واژه مرگ، مانند واژه زندگی، مفهومی روشن دارد؛ امّا در آن سوی اینمفهوم روشن، چیزی است که شاید هرگز برای کسی درست و دقیق آشکارنباشد.
▪ علی(ع) درباره اسرار مرگ میفرماید:
هرکس از مرگ بگریزد، با مرگ رو به رو شود؛ زیرا اجل در کمین جاناست و سرانجام گریزها هماغوشی با آن است. وه که چه روزگارانی درپی گشودن راز مرگ بودم؛ امّا خواست خدا این بود که این اسرارهمچنان فاش نشود. هیهات! چه دانشی سر به مهر!
موجودات این جهان خاکی همه رو به مرگند؛ امّا در میان این پدیدههایفانی، تنها انسان از این سرنوشتِ محتوم خبر دارد. انسان در آغاز از مرگآگاه نیست و به تدریج با آن آشنا میشود. آنچه در مرحله اوّل توجّه او راجلب میکند، مرگ دیگران است. امّا به تدریج از مرگ خود نیز آگاه میشود.انسان با آگاه شدن از مرگ، به ویژه مرگ خود، دچار اضطراب و نگرانیمیشود و پرسشهای اساسی زیر در اندیشهاش شکل میگیرد: ▪ مرگ یعنی چه؟
▪ چرا باید مرد؟
▪ چگونه میمیریم؟
▪ پس از مرگ چه میشود؟
▪ چه کسی یا کسانی از راز مرگ آگاهند؟
▪ آیا میتوان مرگ را چارهجویی کرد؟
▪ آیا روحی هست که با مرگ نابود نشود؟
▪ سرگذشت این روح ـ اگر باشد ـ پیش از پیوستن به جسم چه بوده است؟
بشرِ آگاه از همان آغاز برای به دست آوردن پاسخ این پرسشها تلاشکرده است. پیامبران، فیلسوفان، اندیشهورزان، اولیا و عرفا و حتّی افسانهبافانو اسطورهپردازان هر یک به نوعی به این پرسشها پاسخ دادهاند؛ ولی مرگهمچنان رازی ناگشوده است.
این نوشتار راز یادشده را با امیرمؤمنان علیّ بن ابیطالب(ع) در میانمینهد و در حدّ فهم و توان خویش از اشارات آن بزرگمرد مرگ اندیش برایحلّ این معما بهره میبرد.
▪ مرگ چیست؟
مرگ پایان زندگی است؛ اَلْمَوْتُ غایَتُهُ دنیا با مرگ پایان میپذیرد؛بِالموتِ تَخْتِمُ الدُّنیا.
این تعریف در عین سادگی، واقعیترین تعریف مرگ است. به هر سانزندگی دنیوی با مرگ به پایان میرسد. مرگ بر همه مسؤولیّتها، تلاشها،آرزوها و هدفهای دنیوی انسان خط پایان میکشد.
۱) مرگ و دشواریهای فهم آن
امام علی (ع) میفرماید: مشکلات مرگ چنان پیچیده و دردناکند که بهوصف درنمیآیند و با خرد مردم این دنیا سنجیده نمیشوند.
▪ آن حضرتهمچنین میفرماید:
فَغَیْرُ مَوْصُوفٍ ما نَزَلَ بِهِمْ؛ حالات و عوارضی که هنگام مرگ پدید میآید، قابل وصف و بیان نیست.
این بیانناپذیری، به چندین امر باز میگردد:
الف) مرگ تجربهای شخصی است که به قطع همه ارتباطها میانجامد. ازاین رو، صاحب این تجربه نمیتواند تجربهاش را با دیگران بازگوید.
ب) پدیده مرگ، چنان پیچیده و پر راز و رمز است که اگر مردگان به ایندنیا بازگردند و بخواهند با ما درباره آن سخن بگویند، نخواهند توانست.
فَلَو کانُوا یَنْطِقونَ بها لَعَیُّوا بِصِفَهِ ما شاهَدُوا و ما عایَنُوا.
ج) جهان باطن برای اهل ظاهر شناختنی نیست؛ یعنی جهان محسوس وجهان غیب از جنس هم نیستند. بنابراین، ما تا در دنیاییم، از آخرت بیخبریم.
د) اگر قرار است انسان گرفتار امتحان و ابتلا و فتنه شود و براساستشخیص و انتخاب خود آزمایش گردد حتماً باید نوعی ابهام و پیچیدگی درکار باشد و گرنه، همه انسانها یکسان عمل خواهند کرد؛ برای مثال اگر خداوندهر روز به نوعی بر مردم ظاهر شود و همه مردم آشکارا قیامت و زندگیِ ارواح ونتایج اعمال خود را ببینند، همه یکسان رفتار میکنند؛ چنان که در حیاتِ دنیوی،وقتی هدفها روشن و نتیجه کار معلوم است، اغلب مردم رفتار یکسان دارند.
از این رو، مرگ در هالهای از راز قرار دارد؛ کسی نمیداند چگونه واردخانه میشود و جان افراد را میستاند.
۲) وصف عرفی مرگ
توصیف عرفی مرگ همین است که آن را پایان زندگی، پایان بخش آمالو آرزوها و عامل نابودی لذّتها و کامجوییها بدانیم.
▪ نمونههایی از وصفعرفی مرگ که بر زبان مولای متّقیان علی (ع) جاری شده چنین است:
شادابی زندگی را افسردگی پیری در پیش است. دوران عافیت بهبیماری و درد پایان میپذیرد و سرانجام زندگی جز مرگ نیست؛ مرگیکه دست شما را از دنیا کوتاه میکند و راه آخرت را پیش پای انسانمینهد.
با تنلرزهها، دردهای جانکاه، اندوه گلوگیر و نگاه فریادخواه.از یاران و خویشاوندان و همسران کمک میخواهد، امّا کاری از دستکسی برنمیآید و گریه سود نمیرساند. از افتادن در تنگنای گور و تنهاو بیکس در گورستان ماندن، چارهای نیست. آنگاه کرمها، تکّه پاره تناو را میبرند و پوسیدگی، طراوت تن را لگدکوب میکند و گذشتروزگار همه آثارش را به باد فنا و فراموشی میسپارد. تنهای نازنینمیگندند و استخوانهای محکم میپوسند. روح در زیر بار سنگینیاعمال میماند و چیزی را که از غیب شنیده بود با چشم یقین میبیند.امّا چه سود؟ دیگر بر کارهای نیک نمیتوان افزود و از لغزشهانمیتوان کاست.
▪ در وصف عرفی مرگ، بیان مولای متّقیان در اوجزیبایی است. آن جا کهمیفرماید:
مرگ مهمانی است ناخوشایند که ناخواسته از یار و دیارمان جدا میکند.حریفی است که هماورد ندارد.
۳) مرگ از نگاه دیگر
آنچه گذشت، وصف عرفی مرگ و در حدّ فهم عموم مردم است؛ امّا مرگهمین نیست. مرگ تنها گذرگاه جهان غیب است. پیامبر گرامی اسلام (ص)زندگی دنیا را خواب و مرگ را بیداری خوانده است. بدین سان، مرگدریچهای است برای خروج از عالم خیال و ورود به جهان حقیقت و واقعیت:
لَو قد عایَنْتُمْ ما قد عایَنَ مَن ماتَ مِنکُم لَجَزِعْتُمْ وَ وَهِلْتُم و سَمِعْتُم و أَطَعْتُموَلکِنْ مَحْجُوبٌ عَنکُم ما قد عایَنُوا و قَریبٌ ما یُطْرَحُ الْحِجابُ.
مرگ، ما را به دنیایی نو روبهرو میکند که همه عواملش شگفتانگیز است. ورودبه این دنیای نو، تنها با برافتادن پردهای که به دست مرگ فرو میافتد، امکان دارد:
ای مردم، این حقیقت را از خاتم پیامبران بشنوید که، هرکس میمیرددر حقیقت نمرده است و اگر در ظاهر پوسیده میشود، در باطنپایدارمیماند و پوسیده نمیشود.
مرگ ارزشهای راستین را آشکار میکند. ما، در این دنیا، خلق رامیبینیم و حق را نمیبینیم؛ با مجاز آشناییم و با حقیقت بیگانه. از این رو،ارزشها و ارزشگذاریهای ما براساس معیارهای حیات مادّی و دانشمحدود دنیوی است. با حضور مرگ، عالم غیب نمایان میگردد و معیارها وبینشهایی دیگر اساس ارزشها و ارزیابیها میشود. از این رو، انسانانگشت پشیمان میگزد و از دلبستگیهای خود دست میشوید و آرزو میکندکه ای کاش در پی دنیا نمیرفت:
فَهُوَ یَعَضُّ یَدَهُ نَدَامَهً عَلی مَا اَصْحَرَ لَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ مِنْ أَمْرِهِ، وَ یَزْهَدُ فِیمَا کَانَیَرْغَبُ فِیهِ أَیَّامَ عُمُرهِ، وَ یَتَمَنَّی أَنَّ الَّذِی کَانَ یَغْبِطُهُ بِهَا وَ یَحْسُدُهُ عَلَیْهَا قَدْحَازَهَا دُونَهُ.
▪علی (ع) همچنین میفرماید:
و ما بَینَ اَحَدِکُم وَ بَینَ الْجَنَّهِ أَوِ النّارِ اِلاَّ الْمَوتُ اَنْ یَنْزِلَ بِهِ.
میان انسان و بهشت یا دوزخ، جز مرگ فاصلهای نیست.
لطف مرگ در این است که ما را از جهان دگرگونیها و ناپایداریها بهجهان جاویدان و ماندگار انتقال میدهد و برای همیشه در کنار دوستان واولیای خداوند قرار میدهد؛ البتّه اگر با عمل صالح دنیا را ترک گوییم. علی(ع)هنگام دفن حضرت زهرا سلامالله علیها، با روح پیامبر خاتم (ص) چنین گفت:
اَمّا حُزْنی فَسَرْمَدٌ وَ اَمّا لَیْلی فَمُسَهَّدٌ اِلی اَنْ یَخْتارَ اللهُ لی دارَکَ الَّتی اَنْتَ بِهامُقیمٌ؛** تا روزی که به دیدارت شتابم، لحظهای بیاندوه به سر نمیبرم وآرام و قرار نمیگیرم.
سازمان آموزش و پرورش استان خراسان