کلیپ
پادکست
متن
بسم الله الرحمن الرحیم
کارشناس: استاد حائری شیرازی
عنوان: مرز آزاد گذاشتن فرزند در هفت سال اول کجاست
– گاهی در مهمانی میبینی بچه لیوانی میگیرد پرت میکند میشکاند. پدر و مادر هم میگویند خوب آقا است دیگر، سیادت دارد.
آیت الله حائری: متوجه نشدم.
_ عرض کردم که قلمرو و مرز سیادت در هفت سال اول باید مشخص بشود. چون مطلق هست، پدر و مادرها همینجوری آزاد میگذارند. مثلاً در میهمانی، بچه میزند پارچ را میشکاند، آب میریزد، لگد میزند در ظرف خورشت، میگویند چون هفت سالش است عیبی ندارد
آیت الله حائری: در بعضی روایات امیر سبع سنین دارد، بعضیها سیدٌ دارد. بزرگ است. شما به بزرگترها وقتی اشتباه میکنند، یادآور نمیشوید؟ چرا. اما وجهه احترام را حفظ میکنید. تذکر بلی، توهین نه. بچه در این هفت سال، میآید از جدش بالا برود، خیلی خوب، جدش دارد سخنرانی میکند. میرسد از جدش میرود بالا. میرود سوار گردن جدش میشود جلو مردم. من اگر نوهام اینجا باشد، بیاید سوار گردنم بشود، پیش شما آبرو برایم میماند؟
خوب من چکار کردم؟ من اگر اجازه دادم نوهام بیاید جلو شما سوار گردنم بشود، تازه عمل کردم به آیه ان لکم فی رسول الله اسوه حسنه، اما آبرو برای من میماند؟ چرا؟ ما عوض شدیم. کار بدی که نمیکرده امام حسن، میرفته سوار گردن جدش میشده. این است، این تربیت در عالم، حرف دارد برای عالم. شما میدانید بچهها را چجوری تحقیر میکردند، الان هم افراد بیسواد، چجوری ظلم به بچههایشان میکنند؟
در چنین جوی، امام مجتبی (علیه السلام) وقتی میآید به جدش میرسد، از او میرود بالا، سوار گردنش میشود. راویاش علی (علیه السلام) است، علی که دروغ نمیگوید. و رجلی الحسنین یدلی فی صدر رسول الله و کان یری بریق خلخال الحسن من اقصی المسجد این اظهارات علی (علیه السلام) است وقتی آمدند به او گفتند که تو بچهات را تحریک کردی که بیاید ابوبکر را از منبر بکشد پایین، بگوید از منبر جدم بیا پایین. چنین کاری کرد امام حسن. امام مجتبی (علیه السلام) آمده بود از منبر بالا، دست ابوبکر را گرفت آورد پایین، گفت از منبر جدم بیا پایین.
اینها به علی (علیه السلام) گفتند تو تحریکش کردی، این هم مثل همان است که در جریان مادرشان ما را دعوت نکردی، در تشییع و اینها نباشیم، قبرش را هم پنهان کردی، این هم کار دومیات است. گفت من اگر قسم بخورم برای شما، باور میکنید؟ گفت این خودش کرده. من هیچ چیز به او نگفتم. شما میدانید این میآمد روی گردن جدش سوار میشد؟ شما میدانید، اهل مدینه هم میدانند. خودش کرده. شما میدانید، اهل مدینه هم میدانند که حسن میآمد از لای مردم عبور میکرد، جدش در حال سجود بود، خودش را میانداخت روی جدش. جدش هم سجدهاش را انقدر طول میداد، تا حسن سیر بشود، بلند بشود، بعد سر بلند میکرد.
حساب دارد، اینجوری بچه را بزرگ میکنند که جرأت میکند با معاویه صلح کند و پیشدستی میکند در این کار و نمیترسد از این که بگویند او را ترسید. نتیجه این تربیت این جواب را میدهد. شجاعت حسنی، مافوق شجاعت حسینی نباشد که این امام او نمیشود! امام اشجع اهل زمانش است. اگر حسین بن علی، دوستانش پشت سرش بودند در تصمیمگیری، دشمنش جلویش بود، حسن بن علی، دوست و دشمنش در مقابل تصمیمش هستند. ظرفیت عجیب است.
پس میبینید؟ اگر کار درست کرده، تذکرش ندهید. بچه میخواهد بازی بکند. داد سرش میزنید اینجا جلوی مهمان زشت است، شما اشتباه میکنید. او باید بچگی خودش را بکند. بچه باید بازی کند. عرض کردم آن دفعه، عیسی (علیه السلام) نسخه میداد، مادر میگرفت، درست میکرد، همه چیز، دارو که درست میشد میگفت بیا بخور، عیسی علیه السلام میدوید دور حیاط. مادرش هم دوا دستش، عیسی هم جلویش میدوید. بعد میگفت تو که این را یادم دادی، چرا اینجوری در میروی، نمیخواهی؟ گفت آن که گفتم به عنوان پیغمبری بود، این که از دستت در میروم به عنوان بچگیام است. اینها واقعیات است.
بچه را دیوارش را کوتاهترین دیوارها نگیرید. اگر بچه میخواهد حرفی بزنید، بزنید، اما متظاهر او را بار نیاورید. اگر دوست میدارد غذایی را، بخورد، اگر دوست نمیدارد، نخورد. تعارف نکند، اگر سیر شده، بگوید سیر شدم، اگر سیر نشده بگوید نشدم. جلوی مردم زشت است، جلوی مردم…، اینها شرک است. پیغمبر جلوی مردم زشت است حسن بیاید سوار گردن من بشود؟ گفت جلوی خدا زشت نیست؟ نه، مردم چه هستند؟ مخلوقاند. حسبی الخالق من المخلوقین، حسبی الرازق من المرزوقین، حسبی الخالق من المخلوقین؛ این توحید این است. آقا باشد معنایش این نیست که بگذارید اشتباه بکند، نه، همان طوری که آقاوار به او تذکر بدهید. این از این.