به سندهاى معتبر از امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهما السلام منقول است که : روزى حضرت رسول صلى الله علیه و آله نشسته بودند ناگاه زنى به خدمت آن حضرت آمد پس آن حضرت او را مرحبا فرمود و دستش را گرفت و او را بر روى رداى خود در پهلوى خود نشانید و فرمود: این دختر پیغمبرى است که قومش او را ضایع کردند، و او خالد بن سنان نام داشت و عبسى بود، و ایشان را بسوى خدا خواند و به او ایمان نیاوردند و آتشى هر سال در میان ایشان بهم مى رسید و بعضى از ایشان را مى سوخت – و به روایت دیگر هر روز بیرون مى آمد – و هر چیز که نزدیک آن بود از حیوانات ایشان و غیر آن مى سوخت و آن آتش را نار الحرقین مى گفتند، در وقت معینى بیرون مى آمد از غارى که نزدیک ایشان بود، پس خالد علیه السلام به ایشان گفت : اگر من این آتش را از شما برگردانم به من ایمان خواهید آورد؟
گفتند: بلى .
و چون آتش پیدا شد آن حضرت استقبال آن نمود و آتش را به قوت تمام برگردانید و از پى آن رفت تا داخل آن غار شد با آتش ، و قوم او بر در آن غار نشستند و گمان کردند که آتش او را سوخته است و بیرون نخواهد آمد از غار، پس بعد از ساعتى بیرون آمد و سخنى مى گفت که مضمونش این است که : این است کار من و امر من و آنچه مى کنم از جانب خدا است و به قدرت اوست ، بنو عبس (یعنى قبیله او) گمان کردند که من بیرون نخواهم آمد اینک بیرون آمدم و از جبین من عرق مى ریزد؛ پس گفت : اکنون ایمان مى آورید به من ؟
گفتند: نه آتشى بود که بیرون آمد و برگشت .پس فرمود: من در فلان روز خواهم مرد، چون بمیرم مرا دفن کنید و بعد از چند روز گله اى از گورخر بر سر قبر من خواهند آمد و در پیش ایشان گورخر دم بریده اى خواهد بود و بر سر قبر من خواهد ایستاد، در آن وقت قبر مرا بشکافید و مرا بیرون آورید و هر چه خواهید از من بپرسید که خبر خواهم داد شما را از آنچه بوده و خواهد بود تا روز قیامت .
چون آن حضرت فوت شد و او را دفن کردند و رسید به روز وعده اى که او کرده بود و به همان نحو که فرموده بود، گله وحشیان به همان علامت که فرموده بود ظاهر شدند و بر سر قبر او ایستادند و قوم او آمدند و خواستند که او را از قبر بیرون آورند پس بعضى گفتند: در حیات او ایمان نیاوردید به او بعد از فوت او چگونه ایمان مى آورید؟ اگر او را از قبر بیرون آورید در میان عرب ننگى خواهد بود براى شما. پس او را به حال خود گذاشتند و برگشتند.
و او در میان زمان حضرت عیسى علیه السلام و حضرت محمد صلى الله علیه و آله بود، و اسم آن دختر محیاه بود.
مؤلف گوید: این احادیث معتبرتر است از حدیثى که پیش گذشت که خالد پیغمبر نبود، و ذکرش در دعاى ام داود نیز مؤید این احادیث است ، والله یعلم
حیاه القلوب / علامه مجلسی (ره) /انتشارات سرور/ج۲/ص ۱۲۹۷