مرگ از نظر خیام

مرگ از نظر خیام

منسوب به خیام است:

ترکیب پیاله ای که در هم پیوست *** بشکستن آن روا نمی دارد مست
چندین قد سرو نازنین و سر و دست *** از بهر چه ساخت وز برای چه شکست؟
جامی است که عقل آفرین می زندش *** صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش
این کوزه گرد هر چنین جام لطیف *** می سازد و باز بر زمین می زندش
دارنده که ترکیب طبایع آراست *** از بهر چه افکند و را در کم و کاست؟
گر نیک آمد، شکستن از بهر چه بود؟ *** ور نیک نیامد این صور، عیب که راست؟

و نیز منسوب به اوست:
گر آمدنم به خود بدی نامدمی **** ور نیز شدن به من بدی کی شدمی
به زآن نبدی که اندرین دیر خراب *** نه آمدمی نه شدمی نه بدمی
چون حاصل آدمی در این شورستان *** جز خوردن غصه نیست تا کندن جان
خرم دل آنکه زین جهان زود برفت *** و آسوده کسی که خود نیامد به جهان
بر شاخ امید اگر بری یافتمی *** هم رشته خویش را سری یافتمی
تا چند به تنگنای زندان وجود *** ای کاش سوی عدم رهی یافتمی
حکمت وجود مرگ از نظر خیام :
خیام که خود از ایرادگیران از مرگ است (البته منسوب به او است) نکته ای را یادآور می شود که ضمنا جواب به اعتراضهای خود اوست. وی می گوید:
از رنج کشیدن، آدمی حر گردد *** قطره چو کشد حبس صدف، در گردد
گر مال نماند سر بماناد بجای *** پیمانه چو شد تهی، دگر پر گردد

از تهی شدن پیمانه نباید اندیشه کرد، که بار دیگر ساقی پیمانه را پر می کند. هم او می گوید:
برخیز و مخور غم جهان گذران *** بنشین و دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی *** نوبت به تو خود نیامدی از دگران
شاعر، این جهت را به حساب بی وفایی دنیا می گذارد. آری، اگر تنها همین شخصی که اکنون نوبت اوست مقیاس باشد باید بی وفایی نامیده شود؛ اما اگر حساب دیگرانی را هم بکنیم که باید بیایند و دوره خود را طی کنند، نام عوض می شود و بجای بی وفایی باید بگوییم انصاف و عدالت و رعایت نوبت.

ایراد گیری بر مرگ و تشبیه آن به شکستن کوزه های کوزه گر و آرزوی اینکه مبدأ هستی و کارگردان نظام آفرینش درس خود را از کوزه گر بیاموزد، آنچنان کودکانه است که لایق بحث نیست. این گونه اندیشه ها احیانا تفنن شاعرانه و نوعی خیالبافی ظریف هنرمندانه است که ارزش هنری دارد و بس.
به احتمال قوی گوینده اشعار منسوب به خیام چنین منظوری داشته است و یا از طرز فکر محدود ماتریالیستی ناشی شده است، ولی در فلسفه کسی که می گوید: کما تنامون تموتون، و کما تستیقظون تبعثون؛ آنطور که به خواب می روید می میرید و آنطور که از خواب برمی خیزید زنده می شوید. (حدیث نبوی)، همه اشکالها حل است. چنین کسی نه تنها از مرگ نمی ترسد بلکه همچون علی علیه السلام مشتاق آن است و آن را رستگاری می شمرد، وقتی علی علیه السلام ضربت خورد فرمود: ” فزت و رب الکعبه ” به خدای کعبه رستگار شدم “.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا