دسته بندی :دفاع مقدس

476 مقاله

بوی گل یاس

بوی گل یاس

هنگامی که عملیات والفجر ۲ در جبهه غرب توسط رزمندگان اسلام شروع شده بود. هواپیماهای عراقی منطقه عباس آباد را بمباران شیمیایی کرده بود و رزمندگان اسلام برای عملیات آنجا مستقر شده بودند. مجروحین شیمیایی عباس آباد را یکی پس از دیگری به بیمارستان می آوردند، به تدریج همه اتاق

وارد ارتش شدم

وارد ارتش شدم

شهید محمد جعفر نصر اصفهانی    اواخر سال ۱۳۵۹ بود.خدمت سربازی‌ام نیمه‌کاره مانده بود، جوانان کشورم دسته‌دسته برای دفاع از میهن اسلامی به جبهه می رفتند و در خون می غلطیدند. تصمیم گرفتم که هیچ‌گاه جبهه را ترک نکنم. نمی‌دانستم، در وارد کدام ارگان رزمی شوم. میان ارتش و سپاه

شما فرزندانم را بزرگ كنيد

شما فرزندانم را بزرگ کنید

شهید عین الله زنگنه واقعاً عاشق شهادت بود و هیچ چیز نمی توانست او را از شهادت منصرف کند. او دل از دنیا بریده بود و حتی عشق به زن و فرزند نیز مانع جبهه رفتنش نمی شد. یک روز که پس از مدتی به منزل برگشت، پسر کوچک او

بوي عطر و گلاب

بوی عطر و گلاب

محمود در منطقه شاخ شمیران به شدت شیمیایی شده بود و در بیمارستان کاشانی شهر یزد بستری بود.اولین بار که او را ملاقات کردم به شدت  سیاه  شده  بود،‌  به  طوری که نمی توانستم او را بشناسم.  او سفارش می کرد که، به مجروحین دیگر برسید و … . در

شهيد مصطفي طالبي به روايت همسر شهيد

شهید مصطفی طالبی به روایت همسر شهید

شهید مصطفی طالبی نام پدر: علی  تولد: ۲ خرداد ۱۳۳۹  محل تولد: شهرستان ملایر – استان همدان یگان محل خدمت: لشگر ۴ بعثت – نیروی زمینی سپاه رتبه: فرمانده ستادی- مسئول طرح و برنامه لشگر ۴ بعثت گلزار: بهشت هاجر (ملایر) تاریخ شهادت:۳۱/۴/۱۳۷۴ محل شهادت : بیمارستان آراد  شهید مصطفی

از نامه های شهید شیمیایی حسین صدری ، خطاب به خانواده اش

از نامه های شهید شیمیایی حسین صدری ، خطاب به خانواده اش

بسم الله الرحمن الرحیم و بسم رب الشهداء والصالحین. ربنا لا تَحملنا ما لا طاقه لنا به و اعفُ عنا واغفرا لنا و ارحمنا. انتَ مولانا فانصُرنا علی القوم الکافرین. پدر و مادر و خواهران و برادرم؛ سلام عرض می کنم. انشاالله که در سایه پروردگار عالمیان با سلامتی و

من به مرخصي نمي روم

من به مرخصی نمی روم

گویا ایثار و فداکاری بر تمام جانش حاکم بود و حرف اول و آخر را او می زد. مثلاً در جبهه به دوستانش می گفت: شما که زن و بچه دارید، به مرخصی بروید و من که مجرد هستم، نیازی به مرخصی ندارم. به همین علت، بسیار کم، به مرخصی

دی ماه تولدي دوباره

دی ماه تولدی دوباره

در دوران دفاع مقدس چندین بار«شیمیایی» شده بود. اما مهمترین آن در دی ماه سال ۱۳۶۵ در جزیره مجنون اتفاق افتاده بود. هر سال، اول تا یازدهم دی ماه  به شکل عجیبی ناراحتی و دردش بیشتر نمایان می شد. وقتی میگرن عصبی سید شدت می گرفت. پس از خوردن قرص

نمي توانم در شهر بمانم

نمی توانم در شهر بمانم

شهید رضا آریا زنگنه که از جبهه برگشت، از شهادت دوستانش، بسیار متأثر بود و شب ها در نمازهای خود گریه می کرد. بعد از چند روز که قصد بازگشت کرد، به او گفتم : پسرم ! آیا نمی شود چند روز دیگر بمانی؟ در حالی که بغضی در گلویش

من به مرخصي نمي روم

من به مرخصی نمی روم

گویا ایثار و فداکاری بر تمام جانش حاکم بود و حرف اول و آخر را او می زد. مثلاً در جبهه به دوستانش می گفت: شما که زن و بچه دارید، به مرخصی بروید و من که مجرد هستم، نیازی به مرخصی ندارم. به همین علت، بسیار کم، به مرخصی

خاطرات سوخته

خاطرات سوخته

(( مهدی نیرومنش )) این یادداشت ها ما حاصل دیدن صحنه هایی در جنگ ، ثبت خاطرات دلاوران عرصه ی دفاع و مستند سازی از جانبازان گران قدری است که هر گز کسی نمی تواند ادعا کند دین خود را به ایشان ادا کرده است. به جای مقدمه : الان

من هيچ وقت نمي ميرم

من هیچ وقت نمی میرم

آخرین بار که شهیدرحیم عبدالخضر زاده  به جبهه اعزام شد، حالات عجیبی داشت و همین که خبردار شد، عملیاتی در پیش است، برخاست و با یک وداع خاطره انگیز ما را ترک کرد. همان شب در شلمچه، عملیات شد و فردا به ما خبر دادند که او مجروح شده و

مادر ببين زخم هايم خوب شده اند

مادر ببین زخم هایم خوب شده اند

وقتی دشمن بعثی، مدرسه شهید پیروز شهرستان اندیمشک را موشک زد، دانش آموز شهید عبدالصاحب صحاحی تا پاسی از شب، به کمک مردم، در بیرون آوردن شهدا و مجروحین مشغول بود و بعد از نیمه شب بود که با لباس خون آلود به منزل بازگشت. همسنگرانش می گفتند: او در

مرگ دسته جمعی در حلبچه

مرگ دسته جمعی در حلبچه

به محض ورود به حلبچه، دیدیم که چه جنایت اسفباری روی داده است. پیر مردی بر روی زمین با حالتی عادی نشسته بود.به خودم گفتم: چه آرامشی دارد و در چه فکریست که به هیچ چیزی توجه نمی کند؟! حال آنکه او خشک شده و مرده بود. در جای دیگری

بال‌هاي دل

بال‌های دل

نزدیک غروب به دنبال جعفر رفتم،‌ تا با یکدیگر به هیات «فاطمیون» برویم. در میان راه وضعیت جسمی نصراصفهانی تغییر یافت و رنگ چهره‌اش زرد شد، سریع او را به بیمارستان رساندم. به دستور پزشک؛ معده او را مورد عمل جراحی قرار دادند. دو غده در معده محمد‌جعفر بود. به

لحظه سبز رفتن

لحظه سبز رفتن

شهید اکبر آقابابایی عصر جمعه، حاجی را به اتاق عمل بردند، قبل از رسیدن دکتر، کنار هم نشستیم و حاجی مثل همیشه دعای «سمات» را خواند. او را از زیر قرآن رد کردم، پرستارهای انگلیسی با تعجب به ما نگاه می‌کردند، در آخرین لحظه گفت:«سوره والعصر را بخوان تا گریه

بازگشت به جبهه

بازگشت به جبهه

زمانی که در عملیات کربلای ۴ از ناحیه سمت راست بدن شدیداً مورد اصابت ترکش های خمپاره قرار گرفته و مجروح گردید، مدتی را در منزل بستری شد. شهید تاجوک” فرمانده تیپ کربلا” و همرزم شهید طالبی که با هم مجروح شده بودند نیز در منزل بستری بود، بعد از

او دیروز خیلی سرحال بود

او دیروز خیلی سرحال بود

هرگز آن صحنه جانگداز را فراموش نمی کنم. یکی از شهدای بمباران شیمیایی را برای شستشو به مسجد سرچشمه آوردند. افراد کمک کننده جرات نمی کردند با دست اقدام به شستشو کنند، چکمه و ماسک و دستکش پوشیده و با شلنگ روی آن آب می پاشیدند. گوشت بدن آن شهید

یادداشت های دکتر عباس فروتن از جنگ شيميايي عراق

یادداشت های دکتر عباس فروتن از جنگ شیمیایی عراق

بچه های گردان توحید در جزیره مجنون  گردان توحید؛ جمعی از رزمندگان استان چهارمحال و بختیاری بود که در روز دوازدهم اسفند ماه ۱۳۶۲ با هلی کوپترهای «شنوک» وارد جزیره مجنون شدند و پس از دو روز آشنایی با منطقه، دفاع از خط مقدم در جزیره به آنها سپرده شد.

اولین بمب شیمیایی

اولین بمب شیمیایی

جزیره مجنون که آزاد شد، من هم جزو اکیپ های جمع آوری غنائم و تجهیزات، به آنجا اعزام شدم. یکی از روزهای آخر ماموریت، در حالی که یک کانتینر۱۲ متری را بُکسل کرده بودم به پشت خودوری تویوتا و داشتم برمی­گشتم به طرف مقر، وسط های راه دیدم جلوی ماشین

اشتياق حضور

اشتیاق حضور

درباره سردار شهید سردار خورشیدی تازه چند روزی بود که سردار از جبهه برگشته بود ،همیشه مدت کوتاهی را به دیدن خانواده اختصاص می‌داد و دوباره به میادین نبرد بازمی‌گشت . هنوز آثار شیمیایی بر جای جای بدن نحیفش باقی مانده بود،وقتی دیدمش با خوشحالی او را در آغوش کشیدم

من «زاب» را گریستم

من «زاب» را گریستم

زاب رودخانه ای است در میان شمال و شرق شهرستان سردشت که بسیاری از روستاها را آبیاری می کند و نشانه ای از برکت و سرسبزی آن دیار است و مرحوم کامران سالمی، سوخته دلی از آن دیار که زندگی پر رنجی را پشت سر نهاد و با تلاشی پیگیر،

خاطره خواندنی از جانبازی با 64 بار عمل

خاطره خواندنی از جانبازی با ۶۴ بار عمل

سیدعلی اکبر ابراهیمی، جانباز ۷۰ درصد جنگ، در گفتگو با خبرنگار فارس در اراک گفت: هشت سال دفاع مقدس، تنها جنگ با عراق نبود، بلکه جنگ با همه دنیا بود. وی که از زمان جنگ تحمیلی تا امروز، بیش از ۶۴ بار مورد عمل جراحی قرار گرفته و هر دو

«نصراصفهاني» در «گردان نصر»

«نصراصفهانی» در «گردان نصر»

شهید محمد جعفر نصر اصفهانی محمدجعفر خدمت نظام وظیفه خود را در دفتر شهید صیاد شیرازی فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش گذرانده بود. شهید صیاد شیرازی از نزدیک با خصوصیات اخلاقی اش آشنا بود و او را تشویق کرده بود که در دانشکده افسری ارتش ثبت نام نماید.‌ تیمسار اعتقاد

وصیت نامه شهید سید حسین صدری

وصیت نامه شهید سید حسین صدری

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الذین آمنوا وهاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم أعظم درجهٌ عندالله و اولئکَ همُ الفائزون. ( سوره توبه آیه ۲۰) یُبَشرهم ربهم برحمه منه و رضوان و جنات لهم فیها نعیمٌ مقیمٌ.  خالدین فیها ابداً ان الله عنده

من شاهد بمباران شیمیایی روستای بالک بودم

من شاهد بمباران شیمیایی روستای بالک بودم

مردم ده کار روزانه خود را شروع کرده بودند، زنان کارهای خانه را سامان می دادند و مردان عازم صحرا بودند. بعضی سوار بر الاغ بسوی تپه ها می رفتند تا از میان درختچه های بلوط سوختی و هیزمی تهیه کرده بیاورند، و بعضی گوسفندان را به چرا می بردند

فرمانده گردان پلاکم راشکست

فرمانده گردان پلاکم راشکست

خاطره ای از جانباز غلامعلی نسائی گردان علی ابن ابیطالب  تیپ بیت المقدس وقتی دست نوشته های چمران را میخواندم آنجا که میگوید: «خدایا آنقدر سجده‌ام را طولانی می‌کنم تا مهره های کمرم بشکند آنقدر می ایستم تا پا هایم فرسوده شود» آن روز عاشقش شدم. اکنون پاهایم شکسته و

عراق با كمك مصر بمب شيميايي ساخت

عراق با کمک مصر بمب شیمیایی ساخت

خاطرات سرلشکر عراقی«صبار فلاح اللامی» هدف عراق، ساخت رآکتورهای اتمی و تولید سلاحهای هسته‌ای و شیمیایی با همکاری مصر بود.برای این منظور، سرلشکر ستاد «نزار عبدالحمید» ( مدیر دایره جنگ شیمیایی ) برای اجرای این برنامه انتخاب شد. نقش مصر در تقویت توان نظامی عراق «عبدالجبار شنشل» وزیر مشاور در

مرثيه حلبچه

مرثیه حلبچه

تمامی مناطق وسیع آزاد شده طی عملیات والفجر ۱۰ را که زیر پا می گذاشتم، نهایتاً دلم را در میان محله های حلبچه می دیدم و مجبور به پای نهادن مجدد در آن مکان می شدم. ابتدا فکر می کردم غرق شدن در چنین جوی وابستگی به آن فضای آغشته

خاطرات جانباز شيميايي سيد جليل افضلي

خاطرات جانباز شیمیایی سید جلیل افضلی

قبل از این که در بهمن ماه ۱۳۶۴ به منطقه عملیاتی جنوب اهواز اعزام شوم، در عملیات «امام مهدی» و «الله اکبر» در منطقه عملیاتی جنوب، غرب سوسنگرد، «رمضان» در منطقه عملیاتی شلمچه – شمال غربی خرمشهر و شرق بصره، «خیبر» در هورالهویزه – جبهه جنوبی جنگ و بالاخره «والفجر

مطلبی پیدا نشد
اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید