دسته بندی :کشاورز

8 مقاله

شاید بهتر باشد...

شاید بهتر باشد…

گاو اول مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. نزد کشاورز رفت تا از او اجازه بگیرد. کشاورز گفت: پسرجان! برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را یک‌به‌یک آزاد می‌کنم، اگر توانستی دُم یکی از این سه گاو را بگیری، می‌توانی با دخترم ازدواج

شهيد نصرالله نادري

شهید نصرالله نادری

از کجا بگویم از سالهایی که شیره‌ی جانم را برای رشد فرزندم گذاشتم از شب‌هایی که تا صبح بیدار نشستم تا مراقبش باشم تا لحظه‌ای درد او را آزرده نکند از کجا بگویم که آنها را بی‌پدر بزرگ کردم با دست رنج خودم نصرت بچه‌ی چهارمم بود هوش سرشاری داشت

شهيد حسني

شهید حسنی

یادم هست با بچه‌ی روی کولم می‌رفتم مزرعه مردم کار می‌کردم، در فصل‌هایی که کشاورزی نبود نیز حصیر می‌بافتم و کارهای خانه را بچه‌ها انجام می‌دادند. دلم می‌خواست بچه‌هایم اهل نماز و روزه باشند تمام لوازم مربوط به تحصیلشان را تا کلاس سوم ابتدایی با پول کارگری تهیه کردم. عظیم

شهيد نيك پي

شهید نیک پی

**اهل علیسرود بودم و خانه‌دار. ۱۵ سال بیشتر نداشتم که ازدواج کردم. همسرم مردی کشاورز بود و از این طریق معاش خانواده را تأمین می‌کرد و ما نسبتاً وضع مالی خوبی داشتیم. بچه‌ها کارهای باغ را انجام می‌دادند و بعضی وقت‌ها هم در منزل کار انجام می‌دادند. وقتی به سن

کشاورز و  وکيل

کشاورز و وکیل

وکیل جوانی بود که نخستین شغلش در شرکت راه آهن بود . روزی کشاورزی متوجه شد گاوش که در مسابقات شیردهی برنده شده بود ، در مزرعه ای که قطار از آن می گذشت گم شده است. او به موقع به دادگاه رفت و طی دادخواستی از شرکت راه آهن

مرد کشاورز و الاغ پير

مرد کشاورز و الاغ پیر

مرد کشاورزی زن نق نقوی داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزی شکایت می کرد . تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش در مزرعه شخم می زد . یک روز ، وقتی همسرش برایش نهار آورد ، کشاورز قاطر پیر را به زیر

مثل یک کشاورز!

مثل یک کشاورز!

یک کشاورز وقتی که به یک جوی آب میدهد درحقیقت به خود جوی آب نمیدهد بلکه به عنوان امانت در اختیار آن قرار میدهد تا سریع به باغ وباغچه منتقل کند.البته از این رهگذرخودش هم سبز خواهد شد وسبزه های پیرامون خودش هم رشدخواهند کرد. ولی اگر یکی جوی شکاف

کشاورز و الاغ

کشاورز و الاغ

کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد. پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا