نگاهی به اسماء حسنی الهی ۶
و اینکه در روایت دارد خداوند اسمى از اسماء خود و یا چیزى از اسم اعظم خود را به پیغمبرى از پیغمبران آموخته معنایش این است که راه انقطاع وى را بسوى خود به وى آموخته، و اینطور یاد داده که اسمى از اسماء خود را در دعا و مسئلت
266 مقاله
و اینکه در روایت دارد خداوند اسمى از اسماء خود و یا چیزى از اسم اعظم خود را به پیغمبرى از پیغمبران آموخته معنایش این است که راه انقطاع وى را بسوى خود به وى آموخته، و اینطور یاد داده که اسمى از اسماء خود را در دعا و مسئلت
پس، از آنچه گذشت روشن گردید که انتساب ما به خداى تعالى بواسطه اسماء او است، و انتساب ما به اسماى او بواسطه آثارى است که از اسماى او در اقطار عالم خود مشاهده مى کنیم. آرى، آثار جمال و جلال که در پهناى گیتى منتشر است تنها وسیله اى
از طرفى دیگر وقتى بنا شد تمامى نقائص و حوائج را از او سلب کنیم، بر مى خوریم به اینکه داشتن حد هم از نقائص است، براى اینکه، چیزى که محدود باشد بطور مسلم خودش خود را محدود نکرده، بلکه موجود دیگرى بزرگتر از آن و مسلط بر آن بوده
ظاهر کلام خداى تعالى در هر جا که ذکرى از اسماء خود کرده نیز این معنى را تایید مى کند، مانند آیه اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى؛ خداوند که جز او معبودى نیست، براى او است اسماء حسنى ( سوره طه آیه ۸) و آیه قُلِ ادْعُوا
خداوند در سوره اعراف: آیه ۱۸۰ می فرماید: وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ؛ خدا را نام هاى نیکوتر است او را بدانها بخوانید و کسانى را که در نام هاى وى کجروى مى کنند واگذارید. به زودى سزاى اعمالى
روایات بسیارى که از طرق شیعه و سنى وارد شده که پیغمبر اکرم فرمود: براى خدا نود و نه، یعنى صد منهاى یک اسم است، هر کس آنها را بشمارد داخل بهشت مى شود و همچنین روایات دیگرى که قریب به این مضمون است هیچ یک دلالت بر توقیف ندارد،
سپس ابراهیم علیه السلام به توصیف پروردگار جهانیان و ذکر نعمتهاى معنوى و مادى او مى پردازد تا با مقایسه با بتها که نه دعاى عابدان را مى شنوند و نه سود و زیانى دارند مطلب کاملا روشن شود. نخست از نعمت آفرینش و هدایت شروع کرده، مى گوید: او
تجلى مهر و قهر در گستره هستى : توجه به این نکته لازم است که هماهنگى قهر و مهر و همبستگى جلال و جمال اختصاصى به مسائل یاد شده از قبیل قصاص و دفاع ندارد بلکه در سراسر شریعت نهفته و در سراسر شؤون آن مشهود است، به طورى که
در عالم طبیعت، موجوداتى هستند که آفت یکدیگرند و هر کدام ترمزى در برابر دیگرى محسوب مى شود. پرندگان شکارى از گوشت پرندگان کوچک تغذیه مى کنند و از اینکه آنها از حد بگذرند، و تمام محصولات را آسیب برسانند جلوگیرى مى نمایند و به همین جهت عمر طولانى دارند.
اسلام براى جلوگیرى از این اشتباه ناروا ( تحدیدات بواسطه توصیف یا نفى اصول کمال ) عقیده پیروان خود را در میان نفى و اثبات نگهمیدارد و دستورمیدهد اینگونه اعتقاد کنند که: خدا علم دارد نه مانند علم دیگران، قدرت دارد نه مانند قدرت دیگران، میشنود نه با گوش، میبیند
درباره کلمه رب باید بگوئیم که در فارسی کلمه ای که بتوانیم معادل آن قرار دهیم نداریم. گاهی به معنای تربیت کننده، معنی می کنند ولی باید توجه داشت که رب از ماده ربب است نه از ربی و تربیت کننده کلمه ای است که معادل مربی قرار می گیرد
در سوره معارج درباره خدای متعال کلمه بسیار پرمعنایی آمده است: «من الله ذی المعارج؛ از ناحیه الله، صاحب پله ها و درجات قرب» (معارج/۳). «معرج» از «عروج» است. معرج یعنی محل عروج و بالا رفتن. خدای صاحب معارج یعنی او محلها و مقامات در نزد خود برای بالا رفتن
اشیاء، یک وجود فی نفسه دارند، یک وجود برای ما. وجود فی نفسه یعنی اشیاء آن طور که هست. وجود برای ما یعنی ظهورش برای ما. حال این دو آیه دیگر قرآن را توجه بفرمایید. از جمله اصول توحیدی قرآن این است که «و قل الحمد لله الذی لم یتخذ
خرده ای که اهل حدیث بر معتزله می گرفتند و معتزله جواب درستی نداشتند این بود که اصل عدل (به مفهوم شامل اختیار و حسن و قبح عقلی و معلل بودن افعال باری به اغراض) با توحید افعالی و بلکه با توحید ذاتی سازگار نیست، زیرا اختیار معتزله نوعی ”
تجلى مهر و قهر در انسان کامل : انسان کامل از آن جهت که جامع همه کمالهاى امکانى است، چون مظهر تمام اسماء است این هماهنگى را بهتر از دیگر موجودها ارائه مى دهد، به همین جهت رسول اکرم(ص) در جریان جنگ احد با تحمل همه رنجها، پیشنهاد نفرین به
چگونه انسان خدا را نپرستد و حال آنکه مظاهر ربوبیت پروردگار را در عالم می بیند. این زمینی که هم اکنون به صورت یک بستری برای استراحت شما درآمده است آیا معلول تصادف است یا معلول ربوبیت؟ و این نظام آسمان که در بالای سر شما به شکل سقفی جلوه
در سوره ملک آیه ۱۴ آمده: «و هو اللطیف الخبیر؛ و اوست لطیف آگاه». کلمه ” لطیف ” در قرآن مکرر استعمال شده است و در موارد مختلف معانی مختلف دارد، ولی ریشه همه معانی یک چیز است. به طورکلی لطافت یک چیز، عبارت است از نوعی صفت در شی
یکی از حکمای متأخر بنام مرحوم آقا محمد رضا قمشه ای اشعار بدیعی در سعه رحمت پروردگار دارد، در آن اشعار عقیده حکما و بلکه سعه مشرب عرفا را منعکس می کند، می گوید: آن خدای دان همه مقبول و نا مقبول ***من رحمه بدا و الی رحمه یؤل از
خداوند کریم در قرآن کریم درباره وجه خداوند می فرماید: کل من علیها فان* و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام؛ هر آن کس که بر روی زمین است فناپذیر است. و تنها ذات با شکوه و ارجمند پروردگارت باقی می ماند» (آیه ۲۶ و ۲۷ سوره رحمن). عالم خلقت
توصیف پروردگار به دو صفت رحمان و رحیم، معرفت بسیار کامل می خواهد زیرا رحمن یعنی آنکه رحمتش فراوان است و نه آن مقدار که تنها، از کلمه فراوان می فهمیم بلکه یعنی آنکه همه هستی از ناحیه اوست و هر چه از او برسد رحمت و نیکوست و رحیم
قرآن کریم سعه رحمت پروردگار را از زبان حاملین عرش چنین بیان می کند: «الذین یحملون العرش و من حوله یسبحون بحمد ربهم و یؤمنون به و یستغفرون للذین آمنوا ربنا وسعت کل شی ء رحمه و علما فاغفر للذین تابوا و اتبعوا سبیلک و قهم عذاب الجحیم؛ حاملین عرش
آیا فقط خداوند مالک و ملک روز قیامت است و در دنیا نیست؟ خیر، بلکه خداوند مالک و ملک حقیقی هم دنیا و هم آخرت است. فرقش این است که بشر چون در دنیا چشم حقیقت بین ندارد، مالکها و ملکهای اعتباری و مجازی را می سازد. خود را و
وقتی که صفتی را در حالی که متلبس به ذات است در نظر بگیریم و اعتبار کنیم، به آن ”اسم” می گویند، یعنی اسم در اینجا غیر از نام است که ما معمولا در اصطلاح عرف داریم. نام یعنی یک قرارداد. یک لفظ را البته به اعتبار معنایی، ولی به
خداوند می فرماید: «رَب السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ مَا بَیْنهُمَا الْعَزِیزُ الْغَفّارُ؛ پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است، پروردگار عزیز و غفار» (ص/۶۶). در این آیه به مساله ربوبیت او نسبت به تمام عالم هستى می پردازد و اینکه او مالک همه این جهان است مالکى
قرآن کریم درباره بسیاری از مطالب بحث کرده و در این میان روی بعضی از مطالب زیاد تکیه کرده است و روی بعضی دیگر کمتر. از جمله مسائلی که در قرآن مورد بحث قرار گرفته خدای جهان و جهان است. باید ببینیم قرآن خدا را چگونه می شناسد. آیا این
خداوند در سوره ملک آیه ۱۳ قرآن می فرماید: «و اسروا قولکم اواجهروا به» سخن خودتان را سری بکنید یا علنی، برای خدا یکسان است. این سر و علن برای بشرها متفاوت است، اگر حرفی را به صورت سری به شما بگویند قهرا از دیگران مخفی می ماند، و اگر
مفاهیمی را که نشانگر ضعف مرتبه وجود و نقص و محدودیت آن است نمی توان برای خدای متعال اثبات کرد ولی سلب آنها را می توان به عنوان «صفات سلبیه» قلمداد کرد مانند: سلب شریک و ترکیب و جسمیت و زمان و مکان. یک دسته دیگر از مفاهیم ثبوتی از
خداوند عالم، عوالمی خلق کرده است که موجودات آن عوالم به دلائل خاص، هر کمالی که می توانند داشته باشند از همان اول دارند و به عبارت دیگر هیچگونه استعداد و قوه ای در آنها وجود ندارد بلکه همه به فعلیت رسیده اند یعنی از اولی که آفریده شده اند
کسانی که صفات ثبوتی خدای متعال را هم به معنای سلبی برگردانده اند پنداشته اند که بدین وسیله می توانند به تنزیه مطلق دست یابند و از نسبت دادن مفاهیمی که در مورد ممکنات و موجودات متناهی و محدود هم به کار می رود در حق خدای متعال خودداری کنند.
تنزیه هایی که در قرآن کریم آمده است که رد افکار موجود زمان بوده است، مثل «لم یلد و لم یولد؛ نزائیده و زائیده نشده است» رد کسانی است که می گویند خداوند فرزند دارد یا می گویند خداوند زاده شده است: «و لم یکن له کفوا احد» برای خداوند