صفحه اصلی دوره بازکردن همه
2 از 2

۴۳.این گناه نا بخشودنی است

متن

بسم‌الله الرحمن الرحیم

کارشناس: استاد پناهیان

عنوان: این گناه نابخشودنی است!

بدترین چیزی که آدم در خودش پنهان بکند فکر می‌کنید چیست؟ تنها گناهی است که نمی‌بخشند. خیلی خدا بَدَش می‌آید!

آن چیزی که در انتهای دل آدم پنهان می‌شود و آدم باید بگردد تا پیدایش کند و این را از بیناش ببرد، به این سادگیها نمی تواند انسان پیدایش بکند اگر قایم بشود، سوءظنّ به خداست.

در سورۀ فتح می‌فرماید «وَیُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ»؛ خدا عذاب می‌کند منافقین و منافقات را «وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ»؛ و مشرکین و مشرکات را.

بعد ببینید مهم‌ترین ویژگی منافقینی که می‌خواهد تکه تکۀشان کند، مهم‌ترین ویژگی‌شان را چی می‌گوید؟ «الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ»؛ اینها به خدا ظنّ سوء دارند. خیلی به نظر ما ممکن است ساده به نظر برسد.

خب خدایا اطمینان ندارند به تو. چرا اطمینان ندارند به من؟! چرا اینها سوءظن دارند به مهربانی من؟! چرا سوءظن دارند به کرم من؟! چرا سوءظن دارند به وعده‌های من؟! آخر اینها چرا این‌جوری هستند؟!

مثلاً ما می‌گوییم خدا لعنتشان کند این مرگ بر آنها باد! می‌فرماید اینها سوءظن دارند به من؟ الهی همۀ آن سوءها را روی سرشان فرود بیاید. «عَلَیْهِمْ دَائِرَهُ السَّوْءِ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ»؛ و غضب خدا بر آنها باد؛ «وَلَعَنَهُمْ» و خدا لعنت‌شان کند! «وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَسَاءتْ مَصِیرًا!» چرا؟ اینها سوءظنّ به من دارند. این نامرد سوءظنّ به من دارند؟! اینها نمی‌فهمند سوءظن مگر یعنی چی؟ و خیلی خب جالب است، خیلی موضع‌گیری خیلی سختی بود.

اگر یک بچه مؤمنی بچه مذهبی‌ای سوءظنّ به خدا داشته باید خدا به آن هم لابد همین را می‌گوید دیگر می‌فرماید آخر تو چرا سوءظن داری؟! مگر تو ایمان نداری به من؟! این‌جوری می‌شود ناراحت می‌شود، غضب می‌کند خب دیگر. این کوتاه نیاید. حسن‌ظنّ به خدا.

حضرت داوود (ع) خدا به او فرمود که می‌خواهی هم‌درجۀ تو را در بهشت نشان بدهم در این مردم عوام ساده؟ گفت بله خب،

خب جالب شد برایش. ایشان پیغمبر است، پیغمبر بیشتر زحمت می‌کشد، بیشتر معرفت دارد، بیشتر عبادت می‌کند، بیشتر خودش را کشته. خب می‌داند دیگر، هر چند متواضع است، ولی خب دوست دارد بداند چه کسی مثلاً هم‌درجۀ من است، بدون اینکه پیغمبر باشد به میزانی مقامش برایش جالب شد. فرمود: دختر فلان خانواده است.

رفت و گفت: من باید بروم با او صحبت کنم.

آقا من داوود هستم، بفرمایید خواهش می‌کنم. من می‌خواهم با دختر شما مصاحبه کنم. مصاحبه کرد خوبی‌های شما چیست؟ کارهایتان چیست؟ دید همه‌اش عادی است. یک نمازی مثلاً می‌خواند به تعبیر ماها. گفت اینها نیست. حالات روحی خودت را بگو. آمد آمد آمد آمد، دید همه‌اش عادی است.

یک دفعه‌ای یک جمله خانم گفت. گفت من به خدا خیلی حسن‌ظن دارم. فرمود علامتش چیست؟ گفت هر مشکلی برایم پیش می‌آید می‌گویم حتماً خدا دارد الآن بهم محبت می‌کند، چون دوستم دارد. او من را ول نمی‌کند، یک خیری در آن هست.

حضرت داوود گفت بس است. همین حسن ظنّت است که تو را هم‌درجۀ پیغمبر زمانت کرده. اصلاً زندگی انگار آزمایش این حسن‌ظن است. آزمایش پدید نیامدن این سوءظن است. خدا خیلی غضبناک می‌شود از اینکه کسی سوءظن بهش داشته باشد! باید ته دلت به خدا قرص باشد.

محتوای درس
پیمایش به بالا