ۵ تا ۱۰ سال طول می کشد تا وخامت بیماری به حداکثر برسد در هر حال نشانه های اصلی «دمانس» عبارتست از: از دست دادن حافظه و اشکال در یادگیری مطالب تازه.

معمولاً در ابتدا حافظه نزدیک و مربوط به موضوعات روزمره و جاری است که آسیب می بیند و مبتلایان اغلب می توانند وقایع مربوط به گذشته های دور را به روشنی به خاطر آورند. هر چند که نوع و شدت نشانه های بسیار متفاوت می باشند ولی سه مرحله قابل تشخیص بعنوان خفیف، متوسط و شدید را می توان بازشناسی کرد.

در مراحل اولیه دمانس خفیف، پی بردن به این که شخص دچار دمانس شده، اغلب دشوار است. از این رو ممکن است نشانه های بیماری به پیری یا تنبلی یا سختگیری شخص نسبت داده شود. امکان دارد بیمار علاقه به سرگرمی های خود را از دست بدهد و چنین به نظر برسد که انگیزه و محرکی ندارد. فهمیدن موضوعات پیچیده و تصمیم گیری برای این بیماران دشوار می شود. چنین می نماید که سازگاری آنها کمتر شده و میل ندارند که چیزهای تازه را امتحان کنند. نشانه های اولیه مشکلات حافظه در این افراد وقتی آشکارتر می شود، که چیزهایی را گم می کنند، تاریخ ها و وقایع روزمره را فراموش می کنند و مطالب را تکرار می نمایند. در این مرحله اطرافیان ممکن است مشاهده نمایند که بیمار خود محورتر و زودرنج و کج خلق شده و یا دیگران را به خاطر چیزهای که خودش نمی تواند پیدا کند مورد ملامت قرار می دهد و یا وقتی متوجه می شود در انجام کاری که قبلاً از عهده آن بر می آمده شکست خورده خیلی متاثر می شود. در این مرحله فرد بیمار ممکن است احساس کند که کارکردهای ذهنی وی دچار نقص و اشکالی شده و بدین جهت ممکن است دچار حالت پریشانی و افسردگی شود. به تدریج دوستان و بستگان متوجه این تغییرات می شوند اما معمولاً علت آنرا نمی توانند دریابند.

در دمانس متوسط، نشانه ها خیلی روشن تر می شود. بیماران درباره وقایع و کارهای روزمره زندگی و نام افراد خیلی فراموشکار می شوند و در مورد زمان، و موقعیت و محل کارها دچار گیجی و سردگمی می گردند. افراد مبتلا ممکن است شب و روز را باهم اشتباه بگیرند و حتی با لباس خواب در تمام ساعات روز در خارج از منزل پرسه بزنند. این بیماران خیلی زود گم می شوند، بویژه اگر در محیط های جدیدی قرار گیرند. بعلاوه این افراد ممکن است درباره بهداشت شخصی و یا غذا خوردن نیز غفلت کنند و انجام کارهای عادی خانگی که قبلاً عادت به انجام آنها داشتند بر ایشان دشوار گردد. این بیماران ممکن است تغییر خلق داده و پرخاشگر و عصبانی شوند یا خیلی زود بر آشفته گردند  و از جا در بروند. حتی امکان دارد چیزهایی را ببینند یا بشنوند که برای اطرافیان وجود نداشته و واقعیت نداشته باشند. همین طور ممکن است سر در آوردن از صحبت‌های آنان برای اطرافیان مشکل شود و نیز فهمیدن گفته های اطرافیان برای آنان دشوار می گردد. در چنین حالتی باید به دقت از این افراد مراقبت بعمل آید چون ممکن است بعلت فراموشکاری غذا را روی اجاق رها کنند، اطو را از پریز برق بیرون نیاورند، شیر گاز را باز بگذارند و یادشان برود که کبریت بزنند و شعله گاز را روشن کنند و باین ترتیب خود و دیگران را به مخاطره جدی بیاندازد. حتی کارهای ساده ای مثل لباس پوشیدن ممکن است برایشان مشکل گردد و چه بسا مثلاً چند شلوار را روی هم بپوشند، یا لباسشان را پشت و رو به تن کنند و یا لباسها را اشتباهاً زیر و روی هم بپوشند.

بیمارانی که در مرحله شدید بیماری «دمانس» قرار دارند به کمک های زیادی نیازمندند. ممکن است راهشان را در گوشه و کنار خانه گم کنند و نتوانند محل دستشوئی و توالت منزل را پیدا نمایند. بعلاوه این بیماران نمی توانند افراد خانواده، دوستان و یا کارهای روزمره زندگی را تشخیص دهند. آنها با وجود آن قادر نیستند امور روزمره را حتی بعد از چند دقیقه به خاطر آورند، ممکن است سعی کنند رویدادها و فعالیتهای گذشته مثل کار و شغل خود را در خاطرشان تجدید نمایند. حتی امکان دارد بی اراده دنبال خویشاوندی که سالیان دراز است هیچ تماس و خبری از او نبوده و احیاناً رد او نیز دیگر گم شده است بگردند. احتمال دارد که نتوانند صحبت کنند و یا صحبت هایی را که می شود درک نمایند. بنابراین، این بیماران در مورد غذا خوردن، لباس پوشیدن، حمام کردن، و یا استفاده از توالت نیازمند کمک و سرپرستی دیگران می باشند. در موارد نیز دچار بی اختیاری ادرار و مدفوع می شوند. گاهی بیقراری، پرخاشگری، یا ایجاد دردسر در شب موجب اشکال می شود ممکن است حرکات عجیب و غریبشان بقدری زیاد شود، که عاقبت در روی صندلی چرخدار محصور شوند و یا بستری گردند.

در هر حال به دلیل اینکه بیماری در دوران پیری گریبانگیر اشخاص می شود، بیماران اغلب قبل از آنکه به این مرحله برسند، به دلیل بیماریهای جسمی فوت می شوند.

تشخیص دمانس

به دلایل چندی این امر که یک پزشک متخصص وضع بیمار را بررسی نموده و تشخیص قطعی را روشن نماید حائز اهمیت بسیار می باشد. نخستین دلیل این است، که تعدادی از بیماریهای قابل درمان وجود دارند، که دارای علائم و نشانه هایی نظیر بیماری دمانس می باشند. و بنابراین با درمان، ممکن است بعضی یا تمامی علائم و آثار بیماری بخوبی بهبود پیدا کرده و یا وخیم تر شدن حال بیمار جلوگیری بعمل آید. بعنوان مثال عفونت ها، اختلال غده تیروئید، کمبود برخی ویتامین ها و بعضی دیگر از بیماریهای مغزی را می توان نام برد. در موارد نادری برخی از داروها که توسط پزشک نیز تجویز می شوند می توانند موجب بروز علائم و حالات مشابه بیماری دمانس گردند.

گاهی نیز افسردگی می تواند با علائمی مثل کاهش تمرکز فکر و فراموشی با بیماری دمانس تشابه پیدا کند اما درمان های موثری برای افسردگی وجود دارد و شخص معمولاً بعد از یک دوره درمان به وضع عادی خود بر می گردد. همین طور نگرانی و اضطراب در مورد یک واقعه ناراحت کننده می تواند موجب کاهش تمرکز فکر شده و احیاناً اطرافیان نگران ابتلا فرد به بیماری دمانس بشوند. گاه شخص را نگران می کند که کم کم «خرفت» می شود. با مشاهده این نشانه ها پزشک خانوادگی با توجه به سن بیمار و نشانه های بیماری معمولاً توصیه خواهد کرد که بیمار را نزد یک روانپزشک، متخصص اعصاب و یا پزشک متخصص امراض سالمندان و یا هر سه ببرند. پزشک درباره سوابق و جزئیات مربوط به بیماری و نشانه های جسمانی و روانی آن با بیمار بطور مفصل گفتگو می کند، یک معاینه کامل جسمانی از او به عمل می آورد و ممکن است لازم باشد آزمایش خون، عکس از مغز، سی تی اسکن و نوار مغزی نیز برای بیمار انجام شود. بعلاوه یک ارزشیابی روانی نیز توسط یک روانشناس بالینی ممکن است انجام گیرد. در صورت امکان پزشک با یکی از افراد خانواده نیز مصاحبه می نماید. انجام این آزمایشات و بررسیها لازم است تا پزشک متخصص به یک تشخیص دقیق برسد و بر اساس آن بتواند برنامه درمان و مراقبت مناسب برای بیمار را تجویز نماید.

درمان

برای انواع بیماریهای دمانس، درمان داروئی موثری تاکنون شناخته نشده است. استفاده از دارو باید در سطح حداقل باقی بماند. زیرا دارو ممکن است حالت گیجی را در بیمار بیشتر کند، یا باعث پیدایش سایر نشانه های روانی گردد. گاهی قرص های خواب آور ضعیف مفید است و در برخی موارد اینگونه آرام بخش ها می تواند بی قراری یا پرخاشگری یا نگرانی فوق العاده روزانه بیمار را کاهش دهد. در چنین صورتی از کمترین میزان موثر دارو باید استفاده شود تا عوارض جانبی آن به صورت حداقل برسد. در حال حاضر چندین دارو در دست آزمایش است تا اثرات آنها بر روی نشانه های دمانس، یا جلوگیری از وخیم‌تر شدن حال بیمار بررسی گردند. هر چند گزارشات رسانه ها گاهی حاکی از یک پیشرفت غیر منتظره و بزرگ در دارو درمانی این بیماری می باشد لیکن، هنوز هیچ مدرک قطعی وجود ندارد، که یکی از این داروها بتواند به راستی کمک کند. در حال حاضر داروهایی در مرحله آزمایش وجود دارند که تنها در مراکز دانشگاهی و پژوهشی می توان به آنها دست یافت.

ناراحتی های معمولی از قبیل عفونت اداری یا عفونت های ریوی و یا یبوست، اغلب حالت گیجی را در بیمار افزایش می دهد. اما این حالات با درمان های مربوطه برطرف می‌گردند. سایر بیماریهای جسمانی نیز باید تحت درمانهای مربوط و متناسب قرار گیرند. پزشک ممکن است دوره هایی را برای ارزیابی و تشخیص بصورت بستری شدن بیمار در بیمارستان، یا مراجعه مرتب بصورت سرپائی به یک مرکز درمانی پیشنهاد بدهد تا یک معاینه و بررسی کافی انجام گیرد و بیماری را بطور دقیق تشخیص دهد. در چنین موقعیتی مشکلات جسمانی یا مسائل رفتاری و روانی بیمار مورد ارزشیابی قرار خواهد گرفت.

دمانس و خانواده

به دلایل بسیاری ممکن است بیمار مبتلا به دمانس را در خانه نگهداری کرد و یک خویشاوند از بیمار مراقبت کند. ممکن است این کار از روی عشق و علاقه یا احساس وظیفه انجام شود، یا شاید صرفاً به این دلیل که خانواده احساس کند چاره دیگری ندارد. جای تعجب نیست که در طی مراقبت از بیمار در خانه، عواطف و احساسات متضاد بسیاری در افراد خانواده بروز کند. این حالت بستگی به روابط قبلی اعضای خانواده با بیمار و نسبت آنها با وی بعنوان همسر، پسر، دختر و یا یک خویشاوند دیگر دارد.

پذیرفتن این مسئولیت برای بعضی از اشخاص آسان است. در حالی که افراد دیگر ممکن است نسبت به آن اکراه داشته باشند مثلاً ممکن است شما نسبت به عضو بیمار خانه احساس حمایت و دلسوزی شدیدی داشته باشد، اما احساسات منفی هم شایع است و به آسانی ممکن است بعضی ازافراد احساس کنندکه زیرباربسیارسنگینی رفته و تنها مانده‌اند.

در ابتدا خویشاوندان اغلب از تغییر رفتار بیمار گیج و مبهوت یا بیمناک می شوند. تا زمانی که بیماری شخص تشخیص داده نشده بستگان بیمار در بیشتر موارد دنبال یک توضیح غیر پزشکی می گردند. این دوره ممکن است دوره بسیار سختی باشد. زیرا امکان دارد سایرین متوجه تغییرات شخص نشده باشند و چه بسا حتی برای پزشکان دشوار باشد، که بگویند آیا واقعاً مشکلی در کار هست، یا نه. در هر حال آنچه اهمیت دارد، این است که هر تغییری را یادداشت کنید و اگر به نظر می رسد که پزشک نگرانی شما را جدی نمی گیرد، پا فشاری کنید.

بعد از اعلام تشخیص پزشک، ممکن است از این که حالا اشکال کار را می دانید خیالتان راحت شود. اما در عین حال این موضوع می تواند خیلی ناراحت کننده باشد و بنابراین کنار آمدن با آن را بسیار دشوار بیابید. مراقبین بیمار از این که احساس می کنند این شخص دیگر همان آدم قبلی نیست، اینکه همنشینی و مصاحبت او را از دست می دهند و نیز به این دلیل که می دانند که حالش بدتر خواهد شد رنجیده خاطر می شوند. از طرف دیگر احساس گناه و خشم نیز در بعضی افراد خانواده بروز می کند. مراقبین بیمار ممکن است به خاطر رفتاری که در گذشته با بیمار داشته اند، احساس گناه کنند و یا به خاطر این رفتار عجیب وغریب دچار خجالت زدگی شده و با بیمارشان با خشم و تند خویی برخورد کرده اند خود را سرزنش کنند.

از دیگر حالات هیجانی ناراحت کننده ای که افراد خانواده بیمار ممکن است با آن مواجه شوند عصبانیت و از کوره در رفتن است. این حالت بدلایل مختلف ممکن است در شما نیز پیدا شود مثلا به دلیل اینکه تحمل رفتارهای بیمار گاهی اوقات خیلی دشوار می شود، یا بخاطر اینکه دیگران هیچ کمکی به شما نمی کنند و اینکه احساس می کنید در مخمصه ای گیر افتاده اید که چاره ای ندارید جز اینکه آنرا تحمل کنید. بخاطر چنین دلایلی ممکن است شما نسبت به خویشاوند بیمار خود دچار حالت پرخاشگری بشوید یکی از اقدامات مثبتی که می تواند این حالات را در شما کاهش دهد این است که با یکی دیگر از اعضا خانواده که او نیز دچار همین حالت شده گفتگو نمایئد و یا برای مشاوره نزدیک مشاور یا روانپزشک بروید.

خود را با امر مراقبت از بیمار تطبیق دهید

مراقبت از بیمار می تواند موجب احساس خشنودی و رضایت در فرد یا افراد مراقب بیمار گردد. عده ای به آن به چشم فرصتی برای جبران مراقبت های کسی که یک عمر از آنان مراقبت بعمل آورده، نگاه می کنند. در هر حال بیشتر مردم کم و بیش به راهنمایی عملی نیاز دارند و لازمست در مورد خدماتی که ممکن است در سازگاری با بیمار در منزل کمکشان کند، مطالبی بدانند. از اینرو نکات و توصیه های زیر می تواند مفید واقع شود:

سعی کنید که با تغییر رفتار خویشاوند مبتلای خود بسازید و نسبت به وی با بردباری برخورد کنید. در این جا کمی شوخ طبعی می تواند ارزشمند باشد. با توجه به ضعف حافظه بیمار سعی کنید کارهای روزانه را برای وی ساده و منظم کنید و به همین روال ادامه دهید. اما اگر موثر واقع نشد تغییرشان دهید.

برای اشخاصی که دچار گیجی هستند، سازگاری با یک محیط منظم و ساده آسانتر است. این اشخاص دوست ندارند احساس کنند، که بیش از حد گرفتار کارهای مختلف هستند. بنابراین بیش از حد، انجام کارهای گوناگون را به آنان پیشنهاد کنید. اگر برای انجام کارهایی نظیر لباس پوشیدن که چند عمل متفاوت پی در پی را می طلبد، به تشویق احتیاج دارند، تشویقشان کنید.

سعی کنید شرایط خانه کاملا ایمن باشد. بخصوص پخت و پز، سیگار کشیدن و رانندگی می تواند خطر آفرین باشد. حصیرهای پا دری یا قالیچه های لغزان و سست ممکن است باعث زمین خوردن این افراد شود. همچنین امکان دارد وسایل برقی یا اجاق گاز را روشن رها کنند. از درایت خود نسبت به موضوع استفاده کنید و هر جا که ضرورت دارد، راهنمایی بخواهید. تا جایی که امکان دارد، بکوشید به کارهایی که قبلاً همراه با بیمار از آنها لذت می بردید، ادامه دهید مثلاً به اتفاق هم به گردش یا سینما یا برای قدم زدن بروید. یا به موسیقی گوش بدهید. سعی کنید از جر و بحث با بیمار خودداری نمایید. جر و بحث و دعوا معمولاً کمکی نمی کند. فقط ممکن است هر دوی شما را ناراحت و مضطرب کند. به جای جر و بحث، سعی کنید با روشی دوستانه و محبت آمیز حواس بیمار را از موضوع منحرف کنید.

شکست ممکن است بیمار را به شدت پریشان و غمگین کند. بنابر این سعی کنید او را از موقعیت هایی که بخصوص احتمال شکست در آن می رود، دور نگهدارید. برای مثال نگذارید به تنهایی به خرید برود، یا در اجتماعات بزرگ شرکت کند. با تشویق مهارت هایی که برایش باقی مانده است، کارهای موثر و مفید انجام داده و از انجام آن احساس موفقیت نماید. برای این منظور او را به انجام کارهای ساده ای تشویق کنید، که به آسانی از عهده انجام آنها بر می آید، یا برای انجام آنها به مراقبت و نظارت مختصری نیاز دارد، مثل پاک کردن سبزیجات و یا همراهی با شما در خرید.

سعی کنید دست کم استقلال محدودی برایش باقی بگذارید. برای انجام کارها وقت فراوانی به او بدهید و به این ترتیب از وقوع بحران جلوگیری نمایید.

گر چه محبت و ارتباط ضرورتاً به اظهارات کلامی متکی نیستند. اما گفتگو در هر حال بسیار مهم است، هر چند که درک گفته های یکدیگر برایتان بسیار مشکل باشد.

زمان، تاریخ و مکان را با مهربانی به یاد بیمار بیاورید. ممکن است استفاده از اشیایی که به یادآوری کمک می کنند، مفید باشد. از جمله استفاده از فهرستی برای بررسی و تطبیق ساعت و تقویم خوانا و واضح، برچسب روی درها، عکس های آشنا،کلیه اثاثیه منزل را در جای خود حفظ نمایید، و محل اموال شخصی بیمار را که برایش آشناست، تغییر ندهید زیرا اثاث و وسایل آشنا محیط را به یاد بیمار می آورد و او را از محیط خود مطمئن تر می سازد.

انجام ورزش ملایم و توجه به رژیم غذایی و وضع سلامتی جسمی بیمار نیز حائز اهمیت می باشد.

حمایت از مراقبین

مراقبت از بیمار گاهی یک کار ۲۴ ساعته است. به همین دلیل اهمیت خاصی دارد، که برای این کار از دیگران کمک بگیرید و وقتی نیز برای رسیدگی به خودتان، منظور نمائید. سعی کنید دلبستگی، دوستان و زندگی اجتماعی تان  را حفظ کنید. با برخورداری از کمک اضافی ممکن  است بتوانید به شغلتان هم ادامه دهید. چه بسا مراقبت روزانه در یک بیمارستان روزانه یا مراکز روزانه مخصوص نیز میسر باشد. سازمان بهزیستی و یا سازمانهای خصوصی که در زمینه خدمات بهداشتی و مراقبت از بیماران فعالیت می‌نمایند ممکن است خدماتی نظیر مراقبت در محل سکونت (منزل)، نگهداری کوتاه مدت در مراکز ویژه را ارائه دهند به نحوی که شما بتوانید استراحت یا تعطیلی داشته باشید.

کمک های خانگی نظیر تهیه غذا و نظافت و شستشو، در برخی کشورها خدمتی به نام همنشینی با پدر بزرگ یا مادر بزرگ توسط کارکنان برخی مؤسسات فراهم آورده می‌شود. مددکاران اجتماعی در این موارد می توانند شما را راهنمایی کنند.

با سازمان هایی که ممکن است بتوانند به شما کمک کنند، تماس بگیرید. برای بسیاری از مراقبین، گروههای حمایت از مراقبین بسیار مفید واقع می شوند. پزشکتان، انجمن بیماری آلزایمر یا انجمن مربوط به سالمندان ممکن است در این موارد اطلاعاتی داشته باشند. امکان دارد افرادی نظیر روانشناس، پرستار روان و یا کار درمانگر بتواند به منزلتان بیاید و راهنمایی تان کند، که چه طور با رفتارهای بغرنج و گیج کننده بیمار سازگاری به خرج دهید و یا این که چطور شرایط خانه را بنحوی تنظیم کنید، که برای خویشاوندان زندگی در این خانه راحت تر و امن تر باشد.

ممکن است با پیشرفت بیماری وضع بیمار طوری شود، که لازم باشد مدتی طولانی در بیمارستان یا آسایشگاه سالمندان بستری گردد. بسیاری از مراقبین در این مورد به شدت احساس گناه می کنند. احساس گناه نکردن، دشوار است. در نتیجه ممکن است مراقبین سعی کنند همچنان به مراقبت از بیمار ادامه دهند. هر چند که این مراقبت به زندگی و سلامتی آنها واقعاً لطمه بزند. شاید برخورداری از این شهامت لازمست، تا قبول کنید که برای انجام چنین وظیفه دشواری توان شما محدود می باشد و باید بدون هر احساس گناهی مدتی بیمار خود را بستری نمایید.

بیماری آلزهایمر

تقریباً نیمی از افراد مبتلا به زوال عقل به بیماری آلزهایمر دچار می شوند. این بیماری مانند دیگر انواع زوال عقل به کندی شروع می شود و در ظرف یک تا سه سال به زوال عقل همراه با بی احساسی، بی اختیاری و عدم مهار اختلال حرکتی و در ظرف ۵ تا ۱۰ سال منجر به انهدام بدن و مرگ می شود. شروع بیماری غالباً مشخص نمی شود، زیرا فراموشی خاطرات جدید را نمی توان از دشواری به خاطر سپردن افراد مسن متمایز کرد. معمولاً از سن ۵۰ سالگی اختلال در به خاطر سپردن آشکار می شود که بعداً منجر به تغییر شخصیت می گردد؛ علائم عصب شناختی، مانند فقدان مهار بازتابها و اختلال گفتار دیرتر آشکار می شوند.

علت بیماری آلزهایمر هنوز شناخته شده نیست ولی در پدیدایی آن احتمال وجود ویروس کند، آمادگی ژنتیکی، سط غیرقابل تحمل آلومینیوم و نقص ایمنی بدن مؤثر هستند. بروز آلزهایمر زودرس به احتمال زیاد به نابهنجاری ارثی سوخت و ساز سلولی بستگی دارد؛ این نابهنجاری منجر به تحلیل ماده خاکستری کرتکس ارتباطی و زواید دندریتی و رسوب سلولهای عصبی مرده با سهم زیاد ناقل عصبی و پروتئین می شود. یک نوع پروتئین در رسوب سلولهای مرده به نام آمیلوئید وجود دارد؛ این پروتئین اختصاص به بیماران آلزهایمر و بستگان درجه اول آنها دارد.

در اختلال شدید آلزهایمر میزان ناقل استیل کولین و آنزیم انتقال دهنده آن در مناطق ارتباطی و هیپوکامپ کاهش می یابد. افزون بر این آنزیم تجزیه کننده استیل کولین استراز، نورآدرنالین، سروتونین و فعال شدن مجدد نوروپپتید سوماتوستاتین و نوروتنسین کاهش نشان می دهد. فقدان نورونهای کولینرژیک از هسته های زیر قشری نظام کولینرژیک ناشی می شود؛ علت این فقدان شاید دلیل کاهش عامل رشد عصبی، پروتئینی با وزن مولکولی ۱۳۰۰۰ است. عامل رشد عصبی در هیپوکامپ و هسته های پایه مغز جلویی بیشتر تولید می شود و رشد و تولید ناقل استیل کولین را تحریک می کند.

بیماری پارکینسون

لرزش آرام، کندی حرکات، انعطاف ناپذیری و فقدان کاهش حرکات ارادی، از نشانگان مهم بیماری پارکینسون و نیز اختلالهای شناختی و افسردگی بیماران نیز بخش دیگری از علائم این بیماری به شمار می آیند. بیماری معمولاً از سنین ۵۰سالگی به بعد شروع می‌شود و علائم آن به طور پیشرونده شدت پیدا می کند و در ۵ تا ۲۰ سال، نرخ مرگ و میر آن سه برابر افزایش می یابد. در پارکینسون ایدیوپاتیک علت هنوز شناخته شده نیست و بیشتر نشانگان پارکینسون با مصرف مزمن داروهای انتی دوپامینرژیک ظاهر می‌شوند. پارکینسون منجر به فقدان سلولهای دوپامینرژیک جسم سیاه و مناطق اطراف آن می شود و جسم سیاه که بخشی از نظام پیچیده است با کنشهای حرکتی، شناختی و انگیزشی ارتباط دارد، بدین ترتیب فقدان حرکت به تنهایی ظاهر نمی شود.

مناطق ارتباطی قشر پیش پیشانی مرکز اصلی دریافت تارهای دوپامینرژیک، کولینرژیک و نورآدرنرژیک است، بنابراین می توان اختلالاتی، مانند آسیب طرفی پشتی پیشانی را پیش بینی کرد. بیماران مبتلا به پارکینسون و آسیب پیشانی در آزمون دسته بندی کارتهای ویسکانسین و تکالیفی که با پاسخ تناوب تأخیری همراه است با اختلال مشابهی روبرو هستند. وجود بیماری را می توان براساس تعامل ناقلهای مختلف توجیه کرد؛ زیرا سلولهای نورآدرنرژیک هسته های سرولئوس در بیماران پارکینسون تخریب می شوند و سروتونین کاهش می یابد.

درمان پارکینسون با ال دوپا آنزیم پیشرو دوپامین- در ماهها و سالهای نخست بیماری موجب بهبودی اختلال روانی حرکتی، هوشمندی و خلق می شود- این امر نشان می دهد که در ترکیب پیچیده شبکه کنشهای شناختی و حرکتی اشکال تعادلی وجود دارد.

افسردگی

افسردگی اصطلاحی وسیع و مبهم است. برای شخص عادی حالتی مشخص با غمگین و گرفتگی و بیحوصلگی، و برای پزشک گروه وسیعی از اختلالات عاطفی با زیر شاخه های متعدد را تداعی می کند.

خصوصیت اصلی و مرکزی حالات افسردگی کاهش عمیق میل به فعالیت لذت بخش روزمره، مثل معاشرت، تفریح، ورزش، غذا و سکس است. این ناتوانی برای کسب لذت، حالتی نافذ و پایا دارد.

بطور کلی شدت افسردگی بستگی به تعداد علائم و درجه نفوذ آنها دارد. در خفیفترین فرم، ممکن است فقط معدودی از علائم اساسی وجود داشته باشد.

مهمترین علامت افسردگی ناتوانی در کسب لذت از چیزهائی است که قبلاً برای او لذت بخش بوده است. غذا برای شخص بی طعم، فعالیت جنسی بدون لذت، شغل خسته کننده، و معاشرتهای پرمعنی پیشین پوچ و بی معنی می گردد. غمگینی یکی از خصوصیات افسردگی است. معهذا در تمام فرمهای آن جزئی از سمپتوماتولوژی نیست. بیمار ممکن است بجای غمگینی، از گیجی و اضطراب و عدم تمرکز فکری شکایت داشته باشد. احساس درماندگی، میل به خود ملامتگری، کاهش اعتماد به نفس در میان شایعترین علائم افسردگی هستند. کندی پسیکوموتور، یا برعکس آن تحریک و آشفتگی ممکن است یکی از تظاهرات افسردگی باشد. بیخوابی، به خصوص بیخوابی آخر شب، علامت مهمی است. بی‌اشتهایی و کاهش وزن نیز از علائم عمده افسردگی شمره می شوند. تغییرات شبانه روزی خلق، به صورت شدت یافتن علائم به هنگام برخاستن از خواب، از خطوط راهنما برای تشخیص افسردگی است. شکایتهای مبهم از سردرد، کمردرد، دلدرد، یبوست بدون علت آشکار گاهی با افسردگی همراه است. وجود افکار انتحاری تکرار شونده نیز در میان مهمترین علائم افسردگی بوده و مستلزم توجه جدی است.

کندی روانی- حرکتی در حالات افسردگی رویهمرفته علامت شایعی است. معهذا در بیماران سالمند تحریک روانی- حرکتی نیز مشاهده می شود. علائم کلاسیک تحریک روانی- حرکتی گره کردن انگشتان به هم و کندن مو است. حالت کلاسیک بیمار افسرده با خمیدگی قامت، فقدان حرکت خود به خودی و نگاه خیره رو به پائین مشخص است.

افسردگی هر چند که از شایعترین اختلالات روانی انسان است، معهذا شاید بیش از هر اختلال روانی دیگر ناشناخته مانده یا در تشخیص آن اشتباه می شود. یکی از علل پنهان ماندن و عدم تشخیص افسردگی درآمیختن آن با غمگینی معمولی است. در زندگی هرکس موقعیتهایی پیش می آید که خواه ناخواه او را غمگین می سازد، اما این حالت با آشفتگی واقعی روانی و تقلیل بینش معنوی شخص همراه نیست. برعکس، افسردگی حالتی است که برکیفیت خلق شخص تأثیر عمیق گذاشته و نحوه ادراک او را از خویش و از محیطش دگرگون می سازد. این تفاوت را شاید با توصیفی که یک بیمار در ضمن رواندرمانی بیان کرده است بهتر بتوان درک کرد: بین غمگینی و افسردگی فرق و بزرگی وجود دارد. وقتی من و زنم اوقات تلخی مختصری داشته باشیم من احساس غمگینی می کنم. این حالت را دوست ندارم، اما این جزئی از زندگی است. کمی بعد هر دو آشتی می کنیم. ممکن است این پیش آمد مرا ناراحت کند، اما دیگر سبب بیخوابی من نمی گردد و بطور کلی من احساس خوشی واقعی را از دست نمی دهم. برعکس، وقتی افسرده ام موضوع کاملاً فرق می کند. این حالت خیلی آزارم می دهد. یک عده تغییرات جسمانی در خود می یابم. شب خوابم نمی برد و شاید هم شب را بیدار بمانم. اگراین بار اختلافی با زنم پیدا کنم احساس می کنم که ادامه زندگی ما بیهوده است. اگر مشکلی در کارم پیش آید- که در مواقع عادی بطور مناسبی رو به راهش می کنم- احساس می کنم که آدم بی فایده ای هستم و در واقع نیروی من بجای مبارزه با مشکل، صرف درگیری با حس اعتماد به نفسم می گردد.

بیماران، علائم افسردگی را با عبارات گوناگونی بیان می کنند: احساس می کنم که یک آزردگی درونی دارم، و خیلی زود گریه ام می گیرد، دست خودم نیست اکثر اوقات انگار که دارم گریه می کنم، اما واقعاً اشک نمی ریزم، خیلی ساده بگویم، ملولم آنچه که قبلاً برایم جالب بود دیگر نیست، حوصله ام از همه چیز سر رفته است. احساس می کنم اگر بتوانم گریه بکنم راحتتر می شوم، می ترسم، نمی توانم تصمیم بگیرم، قادر به تمرکز حواس خودم نیستم، خودم را درمانده احساس می کنم. اینها و خیلی عبارات مشابه دیگر از جمله سرنخ هایی هستند که برای رسیدن به تشخیص افسردگی پزشک را راهنمائی می‌کنند.

افسردگی پنهانی

اصطلاحی است که از سال ۱۹۵۰ به بعد عمومیت یافت. این نوع افسردگی ممکن است در لباس هر نوع شکایت جسمی که نسبت به درمان های مناسب مقاوم بوده است، ظاهر شود. چنین شکایات جسمی معمولاً با درمان های ضدافسردگی مثل داروهای ضدافسردگی سه حلقه ای یا الکتروشوک بهبود می یابند.

افسردگی اتکائی

سندرمی است که در بچه ها در نیمه دوم یک سالگی به دنبال محرومیت از توجه مادر یا کسی که نقش مادری داشته باشد ظاهر می گردد. چنین طفلی ابتدا با خشم و اعتراض و اضطراب به غیبت مادر واکنش نشان می دهد و پس از آن یأس و بی تفاوتی و به دنبال آن بی‌اشتهایی و تحلیل قوا و بالاخره مرگ ممکن است پیش آید.

افسردگی رجعتی یا افسردگی دوره یائسگی

خطوط افسردگی با بالاتر رفتن سن افزایش می یابد و از چهل سالگی به بالا شایعتر است.

افسردگی رجعتی با آشفتگی و بیقراری شدید مشخص است و احتمال اقدام به خودکشی یکی از خطرات جدی این نوع افسردگی است. سندرم آشیانه خالی اصطلاحی است که گاهی به این نوع افسردگی اطلاق می شود.

واکنش سوگ

از متقدمین، فروید سوگ را واکنش نسبت به فقدان شخصی عزیز یا فقدان چیزی که جای شخص را گرفته است، نظیر مملکت، آزادی، یا یک شیء ایده آل و نظایر آن تعریف کرده و خصوصیات آنرا غمگینی عمیق  دردناک، قطع علاقه نسبت به دنیای خارج، کاهش ظرفیت دوست داشتن، و وقفه فعالیت می داند.

به نظر فروید سوگ یک واکنش دردناک اما طبیعی شخص داغدار است که هر چند الگوی زندگی طبیعی را به هم می زند، معهذا باز هم بیمارگونه شمرده نشده و نیازی برای مداوا نیست. اگر مجال داده شود خود به خود فروکش می کند و تداخل در آن نه تنها بی فایده بلکه مضر نیز می تواند باشد.

فروید در تفکیک افسردگی از سوگ می نویسد: «در سوگ، این دنیا است که برای شخص تهی و بی ارزش شده است، در افسردگی خود شخص» وی به کاهش احترام به نفس در افسردگی اشاره می کند و میل به خودملامتگری، که از خصوصیات واکنش سوگ نیستند. سوگوار هر چند حسرت گذشته را می خورد اما خود را بی ارزش، پست و تهی احساس نمی کند و چنین شخصی علیرغم فقدان می تواند به روابط عادی و کارهای روزمره خود ادامه دهد. ممکن است شخص داغدار بنشیند و به آواز یا موسیقی دلخواه خود گوش فرا دهد لذت هم ببرد و آخر سر هم موجی از غم و اندوه، اشگ از چشمان او سرازیر سازد، اما آدم افسرده اصولاً ناتوان از کسب لذت است.

پس از داغدیدگی معمولاً یک مرحله عدم واکنش وجود دارد که به دنبال آن واکنش کامل سوگ ظاهر می گردد. در مرحله عدم واکنش که چند ساعت یا روز به طول می انجامد و گاهی تا دو هفته نیز ممکن است دوام پیدا کند بیمار معمولاً راحت است، انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده است، یا بطور کامل از درک وقوع مرگ ناتوان است. با درک اینکه فقدان واقعاً روی داده است واکنش کامل می گردد. شدت واکنش، که با تاسف خوردن، گریه کردن، احساس درماندگی، بی علاقگی به کار، بی توجهی به خود و بی اشتهائی همراه است، پس از دو تا چهار هفته رو به کاهش می گذارد. در هفته ششم تا دهم خیلی کمتر شده و پس از ماه ششم خیلی جزئی باقی مانده یا از بین می رود. ضمن چند سال پس از داغدیدگی واکنش های گذرائی مثلاً در سالگرد فقدان ممکن است مشاهده گردد.

تشخیص واکنش سو بیمار گونه زمانی گذاشته می شود که شش ماه یا بیشتر پس از فقدان، علیرغم آگاهی کامل شخص از وقوع آن، میل به انکار در رفتار و گفتار او مشاهده گردد. البته عده ای از محققین معتقدند که طول این مدت را فرهنگی که بیمار متعلق به آن است تعیین می کند و ختم ماه ششم پس از فقدان همیشه آغاز سوگ بیمار گونه نیست. در هر حال چیزی که سوگ بیمارگونه را مشخص می سازد این است که فرد سوگوار مدام منتظر بازگشت شخص از دست رفته است، گاهی ناباوری مرگ چنان عمیق است که ممکن است سالها بعد نیز شخص در وقوع مرگ دچار تردید شود و دیگران را اشتباهاً به جای شخص از دست رفته بگیرد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا