صفحه اصلی دوره بازکردن همه
1 از 2

۳۳.ساده و بی تکلف

متن

بسم‌الله الرحمن الرحیم

کارشناس: استاد قرائتی

عنوان: ساده و بی‌تکلف

یکی از راه‌های آرامش بی‌تکلفی است.

انسان بی‌تکلف و ساده‌زیست آرامش دارد.

تکلف گر نباشد خوش توان زیست       تعلق گر نباشد خوش توان مرد

گاهی کف دست زخم می‌شود، پشت دست هم زخم می‌شود. کف و پشت دست چسب می‌زنید. وقتی
 می‌خواهی آن را بکنی، کف دست صدای جیز نمی‌آید، چون کف دست مو ندارد که به آن بچسبد. پشت دست چون مو دارد موقع کندن دست درد می‌گیرد و آه و ناله می‌کند. ما اگر به دنیا بچسبیم، وقتی می‌خواهیم از دنیا برویم، جیز و ویز می‌کنیم و ناراحتیم، اما اگر به دنیا نچسبیم و تعلق نداشته باشیم جیز و ویز نمی‌کنیم.

دعا کنیم خدا بکند این تعلق‌ها را از ما بگیرد.

 امام انقلاب کرد و در وصیت‌نامه گفت: من بادلی آرام و روحی شاد و ضمیری شاد و نفسی مطمئن از پیش شما می‌روم. حتی در جنگ گفت ما فکر پیروزی هم نیستیم، می‌خواهیم به وظیفه‌مان را عمل کنیم. اگر صدام حمله کرده، وظیفه ما دفاع است. حالا در دفاع ما برنده بشویم یا صدام فرق نمی‌کند، هدف بردوباخت نیست، تکلیف و وظیفه است.

کسی آمد نزد امیر و گفت می‌خواهم میهمانت کنم. حضرت فرمود به سه شرط می‌آیم:

۱- از بازار چیزی نخری

۲- هر چه در خانه است بخل نکنید بیاورید.

۳- به همسرت ظلم نکنی.

با این شرایط اگر حاضری من می‌آیم.

الان میهمانی‌ها پروژه شده است! قدیم یک آش ساده درست می‌کردند، هفته‌به‌هفته پیش هم می‌آمدند، الان میهمانی‌ها شده فقط عید نوروز!

علامه طباطبایی استاد شهید مطهری از دنیا رفت. آیت‌الله امینی ۳۰-۴۰ سال با ایشان بود، ایشان در علم اصول و عرفان و فلسفه و … علم بالایی داشت. رفتند پیش ایشان گفتند خاطره‌ای از ایشان بگویید. گفتند یک روز علامه، عبایش را انداخته بود روزی زمین و فرش خودکرده بود، من آمدم گفتند آقای امینی، بیا اینجا روی عبای من بنشین! گفتم من خودم عبا دارم، می‌اندازم می‌نشینم. گفت نه! دوست دارم روی عبای من بنشینی، خواهش می‌کنم روی عبای من بنشین! گفتم چشم. ببینید چند سال فقه و اصول و فلسفه می‌خواند ولی عارش نمی‌آید بگوید که بیا روی عبای من بنشین! این در ذهن‌ها می‌ماند، این زندگی بی‌تکلف است.

بعضی وقت‌ها فکر می‌کنیم باید جواب همه را بلد باشیم، قرآن می‌فرماید وقتی بلد نیستی بگو بلد نیستم، بلد نبودن مهارت می‌خواهد، ایرادی ندارد! زور می‌زنیم که بگوییم با سوادیم، مدرک را قاب می‌کنیم می‌گذاریم بالای سرمان که مردم! ما فلانی هستیم، تو اگر بزرگی، همین‌طور بزرگی! عزت جای دگر است و ما جای دگر دنبالش می‌گردیم! زمان جنگ ۴۳ رادیو به امام جسارت کردند و از صدام تجلیل می‌کردند. حالا ببینید امام عزیزتر است یا صدام؟

ما اگر بخواهیم آرامش داشته باشیم زندگی و درس‌خواندنمان باید ساده باشد. مثلاً کتاب نداری، قرض کن و مطالعه کن. وقتی الغدیر چاپ شد امام پول نداشت، یک جلد یک جلد کتاب را قرض می‌کرد و می‌خواند،

مهم این نیست که شما کتاب دارید یا نه مهم این است که قصد مطالعه دارید. اگر قصد مطالعه داشته باشید با کتاب قرضی هم باسواد می‌شوید، اگر قصد مطالعه نداشته باشی یک دور کتابخانه هم در خانه‌ات نصب کنند، به جایی نمی‌رسی. باید طلبه تصمیم بگیرد درس بخواند تا طلبه شود. حضور در نجف، حضور در … نمی‌شود.

رمز آرامش و کلید آرامش نداشتن تکلف است.

محتوای درس
پیمایش به بالا