بقای روح بعد از مرگ

بقاي روح بعد از مرگ

آیات متعدد قرآن مجید، به صراحت‏ حکایت از بقای روح پس از مرگ می‏کند.

  انسانها با توجه به دیدگاه قرآن و احادیث و تایید دانشمندان اسلامی و حکماء و متکلمین و حتی دانشمندان غربی در باطن خود موجودی به نام روح و نفس دارند.

  این موجود غیر از بدن و اعضاء و جوارح او بوده، حاکم و مدبر و مدیر و دارای شعور و درک بوده، اعمال بدن و جوارح و اعضاء را اداره می‏کند . نفس و روان انسانی موجود مجرد بوده، ویژگی‏های جسم و ماده را ندارد، بلکه موجودی مستقل می‏باشد؛ گرچه در بدن در رابطه نزدیکی با جسم و اعضاء و جوارح بدن قرار دارد .

  حال این مسئله در اینجا مطرح است که گرچه نفس و روح با بدن و جسم در رابطه نزدیکی قرار دارند ولی بعد از مردن انسان و جداشدن روح از بدن آیا روح فانی می‏گردد؟ و از بین می‏رود؟ یا اینکه بقاء داشته، به زندگی خود ادامه می‏دهد؟ .

  غزالی در مورد علاقه نفس یا بدن چنین می‏گوید:

  «نفس در بدن غریب است زیرا بدن از عالم فانی ملک است و نفس از عالم سرمدی ملکوت، نفس، مدبر بدن است و بدن آلت نفس، نفس انسانی در بدن به مثابه حاکمی است که در شهر و در مملکت‏خویش فرمان می‏راند»(۱)

  و باز می‏گوید: «این جسم نسبت‏به نفس چون جامه است نسبت‏به تن، و تن است که جامه را به واسطه اعضای خود حرکت می‏دهد، قوای نفس در مواضعی از بدن ظاهر می‏شود در حالیکه نفس ذاتا واحد است . سمع و بصر و ذوق و لمس به منزله آلت‏اند . نفس مدرک است … »(۲)

  پس نفس موجود مستقلی است در بدن و همراه بدن بوده، اعضاء و جوارح را اداره می‏کند . حال پاسخ سؤال بالا این است که روح بعد از مرگ انسان و جداشدن از بدن بقا دارد . و بقای روح پس از مرگ بدن از معارف بلند اسلامی است که مرگ را پایان زندگی ندانسته بلکه آنرا روزنه‏ای به زندگی دیگر آنهم در جهان برتر تلقی می‏کند .

  قرآن برخلاف اندیشه عرب جاهلی که معتقد بودند:
«ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیی و ما یهلکنا الا الدهر»(۳)
«جز زندگی دنیا، زندگی نیست می‏میریم و زنده می‏شویم و ما را زمان و گذران زندگی نابود می‏سازد»
می‏گوید: که رشته زندگی پس از مرگ باقی است و هرگز از هم گسسته نمی‏شود و این حقیقت ضمن آیاتی بیان شده که ما در اینجا به برخی از آنها اشاره می‏کنیم:

شهیدان زنده‏ اند!.

  قرآن با صراحت هرچه کامل‏تر شهیدان راه حق را زنده می‏خواند و می‏فرماید:
«و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لا تشعرون» (۴)

«به افرادی که در راه خدا کشته می‏شوند مرده نگوئید! آنان زندگانند اما شما نمی‏دانید»

  باز در جای دیگر می‏فرماید:
«قل یتوفاکم ملک الموت الذی وکل بکم ثم الی ربکم ترجعون»‏ (۵)

«بگو فرشته مرگ که بر شما مامور است (روح) شما را می‏گیرد سپس به سوی پروردگارتان باز می‏گردید»

  در این آیه تعبیر جالب، کلمه «یتوفاکم‏» از ماده «توفی‏» است و به گفته «راغب‏» در «مفردات‏» کلمه «وافی‏» در اصل به معنای چیزی است که به حد کمال برسد یعنی گرفتن چیزی است‏به‏طور کامل . این تعبیر به وضوح این حقیقت را می‏رساند که مرگ به معنای فنا و نابودی نیست، بلکه قبض و دریافت و گرفتن روح آدمی به طور کامل است و این خود دلیل بر این است که روح آدمی بعد از مرگ باقی می‏ماند: بسیاری از مفسران نیز به این نکته تاکید کرده‏اند . جالب این است که این آیه پاسخ به کسانی است که قیامت را انکار می‏کردند چنانکه در آیه قبل از این آیه، چنین آمده است:

«و قالوا ااذا ضللنا فی الارض ائنا لفی خلق جدید»

«آنها گفتند آیا هنگامی که مردیم و در زمین گم شدیم آفرینش تازه‏ای می‏یابیم»

  آیه بعد در پاسخ آنها چنین می‏گوید: وجود شما تنها جسم شما نیست که با مرگ، به طور کلی گم شوید بلکه گوهر اصلی که روح است از سوی فرشتگان الهی گرفته می‏شود و در قیامت‏به سوی خدا باز می‏گردد (و جسم شما نیز در کنار روح محشور می‏گردد)

  اصل این آیه و آیات مربوط به مساله بقای روح این است که هرگز به مرگ از دریچه چشم دنیاپرستان مادی نگاه نکنید که آنرا به معنای نابودی انسان و نقطه پایان زندگی او می‏شمرند! و می‏گویند:
«ان هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا»(۶)

«جز زندگی دنیا، زندگی نیست، می‏میریم و زنده می‏شویم‏»

  بلکه مرگ انتقال از «حیات ادنی‏» و زندگی پست‏تر به «حیات اعلی‏» و زندگی بالاتر است، آن هم توسط فرشتگان الهی که وسیله این نقل و انتقال‏اند، صورت می‏گیرد .

  در برخی از آیات قرآن خداوند کلمه «توفی‏» را به خودش نسبت داده است آنجا که می‏فرماید:
«الله یتوفی الانفس حین موتها»(۷)

«خداوند جانها (ارواح) را به هنگام مرگ می‏گیرد و دریافت می‏کند»

  و باز در جای دیگر می‏فرماید:
«… ولکن اعبد الله الذی یتوفاکم»(۸)

«… ولی من خدائی را پرستش می‏کنم که روح شما را به هنگام مرگ می‏گیرد»

  نکته قابل تذکر در اینجا این است که بین این سه تعبیر در مورد کلمه «توفی‏» در قرآن مجید (یکی به معنای اینکه خدا جان شما را می‏گیرد . معنای دوم اینکه فرشته مرگ، جان شما را می‏گیرد و معنای سوم که فرشتگان و ملائکه، جان انسان‏ها را می‏گیرند) تضادی وجود ندارد؛ چرا که همه فرشتگان فرمانبردار خدا هستند. پس فاعل اصلی او است و فرشتگان قبض ارواح نیز رئیسی دارند که «ملک الموت‏» نامیده می‏شود و فرشتگان دیگر در قبض ارواح مامور اویند .

و در آیه دیگر نیز، در قرآن کلمه «یتوفی‏» به کار می‏رود و چنین می‏فرماید:
«الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها فیمسک التی قضی علیها الموت و یرسل الاخری الی اجل مسمی ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون»‏ (۹)

«خداوند ارواح را به هنگام مرگ، قبض می‏کند و ارواحی را که نمرده‏اند نیز به هنگام خواب می‏گیرد، سپس ارواح کسانی را که فرمان مرگ آنها را صادر کرده، نگه می‏دارد و ارواح دیگری (که باید زنده بمانند) باز می‏گرداند تا سرآمد معینی، در این امر نشانه‏هائی است‏برای کسانی که تفکر می‏کنند»

 در آیه بالا کلمه «توفی‏» در مورد وضع انسان به هنگام خواب و هنگام مرگ، در هر دو به کار رفته است، یعنی خداوند جانها (ارواح) را به هنگام مرگ، قبض می‏کند و نیز جانهائی را که نمرده‏اند به هنگام خواب می‏گیرد، سپس آنرا که فرمان مرگ درباره آن صادر شده نگاه می‏دارد و دیگری را که مشمول فرمان مرگ نیست‏باز می‏گرداند تا سرآمد معینی .

  کلمه «انفس‏» در آیه، جمع نفس یعنی همان روح انسانی است که طبق این آیه در دو حال (در حال مرگ و در حال خواب) گرفته می‏شود با این تفاوت که در حال خواب «توفی‏» کامل نیست و بار دیگر به بدن فرستاده می‏شود ولی در حال مرگ بازگشتی وجود ندارد و به تعبیر «فخر رازی‏» در تفسیر کبیر(۱۰) روح دارای سه حالت است: گاه شعاع آن بر ظاهر و باطن بدن می‏افتد و گاه فقط بر ظاهر بدن می‏تابد و گاه پرتو آن به طور کلی از ظاهر و باطن جمع می‏شود اولی حال بیداری است، دومی حال خواب ست‏سومی حال مرگ است! . مسلم است که در حال خواب، حیات نباتی که بر اساس آن سلولهای بدن دارای تغذیه و رشد و نمو و تولید مثل است و نیز حیات حیوانی که شامل حس و حرکت است از انسان گرفته نمی‏شود و تنها در حال مرگ است که همه اینها را از دست می‏دهد .

تشابه خواب و مرگ

  از مطالب بالا این نکته علمی را نیز استفاده می‏کنیم که خواب شکل ضعیفی از مرگ است و مرگ نمونه کاملی از خواب و نیز استفاده می‏کنیم که انسان ترکیبی از جسم و روح است، جسم از جهان ماده است و روح گوهری ماورای جهان ماده عنصری .

  از اینجا مسائل فراوان و رموز علمی درباره خواب و رؤیای انسانها کشف می‏شود; زیرا موقع خواب روح انسانی جدا می‏گردد و به فعالیت آزادانه‏تری می‏پردازد و به همین دلیل از حوادثی تازه آگاه می‏گردد .

 در این خصوص روایتی است که «اسماعیل حقی برشوی‏» (متوفای، ۱۱۳۷ه . ق) مؤلف تفسیر روح‏البیان، یکی از تفاسیر معتبر برادران اهل سنت (ج‏۸، ص‏۱۱۵) از علی بن ابی طالب علیه السلام به این مضمون نقل می‏کند:
«ان الروح یخرج عند النوم و یبقی شعاعه فی الجسد فلذلک یری الرؤیا فاذا انتبه عاد روحه الی جسده باسرع من لحظه‏»

«روح به هنگام خواب از بدن خارج می‏شود و پرتو و شعاع آن در بدن باقی می‏ماند لذا انسان خواب می‏بیند و هنگامی که بیدار شد و روح، سریع‏تر از یک لحظه بر جسد باز می‏گردد»

  پس از آیات یاد شده به صراحت مساله بقای روح بعد از مردن انسانها استفاده می‏شود; زیرا «توفی‏» که به معنای دریافت چیزی آنهم به صورت کامل است، به هنگام مرگ مصداق جسمانی ندارد، حیات گیاهی و حیوانی که با مرگ نابود می‏شود، نمی‏تواند مصداق برای عنوان «توفی‏» باشد بنابراین نتیجه می‏گیریم که منظور از «توفی‏» در آیات یاد شده دریافت روح انسانی است که عامل حیات انسان می‏باشد .

  در آیه دیگری در قرآن خطاب به مسلمانان چنین می‏فرماید:
«و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»(۱۱)

«(ای پیامبر) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند مردگانند! بلکه آنان زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزی داده می‏شوند»

  گرچه بعضی به گفته استاد علامه طباطبائی‏قدس سره در تفسیر المیزان اصرار دارند که این آیه مخصوص شهیدان بدر (یا به تعبیر بعضی دیگر مربوط به شهدای احد) است و لکن مسلما آیه مفهوم وسیع و گسترده‏ای دارد و دال بر اینکه ارواح شهدا بعد از شهادت زندگانند و عموم شهیدان را بدون استثناء شامل می‏شود و غیر شهیدان را نیز نفی نمی‏کند (۱۲).

برگرفته از: مجله مکتب اسلام، شماره ۸
پی‏نوشت:
۱- علم النفس از دیدگاه دانشمندان اسلامی و تطبیق آن با روانشناسی جدید، ص‏۱۸، تالیف، دکتر حسن احدی – شکوه السادات جمالی، چاپ دوم، سال‏۱۳۶۳ – مرکز انتشارات دانشگاه علامه طباطبائی .
۲-  منا الفافوری خلیل البحر، ص‏۵۷۰ .
۳-  جاثیه، ۲۴ .
۴-  بقره، ۱۵۴ .
۵-  سجده، ۱۱ .
۶-  جاثیه، ۲۴ .
۷-  زمر، ۴۲ .
۸-  یونس، ۱۰۴ .
۹-  زمر، ۴۲ .
۱۰-  ج‏۲۶، ص‏۲۸۴ .
۱۱-  آل‏عمران، ۱۶۹ .
۱۲-  پیام قرآن، ج‏۵، ص‏۲۸۰ .

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا