کلیپ
پادکست
متن
بسم الله الرحمن الرحیم
کارشناس: استاد عالی
عنوان: آرامش در خانواده، قسمت چهاردهم، توکل به خدا و رعایت تقوای او
وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا ِ وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ
خدا برای شما راه بیرون شدن [از مشکلات و تنگناها را] قرار می دهد و شما را از جایی که گمان نمی برید روزی می دهد، و کسی که بر خدا توکل کند، خدا برایش کافی است. (سوره طلاق، آیات ۳و۲)
بن بست های زندگی برای خودمان است. ما گاهی اوقات همه عالم و آدم و خدا را با خودمان مقایسه می کنیم. زمانی که خودمان در مشکلات می افتیم فکر میکنیم که خدا هم نمی تواند کاری کند و عاجر می شود.
مورچه ای در آب افتاده بود و می گفت: عالم را دارد آب می برد!
یک مورچه ی دیگر از خشکی به او گفت: تو را دارد آب می برد، عالم سرجایش است.
گاهی در بن بست قرار می گیریم و فکر میکنیم که همه عالم و خداوند هم در بن بست هستند. خداوند خودش فرموده است که این بن بست ها را باز خواهد کرد به شرط اینکه او را تکیه گاه بدانیم. به شرط اینکه تقوا داشته باشید و با ایمان باشید. در سختی ها خط قرمزها را زیر پا نگذارید.
گاهی ممکن است که در بعضی از مشکلات احتیاج شدید به پول داشته باشیم در اینجا نباید به هر قیمتی که شده و از هر راهی که شده درصدد تهیه این پول برآییم که این تفکر در ما باشد که ما خودمان رزاق هستیم.
انسان که رزاق نیست. رزاق خداوند متعال است. و ما بنده او هستیم.
گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
یعنی: اگر می خواهی خدا رهایت نکند، سررشته بندگی ات را داشته باش چرا که خدا سر رشته بندگی خودش را محکم نگه داشته است.
مرحوم آقای برقعی که روضه خوان بودند و در روزهای شهادت معصومین (ع) به منزل آیت الله جعفر مجتهدی که از اولیای بسیار خوب الهی بود می رفتند. ایشان نقل می کنند که: یک روزی برای روضه به منزل ایشان رفتم. خیلی عجله داشتم. مرسوم مراسم این بود که بنده حدود ۲۰ دقیقه صحبت می کردم و روضه می خواندم و بعد یکی دو دور چای می آوردند تا رفع خستگی بوشد و بعد هم شیخ جعفرآقای مجتهدی شروع به صحبت می کردند.
بلافاصله بعد از اینکه روضه تمام شدم و در حال خروج از منزل ایشان، شیخ جعفرآقا به بنده گفتند: بنشین، آن چیزی را که می خواهی خودش می آید.
متوجه این جمله ایشان نشدم.
یک دور دیگر چای پخش کردند بلافاصله که خواستم خارج بشوم، آقای مجتهدی به من فرمودند: آقای برقعی، مگر شما ماشین نمی خواهی، خودش می آید.
نشستم ولی اضطراب داشتم. برای بار سوم دوباره چای آوردند و زمانی که من خواستم خارج بشوم، آقای مجتهدی به تندی و با تشر با من صحبت کردند و فرمودند: آقاجان مگر شما ماشین نمی خواهی، بنشین خودش می آید.
من دیگر نشستم و به احترام ایشان نشستم.
چند دقیقه بعد یک جوانی آمد و یک سوییچ ماشین به آقای مجتهدی داد و به ایشان گفت که فردا یک نفر به نمایندگی از شما برای ثبت سند به محضر بیاید.
شیخ جعفر اقا سوییچ را جلوی من قرار دادند و فرمودند که امام حسین برایت یک پیغامی دارد: اینکه کسی که عمری است بر در خانه ماست نباید برای یک چیز دنیایی اضطراب بگیرد و اربابش را عوض کند.
گریه کردم و بعد از چند دقیقه از منزل خارج شدم. در حیاط چند نفری از من ماجرا را پرسیدند که به آنها گفتم:
چند روزی است که به این فکر افتاده ام که پیر شدم و احتیاج به یک ماشین دارم. یک فامیلی در اداره بازرگانی داریم که گفته بود من برای تو پارتی می شوم تا حواله ماشین بگیری. به من گفت که بیا و فرم را پر کن.
به او گفتم که منزل آشیخ جعفر مجتهدی روضه دارم.
قرار شد که بلافاصله بعد از روضه و تا قبل از پایان ساعت اداری به اداره بازرگانی برای پر کردن فرم بروم.
به همین دلیل عجله داشتم ولی آقای مجتهدی جلوی مرا می گرفتند…
جعفرآقا می دیدند که یک جوانی در حال آمدن به منزل اوست تا یک ماشین به او هدیه بدهد. و قصدش هم همین بود که بلافاصله بعد از آمدن جوان ماشین را به آقای برقعی هدیه بدهند.
آقای برقعی می گفتند که گریه من از این است که بعد از عمری گدایی راه را گم کرده بودم!!!
گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان نگاه دار سر رشته تا نگه دارد