پرسش. با توجه به تعریفی که از معرفت دینی ارائه کردید معرفت شناسی دینی چیست و رابطه آن با معرفت دینی چگونه است؟
پاسخ: معرفت دینی را میتوان از جهات گوناگون مورد بحث قرار داد. یکی از این جهات، جنبه معرفت شناختی آن است.
معرفت شناسی یا نظریه شناخت، به بحث درباره معرفت بشر در حوزه های گوناگون فکری و فرهنگی می پردازد و مسائلی چون مبادی معرفت، ابزار شناخت، ارزش و اعتبار معرفت، معیار صدق و کذب در معرفت و غیر آن را بررسی میکند. درباره مفهوم معرفت شناسی و رسالت آن، گفته اند: یکی از مهمترین شاخه های فلسفه «شناخت شناسی» (یا نظریه های مربوط به شناسایی) است. فیلسوفان کوشیدهاند وسیله کسب معرفت و حدود و وسعت شناسایی و مقیاس ها یا ملاک هایی را که بدان میتوان با اطمینان درباره حقیقت یا خطای شناسایی، داوری کرد، کشف کنند.(کلیات فلسفه، ریچارد پاپکین، آوروم استرول، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، ص ۲۶۰. )
این دانش، گاهی مربوط به معرفتهای عمومی و یا عام انسان در قلمرو شناخت فلسفه و علوم طبیعی، تاریخی، اجتماعی و غیر آن است و گاهی به دانش و معرفتهای دینی مربوط میشود و این گونه معارف را بررسی مینماید.
بنابراین، روشن میشود که مراد از معرفتشناسی معرفت دینی، بررسی، ارزیابی و کارشناسی و در نهایت داوری درباره معرفتها و دانشهای دینی درجه اول است؛ به این صورت که نفس معرفتهای دینی را برمیرسیم و تنافی و تعارض احتمالی میان آنها و صدق و کذب آنها و درجه وثاقت و اعتبار آنها را در کلیت خود ـ نه جزء به جزء و از منظر درون دینی ـ شناسایی و اعلام کنیم.
روشن است این نوع پژوهش و نگرش، معرفتی درجه دوم است؛ زیرا ویژگی های آن را دارد؛ یعنی متعلّق، آن خود معرفت دینی است و نگرش در آن، برون دینی است و به حوزه خاصی از معرفت (یعنی معرفت دینی)، اختصاص دارد. (ر.ک. شریعت در آینه معرفت، عبدالله جوادی آملی، ص ۶۸ ـ ۷۱.)
برای آشکار شدن بیشتر تفاوتهای معرفت دینی و معرفتشناسی دینی، به گزارههای زیر توجه کنید:
الف. خدا وجود دارد؛ یکتا، عالم و قادر است.
در جنگ جهانی دوم، متفقین تهران را اشغال کردند.
علت سقوط اجسام، جاذبه زمین است.
ب. گزاره دینی ـ فلسفیِ «خدا وجود دارد»، با عقل قابل اثبات است.
وقوع تغییر و تحول در پارهای از معرفتهای بشر، تردیدناپذیر است.
تعارض میان دلیل عقلی یقینی و دلیل نقلی یقینی ناممکن است.
با اندکی دقت، متوجه میشویم که گزاره های مجموعه «الف» دانستههایی است درباره خدا، تاریخ وجهان، اماگزارههای مجموعه «ب» دانسته هایی درباره گزاره های مجموعه الف و معرفتهای نظیر آن است؛ یعنی گزارههای مجموعه «ب» علم به علم یا معرفت به معرفت است. در گزاره های مجموعه دوم، آدمی از بیرون به تماشای معرفت نشسته و از منظر معرفت شناختی گزارههای مجموعه اول را نظاره میکند و به ارزیابی و تعیین میزان اعتبار آنها میپردازد.
به عنوان نمونه، معرفت شناس دینی، گزاره «خدا وجود دارد» را باز مینگرد و بررسی میکند که آیا میتوان به این گونه قضایا که دینی ـ فلسفیاند، از راه عقل معرفت پیدا کرد؟ و اگر میتوان، معرفتی که از راه عقل حاصل میشود، چگونه و تا چه میزان خطاناپذیر، معتبر و صادق است؟ (ر.ک. مبانی معرفت دینی، محمد حسین زاده، ص ۲۰ ـ ۲۱.)