کلمه ” ”اذن” ” به معنی اعلام رخصت است. این در جایی است که ماذون (اذن داده شده) یک موجود شاعر باشد، شعور داشته باشد. اذن در مورد انسانها درست است ولی حتی در مورد حیوانها با اینکه دارای درجهای از شعور هستند درست نیست، یعنی جلوگیری نکردن از یک حیوان در انجام یک کار اذن تلقی نمیشود.
فرض کنید گزندهای میخواهد کاری بکند و انسان با اینکه میتواند جلوی او را بگیرد جلوی او را نگیرد. این معنایش این نیست که من به این حیوان اذن دادم، چون معنای اذن، اعلام است.
” ”ماذون” ” باید دارای درجهای از شعور باشد که بداند در کارش نیازمند به اذن شماست و منتظر اعلام شما باشد و بعد از اعلام، آن کار را انجام دهد درحالی که حیوان چنین نیست و لهذا اذن فقط در مورد انسانها صادق است.
(مطلبی که گفتیم در جایی است که اذن دهنده انسان باشد) .
ولی قرآن کریم کلمه اذن را در مورد همه موجودات به کار برده است: در مورد انسان، در مورد حیوان، در مورد نباتات و حتی در مورد جمادات. این به چه جهت است؟ کانه در تعبیر قرآن مطلب از این قرار است که همه موجودات در برابر خداوند به منزله عبید و بندگانی در مقابل مولایی هستند.
همچنان که عبید و بندگان در کارهای خود نیازمند به اعلام رخصت مولا هستند، همه اشیا در کارهای خودشان نیازمند به اعلام رخصت (از طرف خداوند) هستند. اشیا که (به ظاهر) غیرشاعر هستند، در درون خودشان نسبت به خدای خود نوعی شعور و ادراک دارند. خداوند متعال برای این که بفهماند همه موجودات از نوعی شعور و ادراک و از یک رابطه شعوری با خدای خودشان برخوردار هستند، کلمه ” ”اذن” ” را به کار میبرد: «ما اصاب من مصیبه الا باذن الله».
«و من یؤمن بالله یهد قلبه». برخی از افرادی که چهار کلمه با علوم آشنایی پیدا میکنند و بعد در زندگی عملی عوامالناس مذهبی مطالعه میکنند، منطق خودشان را یک منطق برتر و بالاتر تصور میکنند و فکر میکنند آنها چیزهایی را کشف کرده و میدانند که این آدم عامی نمیداند، درصورتی که ایمان، رسیدن به یک منطق برتری است که چندین درجه مافوق این منطقه ایی است که ما اسم آنها را ” ”علمی” ” گذاشتهایم.
این که انسان بتواند همین مطلب را در نظام عالم درک کند که همه اشیا در تاثیرات خود یک رابطه اذن و ماذونی با خدای خود دارند و اگر سببی کار خودش را کرد و مانع ایجاد نشد، این مانع ایجادنشدن مبنی بر مصلحتی است (کار هر کسی نیست.
یک خداشناسی عمیق، یک توحید در ذات و توحید در فاعلیتی لازم است که انسان داشته باشد تا به این حقیقت راه پیدا کند. لهذا بعد فرموده است: «و من یؤمن بالله یهد قلبه». آنکه به خدا ایمان بیاورد، خدا قلب او را هدایت میکند، یعنی انسان تا از یک ایمان قوی برخوردار نباشد به این حقیقت راه نمییابد.
«و الله بکل شیء علیم» خدا به همه چیز آگاه است. اگر کسی بخواهد مؤثرهایی را که در عالم در هر “” آن” ” تأثیر میگذارند حساب کند، اصلا قابل احصا نیست. دیگر ارقامی از قبیل میلیارد و صدها میلیارد و میلیاردها میلیارد، و میلیاردها میلیاردها میلیارد و امثال اینها در اینجا کارگر نیست، بلکه غیرمتناهی است، یعنی در هر آن و در هر لحظه، غیرمتناهی موثر در غیرمتناهی متاثر اثر میگذارد.
اگر فقط بدن یک انسان را درنظر بگیرید در آن واحد میلیونها عامل در یکدیگر اثر میگذارند تا چه رسد به همه انسانها، و تا چه رسد به همه آنچه در کره زمین است و همه آنچه در منظومه شمسی است و همه آنچه در کهکشانها و در عالم غیرمتناهی است. معنای «مااصاب من مصیبه الا باذن الله» در واقع نوعی نظارت الهی بر جریانات عالم است.
«والله بکل شیء علیم». اگر تو الله را شناختی، خاطرت جمع باشد، او به همه چیز آگاه است، هیچکدام از تأثیرها و مؤثرها و متأثرها و اثرها از نظارت الهی که نامش «باذن الله» است خارج نیست. معنای توحید همین است.