دسته بندی :دفاع مقدس

476 مقاله

غواص شهيد , عاشقانه , عنايت آقا اباعبدالله , عرفه ‌ي معرفت , فرزند خلف

غواص شهید , عاشقانه , عنایت آقا اباعبدالله , عرفه ‌ی معرفت , فرزند خلف

غواص شهید زمانی، بچه‌ها در شلمچه پیکر یکی از شهدا را که از نیروهای غواص بود، کشف کردند، اما متأسفانه تا نزدیک غروب آفتاب هرچه گشتند، پلاک آن شهید بزرگوار را پیدا نکردند، دیگر مأیوس شده بودند، با خود گفتند: پلاک شهید که پیدا نشد، پس پیکر شهید را همان‌جا

كعبه و فرماندهي , كرامت حربن يزيد رياحي , كرامت چهارده معصوم , كرامات حضرت جواد (ع ) , فرزند اسلام ,

کعبه و فرماندهی , کرامت حربن یزید ریاحی , کرامت چهارده معصوم , کرامات حضرت جواد (ع ) , فرزند اسلام ,

کعبه و فرماندهی شهید زین‌الدین به نماز اول وقت بسیار اهمیت می‌داد و در هر وضعیت و هر منطقه‌ای که بود، به محض فرا رسیدن زمان نماز، اذان می‌گفت و نماز. یادم است هنگامی‌که در منطقه‌ی سردشت تردد داشتیم، با این‌که جاده‌ها از لحاظ امنیت، تضمینی نداشت و هر لحظه

لحظه ي شهادت , لبخند شهيد , لياقت , منزل اصلي , گلي از سوي دوست

لحظه ی شهادت , لبخند شهید , لیاقت , منزل اصلی , گلی از سوی دوست

لحظه ی شهادت وقتی جنازه‌ی فرشاد مرعشی‌زاده پس از ۳۸ روز از منطقه‌ی عملیاتی بستان توسط رزمندگان به پشت جبهه آورده شد، مادرش بر بالینش حاضر گردید و با دیدن صحنه‌ی اصابت ۲ گلوله به گلوی فرزندش غصه‌ای جانکاه وجودش را فرا گرفت. روزها گذشت و او با قاب عکس

مرگ آگاهي , مأمور الهي , مهدي سامع , مهماني لاله ‌ها , مسئله حل است

مرگ آگاهی , مأمور الهی , مهدی سامع , مهمانی لاله ‌ها , مسئله حل است

مرگ آگاهی محمدحسین در کلاس دوم راهنمایی، عصرها به مدرسه می‌رفت. یک‌ روز صدایش کردم تا آماده شود، ولی جوابی نداد. فکر کردم بیرون از خانه رفته، یک‌دفعه از پشت دیوار صدایی کرد که مرا بترساند. پرسیدم کجا بودی؟ گفت: سر قبرم نشسته بودم. فکر کردم شوخی می‌کند. گفتم: قبرت

نمازگردان , نذر و صلوات , نشان شهادت , نيت عاشقانه , نيمه ي سيب ,

نمازگردان , نذر و صلوات , نشان شهادت , نیت عاشقانه , نیمه ی سیب ,

نمازگردان سیدمحمد اعتقاد محکم و استواری داشت و در اوقات نماز خیلی مراقبت می‌نمود، حتی بعد از شهادتش نیز زمان نماز را به نیروها یادآوری می‌کرد. یک‌بار که گردان به خاطر عملیات سنگین شبانه، صبح خوابش برد، یک نفر از بچه‌ها، قبل از این‌که نماز قضا بشود، گردان را بیدار

وعده ي ديدار , وصال آسماني , وعده ي شهادت , هديه ي خداوند , نان‌ آور خانه

وعده ی دیدار , وصال آسمانی , وعده ی شهادت , هدیه ی خداوند , نان‌ آور خانه

وعده ی دیدار در سال ۱۳۷۳ شب جمعه در خواب دیدم که با شهید سیدمرتضی آوینی در حوالی منطقه‌ی فکه در زمینی چمن‌زار و پر از شقایق قدم می‌زنم. (قبلاً فقط او را یک‌بار دیده و درباره‌ی روایت فتح با ایشان صحبت کرده بودم) حین صحبت کردن، سید گفت: «ادامه‌ی

يوسف هاتف , ياران امام , اسم حضرت زهرا (س) , آخرين پلاك , بازگشت از ديدار

یوسف هاتف , یاران امام , اسم حضرت زهرا (س) , آخرین پلاک , بازگشت از دیدار

یوسف هاتف بعد از شهادت فرزندم یوسف که در عملیات والفجر یک در فکه به شهادت رسید، با جمعی از خانواده‌های شهدا به زیارت امام (ره) در جماران مشرف شدیم. ما را از آن‌جا به بهشت‌ زهرا و سپس به جمکران بردند. به علت خستگی مفرط سفر در محوطه‌ی جمکران

بي ‌نشان اهل ‌بيت (ع) , حضور به ياد ماندني , در جستجوي شهيد , راز حضور آن كبوتر

بی ‌نشان اهل ‌بیت (ع) , حضور به یاد ماندنی , در جستجوی شهید , راز حضور آن کبوتر

بی ‌نشان اهل ‌بیت (ع)روزهای آخر سال ۷۹ و سال امام علی (ع) در منطقه‌ی جنوب، با عراقی‌ها در خاک عراق به طور مشترک تفحص می‌کردیم. صبح بلند شدیم که برای تفحص برویم. یک‌ سری شهید پیدا کرده بودیم و آن‌ها را چیده بودیم و برای آن‌ها زیارت عاشورا می‌خواندیم

شفاي يار , شهيد قربان علي گرزين , عيدي صاحب الزمان(عج) , فيض زيارت

شفای یار , شهید قربان علی گرزین , عیدی صاحب الزمان(عج) , فیض زیارت

شفای یاربعد از این‌که عصب‌های دستم در اثر اصابت گلوله‌ی دشمن قطع شد، دکترها اعلام کردند دستم باید قطع شود، و یا این‌که حس باقی خواهی ماند،‌ و علت آن گلوله‌ای بود که به کف پایم اصابت کرده و اعصاب دست و پایم مختل و قطع شده بود.‌ دکتر پرندیان

شهيد كربلايي , ضمانت باب ‌الحوائج , شهيد رحيم شيرويه , عبدالمجيد صدف ساز(2) , شهيد محمدحسين حكيميان

شهید کربلایی , ضمانت باب ‌الحوائج , شهید رحیم شیرویه , عبدالمجید صدف ساز(۲) , شهید محمدحسین حکیمیان

شهید کربلایی قبل از عملیات بدر غلام‌رضا جلو من و مادرش، بدنش را برهنه کرد و گفت: نگاه کنید! دیگر این جسم را نخواهید دید. همان‌طور شد و در عملیات بدر مفقود گردید. دوازده سال در انتظار بودم و با هر زنگ به سمت در می‌دویدم تا اگر او برگشته

عطر گلاب , عيدي , علي ‌اصغر كلاته سيفري , عكس , علي ‌اصغر كلاته سيفري (2)

عطر گلاب , عیدی , علی ‌اصغر کلاته سیفری , عکس , علی ‌اصغر کلاته سیفری (۲)

عطر گلاب شب جمعه در بالکن اتاقمان در بیمارستان پادگان سرپل ذهاب بودیم. در مقابل اتاق ما ماشین حمل پیکر شهدا‌ قرار داشت. ناگهان احساس کردم بوی تند گلاب فضای اطراف را پر کرده، گویی آن‌جا را با گلاب شسته‌اند، اما گلاب و عطری در کار نبود. تمام آن رایحه‌ی

توسل به امام رضا (ع) , توسل , جاويدالاثران زهرايي , جرعه اي از آب زلال , تفأل به قرآن

توسل به امام رضا (ع) , توسل , جاویدالاثران زهرایی , جرعه ای از آب زلال , تفأل به قرآن

توسل به امام رضا (ع) چند روزی بود که موفق نشده بودیم پیکر شهیدی را کشف کنیم و برادران، این مسأله را یک سلب توفیق از خود می‌دانستند. به همین خاطر، یک شب مراسم دعا و زیارت عاشورا برگزار کردیم و در آخر، همگی به امام رضا (ع) متوسل شدیم

چند حکایت زیبا

چند حکایت زیبا

حکایت اذان شهید سال ۷۴ بود که باز دلمان هوای خوزستان کرد و در خدمت بچه‌های «تفحص» راهی طلائیه شدیم. علیرغم آب‌گرفتگی منطقه، بچه‌ها با دل‌هایی مالامال از امید یک نفس به دنبال پیکرهای مطهر شهدا بودند و با لطف و عنایت خداوند، هر روز تعدادی پیکر شهید را کشف

چهارده , جمشيد برون , جستجوي نور , جست و جوي دوباره , جشن بزرگ

چهارده , جمشید برون , جستجوی نور , جست و جوی دوباره , جشن بزرگ

چهارده شب قبل از عملیات، بچه‌ها تصمیم گرفتند بیرون چادرها مراسم دعای توسل راه بیندازند. دشت، حال و هوای خاصی پیدا کرده بود. قرار بر این بود که هر یک از بچه‌ها، قسمتی از دعا را انتخاب و قرائت کنند و به یکی از معصومین متوسل شوند. دعا آغاز شد

خادم مطهر , خواب راستين , خواهم آمد , خبر پرواز , خون تازه

خادم مطهر , خواب راستین , خواهم آمد , خبر پرواز , خون تازه

خادم مطهر دو ماه قبل از تولد مرتضی، شبی خواب دیدم که به همراه زنان محل در محفلی نورانی، در مسجد اجتماع کرده‌ایم. ناگاه بانویی محترم وارد شد و دو زن نیز همراه ایشان بودند که بر اهل مجلس گلاب می‌پاشیدند. وقتی نوبت به من رسید، آن بانو به همراهانشان

رؤياي شهادت , رؤياي صادق , رايحه ي دل انگيز , راز زيارت نامه , رؤياي صادقه

رؤیای شهادت , رؤیای صادق , رایحه ی دل انگیز , راز زیارت نامه , رؤیای صادقه

رؤیای شهادت ماه رمضان بود، با بچه‌ها قرار گذاشتیم در منزل آیت‌الله خادمی تحصن کنیم. آن شب مأموران به پدرم گفتند: «چون شهربانی قصد دارد به مسئله‌ی تحصن خاتمه دهد، هر طور شده سیدحسین (۱) را از رفتن به منزل آقای خادمی منصرف کنید». پدر با ناراحتی این مسئله را

دو ساعت ديگر شهيد مي ‌شوم, دو غنچه ي معطر , ديدن خواب , دارالشفا , در جوار امام (ع) ,

دو ساعت دیگر شهید می ‌شوم, دو غنچه ی معطر , دیدن خواب , دارالشفا , در جوار امام (ع) ,

دو ساعت دیگر شهید می ‌شوم قبل از عملیات کربلای ۵ جمعی از بچه‌های گروهان غواص‌الحدید از گردان حمزه سیدالشهدا لشگر ۷ ولی‌عصر (عج) مشغول شوخی و مزاح با فرمانده بودیم که ناگهان فرمانده گفت: «بچه‌ها دیگر شوخی بس است، چند لحظه‌ای اجازه بدهید می‌خواهم وصیت‌نامه بنویسم. من تا دو

زيارت , زائر امام رضا (ع) , زمزمه ي عاشقانه , زود بيا , راهنمايي

زیارت , زائر امام رضا (ع) , زمزمه ی عاشقانه , زود بیا , راهنمایی

زیارت شهید محمدرضا عاشورا پس از مجروحیت در عملیات والفجر ۸، به بیمارستانی در اصفهان منتقل گردید. در آن‌جا روبه خانواده‌اش که به دیدار او آمده بودند، گفت: «آرزو داشتم که پس از عملیات والفجر ۸ به پابوس امام رضا (ع) بروم، اما افسوس که دیگر نمی‌توانم.» و لحظاتی بعد

دعوت از دوست , دعاي سريع الاجابه , ديدار با آقا امام زمان (عج) , دست محبت , دست نجات‌بخش ,

