کلیپ
پادکست
متن
بسمالله الرحمن الرحیم
کارشناس: استاد پناهیان
عنوان: آخرش که چی؟!
بدترین چیزی که آدم در خودش پنهان بکند فکر میکنید چیست؟ تنها گناهی است که نمیبخشند. خیلی خدا بَدَش میآید!
یک سؤال انسانی فوقالعاده مهم! سؤال کشندهای است! انسان برای این سؤالش جواب میخواهد. بعدش چی؟ آخرش؟ این سؤال انسان را به سوی بالاترین هدف میبرد. آخرش چی؟
من انسانی هستم که منفعت میخواهم ولی من یک صاحب یک سؤال هم هستم. من انسانی هستم که لذتطلب هستم ولی صاحب یک سؤالی هم هستم. آن سؤالم باید جواب داده بشود. آخرش چی؟
انسان برای زندگی نیاز به عالیترین هدفی دارد که تمام اهداف پایینیاش را به نخ بکند.
- آقا شما چرا خانه میخری؟ خب چون خانه لازم داریم.
- خب چرا ازدواج میکنی؟ آخر یک نیاز دیگر هم داریم.
- چرا سر کار میروی؟ آخر پول هم نیاز داریم دیگر.
غیر از پول به اعتبار اجتماعی هم نیاز داریم. اعتبار اجتماعی چه ربطی با ازدواج دارد؟ ربطی ندارد حالا ممکن است یک جاهایی به هم کمک کنند. موهایت را شانه میکنی؟ میگوید آخر مو هم دیگر زلف است و قیافه و اینها مثلاً زیبایی را دوست دارم. خب این زیبایی به دندان چه ربطی دارد؟ هیچی نه این هم یک هدف است، آن هم. یک اینچنین انسانی بدبختترین موجود عالم است.
چرا؟
انسان متشتّت، انسان با وجود پراکنده، انسان چند هدفدار. این را بهش میگویند عاشق نیست. این هزار تا دیگر از این هدفها داشته باشد! هر کدامش هم مهمتر، کمتر، بالاتر، وجودش متشتّت است، به چند تا کار باید برسد. به چند تا هدف باید برسد.
ولی کسی که یک هدف برتر دارد، هدفی که میتواند، هدفی که میشود تمام این اهداف خُردش را و اهداف کوتاهمدت و بلندمدتش را همه را جهت بدهد. یک اینچنین هدفی را پیدا کنیم که اولاً این هدف بهشدت بینهایت طلبی شما را ارضاء کند به حدّی که بعدش چی دیگر نگویی. بگویی «ها! بعدش این؟ آها! حالا شد.»
اینچنین هدفی را پیدا کنید که اولاً این هدف به شدّت بینهایتطلبی شما را ارضاء کند به حدّی که بعدش چی دیگر نگویی.
روانشناسها میگویند انسان به یک همچنین هدفی نیاز دارد و باز گفتند تنها جوابی که انسان برای این هدف پیدا کرده خداست. روانشناسها هم این را فهمیدند.
خدا فقط خودش را گذاشته برای پاسخ به این سؤال و هیچکس نمیتواند خودش را گول بزند، هیچکس. تا پرسیدی عمیقاً بعدش چی؟ خدا طلوع میکند. مثل خورشید که طلوع میکند صبح و سحرگاه کمکم از پشت سرزمینها بیرون میآید، اصلاً خدا را میبینی. خودش را برایت نشان میدهد. یک کششی به او پیدا میکنی. کمکم به او علاقهمند میشوی. بعد آدم آنجا به یک آرامشی میرسد، با آن آرامش میآید مثل آدم ازدواج میکند، کارهای دیگر میکند، دنیا را اداره میکند؛ درس میخواند، ریاضی میخواند، مهندسی میخواند. ولی مشغول اوست.
حالا میداند برای چه دارد زندگی میکند. حالا میداند برای چه دارد زندگی میکند!
هدف ما خدا باشد میدانید یعنی چی؟ ما روز قیامت وقتی میرویم به ملاقات خدا، اصلاً دیدی خدا را دیگر، تمام نمیشود؟ بعدش چه؟
تشنه میشوی که دوباره بروی. بعد وقتی دوباره میروی انگار تا حالا خدا را ندیده بودی. بعد تشنه میشوی دوباره بروی. بعد میخواهی دفعۀ بعد بروی، دفعۀ بعد که میروی اصلاً میگویی من تا حالا خدا را نمیشناختم! تا کی ادامه دارد؟ الیالابد این ادامه دارد و فقط خدا میتواند اینطور باشد.
هر دفعه میرود ملاقات خدا، اصلاً نمیداند به کسی چه بگوید؟ چی بود این؟ یک مشتمالی هم میدهند، شانههایشان را میمالند اینها فرشتهها توی این فاصله. خانهاش هم تأمین میکنند بیا اینجا، اینجا باش. ولی اوست! این هتل است. بهشت هتل ملاقاتکنندگان خداست! فقط خداست که بینهایت است.
و بینهایتی یعنی چه؟ یعنی شما هر دفعه او را میبینی بخشی از او در شما تجلّی میکند و خدا تمام نمیشود و خدا تنها موجودی است که تمام نمیشود و تو الیالابد از ملاقات او بهره میبری.
انسان موجودی است که این یک خواستۀ فطریاش است و انبیاء الهی میآیند غبار را از این خواستۀ فطری انسان کنار بزنند تا این به این یک سؤال برسد. بعدش چی؟ این همه! بعدش؟!
انسان میخواهد آن هدف برتر را انتخاب کند که آرامش پیدا کند و دیگر نگوید بعدش چی؟ وقتی آن هدف برتر را انتخاب کرد چه اتفاقی برایش بیفتد؟ بعد آدم آنجا به یک آرامشی میرسد، با آن آرامش میآید مثل
آدم ازدواج میکند، دنیا را اداره میکند. حالا میداند برای چه دارد زندگی میکند. حالا میداند برای چه دارد زندگی میکند!