پیرمردی با عصا

پیرمردی با عصا

پیرمردی با عصا

این خاطره ای که اکنون برایتان می گویم، خاطره خودم نیست و تمامی خادمین حرم بر آن واقف اند و آن را می دانند:

روزی پیرمردی با عصا لنگان لنگان با حالی نزار و بیمار به حرم می آید و نزد یکی از خادمین می رود و می گوید: ببخشید آقا امام رضا کجاست آمده ام شفایم را بگیرم. آن خادم که چنین جمله ای را از آن پیرمرد دهاتی می شنود، به مزاح می گوید:این پله ها را می بینی ( پله های گلدسته که البته خیلی هم تعدادشان زیاد است) بگیر و برو بالا امام را می بینی!

بعد از دقایقی پیر مرد از پله ها پایین بر می گردد و همه حاضران مشاهده می کنند که او بدون عصا، سالم و با حال بسیار خوبی بر می گردد و از آن خادم تشکر می کند و می گوید ممنونم ایشان را دیدم و می رود، خادم به دنبال او می دود شانه های او را می بوسد و ماجرا را از او سوال می کند، پیر مرد می گوید:

در همان حال که به سختی از پله ها بالا می رفتم دیدم آقائی از بالای پله ها به من می گوید: پدر جان تو بالا نیا من پائین می آیم!
بله اینطور است باید دانست که زائر امام (ع) دارای احترام فراوان است و نظر کرده خود آقا.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا