شخصیت و عامل های سازنده ی آن

شخصيت و عامل هاي سازنده ي آن

تعریف شخصیت

کلمه ی شخصیت (personality ) در اصطلاح فلسفه ی اسلامی – ارسطویی یک مفهوم کاملاًَ ذهنی است ، که از مفهوم عینی شخص که به اصطلاح یک معقول اول است گرفته شده است . چون مفهوم فرد متفاوت است ، مفاهیم شخصیت و فردیت نیز متفاوت هستند.

منظور از ” فرد” (Indivndual ) یک انسان بدون وابستگی به گروه اجتماعی و بدون داشتن نقش اجتماعی و تماس فرهنگی با اشخاص دیگر است ؛ مثل یک کودک . ولی ” شخص” ، انسانی است در جامعه ، که وابسته به یک یا چند گروه اجتماعی است و در گروه خود ، نقش و پایگاه اجتماعی دارد، که در حال فرهنگ پذیری و جامعه پذیری است ؛ از این نظر است که شخصیت در جامعه شناسی بحث اساسی است .

در تعریف شخصیت نظر قاطع و مانع و جامعی ارائه نشده است . اغلب مردم شخصیت هر فرد انسانی را با عامل هایی مانند رعایت آداب و اصول اخلاقی ، آراستگی و سطح فهم و اطلاعات او ، می سنجند . در نظر آنان هر کس که دارای آن صفت ها باشد “با شخصیت” است . اما در اصطلاح علمی جامعه شناسی ، شخصیت ، مفهوم و تعاریف خاص دارد. از همه ی تعریف های قدیم و جدید درباره ی شخصیت می توان چنین نتیجه گرفت که شخصیت شامل ترکیبی از ویژگی های بدنی – زیستی ، روانی و اجتماعی است که بر اثر شرایط زیستی – اجتماعی برای شخص ، در اذهان دیگران ایجاد می شود و به فرد نحوه ی رفتار و تطابق خاصی را که همراه با عاطفه و احساس ویژگی های معینی است ، القاء می کند.

روان شناسان اجتماعی ( Social psychology ) ، شخصیت را مجموعه ای از استعدادهای اکتسابی و فطری دانسته اند ، که سبب سازگاری بدیع او با محیط می شود . منظور از سازگاری بدیع ، خاص و بی همتا بودن شخصیت هر کس نسبت به دیگری است . چنان که اشاره شدفرد به معنای انسان عامی نامشخص است ؛ ولی شخص انسانی است مشخص و دارای خصوصیات فرهنگی در گروه اجتماعی مربوط به خود ؛ از این رو ، شخصیت اگر چه مفهومی کاملاً ذهنی است ، ولی صاحب خود را کاملاً از اشخاص دیگر ممتاز و مشخص می کند . بدان جهت هیچ دو شخصی پیدا نمی شود ولو دو قلو که دارای شخصیتی یکسان باشند . در عین حال بعضی شخصیت ها از نظر تیپ و سنخ در گروه اجتماعی شبیه یکدیگرند ، چون محیط فرهنگی یکسانی دارند.

کیفیت تشکیل و تکوین شخصیت

هویت اجتماعی و شخصیت هر شخص در جامعه ، در کنش متقابل اجتماعی (Social interaction ) – یعنی در نتیجه ی تماس با اشخاص دیگر در گروه های اجتماعی – به تدریج تکوین می یابد ، رشد می کند و طی زمان در محیط فرهنگی و اجتماعی و زیستی تحقق می یابد و این جریان تحت تأثیر ده ها پدیده ی فرهنگی صورت می گیرد و هر یک از آنها در رفتار و عاطفه ی او ظاهر می شود . این پدیده های فرهنگی متنوعند ، مانند هنرها ، ادبیات عامیانه ، ارزش ها و عقاید مذهبی و ملی و بسیاری از آداب و رسوم و عادات اجتماعی و فرهنگ مادی ، که هر یک در تکوین و تشکیل شخصیت اجتماعی شخص تأثیر مثبت می گذارد . این پدیده های فرهنگی همواره در سراسر زندگی شخص باعث رشد شخصیت می شوند .

به عبارت دیگر فرد در جریان عمل متقابل با دیگران دارای شخصیت می شود و عکس العمل های دیگران نسبت به کارهایی که فرد می کند پیوسته در پرورش شخصیت تأثیر می گذارد.

زیگموند فروید (Sigmmund Freud ، ۱۹۳۹- ۱۸۵۶م ) روان پزشک اتریشی ، گویا اولین کسی است که درباره ی شخصیت شخص به روش علمی جدید بحث کرده است . توجیه او در مفهوم تشکیل شخصیت حالت دیالکتیکی (۱)( Dialectialاستدلال مبتنی بر بحث گسترده قیاسی ، بخصوص در جهت تصریح معنی مفاهیم) دارد؛ او شخصیت شخص را در اجتماع برآیند سه مرحله ی مهم دیالکتیک ( (Dialecticsدانسته است . به عقیده ی فروید شخصیت ، همان روان حیوانی و انگیزه های طبیعی انسان است ، که مبتنی بر غرایز و علایق ذاتی اوست ؛ این مرحله را “نهاد” (Id )(2) می داند. این انگیزه ها و خواهش های طبیعی انسان در زندگی اجتماعی توسط حاکمیت قواعد اخلاقی اجتماعی و دینی ، محدود ، و اغلب سرکوب و واپس زده می شوند ، ولی از بین نمی روند ؛ بلکه اساس شخصیت او را تا حدودی تعیین می کنند .

مرحله دوم از شخصیت انسان حاصل محدودیت های قانون های اجتماعی و ثانوی است و در اصطلاح فروید ” من ” (Ego )(3) نامیده شده است که حالت تکامل یافته ی ” نهاد” است و باید با موازین اخلاقی و مقررات مذهبی و اجتماعی تطابق داشته باشد .

در مرحله ی سوم بعضی اشخاص در جریان فرهنگ پذیری با قبول صفت های عالی اخلاقی ، مذهبی و فرهنگی ، مطابق وجدانِ عالی انسان ، عمل می کنند و برای دیگران الگو و نمونه می شوند . این مرحله از تشکیل شخصیت در اصطلاح فرویدیسم « من برتر » (Superego )( 4) نامیده شده است .

“من” (Id ) ، معرف شخصیت اجتماعی فرد است که تحت قانون ها و قیدهای اجتماعی است و همیشه خود را با رسم ها و سنت های اجتماعی همسان می سازد. اما ” نهاد ” شخصیت پنهان و عصیان گر آدمی است که همیشه با “من” در حال ستیز است . “من” همیشه قادر نیست مقابل فشارهای “نهاد” مقاومت کند. چون ” نهاد” بسی قوی است که “من ”  بتواند در برابرش مقاومت کند . این است که نیروهای دیگری به یاری من می شتابد که “من برتر” نام دارد.
می توان با مقایسه ی این سه نیرو ، معنای ” نهاد”، “من” و “من برتر” را روشن کرد . من برتر در این مقایسه ی دیالکتیکی در مقابل شخصیت نهاد قرار دارد و این دو تیره هر کدام به سویی می روند. من برتر معرف شخصیت صرف و کامل اجتماعی است و پایبند همه ی رسوم و قیود قراردادی اجتماعی است ؛ برخلاف شخصیت نهاد که معرف شخصیت انسان در دوران توحش و غرایز تند و سرکش بشری است .
گفتنی است که به این توجیهات فروید درباره تشکیل شخصیت انسان انتقاداتی شده است که در این جا مجال ذکر آنها نیست .

تفاوت در شخصیت ها و تلقی هر شخصیت نسبت به خود

واژه نامه

۱ -Id ، اید ، نهاد

فروید در سال ۱۹۲۳ مدل ساختاری دستگاه روانی را با اید و ایگو معرفی نمود. از نقطه نظر ساختاری دستگاه روانی به سه حوزه تقسیم می شود: اید، الگو و سوپر ایگو، که اعمالِ متفاوتی دارند.

اید محل سائق ( انگیزه ) های غریزی است و تحت سلطه فرآیند اولیه (primary process) است، بنابراین بر اساس اصل لذت و بدون توجه به واقعیت عمل می کند. فروید نهاد را یک منبع انرژی کاملاً بی سازمان ابتدایی فرض می کرد که از غرایز مشتق شده و تحت سلطه فرآیند اولیه است. به عقیده او ، کودک در زمان تولد فقط دارای نهاد است که با سائق های غریزی ، مدام در تلاش اقناع ( ارضا ) شدن است. نوزاد توانایی کنترل یا تعدیل ( متعادل ) این سائق ها را ندارد و در سازگاری با محیط خارج کاملاً به افراد دیگر متکی است.

۲ -ego، ایگو ، خود، من

ایگو، نماینده ی سازمانی منطقی تر است که کار آن اجتناب از درد و ناراحتی است و برای تطابق با تقاضاهای خارج، تخلیه سائق های غریزی را تعدیل نموده یا مهار می کند. بر اساس رابطه بین حس و ادراک و کار عضلانی، کسی که در مرحله ایگو قرار دارد ،  دارای حرکت ارادی و مستقل است ؛ ایگو وظیفه حفاظت از خود را در برابر حوادث بیرونی برعهده دارد. فعالیت ایگو با توجه به تنش ناشی از تحریکات تعدیل می شود ؛ خواه این تنش ها درونساز بوده یا از خارج وارد شوند. فروید روی نقش غریزه ها  در رشد ایگو تأکید می کند، بخصوص بر نقش تعارض . در ابتدا تعارض بین اید و دنیای خارج است، بعدها این تعارض بین اید و خود ایگو ظاهر می گردد. ( نوزادان در ابتدا قادر به تفکیک جسم خود از دنیای خارج نیستند. رشد ایگو زمانی شروع می شود که کودک به مجزا بودن جسم خود از دنیای خارج واقف می گردد.)

۳ – Superego، سوپر ایگو ، من برتر
من برتر نمودار درونی ارزش های دیرین و کمال مطلوب اجتماعی است؛ آنچنان که والدین و مربیان ، آنها را به کودک شناسانده و یا سیستم کیفر و پاداش ذهنی او کرده اند. من برتر حربه اخلاقی شخصیت است و درست در مقابل نهاد قرار دارد و در واقع با آنچه وجدان اخلاقی خوانده می شود و با آنچه کانت از آن به عقل عملی تعبیر کرده است، فرقی ندارد. حاصل این که من برتر به سوی کمال می گراید نه به سوی لذت در خوشی؛ توجهش معطوف است به تشخیص درست از نادرست و مطابقت عمل با اصول و موازین اخلاقی که در اجتماع مورد قبول هستند و از آنِ او شده اند؛ و نیز واداشتن شخص به این که رفتار خود را با آن موازین و اصول منطبق سازد تا آنجا که هرگاه متوجه عمل خیر شود و به آن عمل نماید غرور و رضامندی و لذت معنوی وی را دست دهد، و چنانچه به سوی بدی گراید و به آن عمل کند خود را خفیف و خوار احساس نماید و گناهکار و مستحق ملامت و سرزنش بداند. باری من برتر، هم با ” نهاد” مخالفت می ورزد هم با « من» ، زیرا کار او یکی جلوگیری از عملی شدن بسیاری از خواهش های نهاد، بخصوص خواهش هایی است که جنبه جنسی و پرخاشگری دارند ؛ دیگری قانع ساختن “من” است نسبت به اینکه  غرض ( مقصود ) ها و هدف های اخلاقی را جایگزین غرض ها و هدف های واقعی کند؛ و دیگر توجه دادن شخص است به سوی کمال و سعی در وصول به آن.
تهیه و تنظیم : زهره پری نوش

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا