کلیپ
پادکست
متن
کارشناس: استاد عالی
عنوان: آرامش در خانواده، قسمت نهم، عالم بی حساب و کتاب نیست!
در آخرین فراز دعای زیبای ابوحمزه ثمالی که از امام سجاد (ع) می باشد یک جمله ای است که بسیار خوب است که حفظ بشود.
“اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ إِیمَانا تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِی وَ یَقِینا [صَادِقا] حَتَّى أَعْلَمَ أَنَّهُ لَنْ یُصِیبَنِی إِلا مَا کَتَبْتَ لِی وَ رَضِّنِی مِنَ الْعَیْشِ بِمَا قَسَمْتَ لِی یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ”
“خدایا ایمانى از تو می خواهم که دلم با آن همراه شود و باور صادقانه اى که بدانم هرگز چیزى به من نمی رسد،مگر آنچه که تو برایم ثبت کردى و مرا از زندگى به آنچه که نصیبم فرمودى خشنود بدار،اى مهربانترین مهربانان”
در یک کلاسی استادی برای شاگردانش از خداوند می گفت. و بیان می کرد که خداوند به دلایلی حاضر است.
یکی از شاگردان پرسید؟ استاد چرا این خدایی که شما می گویید حاضر و ناظر است را ما حس نمی کنیم؟
استاد بسیار انسان فهمیده ای بود. از لابه لای نیمکت های کلاس به انتهای کلاس رفت. همه دانش آموزان رو به تخته بودند و استاد هم انتهای کلاس و پشت آنها بود.
استاد به شاگرد گفت: مرا می بینی؟
شاگرد پاسخ داد: خیر استاد
علت را پرسید و شاگرد گفت: به این دلیل که پشتم به شما است. اگر برگردم میتوانم شما را بینم.
استاد گفت: ما هم همینطور هستیم. پشتمان به خداست. اگر برگردیم و رو به خدا بشویم خدا را حس می کنیم.
امام سجاد (ع) از خداوند می خواهد ایمانی بده که حضور تو را حس کنم.
خورشید در آسمان است. اگر دستانمان را به روی چشمانمان بگیریم و یا پرده اتاق را بکشیم خورشید دیده نمی شود. مقصر خورشید نیست…
خودمان باعث ایجاد حجاب بین خویش و خدا می شویم و حضور خداوند را احساس نمی کنیم.
در ادامه امام سجاد (ع) می فرمایند: خدایا از تو یک باور و یقینی می خواهم که بدانم مقدراتم را تو رقم می زنی!
اینطور نیست که حوادث بصورت شانسی اتفاق بیفتد.
عالم بی حساب و کتاب نیست.
یک مولکول در این عالم بدون اجازه خداوند جابجا نمی شود.
یک برگ بدون اجازه خداوند در این عالم به زمین نمی افتد.
عبدالله ابن یحیی که از فداییان امام علی (ع) بود، خدمت ایشان رسید. بر روی صندلی نشست. پایه صندلی شکست، عبدالله ابن یحیی زمین خورد و سرش شکست. آه و ناله اش بلند شد.
حضرت شروع به بستن سر او کردند و در حین این کار فرمودند:
الحمدالله که خداوند بلاهای شیعیان ما را در همین دنیا می دهد تا پاک بشوند.
عبدالله این یحیی گفت: یا امیرالمومنین (ع) مگر من چه کار کرده ام که مستحق بلا باشم؟
حضرت فرمود: زمانی که روی صندلی نشستی، بسم الله نگفتی! فکر کردی که عالم بی حساب و کتاب است.
البته به این توجه داشته باشید که این موارد از ما انتظار نمی رود و از افرادی چون عبدالله ابن یحیی که سطح زندگی شان بالا است انتظار می رود که در همه حالات و هرکاری که می خواهد انجام بدهد بسم الله بگوید.
گناه و خطای هرکسی به تناسب خود اوست.
خداوند آیت الله حق شناس را که از خوبان تهران بودند را رحمت کند. ایشان می فرمودند: یکی از آقایان بود که از صالحان هم بود. یک شبی به دلیلی دیر به منزل رفت. و اهل منزل هم تا دیر وقت چشم به راه او بودند. از نگرانی نمی توانستند بخوابند.
ایشان که به منزل رفتند، عذرخواهی درستی هم از اهل خانه نکردند و مستقیم رفتند و خوابیدند.
این آقا تا مدت ها چشم درد داشت. یک عده را چشم به راه گذاشت و چشم درد گرفت.
در روایات داریم که:
اگر یک تیغ یا خار به دست و پای انسان می رود.
اگر پای انسان به جایی گیر می کند و زمین می خورد.
اگر سنگی به سر انسان می خورد.
اگر شب کابوس می بیند و از خواب می پرد.
بدانید که تمام اینها بر اساس حساب و کتاب است.
در انتها از خداوند می خواهد که کاری کند که از زندگی راضی باشد. خوش باشد. در زندگی دعوا نداشته باشد.