توحید ذاتی

توحید ذاتی

توحید درجات و مراتب دارد، همچنانکه شرک نیز که مقابل توحید است مراتب و درجات دارد. تا انسان همه مراحل توحید را طی نکند، موحد واقعی نیست.

مراحل توحید عبارتند از: ۱- توحید ذاتی ۲- توحید صفاتی ۳- توحید افعالی ۴- توحید در عبادت
توحید ذاتی :
توحید ذاتی یعنی شناختن ذات حق به وحدت و یگانگی. اولین شناختی که هر کس از ذات حق دارد، غنا و بی نیازی اوست، یعنی ذاتی است که در هیچ جهتی به هیچ موجودی نیازمند نیست و به تعبیر قرآن ” غنی ” است، همه چیز به او نیازمند است و از او مدد می گیرد و او از همه غنی است «یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی» (فاطر/۱۵) و به تعبیر حکما واجب الوجود است.
و دیگر ” اولیت ” یعنی مبدایت و منشایت و آفرینندگی اوست. او مبدا و خالق موجودات دیگر است، موجودات همه ” از او ” هستند و او از چیزی نیست و به تعبیر حکما ” علت اولی ” است.
این اولین شناخت و اولین تصوری است که هر کس از خداوند دارد. یعنی هر کس در مورد خداوند می اندیشد و به اثبات یا نفی و تصدیق یا انکار می پردازد، چنین معنی و مفهومی در ذهن خود دارد که آیا حقیقتی وجود دارد که وابسته به حقیقتی دیگر نیست، همه حقیقتها به او وابسته اند و از اراده او پدید آمده اند و او از اصل دیگری پدید نیامده است؟
توحید ذاتی یعنی این حقیقت ” دوئی ” بردار و تعددپذیر نیست، مثل و مانند ندارد «لیس کمثله شی ء» (شوری/۱۱)، در مرتبه وجود او موجودی نیست «و لم یکن له کفوا احد» (توحید/۴). اینکه موجودی فرد یک نوع شمرده می شود، مثلا حسن فردی از نوع انسان است – و قهرا برای انسان، افراد دیگر قابل فرض است – از مختصات مخلوقات و ممکنات است، ذات واجب الوجود از این معانی منزه و مبراست. و چون ذات واجب الوجود یگانه است، پس جهان از نظر مبدا و منشا و از نظر مرجع و منتهی یگانه است.
جهان نه از اصلهای متعدد پدید آمده و نه به اصلهای متعدد باز می گردد، از یک اصل و از یک حقیقت پدید آمده «قل الله خالق کل شی ء» (رعد/۱۶) و به همان اصل و همان حقیقت باز می گردد «الا الی الله تصیر الامور» (شوری/۵۳) و به تعبیر دیگر، جهان هستی، یک قطبی و یک کانونی و تک محوری است.
رابطه خدا و جهان، رابطه خالق با مخلوق یعنی رابطه علت (علت ایجادی ) با معلول است، نه رابطه روشنایی با چراغ یا رابطه شعور انسانی با انسان. درست است که خدا از جهان جدا نیست، او با همه اشیاء است و اشیاء با او نیستند «هو معکم این ما کنتم» (حدید/۴) اما لازمه جدا نبودن خدا از جهان، این نیست که پس خدا برای جهان مانند روشنایی برای چراغ و شعور برای اندام است.
اگر اینچنین باشد خدا معلول جهان می شود و نه جهان معلول خدا، چون روشنایی معلول چراغ است نه چراغ معلول روشنایی. و همچنین لازمه جدا نبودن خدا از جهان و انسان این نیست که خدا، جهان و انسان همه یک جهت دارند و همه با یک اراده و یک روح حرکت و حیات دارند.
همه اینها صفات مخلوق و ممکن است. خداوند از صفات مخلوقین منزه است «سبحان ربک رب العزه عما یصفون»؛ منزه است پروردگار تو، صاحب عزت و بزرگی، از آنچه وصف می کنند. (صافات/۱۸۰)

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا