۴ اصل در عدل الهی
اصل اول : همه مسلمانان خدا را عادل مى دانند و عدل یکى از صفات جمال الهى است. و پایه این اعتقاد آن است که در قرآن ، هرگونه ظلم از خدا نفى شده و او به عنوان «قائم به قسط» یاد گردیده است ، چنانکه مى فرماید : ‹‹ان
35 مقاله
اصل اول : همه مسلمانان خدا را عادل مى دانند و عدل یکى از صفات جمال الهى است. و پایه این اعتقاد آن است که در قرآن ، هرگونه ظلم از خدا نفى شده و او به عنوان «قائم به قسط» یاد گردیده است ، چنانکه مى فرماید : ‹‹ان
زندگى در جهانى که در آن دادگرى حاکم باشد، یکى از آرزوهاى بزرگ زمان ماست. با این حال در پایان قرن حاضر هنوز بخش بزرگى از انسانها در شرایط غیر انسانى زندگى مىکنند. با وجود پیشرفتهاى محدود، وضعیت در دهههاى گذشته بهتر نشده است و شکاف میان کشورهاى فقیر و
پاسخ: علویّون امروزه در شمال لبنان و ساحل سوریه و کوه های علویین و مناطق اسکندرون و بعضی مناطق جنوبی ترکیه ساکن هستند.[۱] از نظر اعتقادی عقائد آنها از عقائد شیعه اثنی عشری جدا نیست؛ زیرا علویین مانند شیعه امامیه(اثنی عشری) به رسالت حضرت محمد بن عبدالله ـ صلّی الله
عصر ظهور، زمان گسترش و شکوفایی علم و دانایی است، و مدینه فاضله اسلامی، شهر علم و دانش است. با آمدن منجی عالم، همان گونه که ظلم و بیداد جای خود را به عدل و دادگری می سپارد، و نابسامانی های اجتماعی به سامان می گراید; جهل و نادانی نیز
مصادیق عدل الهی مصادیق کلی عدل و حکمت الهی عبارتند از: ۱. عدل و حکمت در آفرینش و تدبیر: یعنی خداوند هر موجودی را با توجه به استعداد و قابلیت ذاتی او ایجاد کرده، و متناسب با غایت مطلوب آن موجود، اسباب و شرایط لازم برای نیل به آن غایت
ظلم عبارت است از پامال کردن حقوق و تجاوز و تصرف در حقوق دیگران. معنی حقیقتی عدالت اجتماعی بشری، یعنی عدالتی که در قانون بشری باید رعایت شود و افراد بشر باید آن را محترم بشمارند همین معنی است. این عدالت متکی بر دو چیز است: یکی حقوق و اولویتها،
گاهی که می گویند فلانی عادل است، منظور این است که هیچگونه تفاوتی میان افراد قائل نمی شود. بنابراین، عدل یعنی مساوات. این تعریف نیازمند به توضیح است. اگر مقصود این باشد که عدالت ایجاب می کند که هیچگونه استحقاقی رعایت نگردد و با همه چیز و همه کس به
از مهم ترین مباحث موجود در فلسفه سیاسی اصل عدالت است. طرح مسایلی همچون مبحث عدالت در یک جامعه حاکی از حیات سیاسی و عقلانی آن اجتماع است. چراکه هیچ جامعه زنده و پویایی از طرح این مسایل مستغنی نیست. جامعه ای که این مقولات را مطرح نمی کند، خبر
گاهی منظور از عادل بودن فرد این است که او هیچگونه تفاوتی میان افراد قائل نمی شود لذا عدل در اینجا یعنی مساوات. البته مقصود این است که عدالت ایجاب می کند که هیچگونه استحقاقی رعایت نشود و با همه چیز و همه کس به یک چشم نظر شود، این
در سایر مسائل الهیات اگر شبهات و اشکالاتی هست، برای طبقه متکلمین و فلاسفه و اهل فن مطرح است. آن مطالب هر چند دشوار باشد ولی چون از قلمروی افکار عامه مردم خارج است، اشکال و جواب آنها هر دو در سطحی بالاتر از سطح درک توده طرح می شود.
از نظر حکمای الهی، صفت عدل آنچنانکه لایق ذات پروردگار است و بعنوان یک صفت کمال برای ذات احدیت اثبات می شود به معنی رعایت استحقاقها در افاضه وجود است، و صفت ظلم که نقص است و از او سلب می گردد نیز به همین معنی است. حکما معتقدند که
پیروان برخی مکتبها بطور کلی جریانات اجتماعی را به گونه ای دیگر تعلیل و تحلیل می کنند. پیروان این مکتبها یک سلسله قالبهای ساخته و از پیش پرداخته ای دارند و به هر ضرب و زور هست می خواهند همه حوادث را در آن قالبها بشناسانند. در این گونه مکتبها
عدالت در مفهوم وسیعش عبارت است از دادن حق صاحبان استحقاق بدون هیچ تبعیضی. اگر حق هیچ صاحب حقی ادا نشود برخلاف عدالت است، همچنانکه اگر تبعیض شده و حق بعضی داده شود و حق بعضی دیگر داده نشود باز برخلاف عدالت است. عدل الهی به این معنی است که
اشکال مشترک در مورد عدل و حکمت پروردگار، وجود بدبختیها و تیره روزی ها و به عبارت جامع تر مسأله شرور است. مسأله شرور را می توان تحت عنوان ظلم ایراد بر عدل الهی بشمار آورد و می توان تحت عنوان پدیده های بی هدف نقضی بر حکمت بالغه پروردگار
ما افراد بشر، فردی از نوع خود را که نسبت به دیگران قصد سوئی ندارد، به حقوق آنها تجاوز نمی کند، هیچگونه تبعیضی میان افراد قائل نمی گردد، در آنچه مربوط به حوزه حکومت و اراده اوست با نهایت بیطرفی به همه به یک چشم نگاه می کند، در مناقشات
نقطه مقابل عدل به معنی تناسب و تعادل، بی تناسبی است نه ظلم. بسیاری از کسانی که خواسته اند به اشکالات مربوط به عدل الهی از نظر تبعیضها، تفاوتها و بدیها جواب بدهند، به جای آنکه مسأله را از نظر عدل و ظلم طرح کنند از نظر تناسب و عدم
معتزله خود را اهل العدل و التوحید می نامیدند و مقصودشان توحید صفاتی بود اما در توحید افعالی، کمیت معتزله لنگ بود و اشاعره در توحید افعالی، خود را ” اهل التوحید ” می نامیدند. حقیقت این است که معتزله در عین اینکه در توحید صفاتی، ایرادات بجایی به اشاعره
حق و عدل میزان های قیامت : کسی میگوید: من در آخر الزمان بودم، عیال نداشتم، دوره و محیط فاسد بود، دست به گناه زدم؛ فورا ترازوی عفت سنج را می آورند و میگویند: حضرت یوسف جوان تر و زیباتر بود، امکانات گناه برای او بیشتر بود، زن پادشاه مصر
خرده ای که اهل حدیث بر معتزله می گرفتند و معتزله جواب درستی نداشتند این بود که اصل عدل (به مفهوم شامل اختیار و حسن و قبح عقلی و معلل بودن افعال باری به اغراض) با توحید افعالی و بلکه با توحید ذاتی سازگار نیست، زیرا اختیار معتزله نوعی ”
اصل حسن و قبح عقلی در کلام عدلیه جایگاه برجستهای دارد، و به عنوان مبنا و شالوده بحثهای عدل در کلام اسلامی به شمار میرود. بدین جهت، متکلمان عدلیه در آغاز مبحث عدل الهی به بحث درباره این اصل پرداختهاند. تبیین قاعده حسن و قبح عقلی مفاد قاعده حسن و
در حساب مردم در روز قیامت، ظلم و جوری نیست؛ حساب کسی را از کس دیگر نمیگیرند. «و لا تزرو وازره وزر أخری ‘» (آیه ۱۶۴ سوره انعام) و از کسی بدون جهت بازپرسی نمیکنند، و زیاده بر گناه او بر او تحمیل نمی نمایند؛ لیکن ممکن است که در
از نظر عدل الهی و حکمت بالغه، خوبیها و بدیها در جهان، دو دسته متمایز و جدا از یکدیگر نیستند آنطوری که مثلا جمادات از نباتات، و نباتات از حیوانات جدا هستند و صفهای خاصی را بوجود می آورند. این خطا است که گمان کنیم بدیها یک رده معینی از
اساس شبهه ” ثنویه ” و طرفداران آنها این است که چون هستیها در ذات خود دو گونه اند: هستیهای خوب و هستیهای بد، ناچار باید از دو گونه مبدأ صدور یافته باشند تا هر یک از بدیها و خوبیها به آفریننده ای جداگانه تعلق داشته باشد. در واقع ثنویه
مجموعا چهار معنی و یا چهار مورد استعمال برای این کلمه هست: الف. موزون بودن و تناسب ب. معنی دوم عدل، تساوی و نفی هرگونه تبعیض است. ج. رعایت حقوق افراد و عطا کردن به هر ذی حق، حق او را د. رعایت استحقاقها در افاضه وجود و امتناع نکردن
عدالت یکی از مسائلی است که به وسیله اسلام حیات و زندگی را از سر گرفت و ارزش فوق العاده یافت. اسلام به عدالت، تنها توصیه نکرد و یا تنها به اجراء آن قناعت نکرد بلکه عمده اینست که ارزش آنرا بالا برد. فرد باهوش و نکته سنجی از امیرالمؤمنین
عدالت به معنای انسانی در مورد بشر کمال است و ظلم نقص؛ و از این رو عدل و ظلم به مفهوم رایج خود، مفاهیمی اخلاقی و مخصوص اجتماع بشری و به اصطلاح از مفاهیم قراردادی بوده و از شئون حکمت عملی شمرده می شوند نه حکمت نظری، بنابراین از حدود
خدای تعالی، عادل و دادگر است زیرا عدل یکی از صفات کمال است و خداوند عالم، همه صفات کمال را دارا می باشد و نیز کرارا در کلام خود عدل را ستوده و ظلم و ستم را نکوهش می کند و مردم را به عدالت، امر نموده و از ظلم،
در شیعه اصل عدل یکی از اصول دین است. در مقدمه کتاب عدل الهی گفته ایم که اصل عدل در فرهنگ اسلامی تقسیم می شود به عدل الهی و عدل انسانی. عدل الهی تقسیم می شود به عدل تکوینی و عدل تشریعی. عدل انسانی نیز به نوبه خود تقسیم می
شناخت خداوند به عنوان امر کننده به عدل و بپادارنده آن ، اساسی ترین معرفتی است که رابطه بشر با خداوند در ادیان آسمانی بر آن استوار شده است. حتی اگر خدای فلاسفه، مثلاً محرک اول در نظر ارسطو که تنها با نیروی عقل و اندیشه بشر سر و کار
در آیات قرآن کریم، عادل بودن و قیام به عدل بعنوان یک صفت مثبت برای خداوند ذکر شده است یعنی در قرآن تنها به تنزیه خداوند از ظلم و ستم در آیات قرآن قناعت نشده است بلکه به طور مستقیم نیز صفت عدالت برای خداوند اثبات شده است چنانکه می