عادت پذیری

عادت پذيري

در فیلم سینمایی ( رستگاری در زندان شاوشنگ ) ماجرای زندگی زندانی هایی را نشان می دهد که به حبس های طولانی مدت محکوم شده اند و عده ای از آنها پس از ۴۰ یا ۵۰ سال اقامت در زندان و خو گرفتن به آداب و مقررات زندان آزاد می شوند . آنان پس از آزاد شدن از زندان به داخل شهر می آیند و سعی می کنند به آرزوی دییرینه ی خود ، که آزادی دست یابند ، اما از آنجا که طی ۴۰ ، ۵۰ سال به محیط و شرایط زندان عادت کرده اند ، امکان ادامه زندگی در محیط آزاد را ندارند و پس از مدتی با اسرار و درخواست خودشان خواهان بازگشت به همان زندان هستند . آنها سعی می کنند مجدداً خلاف و جرمی را مرتکب شوند تا به آرزوی نوستالژیک خود یعنی زندگی در محیط زندان دست یابند .در این فیلم ، صحنه ای را نشان می دهد که قهرمان فیلم پس از آزادی از زندان در سوپر مارکتی استخدام می شود . او به خاطر عادتش در زندان همیشه قبل از رفتن به دستشویی از مدیر فروشگاه اجاره میگیرد ، اما مدیر فروشگاه به او می گوید برای این کار نیازی به اجازه نیست ، اما زندانی با حالتی ملتمسانه می گوید : ( قربان ، چندین بار امتحان کردم و موفق نشدم ، من عادت کرده ام که برای این کار از مافوق خود اجازه بگیرم ، در غیر اینصورت با مشکل مواجه می شوم . )
در واقع ، تا اجازه نگیرد ، نمی تواند در قضای حاجت موفق شود ! او عادت کرده و این عادت به یک کنش خود مختار ثانوی تبدیل شده است .
این ماجرای نمادین در یک بازسازی تصویری ناظر بر عمیق ترین لایه های آسیب زایی ( عادت ) بر افکار و رفتار ادمی است . آنجا که عادت موجب می شود غریزی ترین و ابتدایی ترین کنش های آدمی تابعی از شرایط محیطی و عادات شرطی شده گردد . عادت پذیری و خود گیری به یک سلسله از رفتارها و شرایط اجتماعی موجب می شود که هویت انسانی به هویت حیوانی تبدیل شود و (هشیاری) که صفت ممیزه انسان از حیوان است ، قربانی عادتهای کلیشه ای و ثابت گردد .
فرزانه ژرف نگر ، ( ریچارد کرولی ) ، می گوید : وقتی عادتی پدید می آید ، مبارزه با آن دشوار است ، اما هنگامی که همین عادت ما را مجبور کند که رفتار جدید را در پیش گیریم و تصمیمهای جدید و انتخابهای جدیدی را اتخاذ کنیم ، آگاه می شویم که این عادت به زحمتش نمی ارزد .
یک ضرب المثل قدیمی می گوید :
میمون دستش را داخل نارگیل نمی کند .
در هندوستان ، شکارگران برای شکار میمون سوراخ کوچکی در نارگیل ایجاد می کنند ، سپس یک موز داخل آن می گذارند و زیر خاک پنهان می کنند . میمون دستش را داخل نارگیل می برد و به موز چنگ می اندازد ، اما دیگر نمی تواند دستش را بیرون بکشد ، چون مشتش از دهانه سوراخ خارج نمی شود ، فقط به خاطر اینکه حاضر نیست میوه را رها کند . در اینجا ، میمون درگیر یک جنگ ناممکن ، معطل می ماند و سرانجام شکار می شود .
همین ماجرا ، دقیقاً در زندگی ما هم رخ می دهد . ضرورت دستیابی به چیزهای مختلف در زندگی ، ما زندانی آن چیزها می کند . در حقیقت ، متوجه نیستم که از دست دادن بخشی از چیزی ، بهتر است تا از دست دادن کل آن چیز . در تله گرفتار می شویم ، اما از چیزی که به دست آورده ایم ، دست نمی کشیم . خودمان را عاقل می دانیم ، اما ( از ته دل می گوییم ) می دانیم که این رفتار یک جور حماقت است .
نویسنده مشهور ، استفان کاوی ، در کتاب معروف خود به نام هفت عادت مردمان موثر می گوید :یکی از هیجان انگیز ترین اتفاقات قرن بیستم ، فتح کره ماه و گام گذاشتن انسان بر روی آن است . صفاتی چون ( فوق العاده ) و ( باور نکردنی ترین ) برای توصیف آن روز پر ماجرا بسنده نبود . اما آن فضا نوردان برای رسیدن به آنجا می بایست از گوی عظیم زمین ، جدا می شدند . که در نخستین دقایق صعود و مایلهای سفر مصرف شده ، بیش از نیروی مصرف چند روز بعد برای سفری به مسافت نیم میلیون مایل بود .عادات نیز قدرت جاذبه عظیمی دارند ، عظیم تر از آنچه بیشتر افراد دریابند یا به آن اقرار کنند . شکستن گرایش های عادت شده ای چون امروز و فردا کردن ، بی خبری ، انتقاد و خورده گیری ، خود خواهی ، تنبلی و بی برنامگی مستلزم تلاشی بیش از به خرج دادن اندکی قدرت و اراده ایجاد چند دگرگونی ناچیز در زندگی مان است . اما به محض جدا شدن از قوه جابه ، ازادی ما ابعاد کاملاً تازه ای پیدا می کند .جان ماکسول در یکی از کتابهایش تحت عنوان در اندیشه حول درباره عادات مطلبی با عنوان ( من که هستم ؟ ) آورده است : من همراه همیشگی شما هستم . آری ، من بزرگترین یاور ، دوست و سنگین ترین بار شما هستم ! من شما را به جلو هل می دهم و یا به زیر می کشم و شکست می دهم . من به طور کامل به فرمان شما هستم . نمی از آنچه را به انجام می رسانید ، می توانید به من محول کنید ! من قادرم آن را به سرعت و به درستی انجام دهم . به راحتی کنترل نمی شوم ، ولی اگر با قاطعیت با من رفتار کنید ، به راحتی اداره می شوم . به من نشان دهید می خواهید کاری دقیقاً چطور انجام گیرد ، پس از کمی آموزش آن را به طور خودکار انجام می دهم .
من خادم همه افراد بزرگ هستم و نیز متاسف از همه ناکامیها ، چرا که شکست خوردگان را من چنین کرده ام . من ماشین نیستم ، گرچه به اندازه دقت ماشین و نیز هوش انسان کار می کنم . شما ممکن است مرا برای بهره مند شدن به کار اندازید ، یا متوجه ویرانی سازید ، برای من فرقی ندارد ! مرا بپذیر ، آموزشم بده و با من قاطع باش ، آنگاه من دنیا را به پای تو میریزم ، ولی اگر با من سهل گیر باشید ، من شما را نابود می کنم . این قانون من است ! من که هستم ؟ ( من عادت هستم )

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا