نسبت اصل علیت با مسئله قضا و قدر ۱
«قضا» به معنی حکم و قطع و فیصله دادن است. قاضی را از این جهت قاضی می گویند که میان متخاصمین حکم می کند و به کار آنها فیصله می دهد. در قرآن کریم این کلمه زیاد استعمال شده، چه در مورد بشر و چه در مورد خدا و چه
266 مقاله
«قضا» به معنی حکم و قطع و فیصله دادن است. قاضی را از این جهت قاضی می گویند که میان متخاصمین حکم می کند و به کار آنها فیصله می دهد. در قرآن کریم این کلمه زیاد استعمال شده، چه در مورد بشر و چه در مورد خدا و چه
اشکال دیگر اینکه آنچه در این بیانات آمده با عمومیت قضا و قدر، با اینکه هیچ چیزی خارج از حوزه قضا و قدر نیست و قرآن کریم – چنانکه در گذشته یاد کردیم – با کمال صراحت آن را تأیید می کند، منافات دارد. اگر همه چیز و همه جریانات
در اخبار و روایاتی که از رسول اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم یا ائمه اطهار علیه السلام رسیده است، مطلبی به این مضمون به چشم می خورد: اگر قضا و قدر بیاید، اسباب و علل مخصوصا عقل و قوه تدبیر انسان از کار می افتد. این
دکتر هیکل در پاسخ این مرد امریکایی شرح مبسوطی طبق ذوق و فکر خود می دهد که هر چند خالی از نکته های صواب نیست، ولی عاری از نظم فلسفی و قابل نقض و اشکال و ایراد است. در رساله حاضر که اکنون به دست خواننده محترم می رسد، بی
رسوایی در منطق او چیست؟ در منطق او هر کس که به حسب ظاهر در جبهه نظامی شکست بخورد، دیگر رسوا شده و قضیه تمام شده است. اگر او به حق می بود که در جبهه نظامی غالب می شد. ”واکذب احدوثتکم” یعنی مغلوب شدن شما دلیل بر این است
نخستین روزی که متوجه شدم غربیان اعتقاد به قضا و قدر را یکی از علل بلکه علت اصلی انحطاط مسلمین می دانند، در حدود بیست سال پیش، ایام طلبگی در حوزه علمیه قم بود. جلد دوم کتاب زندگانی محمد تألیف دکتر محمد حسنین هیکل ترجمه ابوالقاسم پاینده را می خواندم.
بنابرقانون مادى، اگر تمام هستیها هم بدى مى بود و اصلا خوبى اى در کارگاه هستى نبود (آن طورى که فلاسفه بدبین قضاوت مى کنند که مى گویند اصلا تمام هستى مساوى است با بدى) مى گفتیم باشد، هستى است، هیچ مسؤولى هم در کار نیست، یک هستى لا یشعرى
طبق هر قانونى باز هم اختصاص باید باشد. هیچ قانونى در دنیا نیست که ولو براى مرد اباحه مطلق قائل باشد، آن هم در حدود مصالح قانون، تغییر مى پذیرد. چرا درباب تعدد زوجات، تنها به مرد اجازه داده مى شود؟ در حدود مصالح اجتماع اجازه داده مى شود، یا
تمام موجوداتى که در این عالم هست، مرتبه شان مقوم خودشان است. ما در عالم توهم مى گوییم که اگر سعدى در زمان ما بود، اگر ما در زمان سعدى بودیم، اگر من به جاى سعدى بودم، از آن پدر و مادر شیرازى متولد شده بودم، در شهر شیراز بودم،
اگر این دو مطلب را دانستیم، راه جواب ما باز مى شود و آن این است: غلبه خیر بر شر در نظام عالم : از نظر حکمت بالغه این مطلب را باید حساب کنیم که مجموع آنچه که در همین دنیا با همین وضع موجود است، خیرش بیشتر است یا
پاسخ حکماء الهی به اشکال شرور : در پاسخ حکماء الهی به اشکال شرور، حکمای الهی هم از طریق «برهان لم» وارد می شوند و به آن صورت برهانی می دهند، از این راه وارد می شوند که جهان که اثر خداوند است به منزله ظل و سایه باری تعالی
اینگونه صفات که صفاتی اعتباری و انتزاعی اند در عین حال از لوازم قهری و لاینفک ملزومات خود هستند که اموری حقیقی و واقعی اند. به همین جهت درباره این امور به عنوان اشیائی مستقل نمی توان بحث کرد، نمی توان این پرسش را به این صورت مطرح کرد که
از دیدگاه قرآن و روایات برخی از حکمتهای شرور و بلاها عبارتند از: الف: بلاها و مصایب؛ عامل توجه، بیداری دل و توفیق به توبه: چون انسان در اثر غفلت و فراموشی یاد خداوند، مرتکب معصیت و گناه می شود، از این رو، برای خروج از غفلت، همواره به مذکری
عدل الهی در اندیشه صاحب بن عباد : صاحب بن عباد یکی از برخوردارترین و متنعم ترین مردم جهان بود که در حمایت شدید از اصل عدل برآمد، وی وزیر برخورداری است و از این نظر کمتر نظیر دارد. او اولا برخلاف اکثر وزرا که سری سالم به گور نمی
مردم در این وقت برای شناسائی ظالمین به خود به حرکت در می آیند، و هر یک گریبان ظالمی را که به او ستم کرده میگیرد و دست از او بر نمی دارد. پس هیچکس باقی نمی ماند که از برای او در نزد شخص دیگری مظلمه ای باشد مگر
اگر امام نباشد زمین فرو می رود و بر همین اساس روایاتی داریم که دلالت دارد بر آنکه: «لو لا الحجه لساخت الا رض بأهلها؛ اگر امام و حجت نباشد، زمین مردم روی خود را در کام خود فرو میبرد». و مفاد این روایات اینست که در صورت نبودن امام،
از امامان معصوم علیهم السلام در زمینه ى نظریه ى زیادت صفات بر ذات الهى نقل شده که: ۱- محمّدبن مسلم مى گوید، امام باقر علیه السلام فرمود: «مِنْ صِفهِ الْقَدیمِ اَنَّه واحدٌ، صَمدٌ، أحدی المعنى، و لیس بمعان کثیره مختلفه؛ از جمله صفات قدیم (خداوند) این است که او
علاوه بر معتزله که قایل به عینیّت صفات ازلى با ذات بوده اند، امامیه، اکثریت مرجئه، زیدیه و گروهى از اهل حدیث و خوارج نیز همین نظریه را برگزیده اند؛ چنان که شیخ مفید پس از بیان نظریه ى خود در باره ى صفات ازلى خداوند و این که آن
پس مراد از غیبى که در آیه ذکر شده، غیب مطلق است، و جمله لا یعلمها… جمله اى است حالیه که دلالت مى کند بر اینکه مفاتح غیب، از مقوله علم است، البته نه علم متعارف، زیرا ما از کلمه علم صور ذهنیه اى را مى فهمیم که از هر
فرق کتاب مبین با مفاتح غیب : از اینجا معلوم مى شود که: کتاب مبین از یک جهت با مفاتح غیب و خزینه هاى اشیائى که نزد خدا است تفاوت و مغایرت دارد، براى اینکه خداى تعالى آن مفاتح و خزینه ها را اینطور وصف فرموده که داراى اندازه و
ممکن است چیزهاى دیگر نیز در آن عالم ذخیره و نهفته باشد که از جنس موجودات زمانى نباشند، بنا بر این باید گفت خزینه هاى غیب خدا مشتمل بر دو نوع از غیب است: یکى غیب هایى که پا به عرصه شهود هم گذاشته اند، و دیگرى غیب هایى که
در مسأله ” رب ” که همان مفهوم پرورش است بحث جامعی هست ( اغلب، مفهوم متداول ما شاید عکس این قضیه است) و آن این است که ما همیشه در مسأله تربیت نظرمان به جنبه منفی است. خیال می کنیم تربیت فقط یعنی جلوگیری. بیشتر خانواده ها عقیده شان
این حدیث گفتار قبل را که در باره معناى اسماء حسنى و الحاد است تایید مى کند، و اینکه فرمود: جز او کسى به آن نامیده نمى شود معنایش این است که جز او کسى به آن معانى که این اسماء اختصاص به آنها یافته و مى توان از آنها
و در کتاب بصائر به سند خود از امام باقر (ع) روایت کرده که فرمود: اسم اعظم مرکب از هفتاد و سه حرف است، و آصف از همه آنها تنها یکى را مى دانست، و همان یکى را به کار برد و در یک چشم بر هم زدن فاصله سرزمین
این اسماء با تتمه اسماى حسنى که بر سیصد و شصت اسم بالغ مى شود، نسبتى است براى اسماى سه گانه، و اسماى سه گانه ارکان و حجاب هایى است براى آن اسم واحدى که با این سه اسم مکنون و مخزون شد، این است معناى کلام خداى عز و
ذکر لفظ جلاله «اللَّه» در این چند روایت که اسماى خدا را مى شمردند خارج از عدد نود و نه بود، و تنها به منظور شمردن اسماى آن آمده بود. و نیز در همان کتاب است که ابو نعیم از محمد بن جعفر روایت کرده که گفت من از پدرم
این مکافات ها اثر ذاتی گناه است و کیفر قانونی نیست تا گفته شود که باید تناسب جرم و مجازات در آن رعایت گردد. اگر کسی سمی کشنده را بنوشد و به اندرز نصیحتگو اعتناء نکند خواهد مرد. مردن، نتیجه طبیعی و اثر وضعی نوشیدن سم است. چنین آدم خیره
حق و عدل میزان های قیامت : کسی میگوید: من در آخر الزمان بودم، عیال نداشتم، دوره و محیط فاسد بود، دست به گناه زدم؛ فورا ترازوی عفت سنج را می آورند و میگویند: حضرت یوسف جوان تر و زیباتر بود، امکانات گناه برای او بیشتر بود، زن پادشاه مصر
در عالم طبیعت، موجوداتى هستند که آفت یکدیگرند و هر کدام ترمزى در برابر دیگرى محسوب مى شود. پرندگان شکارى از گوشت پرندگان کوچک تغذیه مى کنند و از اینکه آنها از حد بگذرند، و تمام محصولات را آسیب برسانند جلوگیرى مى نمایند و به همین جهت عمر طولانى دارند.
اسلام براى جلوگیرى از این اشتباه ناروا ( تحدیدات بواسطه توصیف یا نفى اصول کمال ) عقیده پیروان خود را در میان نفى و اثبات نگهمیدارد و دستورمیدهد اینگونه اعتقاد کنند که: خدا علم دارد نه مانند علم دیگران، قدرت دارد نه مانند قدرت دیگران، میشنود نه با گوش، میبیند