دلش در گرو عشق الهی بود، ذکر نام خداوند و خلوص و تقوا راهی مقدس برای او به شمار میرفت، که از کودکی جانش با آن آمیخته بود.
آن سردار دلاور همیشه نمازش را به جماعت میخواند و در روزههای مکررش «قرب الهی» را میجست.
دروغ و تملق در قاموس او راه نداشت. تمام مستحبات را به طور کامل انجام میداد. همیشه شاکر خداوند بود، در آخرین لحظات زندگی علیرغم بیماری سخت و طاقتفرسا لبخندی بر لبش بود، به طوری که باز هم در جلسات اول ماه سپاه، بسیج، ارتش، شرکت میکرد، گویی اصلاً مشکلی ندارد.
جوان سرفراز ایران اسلامی، عمر خویش را در خارهای مغیلان به سوی دیار نور سپری کرد و ذره ذره، دلداده حضور بیانتهای نور الهی گشت.
سرانجام وعده حق محقق شده «…. و من طلبنی عشقنی و من عشقنی عشقته…»
* * *
راوی: سرتیپ سید حسام هاشمی (هم رزم شهید)
منبع : کتاب جانم فدای اسلام از انتشارات عقیدتی سیاسی ارتش۱۳۷۸