ودیعه

وديعه

ودیعه عقدى است که فائده آن نائب گرفتن دیگرى در حفظ مال خویش ‍ است ، و به عبارتى دیگر نهادن مال خود در دست دیگرى است تا او آن را براى مالکش حفظ و نگهدارى کند، و غالبا کلمه ودیعه را به آن مال اطلاق مى کنند، صاحب مال را مودع و آن کسى که مال را نزد او امانت مى گذارند مستودع مى گویند و این عقد احتیاج به ایجاب و قبول دارد، و ایجاب آن عبارت است از هر لفظى که این استنابه را برساند مثل اینکه صاحب مال بگوید: (این مال را نزد تو به ودیعه نهادم ) و یا بگوید: (این مال را حفظ کن ) و یا (این امانت دست تو است ) و نظیر اینها و قبول آن نیز عبارت است از هر سخنى که رضایت بر نیابت در حفظ را برساند، و در این ایجاب و قبول عربى بودن شرط نیست بلکه با هر لغت دیگر نیز صحیح است ، و این نیز صحیح تر است که ایجاب آن با لفظ باشد و قبولش با عمل به اینکه امین بعد از آن که صاحب مال ایجاب را رگفت مال را تحویل بگیرد بلکه به معاطات که هم ایجاب به عمل است و هم قبول نیز صحیح است ، مثل اینکه صاحب مال امانتش را نزد امین بگذارد او هم آن را بردارد و تحویل بگیرد.

مساءله ۱ – اگر جامه اى را مثلا نزد کسى بیندازد و بگوید: این امانت باشد نزد تو اگر به زبان و یا عملى که دلالت بر قبول داشته باشد قبول کند ودیعه صورت گرفته ، و در اینکه آیا با سکوت دال بر رضایت محقق مى شود یانه اشکال است ، و اگر قبول نکند ودیعه محقق نمى شود حتى در صورتى که صاحب مال به این منظور مال را نزد او بیندازد و برود و در نتیجه ضمانى به عهده او نمى آید هرچند که نزدیک تر به احتیاط آن است که تا ممکن است به حفظ آن قیام کند.

مساءله ۲ – قبول ودیعه و امانت تنها براى کسى جائز است که قدرت بر حفظ آن داشته باشد، بنابراین کسى که عاجز از حفظ امانت است بنابر احتیاط جائز نیست آن را قبول کند مگر آن که صاحب مال در حفظ مالش از او عاجزتر باشد و امینى دیگر که قادر بر حفظ آن باشد یافت نشود، که در این صورت جواز قبول آن بعید نیست خصوصا با توجه صاحب مال به وضع امین .

مساءله ۳ – ودیعه از هر دو طرف جائز است ، هم مالک مى تواند هر زمان که خواست امانت خود را پس بگیرد و هم امین (مستودع ) مى تواند هر زمان که خواست آن را به صاحبش رد کند، و اگر رد کرد صاحب مال مال (مودع ) نمى تواند از قبول آن امتناع بورزد و اگر مستودع یک جانبه و پیش خود آن را فسخ کند ودیعه به هم مى خورد و امانت مالکى از بین مى رود و از آن پس ‍ آن مال نزد وى به امانت شرعى باقى مى ماند، به این معنا که واجب است آن را به صاحبش و یا قائم مقام وى رد نموده یا مالک را به فسخ خود اطلاع دهد که اگر بدون عذر شرعى یا عقلى سهل انگارى کند ضامن است .

مساءله ۴ – در هر یک از مستودع و مودع بلوغ و عقل معتبر است ، بنابراین امانت سپردن و قبول امانت کودک و دیوانه صحیح نیست چه اینکه مال از خود آنان باشد و یا از غیر ایشان که کاملند بله حتى دست نهادن بر مالى که آن دو به ودیعه نهاده اند جائز نیست و اگر کسى چیزى از دست آن دو بگیرد ضامن است و ذمه اش برى نمى شود مگر بعد از آن که آن مال را به ولى آن دو برگرداند پس اگر به خود آن دو برگرداند ذمه اش برى نمى شود، بله اگر بترسد که مال در دست آن دو تلف شود و اگر حیوان است هلاک گردد به عنوان حسبه و به منظور حفظ از دست آن دو مى گیرد، البته با گرفتنش ‍ امانت و ودیعه اى مالکى نمى شود بلکه امانتى است شرعى که به حکم شرع واجب است آن را حفظ کند و در اولین فرصت ممکن آن را به ولى آن دو برساند و یا اعلام کند که مالشان نزد او است چون کودک و دیوانه به منزله آلت و وسیله است براى فرد کامل .

مساءله ۵ – اگر شخص کاملى مالى را به وسیله بچه یا دیوانه نزد شخصى بفرستد تا پیش او ودیعه باشد و او (هم ) به همین عنوان آن را تحویل بگیرد، ظاهر آن است که نزد او ودیعه مى شود، زیرا بچه و دیوانه به منزله ابزار کار براى شخص کامل مى باشند.

مساءله ۶ – اگر مالى را نزد کودک یا دیوانه ودیعه نهاد آن دو در صورت تلف شدن مال ضامن نیستند حتى اگر خود آن دو مال را تلف کنند چون ممیز نیستند، و اما اگر کودک و دیوانه ممیز باشند و صلاحیت حفظ امانت را داشته باشند بعید نیست در صورت تلف شدن به خاطر کوتاهى در حفظ آن ضامن باشندتا چه رسد به آن جا که خودشان آن را تلف کنند.

مساءله ۷ – بر امین (مستودع ) واجب است امانت را به مقدار متعارف حفظ کند و آن را در جائى که حرز آن نوع کالا است بگذارد، مثلا جامه و پول و زیورآلات را در صندوق و امثال آن و حیوان را در اصطبل مضبوط و در بسته ، و گوسفند را در بهاربند، و سخن کوتاه اینکه هر چیزى را در محلى قرار دهد که در آن جا قرارش دهد نمى گویند در امانت خیانت کرده و در حفظ آن سهل انگارى نموده ، این حکم جارى است حتى در فرض که صاحب مال میداند که مستودع جائى براى حفظ امانت او ندارد، در نتیجه مستودع اگر آن را قبول کرد باید در بدست آوردن چنان محلى قیام کند.زیرا مقدمه واجب واجب است ، و همچنین واجب است به همه اقداماتى که در حفظ آن از تلف و معیوب شدن دخالت دارد قیام نماید، مثلا جامه پشمى و ابریشمى را در تابستان به او بدهد و حیوان را آب و علف داده از گرما و سرما حفظ کند که اگر در این وظائف اهمال کند ضامن است .

مساءله ۸ – اگر دهنده امانت محل خاصى را براى حفظ امانتش معین کند و از کلام او قیدیت استفاده شود باید به همان محل اکتفا نموده ، بعد از آن که امانت را در آن جا گذاشت بجاى دیگر نقل ندهد هرچند که در آن جا محفوظتر باشد، که اگر نقل دهد ضامن است بله اگر در آن مکانى که وى معین کرده در معرض تلف باشد جائز است به جاى امن تر نقل بدهد و ضمانى بر او نیست هرچند که صاحب امانت او از این نقل نهى کرده باشد مثلا گفته باشد از اینجا جابجایش نکن هرچند که تلف بشود، لکن نزدیکتر به احتیاط این است که اگر حاکم در دسترس باشد به وى مراجعه نماید.

مساءله ۹ – اگر ودیعه در دست مستودع تلف شود و این تلف مستند به تعدى و یا کوتاهى وى نباشد ضامن نیست ، و همچنین اگر ظالمى آن را به زور و قهر از وى بگیرد چه اینکه ظالم خودش آن را از او بگیرد و یا به او بگوید بده و گرنه چنین و چنان مى کنم و مستودع بناچار خودش آن را تسلیم ظالم کند، بله در صورتى که مستودع خودش در این ماجرا دخالت داشته باشد مثلا به ظالم خبر داده باشد که فلانى امانتى را به من سپرده و یا در جائى آن را نشان افراد داده باشد که مظنه آن هست که خبر وجود چنین چیزى به گوش ظالم برسد احتمال ضمان قوى است ، وبعید نیست که دست امانتیش بدست ضمانت منقلب شود حال چه اینکه دست ظالم به آن ودیعه برسد یا نرسد.

مساءله ۱۰ – اگر امانت دار قادر باشد بر دفع ظالم تا امانت محفوظ بماند دفع او واجب است ، حتى اگر دفع ظالم محتاج به این شود که به دروغ بگوید چنین امانتى نزد من نیست و حتى براى اثبات دعوى خود جائز و بلکه واجب است سوگند بخورد که اگر چنین نکند ضامن است ، و در اینکه آیا اگر بتواند توریه کند این توریه (یعنى گفتن سخنى که به ظاهر راست و در واقع دروغ است ) واجب است یا نه اشکال است ، نزدیک تر به احتیاط آن است که توریه کند ولى اقوى عدم وجوب آن است .

مساءله ۱۱ – اگر دفع ظالم از مال امانت مستلزم این باشد که ضررى بر بدنش ‍ رسد مثلا زخمى شود و یا آسیبى دیگر ببیند و یا هتک عرضش بشود و یا خسارتى بر او وارد آید واجب نیست آن را تحمل کند، بلکه در غیر آخرى که همان خسارت مالى باشد جائز نیست تن به آن ضررها بدهد، بلکه در خسارت مالى هم به بعضى از مراتبش جائز نیست بله مرتبه پائین آن ضررها که خیلى ناچیز باشد به طورى که غالب مردم آن را تحمل مى کنند، مثل اینکه با لحن خشن با او سخن بگوید البته لحنى که در مقایسه با آبرو و شخصیت او هتگ شمرده نمى شود هرچند به حسب طبع از آن متاءذى گردد – ظاهرا تحمل آن واجب است .

مساءله ۱۲ – اگر دفع ظالم از مال امانتى متوقف بر دادن مال یا از خودش و یا از غیر باشد اگر آن مال قسمتى از همان مال امانتى باشد (به اینکه مثلا ده تومان از هزار تومان امانتى را به ظالم بدهد تا بقیه سالم بماند) واجب است چنین کند، و اگر اهمال کند و ظالم همه مال را ببرد ضامن آن مقدار زائد (یعنى نهصد و نود تومان ) است ، بنابراین اگر با دادن نصف مال خطر رفع مى شد ضامن نصف است و اگر با دادن یک ثلث رفع مى شد ضامن دو ثلث است و همین طور، و همچنین است اگر از یکنفر دو امانت نزد اوست و با دادن یکى از آن دو ظالم دفع مى شود و او اهمال کند و ظالم هر دو را ببرد، در این فرض اگر با اذن خصوص یکى از آن دو امانت خطر دفع مى شد اگر ندده و ظالم هر دو را ببرد ضامن آن دیگرى است ، و اگر با دادن یکى از آن دو بدون تعیین خطر دفع مى شد اگر ندهد و ظالم هر دو را ببرد ضامن گران قیمت تر از آن دو است ، و اگر دفع ظالم متوقف بر سازش است باین نحو که مالى از مستودع را بظالم بدهد واجب نیست که از مال خود بعنوان تبرع و مجانى بپردازد، و اما اگر بخواهد از مال خود بقصد گرفتن از مالک بپردازد اگر ممکن باشد باید از صاحب مال و اگر نشد از قائم مقام او مانند حاکم اجاره بگیرد پس اگر بدون اجازه چیزى بظالم بدهد مستحق رجوع بمالک و گرفتن آن از وى نیست ، و اما اگر گرفتن اجازه ممکن نباشد بنابر احتیاط واجب است آن باج را بظالم بدهد و در این صورت مى تواند از مالک مطالبه آن را بکند به شرطى که هنگام دادن به ظالم قصدش این بوده باشد که آن را از مالک بگیرد.

مساءله ۱۳ – اگر ودیعه حیوان باشد بر او واجب است آب و علفش را بدهد هرچند که مالک نگفته باشد بلکه هرچند که او را نهى کرده باشد و اگر نمى دهد واجب است آن را به مالکش و یا قائمقام او بر گرداند، وواجب نیست آب و علف آن را خودش بدهد بلکه مى تواند دیگرى را به آن کار بگمارد و نیز واجب نیست در خانه خودش آب و علف آن را بدهد بلکه مى تواند براى دادن آب و علف حیوان را از منزلش بیرون ببرد هرچند که در منزل نیز ممکن باشد ولکن وقتى عادت بر بیرون بردن داشته باشد مى تواند بیرون ببرد، بله اگر مثلا راه مخوف باشد بیرون بردنش جائز نیست ، همچنانکه اگر گماردن دیگرى بدادن آب و علف حیوان بى اعتبار باشد مگر آن که خودش و یا فردى امین همراه او باشد نمى تواند حیوان امانتى را بغیر بسپارد، و اجمال سخن اینکه باید طبق معمول و معتاد رعایت حفظ امانت را بکند به طورى که عرفا بگویند در حفظ امانت کوتاهى و تعدى نکرده است ، این نسبت به اصل دادن آب و علف حیوان است ، و اما نسبت به هزینه آن اگر مالک عین آن را نزد وى نهاده و یا به او اجازه داده که از مال خودش هزینه حیوان را تاءمین کند تا بعدا از او بگیرد که هیچ اشکالى پیش ‍ نمى آید وگرنه واجب است در مرتبه اول از مالک و یا وکیل او اجازه گرفته آب و علف حیوان را تهیه کند، و اگر مالک یا وکیل او در دسترس نیست باید به حاکم مراجعه کند تا حاکم هرچه صلاح دید به او دستور دهد هرچند باینکه باو بگوید مقدارى از مال امانتى را بفروش و خرج بقیه کن ، و اگر حاکم هم در دسترس نیست نزدیک تر به احتیاط و بهتر آن است که زیر نظر دو نفر شاهد هزینه نگهدارى حیوان را از مال خود بدهد و بعدا از مالک بگیرد مگر آن که در تحمل هزینه حیوان قصد احسان و تبرع داشته باشد.

مساءله ۱۴ – عقد ودیعه با موت هر یک از مودع (دهنده امانت ) و مستودع (گیرنده آن ) و با دیوانه شدنش باطل مى شود، اگر مودع بمیرد ودیعه که تا قبل از مردن او امانت مالکى بود در دست مستودع امانت شرعى مى شود در نتیجه واجب است فورا آن را به وارث مودع و یا ولى او برساند و یا آن دو اعلام کند که فلانى نزد من فلان چیز را امانت سپرده که اگر بدون عذرى شرعى در این منطقه اهمال کند ضامن است ، بله اگر اهمال کردنش در رد امانت بخاطر این باشد که نمى داند مدعى ارث واقعا وارث مالک هست یا نه وارثش منحصر به همانهائى است که وى علم دارد به وارث بودن ایشان بدین جهت هم پرداخت امانت و نیز اعلام آن را تاءخیر بیندازد تا در اطراف قضیه تحقیق کند این عذرش شرعى است ، و اگر در همین بین امانت تلف شد بنابر اقوى ضامن نیست و اگر وارث مالک افراد متعددى بودند باید امانت را به همه آنان و یا قائم مقام آنان رد کند که اگر به یکى رد کند بدون اذن دیگران ضامن سهمیه بقیه ورثه است ، و اما اگر مستودع از دنیا برود امانت مردم که تا آن موقع مالکى بود شرعى شده در دست وارث او و یا ولى او قرار مى گیرد، البته اگر امانت مانند منقولات چیزى باشد که در تحت ید واقع شود بر وارث یا ولى واجب فورى است که یا آن را به مودع یا قائم مقام او رد کنند و یا به آنان اعلام نمایند.

مساءله ۱۵ – رد ودیعه در اولین فرصت ممکن واجب مى شود اگر مالک آن را مطالبه کند هرچند که مالک کافر باشد (البته کافرى که مالش احترام داشته باشد) بلکه بنابراحتیاط هرچند کافر حربى باشد که مالش براى مسلمین مباح است ، و در رد امانت مقدار واجب این است که دست از آن مال بردارد و بین آن و مالکش حائل نشود و اما اینکه خودش آن را بردارد و بمالک برساند واجب نیست پس اگر مثلا در صندوقى مقفل و یا اطاقى دربسته قرارش داده همین کافى است که قفل را از صندوق بردارد و درب خانه را باز کند و به مالک بگوید امانت خود را بردار، بهمین مقدار تکلیف خود را انجام داده و از عهده خود خارج ساخته است ، همچنانکه در مسئله فوریت و رد آن در اولین فرصت ممکن فوریت عرفى کافى است ، پس اگر در راه است لازم نیست سیر نشده از طعام برخیزد و اگر در نماز است حتى در نماز نافله و امثال آن آن را بشکند، و آیا جائز است براى احضار دو شاهد رد امانت را تاءخیر بیندازد؟اقوى این است که آرى مگر آن که احضار شاهد باعث تاءخیر زیاد شود که در این صورت تاءخیر جائز نیست مخصوصا در آن جائى که با حضور شاهد امانت را به وى نسپرده باشند، البته این در جائى است که رخصت در تاءخیر و عدم تعجیل نداشته باشد و گرنه اشکالى نیست در اینکه فوریت و مبادرت واجب نیست .

مساءله ۱۶ – اگر دزد چیزى را که دزدیده نزد کسى امانت بگذارد در صورت امکان مستودع نباید آن را به وى رد کند، بلکه در دست او امانتى است شرعى و واجب است آن را به صاحبش اگر مى شناسد برساند، و اگر نمى شناسد طبق دستورى که در کتاب لقطه آمده یکسال اعلام مى کند و اگر بعد از یکسال صاحبش پیدانشد احتیاط را ترک نکند به اینکه آن را به حساب صاحبش صدقه دهد، اگر بعد از آن صاحبش پیدا شد او را مخیر مى کند بین گرفتن اجر صدقه از خداى تعالى و گرفتن غرامت از وى اگر اجر صدقه را قبول کرد اجر صدقه از آن او است ، و اگر غرامت را اختیار کرد اجر صدقه از آن دهنده غرامت است ، هرچند که بعید نیست حکم لقطه درباره چنین مالى نیز جریان یابد.

مساءله ۱۷ – همانطور که رد ودیعه هنگام مطالبه مالک آن واجب است زمانى هم که ترس تلف آن و یا به سرقت رفتن آن و یا سوختنش ویا مثل آن را داشته باشد واجب است آنرا به صاحبش رد کند، حال اگر توانست آن را به صاحب آن یا وکیل خاص او و یا وکیل عامش برساند که برساند، و اما اگر به هیچ یک از آنان دسترسى نداشت واجب است آن را به حاکم شرع برساند (البته اگر حاکم قادر بر حفظ آن باشد) و اگر دسترسى به حاکم نداشت و یا امانت نزد حاکم نیز در معرض تلف باشد باید آن رانزد شخصى ثقه امینى که مى تواند آن را حفظ کند بسپارد.

مساءله ۱۸ – اگر نشانه هاى مرگ مستودع نمودار شده باشد حال یا بخاطر بیمارى و یا به جهتى دیگر بر او واجب است امانت را در صورت امکان بمالکش و یا وکیل مالکش رد کند، و اگر ممکن نباشد بحاکم برساند و در صورت نبودن حاکم درباره آن وصیت کند و چند نفر را بر وصیت خود شاههد بگیرد، و اگر در این وظائف کوتاهى کند ضامن است ، و لازم است وصیت کردن و شاهد گرفتن بنحوى باشد که مؤ ثر درحفظ امانت براى صاحب باشد بهمین جهت واجب است جنس و وصف امانت را در وصیت ذکر کند و محل آن را معین کند و نیز معین کند که این امانت از کیست پس صرف اینکه بگوید و یا بنویسد: که نزدم امانتى است که شخصى آن را به من سپرده کافى نیست ، بله اگر وارث مطلع از آن امانت است و مورد وثوق او است و امین است اقوى آن است که اصلا چنین وصیتى لازم نیست .

مساءله ۱۹ – براى مستودع جائز است به مسافرت غیر ضرورى برود و ودیعه در همان حرز و ماءمن سابقش نزد اهل و عیال خود باقى بماند البته این در صورتى است که حفظ ودیعه متوقف بر حضور خود او نباشد، منتهى اگر جز با حضور او حفظ نمى شود یا باید ترک سفر کند و یا آن را به مالک یا وکیلش رد کند و در صورت عدم دسترسى به آنها به حاکم و اگر حاکم هم نبود ظاهر این است که تکلیف وى منحصر مى شود در ترک سفر و ماندن نزد امانت ، و بنابراحتیاط جائز نیست امانت را باخود ببرد هرچند که راه امن باشد و بردنش در سفر و نهادنش در حضور از نظر حفظ یکسان باشد، این احتمال هم احتمال خوبى است که کسى بگوید بین ودیعه ها فرق است بعضى ها را مى توان به سفر برد و بعضى ها را نمى توان برد، لکن احتیاط مطلقا ترک نشود، و اقوى آن است که جائز نیست آن را نزد امینى امانت بگذارد، همه اینها در فرضى بود که مسافرت ضرورى نباشد، اما اگر ضرورى باشد در صورتى که رد امانت بمالک آن یا وکیل مالک و یا حاکم ممکن نباشد تکلیفش متعین و منحصر مى شود در اینکه آن را نزد امینى بسپارد، و اگر آن نیز ممکن نشد آن را با خود به سفر ببرد و بقدر امکان در حفظ آن بکوشد که در این صورت اگر تلف شود ضامن نیست ، بله در مثل سفرهاى طولانى و پر خطر لازم است با امانت معامله کسى را کند که نشانیهاى مرگ خود را در مى یابد و تفصیلش گذشت .

مساءله ۲۰ – مستودع یکى از مصادیق عنوان امین است و امین ضمانتى بعهده اش نیست یعنى اگر امانت نزد او و در دست او تلف و یا معیوب شود ضامن نیست ، مگر آن که در حفظ آن کوتاهى کرده و یا بدون اذن مالک آن را بکار زده باشد، همچنانکه حکم درباره هر امینى همین است ، و منظور از کوتاهى و سهل انگارى در حفظ آن و ترک وظائفى است که اگر انجام مى داد امانت عاده حفظ مى شد و ترک آن وظائف در نظر عرف بى اعتنائى به امانت شمرده مى شود، مثل اینکه امانت را در محلى بدون حفظ بیندازد و برود بدون اینکه مراقبى بر آن بگمارد، و یا اگر حیوان است آن را بدون آب و علف بگذارد و اگر پارچه پشمى و ابریشمى است در تابستان آن را باد ندهد و یا آن را به امانت بدست دیگرى بسپارد و اگر کتاب و بعضى از انواع قماش است که رطوبت آن را فاسد مى سازد از رطوبت حفظش نکند و یا آن را با خود به سفر ببرد، البته نمى توان گفت مطلق سفر و همچنین بسفر بردن مطلق امانت ها تفریط است ، و اما تعدى در امانت (که مانند تفریط باعث ضمان مى شود) عبارت است از اینکه مستودع در امانت تصرف کند که مالک اذن آن را بوى نداده ، مثل اینکه جامه امانتى را بپوشد یا فرش امانتى را زیر پاى خود پهن کند، ویا بر حیوان امانتى سوار شود (مگر آن که حفظ امانت موقوف بر تصرف باشد مثلا حفظ جامه و فرش از بیدخوردگى باین باشد که آن را بپوشد و پهن کند) و یا کارى از وى نسبت به امانت سر بزند که با امانت دارى منافات داشته باشد و دست او را بر آن مال دست خیانت شمرده مى شود، مثل اینکه مال و امانت را عمدا و بدون دلیل منکر شود.و بسا مى شود که یک عمل نسبت به امانت هم مصداق تفریط شمرده شود و هم مصداق تعدى مثل پارچه پشمى و ابریشمى و فرش و کتاب را که در خطر بید زدن است .در جائى بیندازد و برود و بید آن را فاسد کند، و شاید از همین مورد باشد اینکه درهم امانتى را که در کیسه سر به مهر و یا دوخته شده ویا با ریسمان بسته شده را به او بدهند و او بدون جهت مهر کیسه را بشکند و یا دوخت آن را بشکافد و یا ریسمان راباز کند (در نتیجه درهمها بریزد و گم شود)، و یکى از موارد تعدى این است که مال امانتى را با مال خود مخلوط کند حال چه اینکه هر دو از یک جنس باشند یا دو جنس و چه اینکه جنس مال خودش مساوى با جنس امانتى باشد یا بهتر و یا بدتر، و اما اگر مال امانتى را با مال خود صاحب امانت مخلوط کند، مثلا صاحب مال درهمهائى را در دو کیسه بدون مهر و سرباز باو بدهد و او آن دو کیسه را یک کیسه کند ظاهرا این نیز تعدى شمرده مى شوداگر احتمال دهد که شاید صاحب مال غرضى داشته که دراهم را در دو کیسه نهاده تا چه رسد به اینکه وجود چنین غرضى احراز شود که تعدى بودن این کار روشن تر است .

مساءله ۲۱ – منظور از اینکه مى گوئیم امین در صورت تعدى و تفریط ضامن است این است که اگر مال امانتى تلف شود هرچند که تلف شدن آن مستند به تفریط و تعدى وى نباشد ضامن آن است و بعبارتى دیگر با تعدى و تفریط دست امانتى و غیر ضمانتى او مبدل به دست خیانتى و ضمانتى مى شود.

مساءله ۲۲ – اگر مستودع نیت تصرف در امانت را بکند لکن تصرف نکند ضامن نیست ، بله اگر نیت غصب آن کند و تصمیم بگیرد که دیگر آن را بصاحبش برنگرداند و مانند سایر غاصب ها با آن معامله ملک خود کند ضامن مى شود و ید او ید عدوانى است نه امانى و اگر بعد از این تصمیم از آن منصرف شود ضامن او زائل نمى شود، و مثل این است آن جائى که منکر آن بشود و یا وقتى صاحبش مطالبه آن مى کند از رد آن امتناع بورزد با اینکه عقلا و شرعا تمکن از برگرداندن آن بصاحبش را دارد، که به مجرد آن انکار یا آن امتناع دست امانى او بدست عدوانى او ضمانتى منقلب مى شود و بر فرض هم که از آن فکر شیطانى برگردد ضامن از او برطرف نمى شود.

مساءله ۲۳ – اگر امانت در کیسه اى مثلا سر به مهر باشد و امین مهر آن را بشکند و بعضى از آن چه در آن است را بردارد ضامن همه آن مى شود، بلکه همان طور که در سابق گفتیم به مجرد باز کردن آن ضمانت مى آید، و اما اگر مال امانتى در ظرفى و حرزى نباشد و یا خود مستودع آن را در ظرفى از ظروف خودش نهاده باشد و بعضى از آن مال امانتى را بردارد اگر قصدش این است که بهمان مقدار تعدى اکتفاء کند على الظاهر تنها همان مقدار را که برداشته ضامن است ، و اما اگر قصدش این است که همه آن مال امانتى را بتدریج و خورده خورده بردارد بعید نیست که از همان اولین برداشتش ضامن همه مال مى شود، این در صورتى است که خود مستودع مال امانتى را در حرز و محفظه خودش نهاده باشد و اما اگر صاحب مال محفظه را از مستودع گرفته و امانت خود را در آن نهاده درب آن را مهر کرده و یا دوخته باشد و بدست مستودع به امانت سپرده باشد در این صورت اگر بدون اینکه مصلحتى یا ضرورتى ایجاب کند درب آن محفظه را باز کند بمجرد باز کردن ضامن مى شود.

مساءله ۲۴ – اگر مردى امانت خود را به دست همسر و یا فرزند و یا خادمش ‍ بسپارد تا او آن را در حرزى و ماءمنى قرار دهد گیرنده امانت ضامن است مگر آن که براى صاحب آن حکم آلت را داشته باشد که هر چه مى کند زیر نظر و در حضور او مى کند.

مساءله ۲۵ – اگر امین در حفظ ودیعه کوتاهى کند و سپس از این رفتارش برگردد و امانت را در حرز و ماءمن مناسبش قرار دهد و بر وظائف حفظ آن قیام نماید، و یا در آغاز نسبت به امانتى تعدى روا بدارد و سپس از این رفتارش ‍ رجوع نموده مثلا اگر آن را پوشیده بود از تن خود درآورد از ضمان آن برى نمى شود، بله اگر بعد از تفریط و تعدى او مالک ودیعه اول را فسخ کند و بار دیگر آن مال را بودیعه بوى بسپارد ضمان ودیعه اول از بین مى رود، و نسبت به ودیعه دوم هم ضامن نیست مگر آن که دوباره تعدى یا تفریط کند، و این مسئله نظیر آن موردى است که مالى به دست غاصب باشد و مالک آن را به عنوان ودیعه نزد او امانت بگذارد و عالى الظاهر به خاطر همین عنوان ودیعه ضمان برطرف مى شود چون عنوان غصب مبدل به عنوان امانتدارى شد، و اگر مالک غاصب را برى از ضمان کند در اینکه ساقط مى شود یا نه دو قول است که موجه تر آن دو قول به سقوط است ، بله اگر مال در دست او تلف شود و ذمه غاصب مشغول شود اشکالى نیست که برى کردن ذمه او به وسیله غاصب صحیح است .

مساءله ۲۶ – اگر مستودع منکر ودیعه شود و یا به آن اقرار کند لکن ادعاء کند که تلف شده و یا ادعاء کند که آن را به مالکش رد کرده و بر ادعاى خود دو شاهد عادل (بینه ) نداشته باشد ادعایش با سوگند پذیرفته مى شود، و همچنین اگر مودع و مستودع هر دو قبول داشته باشند که امانت تلف شده لکن مودع ادعا کند که مستودع درحفظ امانت وى کوتاهى و یا تعدى کرده (که اگر شاهد اقامه نکند قول قول مستوع است با سوگند).

مساءله ۲۷ – اگر مستودع امانت را به شخصى دیگر غیر مالک رد نموده ادعا کند که خود مالک اذن داده بود و مالک منکر اذن باشد در صورتى که مستودع بینه نیاورد قول قول مالک است ، و اما اگر مالک مستودع را تصدیق کند که اذن داده ولکن منکر این شود که مستودع امانت را به آن شخص داده باشد حکم آن جائى را دارد که مستودع ادعا کند امانت را به مالکش رد کرده که قول قول او است .

مساءله ۲۸ – اگر مستودع منکر ودیعه شود و چون مالک اقامه بینه کند وى تصدیقش کند که آرى توبه من امانت سپردى لکن قبل از آن که منکر آن شوم تلف شده بود ادعایش پذیرفته نیست و سوگند از او قبول نمى شود، و قبول بینه او هم محل اشکال است و اما اگر ادعا کند که بعد از انکار من تلف شد دعویش پذیرفته مى شود لکن اثبات آن محتاج به بینه است و با این حال اگر انکارش بدون عذر بوده ضامن آن تالف هست .

مساءله ۲۹ – اگر مستودع اقرار به ودیعه بکند و سپس بمیرد اگر آن امانت را در عینى معین و مشخص تعیین کند، و مثلا بگوید فلانى فلان فرش را نزد من امانت گذاشته و آن عین در حال مردنش موجود هم بوده از ترکه او خارج مى شود و بصاحبش مى دهند، و همچنین اگر آن امانت را در ضمن مصادیقى از همان جنس معین کرده و مثلا گفته باشد (یکى از این گوسفندان من امانتى است که فلانى به من سپرده ) و در حال مرگش ‍ گوسفندان موجود هم باشند بر ورثه است که اگر احتمال مى دهند مورثشان راست گفته و گوسفند امانتى را از میانه گوسفندان تشخیص نمى دهنداینکه با یکى از گوسفندان مورث همان معامله اى را بکنند که بطور اجمال تعیین مى داشتند یکى از آنها امانتى است ، اقوى آن است که آن یکى را به وسیله قرعه معین کنند، و اما اگر عین ودیعه را معلوم کند لکن صاحب آن را مشخص نکند حکم مجهول المالک را دارد که حکمش در کتاب خمس ‍ گذشت ، و در صورتى که مالک مودع ودیعه خود را در مالى مشخص از اموال میت معین کند (مثلا بگوید فلان گوسفند او امانتى است که من به او سپرده بودم ) آیا اگر ورثه صدق او را احتمال دهند قولش معتبر است یا نه دو وجه است ؟وجیه تر آن است که بگوئیم نه ، و اما اگر مورث آن ودیعه را معین نکند نه جنس آن را و نه فردش را مثل اینکه بگوید (در میان این اموال من امانتى هست ازفلانى ) این کار بگوید و بلافاصله از دنیا برود به طورى که دیگر مجالى براى این احتمال نماند که شاید بعدا آن را به صاحبش رد کرده و یا بدون کوتاهى او در حفظ آن تلف شده باشد على الظاهر قولش اعتبار دارد، و بنابر احتیاط بر ورثه واجب است از راه صلح خود را از دین احتمالى رها سازد، و این احتمال قوى است که مال امانتى را به وسیله قرعه معلوم کنند، و با وجود یکى از دو احتمال که گفتیم (یعنى احتمال اینکه شاید بعدا آن را به صاحبش رد کرده باشد و احتمال اینکه بدون تفریط در حفظ آن تلف شده باشد) در وجوب تخلص از راه صلح تردید هست ، البته این وقتى است که گفته باشد (نزد من در این اموال امانتى هست ) بله اگر گفته باشد (نزد من امانتى هست ) و یا به طور مطلق تعیین نکرده باشد و یا مختصر نشانى از آن را داده باشد ولى نگفته باشد آن امانتى در ماترک من است در اینجا ظاهرا چیزى بین ترکه نیست که بر ورثه واجب باشد مگر آن که اطلاع و علم داشته باشند که امانت بخاطر تفریط و یا تعدى مورث تلف شده است .

امانت دو نوع است : امانت مالکى و امانت شرعى ، امانت مالکى آن چیزى است که یا خود مالک و یا غیر او به اذن او آنرا نزد کسى امانت سپرده باشد حال چه اینکه عمل مالک تنها عنوان امانت سپارى را داشته باشد همچنانکه درودیعه چنین است ، و یا امانت سپارى به تبع عنوان دیگرى که مقصود بالذات آن بوده صورت گرفته باشد نظیر امانتى که بعد از تحقق رهن و عاریه و اجاره و مضاربه پیدا مى شود، که مقصود اولا و بالذات این عناوین است لکن عین مال در دست طرف امانت مالکى مى شود چون خودمالک آن را به دست طرف داده و حفظ آن را به وى سپرده به طورى که دیگر خود او مراقبتى نسبت به آن مال ندارد.و اما امانت شرعى آن چیزى است که استیلاى امین بر مال و دست گذاشتنش بر آن به استیمان مالک و به اذن او نباشد، و اگر مال غیر در دست او قرار گرفته بعنوان تجاوز و عدوان نیز نبوده باشد بلکه یا به طور قهر در دست او واقع شده باشد مثل اینکه باد جامه غیر را به خانه او انداخته و یا سیل مثلا فرش او را به زمین او آورده و در تحت تسلط او قرار داده باشد، و یا مالک بدون اطلاع آن را تسلیم وى که او نیز بى اطلاع است کرده باشد، مثل اینکه مشترى از فروشنده صندوقى مى خرد و سپس در آن چیزى از اموال فروشنده را مى یابد و یا فروشنده بخاطر اشتباه در حساب بیش از حق مشترى جنس به او بدهد و یا مشترى بیش از حق فروشنده به او پول بدهد، و یا با رخصتى از شرع بوده مثل اینکه متاعى و پولى و یا حیوانى را جسته و یا از دست دزد یا غاصب درآورده تا به صاحبش برساند، و همین طور است آن چه که شخص مکلف آن را از دست کودک نابالغ یا دیوانه مى گیرد تا مال آن دو در دست آن ها تلف نشود و به عنوان حسبه آن را حفظ مى کند تا به ولى آن دو برساند، و نیز آن چه از اموال محترم مردم که در معرض هلاک و تلف واقع شده و مکلف آن را مى گیرد تا از تلف حفظ شود مانند حیوانى که مالکش معلوم است و چون در معرض درندگان یا در مسیر سیل واقع شده آن را مى گیرد که در همه این موارد عین مال مردم در دست مکلف و تحت استیلاى او امانت شرعى است و بر او واجب است آن را حفظ نموده در اولین زمان ممکن بصاحبش ‍ برساند هرچند که صاحبش آن را مطالبه نکند، و اگر در حفظ آن کوتاهى نکند و در آن تعددى ننماید و با این حال تلف شود، البته این احتمال هم هست که رساندنش به صاحب آن واجب نباشد تنها این مقدار واجب باشد که بصاحب آن اعلام کند که مالش در دست وى است و بین آن مال و صاحب آن حائل نشود به طورى که هر وقت صاحبش خواست مى تواند آن را تحویل بگیرد البته این احتمال خالى از قوت نیست ، و اگر عینى از مال مردم به تبع عنوانى دیگر امانت مالکى باشد نظیر عین مورد اجاره بعد از تمامیت مدت اجاره و عین مرهونه بعد از فک رهن و مال مضاربه در دست عامل بعد از فسخ مضاربه آیا باز هم امانت مالکى است و یا امانتى شرعى است : دو وجه بلکه دو قول است که وجه اول خالى از رجحان نیست .

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
پیمایش به بالا