خداوند به انسان دو رسول عنایت فرموده: یکی عقل که رسول باطن است و همیشه با انسان است و دیگر رسول ظاهر که پیامبر اوست و انسان را به دعوت رسول باطن وا میدارد و ترغیب می نماید. بنابراین، اگر انسان راه حقّ را طیّ ننمود و سرپوش روی رسول باطن گذارد و رسول ظاهر را هم ردّ کرد، تقصیر خود اوست. «ذَ ‘ لِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَ أَنَّ اللَهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ؛ این نتائج عمل، همان است که دست های شما پیش فرستاده است و خداوند نسبت به بندگان خود ستم نمی کند»( آیه ۱۸۲ سوره آل عمران و آیه ۵۱ سوره انفال).
انسان میگوید: بار پروردگارا چرا جزای مرا این چنین مقرَّر داشتی؟ در پاسخ میگوید: این اعمال خود شماست که قبلاً فرستاده اید و در دستگاه منظّم و دقیق ما ثبت و ضبط شده؛ این واکنش و عکس العمل خود شماست، نفسِ عمل شماست که در این عالم بدین صورت در آمده است، نه آنکه من ظلم نمودم و شما را به عقوبتی بیش از عمل شما مبتلا ساختم؛ نفسِ عمل شما در دنیا خراب بود حالا آن خرابی ظهور کرده؛ و اعمال صالحه مؤمن در دنیا خوب بود حالا آن خوبی ظهور نموده است.
وقتی چیزی بسیار کوچک است انسان با این چشم های عادی نمی تواند آنرا ببیند؛ میکروب را با چشم غیر مسلّح به سلاح میکروسکوپ نمی توان دید، ولی وقتی که در زیر ذرّه بین های قوی آن را یک هزار برابر یا بیشتر بزرگ می نمایند قابل رؤیت میشود. در این عالم مادّه و طبع، اعمال انسان از نقطه نظر صحّت و فساد، ریا و خودنمائی و خودآرائی و شخصیّت طلبی و حبّ نفس، یا برای تقرّب به خدا و وصول به مقام لقاء و رضوان، مختفی است. این جهات در شکم اعمال و در بطون اعمال است و مختفی است. ظاهر عمل بروز و ظهور دارد ولی جان و روح آن پنهان است؛ چون لطیف و دقیق و ریز و ذرّه بینی است که از افکار عامّه دور میباشد. در آن عالم، باطن جلوه میکند، هزار برابر میشود، آن وقت انسان از اعمال بدش میخواهد فرار کند و از آن مُشمئزّ میگردد، و از اعمال خوبش مسرور میشود، آنقدر مسرور و خوشحال میگردد که خودش تعجّب میکند. اصولاً گمان نمی کند که صورت حقیقیّه اعمال حسنه او اینقدر دلربا باشد، از اعمال خود که به صورت های ملکوتی زیبا ظهور نموده اند سؤال میکند: تو کیستی؟ در پاسخ میگوید: من نمازی هستم که خوانده ای، من زکاتی هستم که ادا کرده ای، من حجّی هستم که بجا آورده ای، من صدقه ای هستم که در خفا برای رضای خدا به فقیر داده ای، من آن اعانتی هستم که از زیر دست نموده ای، من آن ادبی هستم که نسبت به بزرگان انجام داده ای، من آن مقام عبودیّتی هستم که برای خداوند نموده ای.
در کتاب «محاسن » برقی با سند خود از أبوبصیر نقل میکند از یکی از صادقین علیهما السّلام ( امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام ) که چون بنده مؤمن بمیرد در قبر او با او شش صورت داخل میشوند که یکی از آنها از همه سیمایش نیکوتر و هیئتش جمیل تر و بویش پاکیزه تر و صورتش نظیف تر می باشد. یکی از آن صورت ها در طرف راست او می ایستد، و دیگری در طرف چپ، و دیگری در مقابل او، و دیگری پشت سر او، و دیگری در نزد پای او، و آن صورتی که از همه نیکوتر است در بالای سر او می ایستد. در این حال اگر از جانب راست مانعی برای او رسد آن صورتی که در طرف راست است آن مانع را دفع میکند؛ و همینطور در هر یک از جهات ششگانه اگر مانعی برسد آن صورتی که در آن جهت است دفع می نماید. آن صورتی که از همه نیکوتر است به آن صورت های دیگر میگوید: کیستید شما؟ خدا شما را جزای خیر دهد از من. آن صورتی که در طرف راست است در پاسخ میگوید: من نماز هستم، و صورتی که در طرف چپ است میگوید: من زکاه هستم، و صورتی که در مقابل و روبروی اوست میگوید: من روزه هستم، و صورتی که در پشت سر اوست میگوید: من حجّ و عمره هستم، و صورتی که در نزد دو پای اوست میگوید: من بِرّ و نیکوئی هستم که از طرف تو به برادرانت رسیده است. و سپس این صورت ها به آن صورت نیکوتر میگویند تو کیستی؟ تو که از همه ما صورتت زیباتر، و بویت پاکیزه تر، و هیئت و شکلت جالب تر است. در پاسخ آنها میگوید: من ولایت آل محمّد صلواتُ الله علیهم أجمَعین هستم («محاسن» ج ۱ ص ۲۸۸).
خدا کند که پیوسته انسان در تحت ولایت محمّد و آل محمّد باشد که هر چه هست در این ولایت است، ریسمان متّصل بین انسان و خداست، اگر یک سر این ریسمان به دست انسان باشد، آنها انسان را از حضیض ناسوت و أسفل سافلین به اوج لاهوت میرسانند، و گرنه انسان در چاه طبع و نفس امّاره گرفتار، و شیاطین انسان را به ظلمات و بدبختی می کشانند و به هزاران گرفتاری که هر کدام از دیگری خراب تر و بدتر است میرسانند.