دعوت از دوست , دعای سریع الاجابه , دیدار با آقا امام زمان (عج) , دست محبت , دست نجات‌بخش ,

دعوت از دوست گفتند که چیزی از شهید اورنگی نمی‌دانیم و در تحقیق‌ها هم به جایی نرسیدیم، اما در بررسی دقیق متوجه شدیم که در عکس‌ها، یک نفر همیشه در کنار اوست، اویی که هیچ نام و نشانی از او در دست نبود. خیلی گشتیم، اما راه به جایی نبردیم

سه حاجت، سه قول , سجده بر آب , سه آرزو , سيد مهدي اسلامي خواه , سيراب كوثر

سه حاجت، سه قول , سجده بر آب , سه آرزو , سید مهدی اسلامی خواه , سیراب کوثر

سه حاجت، سه قول شهید نوریان وقتی به حج می‌رفت، رو به ما گفت: «چیزی جز دعا و نماز از من توقع نداشته باشید. » و هنگامی‌ که بازگشت، تعریف کرد: «آن موقع که دور کعبه طواف می‌کردم، یک آقای نورانی با شالی سبز در کنار من حرکت می‌کرد، به

سجده‌ ي ‌شهادت , شفاي درد , سيزده مؤذن نا آشنا , شهيد گمنام , سيرزماني

سجده‌ ی ‌شهادت , شفای درد , سیزده مؤذن نا آشنا , شهید گمنام , سیرزمانی

سجده‌ ی ‌شهادت شهید بسیجی «علی قرائی» بسیار زیاد سجده می‌کرد و می‌گریست. در شبانه روز ۵ بار زیارت عاشورا می‌خواند. همیشه می‌گفت: «من در سجده به شهادت می‌رسم.» در کربلای ۵ بود که شنیدیم شهید قرائی در حال سجده به شهادت رسیده است. منبع :کتاب کرامات شهدا جلد ۱

شهيد عبدالرحيم اسماعيل طحان , شهيد عبدالمجيد صدف ساز, شفاي زهرا , شهيد آناتولي ميرزايي (شهيد تازه مسلمان) ,  شفاي چشم عبدالله

شهید عبدالرحیم اسماعیل طحان , شهید عبدالمجید صدف ساز, شفای زهرا , شهید آناتولی میرزایی (شهید تازه مسلمان) , شفای چشم عبدالله

شهید عبدالرحیم اسماعیل طحان مدت ده سال بود که از او خبری نداشتیم،‌ نه می‌دانستیم شهید شده است نه اسیر. تا این‌که یک شب او را در عالم خواب دیدم. بسیار مهربان بود، و در حالی‌که چهره‌ای خندان داشت، گفت: «مادر! این‌قدر بی‌تابی نکن، به زودی پیش شما خواهم آمد».

شهيد رضا اردكاني , شهيد عيسي خدري , شهيد علي ‌اصغر بربري , شهيد احمد قراقي ,   شهيد ثاني

شهید رضا اردکانی , شهید عیسی خدری , شهید علی ‌اصغر بربری , شهید احمد قراقی , شهید ثانی

شهید رضا اردکانی سه روز بی‌زبان بودم و قدرت تکلم خود را از دست داده بودم و به ناراحتی شدید قلبی نیز دچار شده بودم. یک شب برادرم رضا را در خواب دیدم که به عیادتم آمد، دستش را روی قلبم گذاشت و سوره‌ی والعصر را تلاوت نمود و بعد

شهيدي با دو مزار , شهيد رمضان! , شهيد بي‌نام و نشان , شهيدمحمدعلي قاسمي , شهيد محمدعلي باقري

شهیدی با دو مزار , شهید رمضان! , شهید بی‌نام و نشان , شهیدمحمدعلی قاسمی , شهید محمدعلی باقری

شهیدی با دو مزار شب میلاد مولا علی (ع) در کنار سنگر نشسته بود و قرآن می‌خواند، مؤذن سنگر اطلاعات عملیات بود، و فرمانده‌ی یک تیم اطلاعاتی. چند دقیقه بیشتر به اذان نمانده بود که خمپاره‌ای در آغوشش گرفت. برادر شهید «سید مهرداد نعیمی» دو مزار ساخته‌اند، یکی در محور

اهل قبور , اتاق حضرت رسول (ص) , انگشتري آقا ,

اهل قبور , اتاق حضرت رسول (ص) , انگشتری آقا ,

اهل قبور مجلس باشکوهی از طرف یکی از خلفا برپا شد و امام هادی (ع)‌ نیز دعوت گردید. با تشریف فرمایی امام (ع) همه برخاستند و با کمال ادب در کنار آن بزرگوار نشستند. در آن میان جوانی قصد داشت عمداً‌ مجلس را بر هم زند. او با بیان سخنان

اين جا شهيدي خفته است , امام جواد (ع) , احترام به مادر , از امام حسين (ع) , امام محمد تقي (ع) ,

این جا شهیدی خفته است , امام جواد (ع) , احترام به مادر , از امام حسین (ع) , امام محمد تقی (ع) ,

این جا شهیدی خفته است در عالم خواب، داخل یکی از شیارهای فکه با همان چوب‌دستی که به علت کمردرد، دستم می‌گرفتم، قدم می‌زدم. تا این‌که به کپه‌ی خاکی رسیده، با چوبدستی به همراهان اشاره کردم که این‌جا را بکنید، شهید دفن است. هنوز آن‌جا را نکنده بودند که از

آيا به عباس الهام مي‌شد؟ , امضايي از بهشت , آرزو , آخرين مرخصي , آخرين نگاه

آیا به عباس الهام می‌شد؟ , امضایی از بهشت , آرزو , آخرین مرخصی , آخرین نگاه

آیا به عباس الهام می‌شد؟ سرهنگ خلبان حق‌شناس، نماینده‌ نیروی هوایی در قرارگاه هویزه بودند. من به همراه سرهنگ بابایی که در آن زمان پست معاونت عملیات را به عهده داشتند، برای تحویل پست سرهنگ حق‌شناس به قرارگاه رفته بودیم. در برخوردهای گذشته، برخورد جناب حق‌شناس با عباس زیاد دوستانه

اصحاب قتلگاه , امضايي از بهشت , ابر مأمور , بوي پيراهن يوسف , ارتباط با خدا

اصحاب قتلگاه , امضایی از بهشت , ابر مأمور , بوی پیراهن یوسف , ارتباط با خدا

اصحاب قتلگاه یکی دو روزی می‌شد که شهیدی پیدا نکرده بودیم؛ یعنی راستش، شهدا ما را پیدا نکرده بودند. گرفته و خسته بودیم. گرما هم بدجوری اذیتمان می‌کرد. همراه یکی از بچه‌ها داشتیم از کنار گودال قتلگاه شهدای فکه، که زمانی در زمستان سال ۶۱ عملیات والفجر مقدماتی آن‌جا رخ

بر بالين عشق , بازوي متبرك , بلند شو , بشارت , به طراوات بهار

بر بالین عشق , بازوی متبرک , بلند شو , بشارت , به طراوات بهار

بر بالین عشق در شهر شیراز رسم بود علمای برجسته برای شهدا تلقین بخوانند. آن شب قبل از خواب احساس عجیبی داشتم. روز بعد وقتی وارد قبر شدم، در چهره‌ی شهید (۱) حالت تبسمی احساس کردم. زمانی‌که نام مبارک صاحب الزمان (عج) را آوردم، انگار جانی تازه به بدن شهید

پيكر درخشان , بوي عطر قبر شهيد , بوسه ‌ي عشق , بوي عطر , پرده ي شهادت

پیکر درخشان , بوی عطر قبر شهید , بوسه ‌ی عشق , بوی عطر , پرده ی شهادت

پیکر درخشان در بهار سال ۱۳۶۱ که بخش دوم عملیات محرم در منطقه‌ی موسیان انجام گرفت، من مسئول واحد تعاون تیپ ۲۵ کربلا بودم و اجساد مطهر شهدا را از خط مقدم تا ۲ یا ۳ کیلومتر عقب‌تر انتقال می‌دادیم. در آن میان شهیدی بود که از کمر به پایین

مطلبی پیدا نشد
اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا