مردنها و درگذشتها چند نوع است :
الف – مردن طبیعی یا موت طبیعی (نه اخترامی) یعنی یک کسی عمر طبیعی خود را کرده و تمام شده.
ب – موت اخترامی به وسیله عوامل طبیعی مثل جوانمرگ شدن ها در اثر حصبه و وبا و طاعون و غیره، یعنی به وسیله امراض و میکروبها.
ج – موت اخترامی به وسیله حوادث و سوانح مثل زلزله و سیل و تصادف اتومبیل و غیره که در آنها عمد کسی در کار نبوده است و خود مقتول هم تقصیری نداشته است.
د – موت اخترامی به وسیله حوادث و سوانح که مقتول در آن تقصیر داشته مثل اینکه مست بوده و سوار اتومبیل شده و تصادف کرده و مرده است ولی شخص دیگر تقصیر نداشته.
ه – موت اخترامی به وسیله حوادث و سوانح که هم مقتول و هم شخص دیگر تقصیر داشته است مثل غالب کشته شدن ها به واسطه لجاجتها و تعصبها و جهالتها و مستیها و مانند اینکه دو نفر در کاباره به خاطر یک زن هر جائی یکدیگر را می کشند.
و – موت اخترامی به قتل عمد که مقتول هیچگونه تقصیری نداشته و صرفا جنایت قاتل سبب شده، مثل اینکه شخصی به یک بهانه ای شخصی را هدف قرار می دهد و می کشد، یا کسی راه خود را می رود و دیگری از روی هوس او را هدف قرار می دهد، یا آنکه روی غرض با پدر یا برادر یا خویشاوند او را هدف قرار می دهد. برای آنکه دل اقوامش را بسوزد آن بی تقصیر را می کشد، یا به خاطر اینکه کینه نسبت به پدر مرحوم او را در دل دارد او را بی تقصیر می کشد، یا به خاطر اینکه نفس وجود او را مزاحم خود می بیند مثل اینکه با بودن او فلان زن عشق او را نمی پذیرد و یا فلان مقام برای او مسلم نمی شود بدون آنکه خود آن شخص دخالتی داشته باشد در مزاحمت عشقی یا مقامی او، او را می کشد.
ز – کشته شدن در راه سربازی و فداکاری و شهادت که مقتول خود را در راه عقیده و هدف خود فدا می کند و عمد دارد ولی در راه هدف مقدس عالی خود کشته می شود و به عبارت دیگر مرگ انتخابی که انسان آگاهانه مرگ را برای تحقق بخشیدن به هدفش انتخاب می کند.
ح – البته نوعی دیگر مرگ انتخابی هست که خودکشی و فرار از مقابله با حوادث است که ضعف است.
اینها اقسام مردن و کشته شدن است که بعضی اسف انگیز است و بعضی نیست، بعضی در حقیقت سزای مقتول است و بعضی نیست، بعضیها صرف نفله شدن و ضایع شدن است و بعضی نیست. قسم اول را می توان گفت از جنبه شخصی متوفی اسف انگیز نیست گو اینکه از لحاظ اجتماع در بعضی افراد ممکن است ضایعه باشد. در قسم دوم نفله شدن و ضایعه است و موجب تأسف است ولی کسی مورد ملامت نیست، و همچنین قسم سوم. در قسم چهارم مجازات مقتول است در واقع، و همچنین در قسم پنجم، به علاوه اینکه در این قسم اول شخص دیگر نیز مورد ملامت است و در قسم دوم و سوم و چهارم و پنجم نفله شدن و ضایع شدن و هدر رفتن موجود است و در قسم چهارم و پنجم تأسف بر اخلاق عمومی است که چرا منحط و پائین است. در قسم ششم تأسف از نفله شدن مقتول و تأسف از اخلاق فاسد قاتل است. در این قسم انسان متأسف است که بی جهت شخص بی تقصیری نفله شد و هدر رفت. ولی در قسم هفتم در عین اینکه از جنبه قاتل و اخلاق و روحیه او جای تأسف و تأثر است، از جنبه مقتول جای تحسین و تعظیم و سرمشق گرفتن است.
معمولا ذاکرین سعی دارند شهادت امام حسین را از قسم ششم جلوه دهند که شخصی مظلوم و بی تقصیر و بی جهت کشته و نفله شد و ضایع گشت و هدر رفت و حال آنکه شهادت امام حسین از قسم هفتم است، نه از قسم ششم. و معمولا تذکر حادثه سید الشهدا از قبیل اظهار تأسف است، آنهم اظهار تأسف از نفله شدن سیدالشهدا که افسوس که آقا نفله شد، و حال آنکه غلط ترین غلطها اینست که ما امام حسین علیه السلام را نفله شده حساب کنیم. امام حسین به عکس به هر قطره خون خود یک دنیا ارزش داد. کسی که موجی ایجاد کرد که قرنها پس از او پایه های کاخ ستمگران را متزلزل کرد و از جا کند و حتی در قرون خود ما غالب حوادث داغ در محرم ایجاد می شود، خون او هدر رفته است؟! کسی که میلیونها نفر نمازخوان و روزه گیر و فداکار ساخت هدر رفت؟!
سه مرحله شهادت امام حسین علیه السلام :
امام حسین علیه السلام سه مرحله شهادت دارد: شهادت تن به دست یزیدیان، شهادت شهرت و سمعه و نام نیک به دست بعدیها بالاخص متوکل عباسی، و شهادت هدف به دست اهل منبر. سومی بزرگترین مرحله شهادت است و جمله ای که زینب به یزید فرمود: «کد کیدک و اسع سعیک»؛ هر حیله ای داری بکار بر، و هر کوششی توانی بکار گیر، شامل هر سه دسته می شود.
مکتب امام حسین مکتب گناهکارسازی نیست بلکه ادامه مکتب انبیا است که در سوره الشعراء ذکر شده و با تجدید ذکرش در هر سال و هر وقت باید به صورت زنده ای باقی بماند زیرا نبوت ختم شده و این مکتب به منزله منبع وحی و الهام انبیاء است یعنی به پیغمبران وحی می شده از طرف خدا که در مواقع لازم قیام کنند، حالا مکتب حسینی باید وحی کننده و الهام دهنده مردان بزرگ باشد که بعدها به صورت مصلحین قیام می کنند نه به صورت انبیاء، زیرا نبوت ختم شده.
هربارت سپنسر به نقل فروغی می گوید بزرگترین آرمان نیکان اینست که در آدم سازی شرکت کنند یعنی مکتب صالح سازی بیاورند. مکتب حسین (ع) نه تنها مکتب گناهکارسازی «نبود»، از صالح سازی هم بالاتر بود، مکتب مصلح سازی است.