انسان، ماهیت ساز و آخرت ساز
انسان براساس آموزه های قرآنی، موجودی به یک معنا بی شکل و ماهیت است و هرکسی خود را می سازد. هرکسی در آغاز تولدش، تنها استعداد و ظرفیت را با خود همراه دارد که به یک معنا قوه محض با تنها فعلیت شدن هاست. در قرآن بارها از صیروره سخن به میان آمده است. این واژه به معنای گردیدن و شدن است. این که خداوند در آیاتی از مصیر انسان به بهشت و دوزخ سخن می گوید، به معنای آن است که انسان خود در حال شدن هایی است که بهشت و دوزخ، نهایت آن را شکل می بخشد.
انسان در زندگی دنیا با هر نیت و کاری، خود را می سازد و شکل و ماهیت می بخشد. هرکاری می تواند استعدادها و قوای سرشته در ذات او را فعلیت بخشد و با فعلیت یابی آن، شکل و شمایلی جدید می یابد که اگر دارای چشم برزخی باشد، می تواند آن چهره ای را که از کارش به خودش می دهد، ببیند.
مولوی درباره این شدن های کمالی انسان در زندگی دنیا این معنا را به خوبی بیان کرده است؛ هر چند که آن چه که بیان می کند دارای معانی و بطون چندی است ولی یک معنای آن همین چیزی است که مراد ما دراین مطلب است، وی می سراید:
از جمادی مردم و نامی شدم
وزنما مردم ز حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
حمله دیگر بمیرم از بشر
تا برآرم از ملائک بال و پر
از ملک هم بایدم جستن زجو
کل شی هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک پران شوم
آنچه آن در وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم چون ارغنون
گویدم که اناالیه راجعون
به این معنا که انسان در آغاز همانند جمادات است و سپس به دایره گیاهان درمی آید و تنها از نمو و رشد برخوردار می شود و پس از آن همانند حیوان از احساس نیز سود می برد. آدمیت، مرتبه ای است که میان شدن های بسیار قرار دارد؛ بنابراین نمی بایست زندگی دنیوی را پایان شدن های انسان دانست، بلکه خود این مرحله میانی است که می بایست پیموده شود و شدن های دیگر را تجربه کند. این شدن های دیگر در دنیا انجام می شود و انسان این فرصت را می یابد تا خود را بسازد و با احصای همه اسمای الهی متأله شود.
از علی(ع) نقل شده که پیامبر(ص) فرمود: ان لله تبارک و تعالی تسعه و تسعین اسما من احصاها دخل الجنه؛ همانا برای خداوند تبارک و تعالی ۹۹ اسم هست؛ هرکس آن را احصا کند و شمارد، پس داخل بهشت است. (تفسیر المیزان، جلد۸، ص۳۷۵، ترجمه ۲۰جلدی فارسی)
مراد از این احصا همان تحقق و فعلیت بخشی به اسمای سرشته در ذات انسان است؛ زیرا خداوند به نفخ روح خویش همه اسمای الهی را در انسان به غیر از یک اسم مستاثر ودیعت گذاشته است که با حسن فاعلی و نیت خیر و حسن فعلی و کارهای نیک، این اسمای الهی فعلیت می یابد و انسان متأله می گردد. زندگی دنیا به انسان این فرصت را می بخشد تا خدایی و متأله شود و خود را بسازد. البته بسیاری از مردم به این هدف و فلسفه آفرینش بی توجه بودند و از آن غافل هستند. از این رو زندگی دنیا، آنان را به لهو و لعب دچار می کند و هنگامی که خود را با سازه آخرتی خود مواجه می بینند درمی یابند که چه خسران و زیان مهمی کرده اند، زیرا نتوانسته اند از سرمایه وجودی و عمر خود بهره گیرند و اسمای سرشته در ذات را فعلیت بخشند و به مقام قرب الهی با متاله شدن دست یابند و لذا خواهان بازگشت به دنیا و جبران مافات می شوند؛ ولی مشکلی که وجود دارد این است که این عمر و فرصت شدن، هرگز تکرار نخواهد شد.
خداوند در آیات ۹۹ و ۱۰۰ سوره مومنون گزارشی از این درخواست زیانکاران می دهد و می فرماید: «حتی اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعونی لعلی اعمل صالحا فیما ترکت، کلا انها کلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون؛ لحظه ای که پیک مرگ به سراغ یکی از آنان می آید می گوید: پروردگارا مرا به دنیا بازگردان تا عمری را که ضایع کرده ام، با عمل صالح جبران نمایم، خطاب می آید «کلا»: نه، دیگر بازگشتی نیست و این سخنی است که او گوینده آن است و سودی در آن نیست، پیش روی او تا روز قیامت برزخ و مانعی است که از رجوع او جلوگیری می کند.»